⚔ از دور که سیاهی شهر پیدا شد دود و آتش بود که از شهر زبانه همیکشید. به شهر که رسیدیم کشته بود که بر جای-جای شهر فتاده بود، زنان و مردان و کودکان.
تازیان هَتا بر جانوران دلسوزی نکرده آنها را نیز کشته بودند.
ناگاه از برزنی سِدای بَربَت(بربط) شنیدیم، به کوی اندر(وارد) شدیم و مردی را سرگرم بَربتنوازی و پایکوبی دیدیم.
گفتیم ای مرد این چه کاری است؟
با چشمانی گریان و روزگاری پریشان گفت: سپاهیان مسلمان بر نیمروز تاخته و «یزیدابنمهلب» دستور کشتار همگان داد و کشتند و سوختند، من به همراه اندکی بیرون از شهر بودیم و پس از رفتن آنان آمدیم.
شگفتزده گفتیم پس این نواختن و پایکوبی از برای چیست؟
گفت: مگر نمیدانید که امروز نوروز است!
✍ برشی از نبیک «تاریخ سیستان»
با بازبینی و ویرایش #محمدتقی_بهار
برگردان شده به پارسی
#نوروز
🥀 @AdabSar
⚔ از دور که سیاهی شهر پیدا شد دود و آتش بود که از شهر زبانه همیکشید. به شهر که رسیدیم کشته بود که بر جای-جای شهر فتاده بود، زنان و مردان و کودکان.
تازیان هَتا بر جانوران دلسوزی نکرده آنها را نیز کشته بودند.
ناگاه از برزنی سِدای بَربَت(بربط) شنیدیم، به کوی اندر(وارد) شدیم و مردی را سرگرم بَربتنوازی و پایکوبی دیدیم.
گفتیم ای مرد این چه کاری است؟
با چشمانی گریان و روزگاری پریشان گفت: سپاهیان مسلمان بر نیمروز تاخته و «یزیدابنمهلب» دستور کشتار همگان داد و کشتند و سوختند، من به همراه اندکی بیرون از شهر بودیم و پس از رفتن آنان آمدیم.
شگفتزده گفتیم پس این نواختن و پایکوبی از برای چیست؟
گفت: مگر نمیدانید که امروز نوروز است!
✍ برشی از نبیک «تاریخ سیستان»
با بازبینی و ویرایش #محمدتقی_بهار
برگردان شده به پارسی
#نوروز
🥀 @AdabSar