💠🔷🔹
🔷
🔹
ترانهی آهنگ "زندگی" که از سرودهی ابتهاج فرتابی یافته:
چه فکر میکنی؟
که بادبان شکسته
زورق به گل نشستهایست زندگی...
در این خرابه ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده راه بستهایست زندگی...
هوا بد است و با کدام باد میروی
که ابر تیرهای گرفته سینهی تورا
که با هزار سال بارش شبانهروز هم
دل تو وا نمیشود
گذر ز ناهموار این راه سر به ناکجای پر پیچ و خم
شب است و باهم در این گردباد
هم سفریم باهم
ما شاهکار خلقتیم
شاکیان ظلمتیم
در بندیم و آزاد از هفت دولتیم
با ذهنهای سنتی
در انتظار نعمتیم
تشنهی حقیقت و
خسته از نصیحتیم
چون برای ما رو تختهسیاه
مرز خیر و شر کشیدند
شاخههای دلخوشیشو سرکشید
سر بریدند
تلختلخ کامها
که جام زهرو سر کشیدند
وقت تعظیم و همه آبکشان جا نمازیم
همه محتاج دعا از راه راست بینیازیم
شاید تقدیر ماست شام تارو دوره کردن
اما تقصیر ماست اشتباهو توبه کردن
سر سپردن
به حال دیروز غبطه خوردن
باید زندگی کـــرد قبل مردن...
جهان چو آبگینهی شکستهایست
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه در کمین درههای این غروب تنگ
که راه بسته
راه بسته مینمایدت...
زمان بیکرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست
این درنگ درد و رنج
بهسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش...
#ترانه
#علی_عظیمی
@AdabSar
💠🔷🔹🔹
🔷
🔹
ترانهی آهنگ "زندگی" که از سرودهی ابتهاج فرتابی یافته:
چه فکر میکنی؟
که بادبان شکسته
زورق به گل نشستهایست زندگی...
در این خرابه ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بن رسیده راه بستهایست زندگی...
هوا بد است و با کدام باد میروی
که ابر تیرهای گرفته سینهی تورا
که با هزار سال بارش شبانهروز هم
دل تو وا نمیشود
گذر ز ناهموار این راه سر به ناکجای پر پیچ و خم
شب است و باهم در این گردباد
هم سفریم باهم
ما شاهکار خلقتیم
شاکیان ظلمتیم
در بندیم و آزاد از هفت دولتیم
با ذهنهای سنتی
در انتظار نعمتیم
تشنهی حقیقت و
خسته از نصیحتیم
چون برای ما رو تختهسیاه
مرز خیر و شر کشیدند
شاخههای دلخوشیشو سرکشید
سر بریدند
تلختلخ کامها
که جام زهرو سر کشیدند
وقت تعظیم و همه آبکشان جا نمازیم
همه محتاج دعا از راه راست بینیازیم
شاید تقدیر ماست شام تارو دوره کردن
اما تقصیر ماست اشتباهو توبه کردن
سر سپردن
به حال دیروز غبطه خوردن
باید زندگی کـــرد قبل مردن...
جهان چو آبگینهی شکستهایست
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه در کمین درههای این غروب تنگ
که راه بسته
راه بسته مینمایدت...
زمان بیکرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست
این درنگ درد و رنج
بهسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش...
#ترانه
#علی_عظیمی
@AdabSar
💠🔷🔹🔹