🔥 چهارشنبهسوری
بدرود با روزگار سرد، درود به دوره گرم
روشنایی آتش، آدمی را به زیستنی تازه فراخواند تا بیافریند و دور کند و چاشنی بزند: گرما و چارپایان و خوراکش را.
این دادههای نیک جشنی شد تا آدمی از روی آن بپرد در آغوشِ شبی آرام که آن را امروز #چهارشنبه_سوری میخوانیم. این آتش بود که به شب زیبایی چشاند و آدمیزاد دریافت که با بُوَندگی آتش دمی دیرتر به خواب رود و پس از دشواریِ روز و پیش از خواب دمی با یار و دوستان در آسودگیِِ شب واژهآفرینی کند و چه کنمهای فردا را استوره و افسانه.
آفرینهی آتش، پاکیزه شدن از دوره سرد و پیش آهنگی برای رهیافت به دوره گرم شد.
🔥 آتش یکی از پاک کنندههاست. پاک کننده از اندیشههای ترسناک و آلودگیها برای در آغوش گرفتن دل آرامی.
در نسک شایست ناشایست، فرگرد یک، بند۱۵ آمده است: «هنگامیکه کودک زاییده شود آتشی را باید بلند کرد.» همین زبانزد کوتاه که در نامک زن در آیین زرتشت هم بازگو شده، مرا در این اندیشه فرو میبرد که چون بهار از دل زمستان زاییده میشود و شادی گرمابخش را با خود میآورد، بدین روی به پیشگاهش رفته و آتش میافروختند.
در باستان، هفته نداشتیم ولی هر روزی از ماه نامی درخور داشت. این جشن در روزهای واپسین اسپند برپا و در ایران زمین و فرامرز بسان هند به شوَندِ زمان اندکی ناهمسان بوده و شمار چهار بدان روست که نام نُه هور آتش را در گفتارهای کهن آوردهاند: نخست آذر گشتسب(ویژه سپاهیان)، دوم «آذر خرداد»، سوم «برزینمهر» و چهارم «آتش برزه سوانک». گفتهاند آن آتش درخشان در بخش فراسوی جهانِ آفریدهها که ویژگی جایی است که همگر به جایی دیگر بر بلندی است که بگمانم شَوَند نامیدن شمار چهارشنبهسوری باشد.
🔥 پریدن از روی آتش:
آدمیزاد یک دوره سرد را پشت سر گذاشته و آن پیش از آتش است و پس از برساختن آتش، درونِ زیستنی تازه میشود.
در این جشن آن دم که میخواهند بپرند و گام برمیدارند، هنوز خود را در دوره سرد(زمستان) میبینند. در گامه دوم زمانی که روی آتش هستند، آن را یافتهاند. در این زمان است که آتش رُخ زردی آدمی را که برآمده از یورش چارپایان درنده، سرما، بهره نبردن از گوشت و... دگرش(تغییر) به شادی میکند (آتش ابزاری برای رهانیدن باشندگان پلید و مهند پختوپز و گرما، سپسین روشنایی بوده است) و در گام سوم هنگامی در آن سوی آتش فرود آیند، سُهشِ(احساس) سبکی کنند. زیرا اندوه را با آتش جا گذاشتهاند. آتش همه را گرفته «زردی من از تو، سرخی تو از من.»
🔥 به واژه اهورامزدا بنگریم: ماناک آن در زبان لکی بجا مانده از زبان پهلوی هور: خورشید، مز: مزد و پاداش، دا: مادر و آفریننده(کسی که شید را آفرید، آفرینندهی روشنایی).
خورشید نهتنها روشنایی، ونکه گرم کننده هم هست پس پیوند برجستهای با هم دارند. آتش به اهورا مزدا برمیگردد. اورمزد از درخشِ خورشید، از گرمای باشندگی و هستیاش که همان آتش باشد، پارهای به ما ارزانی داشت.
چرا چنین سُهشی داریم که آرسته کننده زندگی آدم از خُشیجِ (عنصر) چهارگانه، آتش است؟ زیرا آدمی پیش از آتش هنوز کاستیمند بود، یک خُشیجِ زیستگاه را نیافته بود، خاک و آب و باد از آغاز در دید آدمیان بود، ول آتش را آدمی پدید آورد و زیستگاه مردمان بدان آراسته شد.
شدنی است آدمیزاد اهورامزدا را بشناسد و بداند که او هستی را بما بخشیده و این دهش را سپاس نگوید؟
نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کردو خواند آفرین
آتش بپا کردن گونهای کُنِش سپاسداری بنده از اهورامزداست که سپاس میگویند یکسالی که گذشته در پناه این داده بوده و آن را میافروزند که اورمزدا، بِنگر این آتشی است که به ما پیشکش کردهای و با پایکوبی، فرهدهش را جشن می.گیریم.
🔥 چرایی و شَوَند آتش پشتبام؟
آتش پشتبام بدان روی بوده که دیوها و باشندگان پتیاره به آن خانه نزدیک نشوند و اندوه از آن رخت بربندد. چرا که پیش از آتش همهی اینها بر آدمی چیره بودند. آتش را دربلندترین جای روشن کردن بر همین است که اندیشه بد از خانه دور گردد. خود آتش ارزشی نیک دارد ولی خاکسترش که بدیها را از خانه وختِ پریدن از روی آن گرفته است، برداشته و بیرون میریزند.
ایرانیان باستان بر این باور بودند که فروهر درگذشتگان در آغاز بهار به زمین میآیند به باغ تازه کن آیین دین زرتشتی و فرنود دیگری که داراست آنست که با درگذشتن یکی از کسان خانه، چه در آن سال چه سالهای پیشین انگار آتشدان خانه خاموش شده باشد، به پاسداشت مردگان به این آهنگ که هنوز به یادشان هستند و آوای «آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست» آتش بر بام خانه میافروختند. اگر چه آگری که بر بام میآفریدند از روی آن نمیپریدند مگر آنچه که در میان سرا میگیساندند.
🔥 باشندگی ایرانیان در نخستینگی و گرمایِ بُوَندگیشان تابنده باد
✍ پژوهشگر و فرستنده: #دانش_الواری
#جشن_های_ایرانی
🔥 @AdabSar
بدرود با روزگار سرد، درود به دوره گرم
روشنایی آتش، آدمی را به زیستنی تازه فراخواند تا بیافریند و دور کند و چاشنی بزند: گرما و چارپایان و خوراکش را.
این دادههای نیک جشنی شد تا آدمی از روی آن بپرد در آغوشِ شبی آرام که آن را امروز #چهارشنبه_سوری میخوانیم. این آتش بود که به شب زیبایی چشاند و آدمیزاد دریافت که با بُوَندگی آتش دمی دیرتر به خواب رود و پس از دشواریِ روز و پیش از خواب دمی با یار و دوستان در آسودگیِِ شب واژهآفرینی کند و چه کنمهای فردا را استوره و افسانه.
آفرینهی آتش، پاکیزه شدن از دوره سرد و پیش آهنگی برای رهیافت به دوره گرم شد.
🔥 آتش یکی از پاک کنندههاست. پاک کننده از اندیشههای ترسناک و آلودگیها برای در آغوش گرفتن دل آرامی.
در نسک شایست ناشایست، فرگرد یک، بند۱۵ آمده است: «هنگامیکه کودک زاییده شود آتشی را باید بلند کرد.» همین زبانزد کوتاه که در نامک زن در آیین زرتشت هم بازگو شده، مرا در این اندیشه فرو میبرد که چون بهار از دل زمستان زاییده میشود و شادی گرمابخش را با خود میآورد، بدین روی به پیشگاهش رفته و آتش میافروختند.
در باستان، هفته نداشتیم ولی هر روزی از ماه نامی درخور داشت. این جشن در روزهای واپسین اسپند برپا و در ایران زمین و فرامرز بسان هند به شوَندِ زمان اندکی ناهمسان بوده و شمار چهار بدان روست که نام نُه هور آتش را در گفتارهای کهن آوردهاند: نخست آذر گشتسب(ویژه سپاهیان)، دوم «آذر خرداد»، سوم «برزینمهر» و چهارم «آتش برزه سوانک». گفتهاند آن آتش درخشان در بخش فراسوی جهانِ آفریدهها که ویژگی جایی است که همگر به جایی دیگر بر بلندی است که بگمانم شَوَند نامیدن شمار چهارشنبهسوری باشد.
🔥 پریدن از روی آتش:
آدمیزاد یک دوره سرد را پشت سر گذاشته و آن پیش از آتش است و پس از برساختن آتش، درونِ زیستنی تازه میشود.
در این جشن آن دم که میخواهند بپرند و گام برمیدارند، هنوز خود را در دوره سرد(زمستان) میبینند. در گامه دوم زمانی که روی آتش هستند، آن را یافتهاند. در این زمان است که آتش رُخ زردی آدمی را که برآمده از یورش چارپایان درنده، سرما، بهره نبردن از گوشت و... دگرش(تغییر) به شادی میکند (آتش ابزاری برای رهانیدن باشندگان پلید و مهند پختوپز و گرما، سپسین روشنایی بوده است) و در گام سوم هنگامی در آن سوی آتش فرود آیند، سُهشِ(احساس) سبکی کنند. زیرا اندوه را با آتش جا گذاشتهاند. آتش همه را گرفته «زردی من از تو، سرخی تو از من.»
🔥 به واژه اهورامزدا بنگریم: ماناک آن در زبان لکی بجا مانده از زبان پهلوی هور: خورشید، مز: مزد و پاداش، دا: مادر و آفریننده(کسی که شید را آفرید، آفرینندهی روشنایی).
خورشید نهتنها روشنایی، ونکه گرم کننده هم هست پس پیوند برجستهای با هم دارند. آتش به اهورا مزدا برمیگردد. اورمزد از درخشِ خورشید، از گرمای باشندگی و هستیاش که همان آتش باشد، پارهای به ما ارزانی داشت.
چرا چنین سُهشی داریم که آرسته کننده زندگی آدم از خُشیجِ (عنصر) چهارگانه، آتش است؟ زیرا آدمی پیش از آتش هنوز کاستیمند بود، یک خُشیجِ زیستگاه را نیافته بود، خاک و آب و باد از آغاز در دید آدمیان بود، ول آتش را آدمی پدید آورد و زیستگاه مردمان بدان آراسته شد.
شدنی است آدمیزاد اهورامزدا را بشناسد و بداند که او هستی را بما بخشیده و این دهش را سپاس نگوید؟
نشد مار کشته ولیکن ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کردو خواند آفرین
آتش بپا کردن گونهای کُنِش سپاسداری بنده از اهورامزداست که سپاس میگویند یکسالی که گذشته در پناه این داده بوده و آن را میافروزند که اورمزدا، بِنگر این آتشی است که به ما پیشکش کردهای و با پایکوبی، فرهدهش را جشن می.گیریم.
🔥 چرایی و شَوَند آتش پشتبام؟
آتش پشتبام بدان روی بوده که دیوها و باشندگان پتیاره به آن خانه نزدیک نشوند و اندوه از آن رخت بربندد. چرا که پیش از آتش همهی اینها بر آدمی چیره بودند. آتش را دربلندترین جای روشن کردن بر همین است که اندیشه بد از خانه دور گردد. خود آتش ارزشی نیک دارد ولی خاکسترش که بدیها را از خانه وختِ پریدن از روی آن گرفته است، برداشته و بیرون میریزند.
ایرانیان باستان بر این باور بودند که فروهر درگذشتگان در آغاز بهار به زمین میآیند به باغ تازه کن آیین دین زرتشتی و فرنود دیگری که داراست آنست که با درگذشتن یکی از کسان خانه، چه در آن سال چه سالهای پیشین انگار آتشدان خانه خاموش شده باشد، به پاسداشت مردگان به این آهنگ که هنوز به یادشان هستند و آوای «آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست» آتش بر بام خانه میافروختند. اگر چه آگری که بر بام میآفریدند از روی آن نمیپریدند مگر آنچه که در میان سرا میگیساندند.
🔥 باشندگی ایرانیان در نخستینگی و گرمایِ بُوَندگیشان تابنده باد
✍ پژوهشگر و فرستنده: #دانش_الواری
#جشن_های_ایرانی
🔥 @AdabSar