ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سُدَّر = از پارسی سه دَر، ابزار بازی که با آن قمار کنند سِدر = از پارسی سدر، درخت سدر سَدَق = از پارسی سده، نام یکی از جشنهای ایرانیان، از سد اوستایی (Sata) سِدِلی = از پارسی سه دِیرک (سه گَتَک، سه اتاقه)، سه گُنبد سُذرِه =…
✦ واژههای پارسی در زبان تازی
سَربند = از پارسی سربند sar: زیبا + بند، وند/ونت: دارای زیبایی، واژهای در خنیا(موسیقی)
سرج = از پارسی سرج، زین اسب، سَرجن، سرجین، سرقین برگرفته از سرگین، تپاله
سَرجِه = از پارسی سرچاه
سُرخاب = از پارسی سرخ surx، گلگون، یکی از رنگها، از واژهی اوستایی suxra، پرندهی سرخ پَر
سرخس = از پارسی سرخس، داروی سیاه رنگ، چوبکی سیاه در کنار دریای کاسپی
سَرد = از پارسی sard در پهلوی sart، در تازی صَرد
سِرداب = از پارسی سَرداب (آب سرد) زیر زمینی
سَردار = از پارسی سردار، سرکرده، فرماندهی سپاه
سرداق = از پارسی سراپرده
سردی = از پارسی سردی، کم مهری
سَرسام = از پارسی سَرسام، بیماری پوشش مغز و مهرههای پشت (مننژیت)
سرسری = در گویش عراقی ولگرد، از پارسی سرسری به مانیک زیبای زیبا
سُرسور = از پارسی سیرسور، در تازی دانای بزرگ، دانشمند
سَرطان = از پارسی کژدم آب، خرچنگ، بیماری بد خیم، چَنگار
سَرغنَد = از پارسی سرغند، از گیاهان خوشبو
سَرَفسار = از پارسی سرافسار، زیور سر اسب
سُرق = از پارسی سرخ، از درختچههای سرخرنگ دستوار چوپان (عصا)
سَرَق = از پارسی سَردَه، ابریشم سپید
سَرَقُِع = از پارسی سرکه، می ترشمزه
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
سَربند = از پارسی سربند sar: زیبا + بند، وند/ونت: دارای زیبایی، واژهای در خنیا(موسیقی)
سرج = از پارسی سرج، زین اسب، سَرجن، سرجین، سرقین برگرفته از سرگین، تپاله
سَرجِه = از پارسی سرچاه
سُرخاب = از پارسی سرخ surx، گلگون، یکی از رنگها، از واژهی اوستایی suxra، پرندهی سرخ پَر
سرخس = از پارسی سرخس، داروی سیاه رنگ، چوبکی سیاه در کنار دریای کاسپی
سَرد = از پارسی sard در پهلوی sart، در تازی صَرد
سِرداب = از پارسی سَرداب (آب سرد) زیر زمینی
سَردار = از پارسی سردار، سرکرده، فرماندهی سپاه
سرداق = از پارسی سراپرده
سردی = از پارسی سردی، کم مهری
سَرسام = از پارسی سَرسام، بیماری پوشش مغز و مهرههای پشت (مننژیت)
سرسری = در گویش عراقی ولگرد، از پارسی سرسری به مانیک زیبای زیبا
سُرسور = از پارسی سیرسور، در تازی دانای بزرگ، دانشمند
سَرطان = از پارسی کژدم آب، خرچنگ، بیماری بد خیم، چَنگار
سَرغنَد = از پارسی سرغند، از گیاهان خوشبو
سَرَفسار = از پارسی سرافسار، زیور سر اسب
سُرق = از پارسی سرخ، از درختچههای سرخرنگ دستوار چوپان (عصا)
سَرَق = از پارسی سَردَه، ابریشم سپید
سَرَقُِع = از پارسی سرکه، می ترشمزه
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سَربند = از پارسی سربند sar: زیبا + بند، وند/ونت: دارای زیبایی، واژهای در خنیا(موسیقی) سرج = از پارسی سرج، زین اسب، سَرجن، سرجین، سرقین برگرفته از سرگین، تپاله سَرجِه = از پارسی سرچاه سُرخاب = از پارسی سرخ surx، گلگون، یکی…
✦ واژههای پارسی در زبان تازی
سَرَقِه = از پارسی سَرِه، sareh نیکو، نغز، ابریشم سپید و خوب
سرقین = از پارسی سَرگین، پیخال چهارپایان، پشکل
سرکار = از پارسی سرکار، دیوان، فرمانده، بازرس
سرَکَه = از پارسی سرکه، در پازند sak، ترش، کبک ماده
سُرم، صُرُم = از پارسی شرم، نشیمنگاه، باسن
سَرمایه = از پارسی سرمایه، از واژهی اوستایی maya چیز گرانبها، کفش
سَرمَج، سَرمَق = از پارسی سَرمَک (اسپناج رومی)، داروی انداختن جفتی که هنوز در شکم مادر مانده است
سُرمُجِه = از پارسی سَرموزه(چکمه)، پاپیچ، پاتاوه
سَرمَدی = از پارسی سرمدی، ابدی، شبهای دراز و بیپایان
سَرمَق = از پارسی گیاه سرمک، sar-mak که از تیرهی تاجخروسیان است، عربی شدهی سرمه، زیبا و بزرگ
سَرنوزه = از پارسی سرموزه، پوشاکی که بالای موزه میپوشند. سر موزه تکه پارچهای که در بالای چکمه تا روی زانو میپوشیدند
سُرنای = از پارسی سُرنا، sorna، سرغین، سازی که در جشن و جنگ مینواختند، سُورنا(ساز بادی)
سَرَنج = از پارسی سُرُنج(سرب سرخ)، کاشیکاری یا خرده سنگکاری زینتی
سَرنگون = از پارسی سرنگون، sar-negun، واژگون
سَرو = تازی شدهی درخت سَرو، sarv درختی از راستهی بازدانگان که چوبی خوشبو و گرانبها دارد
سَرَوات = از پارسی saran سران، بزرگان
سِروال، سِرویل = از پارسی شلوار
سروَر = از پارسی سرور، sar-var، بزرگ، پیشوا
سِریش = از واژهی کهن پارسی cifseti، سریشُم، چَسپ گیاهی
سِطَبَر = از پارسی ستبر، کلفت، نیرومند، کلان، گنده، بزرگ
سِزَرخ = از پارسی سِتَرخ، استخر، تالاب
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
سَرَقِه = از پارسی سَرِه، sareh نیکو، نغز، ابریشم سپید و خوب
سرقین = از پارسی سَرگین، پیخال چهارپایان، پشکل
سرکار = از پارسی سرکار، دیوان، فرمانده، بازرس
سرَکَه = از پارسی سرکه، در پازند sak، ترش، کبک ماده
سُرم، صُرُم = از پارسی شرم، نشیمنگاه، باسن
سَرمایه = از پارسی سرمایه، از واژهی اوستایی maya چیز گرانبها، کفش
سَرمَج، سَرمَق = از پارسی سَرمَک (اسپناج رومی)، داروی انداختن جفتی که هنوز در شکم مادر مانده است
سُرمُجِه = از پارسی سَرموزه(چکمه)، پاپیچ، پاتاوه
سَرمَدی = از پارسی سرمدی، ابدی، شبهای دراز و بیپایان
سَرمَق = از پارسی گیاه سرمک، sar-mak که از تیرهی تاجخروسیان است، عربی شدهی سرمه، زیبا و بزرگ
سَرنوزه = از پارسی سرموزه، پوشاکی که بالای موزه میپوشند. سر موزه تکه پارچهای که در بالای چکمه تا روی زانو میپوشیدند
سُرنای = از پارسی سُرنا، sorna، سرغین، سازی که در جشن و جنگ مینواختند، سُورنا(ساز بادی)
سَرَنج = از پارسی سُرُنج(سرب سرخ)، کاشیکاری یا خرده سنگکاری زینتی
سَرنگون = از پارسی سرنگون، sar-negun، واژگون
سَرو = تازی شدهی درخت سَرو، sarv درختی از راستهی بازدانگان که چوبی خوشبو و گرانبها دارد
سَرَوات = از پارسی saran سران، بزرگان
سِروال، سِرویل = از پارسی شلوار
سروَر = از پارسی سرور، sar-var، بزرگ، پیشوا
سِریش = از واژهی کهن پارسی cifseti، سریشُم، چَسپ گیاهی
سِطَبَر = از پارسی ستبر، کلفت، نیرومند، کلان، گنده، بزرگ
سِزَرخ = از پارسی سِتَرخ، استخر، تالاب
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سَرَقِه = از پارسی سَرِه، sareh نیکو، نغز، ابریشم سپید و خوب سرقین = از پارسی سَرگین، پیخال چهارپایان، پشکل سرکار = از پارسی سرکار، دیوان، فرمانده، بازرس سرَکَه = از پارسی سرکه، در پازند sak، ترش، کبک ماده سُرم، صُرُم = از پارسی…
✦ واژههای پارسی در زبان تازی
سُطَط = از پارسی ستاوه، stave فریفتاری و درغگویی، ستمگران و ستم پیشگان (آنندراج) و (منتهی الارب)
سَطل = از پارسی شَتَل، دَلو
سِفار = از پارسی افسار، دهانهبند چهارپایان
سَفّاط(تک:سَفَط) = از ریشهی پارسی سبد، sabad، پشکی کوچک که از نی و چوب سازند، سبدگر
سفُانِج = از ریشهی پارسی شتاب، شتابان
سِفت = از پارسی زفت(قیر)، گَژَف
سُفتجِه = از پارسی سفتچه، سفتهبازی، سفته
سَفَرجَل، میوه به، درخت به
سُفرِه = از پارسی سُفره، خوان، سُفرا (گیلکی)
سَفساف = از پارسی سُبوس sabus، گیاهی است از تیرهی گندمیان، سبوسه sabuse، پوست گندم و جو
سِفسیر = از پارسی سفسار، سمسار، از ریشهی سانسکریت sarin-sam، میانجی در داد و ستد و بازرگانی، سپسار، نوکر، پیام بَر، پیک
سِفَنَج = از پارسی سپنج Se -panj، کومه، خانهی یکشبه که پالیزبانان در پالیزستان با چوب و گیاه میسازند
سِفند = از پارسی اسپند
سَفَندَر = از پارسی سَپَندر، از درختان همیشه بهار
سَفینه = از پارسی سفینه (کشتی)
سِقِنطار = از پارسی سگال (اندیشه، هوش) دار، کهبُد (نکتهسنج، دانا و آزموده)
سُک = از پارسی سُک، چیزی میخ مانند و نوک تیز
سِکاف، سکافه، سکافی = از ریشهی پارسی کفشگر، کفشگری
سِکباج = از پارسی سِکبا، سرکه با، آش سرکه با برنج و یا بَلغُور
سَکبینَج = از پارسی سَکبینه، سَغبین از داروهای گیاهی
سُکّر =از پارسی شَکر، از ریشهی سانسکریت سارکارا
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
سُطَط = از پارسی ستاوه، stave فریفتاری و درغگویی، ستمگران و ستم پیشگان (آنندراج) و (منتهی الارب)
سَطل = از پارسی شَتَل، دَلو
سِفار = از پارسی افسار، دهانهبند چهارپایان
سَفّاط(تک:سَفَط) = از ریشهی پارسی سبد، sabad، پشکی کوچک که از نی و چوب سازند، سبدگر
سفُانِج = از ریشهی پارسی شتاب، شتابان
سِفت = از پارسی زفت(قیر)، گَژَف
سُفتجِه = از پارسی سفتچه، سفتهبازی، سفته
سَفَرجَل، میوه به، درخت به
سُفرِه = از پارسی سُفره، خوان، سُفرا (گیلکی)
سَفساف = از پارسی سُبوس sabus، گیاهی است از تیرهی گندمیان، سبوسه sabuse، پوست گندم و جو
سِفسیر = از پارسی سفسار، سمسار، از ریشهی سانسکریت sarin-sam، میانجی در داد و ستد و بازرگانی، سپسار، نوکر، پیام بَر، پیک
سِفَنَج = از پارسی سپنج Se -panj، کومه، خانهی یکشبه که پالیزبانان در پالیزستان با چوب و گیاه میسازند
سِفند = از پارسی اسپند
سَفَندَر = از پارسی سَپَندر، از درختان همیشه بهار
سَفینه = از پارسی سفینه (کشتی)
سِقِنطار = از پارسی سگال (اندیشه، هوش) دار، کهبُد (نکتهسنج، دانا و آزموده)
سُک = از پارسی سُک، چیزی میخ مانند و نوک تیز
سِکاف، سکافه، سکافی = از ریشهی پارسی کفشگر، کفشگری
سِکباج = از پارسی سِکبا، سرکه با، آش سرکه با برنج و یا بَلغُور
سَکبینَج = از پارسی سَکبینه، سَغبین از داروهای گیاهی
سُکّر =از پارسی شَکر، از ریشهی سانسکریت سارکارا
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سُطَط = از پارسی ستاوه، stave فریفتاری و درغگویی، ستمگران و ستم پیشگان (آنندراج) و (منتهی الارب) سَطل = از پارسی شَتَل، دَلو سِفار = از پارسی افسار، دهانهبند چهارپایان سَفّاط(تک:سَفَط) = از ریشهی پارسی سبد، sabad، پشکی کوچک…
✦ واژههای پارسی در زبان تازی
سِکَنجبیل = از پارسی سِکنَگَبین، سرکه و انگبین و نانوک(نعنا)، sek-angabin سک= سرکه+انگبین، انگ (زنبور)+بن= شیرهای که از بن زنبور برآید
سِکّین = از پارسی چکین (چاقو)
سِل = از پارسی سل، شُش، بیماری سل
سِلاح = از پارسی و اوستایی سِلَهش، جنگافزار، گَدَر، زینه، سِنه، سنا
سلاحدار = بنگرید به سلاح
سَلبَند = از پارسی سَربَند، افسار نگهداری سَر اسب
سّلجم = از پارسی شلغم
سَلَحشُر = از پارسی سَلَهشور،ذرزمجو، گُرد
سُلَحفات = از پارسی سَولهپای (لاکپشت)، سوله=فرو رفتن پای و شکم
سلِخَف = از پارسی سِلخَف، از سال (=زندگی)+ خفه، زندگی تنگ و نَزار
سَمادیر = از پارسی سَمراد(وهم)
سَماسِره = از پارسی سمسار، سمساران
سمُاق = از پارسی sumac، سماع یا سماک، تُتُم، تُتری
سُمّاقی = از پارسی سُماک، به رنگ سماغ
سَمانجونی = از پارسی آسمانگون
سُمانی = از پارسی سمانی، از مرغان آبی
سَماهیج = از پارسی ماش ماهی، جزیرهای در شاخاب پارس میان بحرین و عمان
سُمبادَج = از پارسی سنباده، sonb-ade سنگی باشد که با آن کارد و شمشیر تیز کنند
سمبوسک = از پارسی سنبوسه، sanbuse، هرچیز سه گوش و نوک تیز، در گذشته گونهای شیرینی بوده و امروزه گونهای خوراک است
سَمج = از پارسی سَمَه و سُمچ: راهروی زیر زمینی، سرداب، شیر چرب
سَمَرَّج، سمَرّه = از پارسی سهمَرت(مرتبه)، سه بار، سه کـرت
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
سِکَنجبیل = از پارسی سِکنَگَبین، سرکه و انگبین و نانوک(نعنا)، sek-angabin سک= سرکه+انگبین، انگ (زنبور)+بن= شیرهای که از بن زنبور برآید
سِکّین = از پارسی چکین (چاقو)
سِل = از پارسی سل، شُش، بیماری سل
سِلاح = از پارسی و اوستایی سِلَهش، جنگافزار، گَدَر، زینه، سِنه، سنا
سلاحدار = بنگرید به سلاح
سَلبَند = از پارسی سَربَند، افسار نگهداری سَر اسب
سّلجم = از پارسی شلغم
سَلَحشُر = از پارسی سَلَهشور،ذرزمجو، گُرد
سُلَحفات = از پارسی سَولهپای (لاکپشت)، سوله=فرو رفتن پای و شکم
سلِخَف = از پارسی سِلخَف، از سال (=زندگی)+ خفه، زندگی تنگ و نَزار
سَمادیر = از پارسی سَمراد(وهم)
سَماسِره = از پارسی سمسار، سمساران
سمُاق = از پارسی sumac، سماع یا سماک، تُتُم، تُتری
سُمّاقی = از پارسی سُماک، به رنگ سماغ
سَمانجونی = از پارسی آسمانگون
سُمانی = از پارسی سمانی، از مرغان آبی
سَماهیج = از پارسی ماش ماهی، جزیرهای در شاخاب پارس میان بحرین و عمان
سُمبادَج = از پارسی سنباده، sonb-ade سنگی باشد که با آن کارد و شمشیر تیز کنند
سمبوسک = از پارسی سنبوسه، sanbuse، هرچیز سه گوش و نوک تیز، در گذشته گونهای شیرینی بوده و امروزه گونهای خوراک است
سَمج = از پارسی سَمَه و سُمچ: راهروی زیر زمینی، سرداب، شیر چرب
سَمَرَّج، سمَرّه = از پارسی سهمَرت(مرتبه)، سه بار، سه کـرت
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سِکَنجبیل = از پارسی سِکنَگَبین، سرکه و انگبین و نانوک(نعنا)، sek-angabin سک= سرکه+انگبین، انگ (زنبور)+بن= شیرهای که از بن زنبور برآید سِکّین = از پارسی چکین (چاقو) سِل = از پارسی سل، شُش، بیماری سل سِلاح = از پارسی و اوستایی…
✦ واژههای پارسی در زبان تازی
سمَرَقَر = از پارسی سمرقر، پرندهای که ملخ میخورد
سَمَرقند = از پارسی سمَرکنَد، سمرشهر
سمَسَق = از پارسی سمِسم(کنجد)، گل یاسمن و مرزنگوش
سَمَنجونی، سمانجونی = از پارسی آسمانگون
سَمَند = از پارسی سمند samand، نام گلی سپید رنگ و خوشبو، در پهلوی سمن، اسب زرد تیزرو
سمندَر، سمندور = ازپارسی سمندر (سام=آتش+اندر)
سَمّوُر = از پارسی سمُور، جانوری پستاندار و گوشتخوار، در پهلوی simor، از جانوران
سَمّریات = از پارسی سَمُر، سموریان
سَمهَج = از پارسی سمج، شیر، شیرینی آمیخته با روغن، زمین فراخ، سوگند استوار
سَمید، سَمیذ = از پارسی سپید، آرد سپید، نان سپید
سمیراء = از پارسی سمیرا، نام زن
سناج = از پارسی سَنج، دود سیاه چراغ بر دیوار
سَناخِه = از پارسی سَنخ، باد بدبوی و آلوده
سَناسب = از پارسی سَنَه(نفرین) و بدی، شر بزرگ
سِنبات، سنبَت = از پارسی سنه
سنبجونه = از پارسی سنب گونه، پوستین روباه
سُنبُک، سَنابک = از پارسی سُنبَک، سم ستوران
سُنبُل = از پارسی سنبل و زُمبُل، از گلها
سُننبُوق، سُنبوک = از پارسی سُنبکُ، کشتی کوچک، کَرَجی که مانند نال(نعل) است
سُنتُب = از پارسی سان(خیم، عادت) و تاب (خشم)، بدخوی
سُنج = از پارسی سنجد، درخت سنجد
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
سمَرَقَر = از پارسی سمرقر، پرندهای که ملخ میخورد
سَمَرقند = از پارسی سمَرکنَد، سمرشهر
سمَسَق = از پارسی سمِسم(کنجد)، گل یاسمن و مرزنگوش
سَمَنجونی، سمانجونی = از پارسی آسمانگون
سَمَند = از پارسی سمند samand، نام گلی سپید رنگ و خوشبو، در پهلوی سمن، اسب زرد تیزرو
سمندَر، سمندور = ازپارسی سمندر (سام=آتش+اندر)
سَمّوُر = از پارسی سمُور، جانوری پستاندار و گوشتخوار، در پهلوی simor، از جانوران
سَمّریات = از پارسی سَمُر، سموریان
سَمهَج = از پارسی سمج، شیر، شیرینی آمیخته با روغن، زمین فراخ، سوگند استوار
سَمید، سَمیذ = از پارسی سپید، آرد سپید، نان سپید
سمیراء = از پارسی سمیرا، نام زن
سناج = از پارسی سَنج، دود سیاه چراغ بر دیوار
سَناخِه = از پارسی سَنخ، باد بدبوی و آلوده
سَناسب = از پارسی سَنَه(نفرین) و بدی، شر بزرگ
سِنبات، سنبَت = از پارسی سنه
سنبجونه = از پارسی سنب گونه، پوستین روباه
سُنبُک، سَنابک = از پارسی سُنبَک، سم ستوران
سُنبُل = از پارسی سنبل و زُمبُل، از گلها
سُننبُوق، سُنبوک = از پارسی سُنبکُ، کشتی کوچک، کَرَجی که مانند نال(نعل) است
سُنتُب = از پارسی سان(خیم، عادت) و تاب (خشم)، بدخوی
سُنج = از پارسی سنجد، درخت سنجد
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سمَرَقَر = از پارسی سمرقر، پرندهای که ملخ میخورد سَمَرقند = از پارسی سمَرکنَد، سمرشهر سمَسَق = از پارسی سمِسم(کنجد)، گل یاسمن و مرزنگوش سَمَنجونی، سمانجونی = از پارسی آسمانگون سَمَند = از پارسی سمند samand، نام گلی سپید رنگ…
✦ واژههای پارسی در زبان تازی
سنجاب: از پارسی سنجاب sanjab نام یکی از جانوران، در پارسی پهلوی سنچاب
سنجابی: از پارسی رنگ سنجابی (نزدیک به خاکستری)
سَنجِسبویه: از پارسی سَنگ سِبوُیه، گیاه پنج انگشتی با دانههای بسیار سخت و درشت
سِنجَفَر، سِنجرف: از پارسی شَنگَرف، رنگ سرخ و گیاهی یا کانی
سَنجِه: از پارسی سنجه sanje، وزنه، سنگِه، نام سنگی که در ترازو نهند و با ان سنگینی بارها را بسنجند
سِنداب: از پارسی سنداره (حرامزاده، پست وجلف)، سخت، سفت
سِندان: از پارسی سَندان (ابزار آهنگری)، از ریشهی اوستایی sekam ،sekamb ستون، استوار، پایه، سندانی (یکی از استخوانهای گوش)
سِندأ، سَندر: از پارسی سنداره، از ریشهی sand، ساختن، پدیدآمده، دلیر و سرسخت
سندباد: از پارسی سندباد، سنباد (نیروی اندیشه)
سَندری: از پارسی سنداره، دلی، بالا بلند، شیر درنده
سُندُس: از پارسی سندُس، sandes، سازنده، آفریننده، ابریشم بسیار نرم، سبز رنگ و باریک (جامهی بهشتیان)
سِندیان: از پارسی سِندیان sandiyan، سازندگان، بَلوت، درخت بلوت
سَنطُور، سَنطیر: از پارسی سَنتُر، از سازها
سَنوب: از پارسی سَنَه sane در زند و پازند sana بوده سپس sanath نوشته شده آنگاه به تازی رفته و sana نوشته شده است، نفرین و بدی، خشمناک، دروغگو
سَنّور: از پارسی سنّور san-var، در تازی گربهی نر
سو، سَو: از پارسی سُو su در پهلوی suk، بینایی، دید، روشنایی، سوی چشم، کم سو شدن چشم
سوار، اساوِر: از پارسی سوار savar ،asubar، در پهلوی asbar برگرفته از پارسی باستان asabara (پورداود)
سُوذانق، سوذَق، سوذنبق، شُوذانق: از پارسی سه دُنگ، یک ششم درهم، شاهین، چَرغ (مرغ شکاری، صَقَر، دستبند
سَوذَق: از پارسی سَوده، سودَک (ساییده شده)، زنجیر، دست بَرَنجَن(النگو)، دستیانه، دستبند
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
سنجاب: از پارسی سنجاب sanjab نام یکی از جانوران، در پارسی پهلوی سنچاب
سنجابی: از پارسی رنگ سنجابی (نزدیک به خاکستری)
سَنجِسبویه: از پارسی سَنگ سِبوُیه، گیاه پنج انگشتی با دانههای بسیار سخت و درشت
سِنجَفَر، سِنجرف: از پارسی شَنگَرف، رنگ سرخ و گیاهی یا کانی
سَنجِه: از پارسی سنجه sanje، وزنه، سنگِه، نام سنگی که در ترازو نهند و با ان سنگینی بارها را بسنجند
سِنداب: از پارسی سنداره (حرامزاده، پست وجلف)، سخت، سفت
سِندان: از پارسی سَندان (ابزار آهنگری)، از ریشهی اوستایی sekam ،sekamb ستون، استوار، پایه، سندانی (یکی از استخوانهای گوش)
سِندأ، سَندر: از پارسی سنداره، از ریشهی sand، ساختن، پدیدآمده، دلیر و سرسخت
سندباد: از پارسی سندباد، سنباد (نیروی اندیشه)
سَندری: از پارسی سنداره، دلی، بالا بلند، شیر درنده
سُندُس: از پارسی سندُس، sandes، سازنده، آفریننده، ابریشم بسیار نرم، سبز رنگ و باریک (جامهی بهشتیان)
سِندیان: از پارسی سِندیان sandiyan، سازندگان، بَلوت، درخت بلوت
سَنطُور، سَنطیر: از پارسی سَنتُر، از سازها
سَنوب: از پارسی سَنَه sane در زند و پازند sana بوده سپس sanath نوشته شده آنگاه به تازی رفته و sana نوشته شده است، نفرین و بدی، خشمناک، دروغگو
سَنّور: از پارسی سنّور san-var، در تازی گربهی نر
سو، سَو: از پارسی سُو su در پهلوی suk، بینایی، دید، روشنایی، سوی چشم، کم سو شدن چشم
سوار، اساوِر: از پارسی سوار savar ،asubar، در پهلوی asbar برگرفته از پارسی باستان asabara (پورداود)
سُوذانق، سوذَق، سوذنبق، شُوذانق: از پارسی سه دُنگ، یک ششم درهم، شاهین، چَرغ (مرغ شکاری، صَقَر، دستبند
سَوذَق: از پارسی سَوده، سودَک (ساییده شده)، زنجیر، دست بَرَنجَن(النگو)، دستیانه، دستبند
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سنجاب: از پارسی سنجاب sanjab نام یکی از جانوران، در پارسی پهلوی سنچاب سنجابی: از پارسی رنگ سنجابی (نزدیک به خاکستری) سَنجِسبویه: از پارسی سَنگ سِبوُیه، گیاه پنج انگشتی با دانههای بسیار سخت و درشت سِنجَفَر، سِنجرف: از پارسی…
🔲 واژههای پارسی در زبان تازی
▫️سور: از پارسی سُر sur، مهمانی، جشن گرفته شده از واژهی اوستایی suirya= روزانه، بامدادی، در پهلوی sur= چاشت
▪️سُورَنجان: از پارسی سُرنجان، سورنگان gan-suran جایگاه توانمندان، شنبلیله، داروی کُلچیسین که درمان نقرس از ان گرفته میشود
▫️سُوره: از پارسی sureh، توانمند، پرزور، رُوره، زَوره (=باب یا بخشی از نسک)، سیمناد
▪️سوزان: از پارسی سوزن، سوزان آتش، سوزنده
▫️سُوس: از پارسی سُوس، بید، دیوچه، بیدی که به رختها میزند، پرهام(طبیعت)، آسال(اصل)
▪️سوَسَب: از پارسی سوسَپند، سوسپید، برابر با تکواژ هستهای سو، درخشان و سپید، گیاهی که شیرهی سپید دارد و با آن رنگ میزنند
▫️سَوسَن: از پارسی سُوسن، از گلها، گیاهی از تیرهی سوسنیها که تیرهی تک لپهای و کاسه نگین است، در پهلوی susan، خوشاندام
▪️سوسَنَک: از پارسی سوسنک، سوزاک
▫️سَُق (تک: ساق): از پارسی sag ساگ، میان مچ پا و زانو،ساق، ساگها
▪️سَوهَقِه از پارسی سَوَه، کاریز، کُناد (قنات)
▫️سُوَیق: از ریشهی پارسی ساغک (ساق پای کوچک)
▪️سُهام از پارسی سَهم: در پهلوی sahm (ترس، هراس)، دگرگونی و لاغری، از بیماریهای شتر
▫️سِهریز: از پارسی شهریز، از خرماها
▪️سِهنسا: پایان هر چیز
▫️سَهوک: از پارسی سیهُوج، گرد باد
▪️سیب: از پارسی سیب، از تکواژ هستهای sib، زیبا
▫️سَیبانه: از پارسی سایبانه، سایبان
▪️سیبَه: از پارسی سهپایه، پلهی سهپایه
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▫️سور: از پارسی سُر sur، مهمانی، جشن گرفته شده از واژهی اوستایی suirya= روزانه، بامدادی، در پهلوی sur= چاشت
▪️سُورَنجان: از پارسی سُرنجان، سورنگان gan-suran جایگاه توانمندان، شنبلیله، داروی کُلچیسین که درمان نقرس از ان گرفته میشود
▫️سُوره: از پارسی sureh، توانمند، پرزور، رُوره، زَوره (=باب یا بخشی از نسک)، سیمناد
▪️سوزان: از پارسی سوزن، سوزان آتش، سوزنده
▫️سُوس: از پارسی سُوس، بید، دیوچه، بیدی که به رختها میزند، پرهام(طبیعت)، آسال(اصل)
▪️سوَسَب: از پارسی سوسَپند، سوسپید، برابر با تکواژ هستهای سو، درخشان و سپید، گیاهی که شیرهی سپید دارد و با آن رنگ میزنند
▫️سَوسَن: از پارسی سُوسن، از گلها، گیاهی از تیرهی سوسنیها که تیرهی تک لپهای و کاسه نگین است، در پهلوی susan، خوشاندام
▪️سوسَنَک: از پارسی سوسنک، سوزاک
▫️سَُق (تک: ساق): از پارسی sag ساگ، میان مچ پا و زانو،ساق، ساگها
▪️سَوهَقِه از پارسی سَوَه، کاریز، کُناد (قنات)
▫️سُوَیق: از ریشهی پارسی ساغک (ساق پای کوچک)
▪️سُهام از پارسی سَهم: در پهلوی sahm (ترس، هراس)، دگرگونی و لاغری، از بیماریهای شتر
▫️سِهریز: از پارسی شهریز، از خرماها
▪️سِهنسا: پایان هر چیز
▫️سَهوک: از پارسی سیهُوج، گرد باد
▪️سیب: از پارسی سیب، از تکواژ هستهای sib، زیبا
▫️سَیبانه: از پارسی سایبانه، سایبان
▪️سیبَه: از پارسی سهپایه، پلهی سهپایه
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 واژههای پارسی در زبان تازی ▫️سور: از پارسی سُر sur، مهمانی، جشن گرفته شده از واژهی اوستایی suirya= روزانه، بامدادی، در پهلوی sur= چاشت ▪️سُورَنجان: از پارسی سُرنجان، سورنگان gan-suran جایگاه توانمندان، شنبلیله، داروی کُلچیسین که درمان نقرس از ان گرفته…
🔲 واژههای پارسی در زبان تازی
▫️سیبیویه: از پارسی سیببوی، نام دانشمند ایرانی که دستور زبان تازی را ساخت، دو لُپ سرخرنگ
▪️سَیجان: از پارسی سیچان، از واژهی اوستایی saucahin، توتی، ماهی گوشتی
▫️سیخ: از پارسی سیخ، برگرفته از واژهی سانسکریت sikha (نوک تیز، نیش)، چاقوی بزرگ
▪️سیرَج: از پارسی شیره، تازی شده آن روغن کُنجد
▫️سپرغَم: بنگرید به پارسی شاه اسپَرم(ریحان)
▪️سیَساب، سَیبسُبان: از پارسی سهپستان، از گیاهان دارویی
▫️سیسَنبَر: از پارسی سیسنبر، سوسنبر، سرسم، گونهای پونه که برای کژدم(عقرب) و یا زنبور گزیدگی بهکار می رود، گیاهی خوشبو که در آب میروید
▪️سِیقان: از ریشهی پارسی ساغها(ساق)
▫️سَیکاه، سیگاه: از پارسی se-gah سه گاه(دستگاه آواز)، سه بار، سه هنگام
▪️سِیکران: از پارسی شُکران، دَورَس، از گیاهان دارویی آرامبخش و در مان کنندهی تنَحش (تشنج)
▫️سیم: از پارسی سیم، واژهی اوستایی sima در پهلوی sim، فلزی گرانمایه، نقره، سیم آوند (ظرف)شویی
▪️شاباش: از پارسی شادباش، شاد برابر با واژه اوستایی sa و در پهلوی sat، شادپاش (ریختن پول و زر بر روی سر آروس(عروس) و داماد
▫️شابانَج، شافانَج: از پارسی شابانَک، منداب یا شابانک، سبزی خوشبوی و تند مزهای است که در سبزینه (سالاد) هم بهکار میبرند. به گویش شیرازی آن را تِس سگ میگویند. گیاهی دارویی برای دیوزدگی(صرع)
▪️شابَرقان، شابورقان: از پارسی شاپورگان، پسر شاه، پسر باشکوه، در اوستا و پارسی باستان puthra، در سانسکریت putra، در پهلوی پُس pos و پوهه puhe، در پارسی پور و پسر، شابرن، پولادکانی، پولادنَر(سخت)
▫️شابنَدر: از پارسی شاه و بَندار (سرمایهدار) گوهرفروش، بزرگ بازرگانان در گپیش (گویش عراقی)
▪️شابیزج: از پارسی شابیزک، مهرگیاه، گیاه دارویی بلاّدُون(Belladona)
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▫️سیبیویه: از پارسی سیببوی، نام دانشمند ایرانی که دستور زبان تازی را ساخت، دو لُپ سرخرنگ
▪️سَیجان: از پارسی سیچان، از واژهی اوستایی saucahin، توتی، ماهی گوشتی
▫️سیخ: از پارسی سیخ، برگرفته از واژهی سانسکریت sikha (نوک تیز، نیش)، چاقوی بزرگ
▪️سیرَج: از پارسی شیره، تازی شده آن روغن کُنجد
▫️سپرغَم: بنگرید به پارسی شاه اسپَرم(ریحان)
▪️سیَساب، سَیبسُبان: از پارسی سهپستان، از گیاهان دارویی
▫️سیسَنبَر: از پارسی سیسنبر، سوسنبر، سرسم، گونهای پونه که برای کژدم(عقرب) و یا زنبور گزیدگی بهکار می رود، گیاهی خوشبو که در آب میروید
▪️سِیقان: از ریشهی پارسی ساغها(ساق)
▫️سَیکاه، سیگاه: از پارسی se-gah سه گاه(دستگاه آواز)، سه بار، سه هنگام
▪️سِیکران: از پارسی شُکران، دَورَس، از گیاهان دارویی آرامبخش و در مان کنندهی تنَحش (تشنج)
▫️سیم: از پارسی سیم، واژهی اوستایی sima در پهلوی sim، فلزی گرانمایه، نقره، سیم آوند (ظرف)شویی
▪️شاباش: از پارسی شادباش، شاد برابر با واژه اوستایی sa و در پهلوی sat، شادپاش (ریختن پول و زر بر روی سر آروس(عروس) و داماد
▫️شابانَج، شافانَج: از پارسی شابانَک، منداب یا شابانک، سبزی خوشبوی و تند مزهای است که در سبزینه (سالاد) هم بهکار میبرند. به گویش شیرازی آن را تِس سگ میگویند. گیاهی دارویی برای دیوزدگی(صرع)
▪️شابَرقان، شابورقان: از پارسی شاپورگان، پسر شاه، پسر باشکوه، در اوستا و پارسی باستان puthra، در سانسکریت putra، در پهلوی پُس pos و پوهه puhe، در پارسی پور و پسر، شابرن، پولادکانی، پولادنَر(سخت)
▫️شابنَدر: از پارسی شاه و بَندار (سرمایهدار) گوهرفروش، بزرگ بازرگانان در گپیش (گویش عراقی)
▪️شابیزج: از پارسی شابیزک، مهرگیاه، گیاه دارویی بلاّدُون(Belladona)
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 واژههای پارسی در زبان تازی ▫️سیبیویه: از پارسی سیببوی، نام دانشمند ایرانی که دستور زبان تازی را ساخت، دو لُپ سرخرنگ ▪️سَیجان: از پارسی سیچان، از واژهی اوستایی saucahin، توتی، ماهی گوشتی ▫️سیخ: از پارسی سیخ، برگرفته از واژهی سانسکریت sikha (نوک تیز،…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️شاجِرد = از پارسی شاگرد
▫️شادان = از پارسی شادان. شاد sad، خوش و خّرم، خندان از ریشهی اوستایی Sa = خشنود بودن، برگرفته از واژهی Saiti= شادی و خوشی
▪️شادروان = از پارسی شاد و روان، چادر یا سایبانی در پیش کاخ شاهی، استخری با فواره و آب روان، گستره، در پارسی امروز زندهیاد
▫️شادی، شاذی(گویش عراقی) = از پارسی شادی، به میمون نیز شادی گویند
▪️شاذکونه = از پارسی شادگونه، جامههای درشت یمنی، گُبه(جبه)، فرخواب
▫️شاذنَج (حَجَرُالدَم) = از پارسی شادَنگ، شادِنه، گَرد سنگی سُرخ رَنگ از دانههای بُلُسی(عدسی) مانند که در بیماریهای چشم بهکار میرود
▪️شارَک = از پارسی شارَک، شهر کوچک، شار: شهر+ک. سار، از پرندگان
▫️شارکاه = از پارسی چارگاه در خنیا
▪️شاروف = از پارسی جاروب
▫️شاروق، صاروج = از پارسی ساروج، چارو(آهک)
▪️شاش = از پارسی شاش، شاَش: پارچهی نازک بافته شده از پنبه. پارچهی نخی ابریشمدوزی که دور سر میپیچند(عمید)
▫️شاطِل = از پارسی شاتِل، در گویش شیرازی روشنَکَ، از داروها
▪️شافانج = از پارسی شابانک، درختی دارویی
▫️شاقُل = از پارسی شاه غُول، ابزار ساختمانی زاوان(بنایان) برای راست ساختن دیوار
▪️شاکری = از پارسی چاکر، مزدور، نوکر، گُماشته
▫️شاکریه = از پارسی چاکران، مزدوران، مزد چاکر
▪️شال، شالات = از پارسی Sal پارچهای دراز و کمپهنا که به دور گردن یا کمر پیچند (از پارسی به تازی و انگلیس رفته)
▫️شالِم = از پارسی شیلَم، شوُلَم، شلَمَک گندم دیوانه (دانهی تلخی که با گندم در آمیزد)، از گیاهان دارویی
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️شاجِرد = از پارسی شاگرد
▫️شادان = از پارسی شادان. شاد sad، خوش و خّرم، خندان از ریشهی اوستایی Sa = خشنود بودن، برگرفته از واژهی Saiti= شادی و خوشی
▪️شادروان = از پارسی شاد و روان، چادر یا سایبانی در پیش کاخ شاهی، استخری با فواره و آب روان، گستره، در پارسی امروز زندهیاد
▫️شادی، شاذی(گویش عراقی) = از پارسی شادی، به میمون نیز شادی گویند
▪️شاذکونه = از پارسی شادگونه، جامههای درشت یمنی، گُبه(جبه)، فرخواب
▫️شاذنَج (حَجَرُالدَم) = از پارسی شادَنگ، شادِنه، گَرد سنگی سُرخ رَنگ از دانههای بُلُسی(عدسی) مانند که در بیماریهای چشم بهکار میرود
▪️شارَک = از پارسی شارَک، شهر کوچک، شار: شهر+ک. سار، از پرندگان
▫️شارکاه = از پارسی چارگاه در خنیا
▪️شاروف = از پارسی جاروب
▫️شاروق، صاروج = از پارسی ساروج، چارو(آهک)
▪️شاش = از پارسی شاش، شاَش: پارچهی نازک بافته شده از پنبه. پارچهی نخی ابریشمدوزی که دور سر میپیچند(عمید)
▫️شاطِل = از پارسی شاتِل، در گویش شیرازی روشنَکَ، از داروها
▪️شافانج = از پارسی شابانک، درختی دارویی
▫️شاقُل = از پارسی شاه غُول، ابزار ساختمانی زاوان(بنایان) برای راست ساختن دیوار
▪️شاکری = از پارسی چاکر، مزدور، نوکر، گُماشته
▫️شاکریه = از پارسی چاکران، مزدوران، مزد چاکر
▪️شال، شالات = از پارسی Sal پارچهای دراز و کمپهنا که به دور گردن یا کمر پیچند (از پارسی به تازی و انگلیس رفته)
▫️شالِم = از پارسی شیلَم، شوُلَم، شلَمَک گندم دیوانه (دانهی تلخی که با گندم در آمیزد)، از گیاهان دارویی
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️شاجِرد = از پارسی شاگرد ▫️شادان = از پارسی شادان. شاد sad، خوش و خّرم، خندان از ریشهی اوستایی Sa = خشنود بودن، برگرفته از واژهی Saiti= شادی و خوشی ▪️شادروان = از پارسی شاد و روان، چادر یا سایبانی در پیش کاخ شاهی،…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️ شالوس = از پارسی چالوس
▫️ شالِه = از پارسی شالک، شال کوچک
▪️ شاه = از پارسی شاه، sah یا خداوندگار، از واژهی اوستایی xsaetar، همچنین واژهی xsaeta به آرِش(معنی) با شکوه و درخشان است، مهرهی شترنگ(شترنج)
▫️ شاهباز = از پارسی شَه باز، مرغ شکاری
▪️ شاهبانج = از پارسی شاهبانگ، گیاه دارویی برای دیو زدگی
▫️ شاه بلوط = از پارسی شاه بلوت
▪️ شاهتَرَج، شاه ترجیات = از پارسی شاه تره، شاه ترگان، سبزی دارویی برای گَری
▫️ شاهدانج = از پارسی شاهدانه
▪️ شاهَده = از پارسی شاهدانه
▫️ شاه رُخ = از پارسی یکی از مهرههای شترنگ
▪️ شاهزنان از پارسی شهبانو، والاترین زن
▫️ شاهَسبرم، شاهسقرم، شاهَسفرن = از پارسی شاه اسپرغم، ریحان، از سبزیهای خوشبو
▪️ شاهمَرگ = هر پرندهای که پاهای بلندی دارد
▫️ شاهناز = از پارسی شهناز، آهنگی در خنیا
▪️ شاویش = از پارسی جاویش، درجهی استوار در ارتش
▫️ شاهنج = از پارسی شاهنگ، ملکهی مگسانگبین (زنبور عسل)
▪️ شاهی = از پارسی شاهی
▫️ شاهین = از پارسی شاهین، مرغ شکاری، زبانهی ترازو
▪️ شای = از پارسی چای
▫️ شَباهُ = از پارسی شبات، کژدم(عقرب) زرد رنگ
▪️ شَبارق = از پارسی بیش باره و یا پیش پاره، گوشت تکه شده برای پختن، پیراهن پاره، پیش پاره
▫️ شُبارق = از پارسی بیباره، درختی تنومند با برگهایی مانند توت که دارای چوب سختی است
▪️ شِبِت، شِبث = از پارسی شوید، شِوِد، سبزی خوردنی، گیاهی یکساله از تیرهی چتریان
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️ شالوس = از پارسی چالوس
▫️ شالِه = از پارسی شالک، شال کوچک
▪️ شاه = از پارسی شاه، sah یا خداوندگار، از واژهی اوستایی xsaetar، همچنین واژهی xsaeta به آرِش(معنی) با شکوه و درخشان است، مهرهی شترنگ(شترنج)
▫️ شاهباز = از پارسی شَه باز، مرغ شکاری
▪️ شاهبانج = از پارسی شاهبانگ، گیاه دارویی برای دیو زدگی
▫️ شاه بلوط = از پارسی شاه بلوت
▪️ شاهتَرَج، شاه ترجیات = از پارسی شاه تره، شاه ترگان، سبزی دارویی برای گَری
▫️ شاهدانج = از پارسی شاهدانه
▪️ شاهَده = از پارسی شاهدانه
▫️ شاه رُخ = از پارسی یکی از مهرههای شترنگ
▪️ شاهزنان از پارسی شهبانو، والاترین زن
▫️ شاهَسبرم، شاهسقرم، شاهَسفرن = از پارسی شاه اسپرغم، ریحان، از سبزیهای خوشبو
▪️ شاهمَرگ = هر پرندهای که پاهای بلندی دارد
▫️ شاهناز = از پارسی شهناز، آهنگی در خنیا
▪️ شاویش = از پارسی جاویش، درجهی استوار در ارتش
▫️ شاهنج = از پارسی شاهنگ، ملکهی مگسانگبین (زنبور عسل)
▪️ شاهی = از پارسی شاهی
▫️ شاهین = از پارسی شاهین، مرغ شکاری، زبانهی ترازو
▪️ شای = از پارسی چای
▫️ شَباهُ = از پارسی شبات، کژدم(عقرب) زرد رنگ
▪️ شَبارق = از پارسی بیش باره و یا پیش پاره، گوشت تکه شده برای پختن، پیراهن پاره، پیش پاره
▫️ شُبارق = از پارسی بیباره، درختی تنومند با برگهایی مانند توت که دارای چوب سختی است
▪️ شِبِت، شِبث = از پارسی شوید، شِوِد، سبزی خوردنی، گیاهی یکساله از تیرهی چتریان
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️ شالوس = از پارسی چالوس ▫️ شالِه = از پارسی شالک، شال کوچک ▪️ شاه = از پارسی شاه، sah یا خداوندگار، از واژهی اوستایی xsaetar، همچنین واژهی xsaeta به آرِش(معنی) با شکوه و درخشان است، مهرهی شترنگ(شترنج) ▫️ شاهباز…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️شبداز = از پارسی شبدیز sab - diz، شبرنگ، اسب یکی از خسروان، از آهنگهای باربد، یکی از رنگها، کاخ خلیفهی عباسی
▫️شبِدِع = از پارسی شب، دغا(بدخیم، نادرست)، کژدم، اَزدا(داهیه)
▪️شِبذاره = از پارسی شپ: شتاب دارنده، مرد بسیار رَشکِن(غیور)
▫️شَبذَر، شبدر = از پارسی شبدر، گیاه خوردنی گله
▪️شَبَربَص = از پارسی شورپا، چارپای کوچک
▫️شبرَذ = از پارسی شپ (شتاب، سرعت)دار، تندتر، شپاکش sapakes= جهش(فرهنگستان)، فشان و فوران (فرهنگ پهلوی)
▪️شَبَرذی = از پارسی شپ، (شتاب)، دارندهی شتر تندرو
▫️شَبرَق، شبُارق = از پارسی بیشباره، پاره کردن
▪️شُبرُم = از پارسی شَبرَم، گاوکُشَک، گیاهی است شیردار که شکَمرُو است
▫️شبرق = از پارسی شبزده، اهریمن دیده (هراسیده)
▪️شبَق = از پارسی شَبَک، شَبه، سنگی سیاه و درخشان و کمبها که سبک و نرم است و با گوهر راستین میسنجند
▫️شَبَه = از پارسی شَبَک، (سبَحَ، سبَجَ، شَبَق)، سنگ مَرجان سیاه، سنگ فَسان(کارد تیزکُن، سمَباده)
▪️شِبه = از پارسی شبَهَ و برگرفتههای آن همچون شباهت، شبیه، شُبهِه، اشتباه
▫️شبُکُ = از پارسی چپُکُ(چُپُق)، چوبک
▪️شَبکَرَهٔ = از پارسی شبَکُور، شب پَره
▫️شَبَم = از پارسی شبنم، سرما
▪️شبَنَم = از پارسی شترمرغ استرالیایی که گویا از شبنم پارسی که به شترمرغ نیز گویند گرفته شده است
▫️شَبّور = از پارسی شیپور. Saypur یکی از ابزارهای خنیا که برنجین و از سازهای بادی است
▪️شَبّوط = از پارسی شبوت، سخت باله، گونهای ماهی در اروند رود و دجله، زهرهی آن در داروهای چشم بهکار میرفت
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️شبداز = از پارسی شبدیز sab - diz، شبرنگ، اسب یکی از خسروان، از آهنگهای باربد، یکی از رنگها، کاخ خلیفهی عباسی
▫️شبِدِع = از پارسی شب، دغا(بدخیم، نادرست)، کژدم، اَزدا(داهیه)
▪️شِبذاره = از پارسی شپ: شتاب دارنده، مرد بسیار رَشکِن(غیور)
▫️شَبذَر، شبدر = از پارسی شبدر، گیاه خوردنی گله
▪️شَبَربَص = از پارسی شورپا، چارپای کوچک
▫️شبرَذ = از پارسی شپ (شتاب، سرعت)دار، تندتر، شپاکش sapakes= جهش(فرهنگستان)، فشان و فوران (فرهنگ پهلوی)
▪️شَبَرذی = از پارسی شپ، (شتاب)، دارندهی شتر تندرو
▫️شَبرَق، شبُارق = از پارسی بیشباره، پاره کردن
▪️شُبرُم = از پارسی شَبرَم، گاوکُشَک، گیاهی است شیردار که شکَمرُو است
▫️شبرق = از پارسی شبزده، اهریمن دیده (هراسیده)
▪️شبَق = از پارسی شَبَک، شَبه، سنگی سیاه و درخشان و کمبها که سبک و نرم است و با گوهر راستین میسنجند
▫️شَبَه = از پارسی شَبَک، (سبَحَ، سبَجَ، شَبَق)، سنگ مَرجان سیاه، سنگ فَسان(کارد تیزکُن، سمَباده)
▪️شِبه = از پارسی شبَهَ و برگرفتههای آن همچون شباهت، شبیه، شُبهِه، اشتباه
▫️شبُکُ = از پارسی چپُکُ(چُپُق)، چوبک
▪️شَبکَرَهٔ = از پارسی شبَکُور، شب پَره
▫️شَبَم = از پارسی شبنم، سرما
▪️شبَنَم = از پارسی شترمرغ استرالیایی که گویا از شبنم پارسی که به شترمرغ نیز گویند گرفته شده است
▫️شَبّور = از پارسی شیپور. Saypur یکی از ابزارهای خنیا که برنجین و از سازهای بادی است
▪️شَبّوط = از پارسی شبوت، سخت باله، گونهای ماهی در اروند رود و دجله، زهرهی آن در داروهای چشم بهکار میرفت
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️شبداز = از پارسی شبدیز sab - diz، شبرنگ، اسب یکی از خسروان، از آهنگهای باربد، یکی از رنگها، کاخ خلیفهی عباسی ▫️شبِدِع = از پارسی شب، دغا(بدخیم، نادرست)، کژدم، اَزدا(داهیه) ▪️شِبذاره = از پارسی شپ: شتاب دارنده،…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️ شبَهَ = از پارسی شبه، سنگ سیاه و درخشان شبَک(شبَق)
▫️ شبَـَهان = از پارسی شبه (گیاه خاردار شبه)، سیاه تلَو، سیاه تَلی
▪️ شتُرُبان = از پارسی شتربان، ساربان.
▫️ شَجَم = از پارسی شجم، مَرگ، در پارسی: سرمای بسیار سخت، پتیاره(آسیب، بلا)
▪️ شَخرّب = از پارسی شَخ sax= زمین سخت، کوه، ستبر و سخت
▫️ شِخشیر = از پارسی شخشیر، چاهچور، چاقچور، گونهای شلوار زنانه
▪️ شَخیت، شَختیت = از پارسی شخیت، گرد و خاک بالا آمده و درخشان
▫️ شذُانق = بنگرید به سوذنبق
▪️ شَرارَت = از پارسی شَر، بَدی، پلیدی، بدکرداری، آشوبانگیزی، سَرکـشی
▫️ شَراس = از پارسی سِریش seris، سِریشُم، چسپ
▪️ شَربوش = از پارسی سرپوش، sar-pus
▫️ شَرجَب = از پارسی سرکوب sar-kub، هماورد، نیرومند، اسب خوب، اتاقی بر سر دِژ
▪️شَرز، شرزه = از پارسی شرز، تند و درشت و خشمگین، پرتوان
▫️ شَرسفه = از پارسی شرز
▪️ شَرسوف = از پارسی sarze شرزه، تندخوی
▫️ شرشَف، چرچف = از پارسی چادر شب، روتختی و یا روفرشی
▪️ شرُطِه e)sorta-) = از پارسی شرُتِه، شُرتا، بادهمراه، یارباد (بادیاری کننده)، باد سازگار
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️ شبَهَ = از پارسی شبه، سنگ سیاه و درخشان شبَک(شبَق)
▫️ شبَـَهان = از پارسی شبه (گیاه خاردار شبه)، سیاه تلَو، سیاه تَلی
▪️ شتُرُبان = از پارسی شتربان، ساربان.
▫️ شَجَم = از پارسی شجم، مَرگ، در پارسی: سرمای بسیار سخت، پتیاره(آسیب، بلا)
▪️ شَخرّب = از پارسی شَخ sax= زمین سخت، کوه، ستبر و سخت
▫️ شِخشیر = از پارسی شخشیر، چاهچور، چاقچور، گونهای شلوار زنانه
▪️ شَخیت، شَختیت = از پارسی شخیت، گرد و خاک بالا آمده و درخشان
▫️ شذُانق = بنگرید به سوذنبق
▪️ شَرارَت = از پارسی شَر، بَدی، پلیدی، بدکرداری، آشوبانگیزی، سَرکـشی
▫️ شَراس = از پارسی سِریش seris، سِریشُم، چسپ
▪️ شَربوش = از پارسی سرپوش، sar-pus
▫️ شَرجَب = از پارسی سرکوب sar-kub، هماورد، نیرومند، اسب خوب، اتاقی بر سر دِژ
▪️شَرز، شرزه = از پارسی شرز، تند و درشت و خشمگین، پرتوان
▫️ شَرسفه = از پارسی شرز
▪️ شَرسوف = از پارسی sarze شرزه، تندخوی
▫️ شرشَف، چرچف = از پارسی چادر شب، روتختی و یا روفرشی
▪️ شرُطِه e)sorta-) = از پارسی شرُتِه، شُرتا، بادهمراه، یارباد (بادیاری کننده)، باد سازگار
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️ شبَهَ = از پارسی شبه، سنگ سیاه و درخشان شبَک(شبَق) ▫️ شبَـَهان = از پارسی شبه (گیاه خاردار شبه)، سیاه تلَو، سیاه تَلی ▪️ شتُرُبان = از پارسی شتربان، ساربان. ▫️ شَجَم = از پارسی شجم، مَرگ، در پارسی: سرمای بسیار سخت،…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️ شُرغ = از پارسی جُغر، قورباغهی کوچک
▫️ شرَمح = بنگرید به جَرَنفس
▪️ شرَمَند = از پارسی شَره (خیزاب دریا) + مند(بخشنده)
▫️ شَرَن = از پارسی شرن، شرینونتَن، ترکیدن و شکافتن سنگ
▪️ شِرنا، شَرَنبث، شَرواص = بنگرید به جرَنفس
▫️ شَروال = از پارسی شلوار
▪️ شَرُور، شَریر = از پارسی شَر، تَبَهکار، بَدکار
▫️ شِریس = از پارسی شَریسُم، سَریش، تُندخویی
▪️ شَری = از پارسی sarang شرنگ، تلخک (حنظل)
▫️ شَزبه = از پارسی شیز siz شیزاب (چوب آبنوس)، کمان
▪️ شُستجِه = از پارسی شُستچه، دستمال
▫️ شَشَم = از پارسی شَسَم، چشم خُرَوس
▪️ شَشم = از پارسی شَشَم، شاماخ، شالی(غله) ریز و مانند اَرزن
▫️ شِشم = از پارسی چشم، گرد دانههای سیاه برای درمان چشمدرد
▪️ شَشَن = از پارسی شَشَن، زرسنَجی، شِشسَری
▫️ شِشنَه = از پارسی چاشنی، نمونهای از هر چیز
▪️ شَشَنِه = از پارسی شَشنه، رسید زرگران که در آن بها و سنگ (وَزن) و اَیار را مینویسند
▫️ شُص = از پارسی شَست sast، در اوستا xsvasti در پازند sast و در پهلوی شست، تور و قلاب ماهیگیری
▪️ شَط = از پارسی شِتاک خوشه و برگ درخت، نهالی که از پا و ریشهی درخت روید
▫️ شَطرَنج = از پارسی satrang، شترنگ، سَترِنگ، همان نامهای شاه، فرزان (فرزین)، فیل سوار، رخ، بیادکان(پیادگان) وکَش را به کار میبرند
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️ شُرغ = از پارسی جُغر، قورباغهی کوچک
▫️ شرَمح = بنگرید به جَرَنفس
▪️ شرَمَند = از پارسی شَره (خیزاب دریا) + مند(بخشنده)
▫️ شَرَن = از پارسی شرن، شرینونتَن، ترکیدن و شکافتن سنگ
▪️ شِرنا، شَرَنبث، شَرواص = بنگرید به جرَنفس
▫️ شَروال = از پارسی شلوار
▪️ شَرُور، شَریر = از پارسی شَر، تَبَهکار، بَدکار
▫️ شِریس = از پارسی شَریسُم، سَریش، تُندخویی
▪️ شَری = از پارسی sarang شرنگ، تلخک (حنظل)
▫️ شَزبه = از پارسی شیز siz شیزاب (چوب آبنوس)، کمان
▪️ شُستجِه = از پارسی شُستچه، دستمال
▫️ شَشَم = از پارسی شَسَم، چشم خُرَوس
▪️ شَشم = از پارسی شَشَم، شاماخ، شالی(غله) ریز و مانند اَرزن
▫️ شِشم = از پارسی چشم، گرد دانههای سیاه برای درمان چشمدرد
▪️ شَشَن = از پارسی شَشَن، زرسنَجی، شِشسَری
▫️ شِشنَه = از پارسی چاشنی، نمونهای از هر چیز
▪️ شَشَنِه = از پارسی شَشنه، رسید زرگران که در آن بها و سنگ (وَزن) و اَیار را مینویسند
▫️ شُص = از پارسی شَست sast، در اوستا xsvasti در پازند sast و در پهلوی شست، تور و قلاب ماهیگیری
▪️ شَط = از پارسی شِتاک خوشه و برگ درخت، نهالی که از پا و ریشهی درخت روید
▫️ شَطرَنج = از پارسی satrang، شترنگ، سَترِنگ، همان نامهای شاه، فرزان (فرزین)، فیل سوار، رخ، بیادکان(پیادگان) وکَش را به کار میبرند
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️ شُرغ = از پارسی جُغر، قورباغهی کوچک ▫️ شرَمح = بنگرید به جَرَنفس ▪️ شرَمَند = از پارسی شَره (خیزاب دریا) + مند(بخشنده) ▫️ شَرَن = از پارسی شرن، شرینونتَن، ترکیدن و شکافتن سنگ ▪️ شِرنا، شَرَنبث، شَرواص = بنگرید به…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▫️ شَطَل = از پارسی شَتَل، پول نگهدار منگیان(قماربازان) در بازی
▪️ شِعر = از پارسی شَروِه، چامِه، چَکامِه، سَرواد، سُرُود، دانستن (از شعور). شنیده شده از واژهی سانسکریت Srati و ریشهی اوستایی سرو: شنیدن، سرود است
▫️ شُغل = از پارسی شَوال، کار و پیشه
▪️ شفُارِج، بَشارج = از پارسی پیشیاره، تَبَگ(تبق) و یا خوانچه، آردینه(حلوا)
▫️ شَفَش، شَفشَف = از پارسی شَفش، شُفش، شفشه، چوب یا نی پنبهزنی، شاخهی درخت، گونهای ماهی رودخانه
▪️ شَفلَج = از پارسی شفلج، درخت کبر و میوه آن
▫️ شَفَلًقه = از پارسی شَپَنک، از بازی نوجوانان
▪️ شَک = از پارسی شک Sak، گُمان، دودلی. از سانسکریت sank و sanka گمان، بدگمانی
▫️ شُک = از پارسی شُک، داروی مرگ موش
▪️ شَکاّک = از پارسی شک، شَکدار، شَکزن، دُودِل، دیرباور
▫️ شَکَر = از پارسی سُگّر، شِکَر sekar، افشرهای که از چغندر یا نیشکر میگیرند، در پهلوی sakar
▪️ شکربَرَه = از پارسی شکرپاره(زردآلو)
▫️ شَکَرهنَج = از پارسی شِکرهنگ، خار و خسک
▪️ شکنجه (گویش عراقی) = از پارسی شکنجه Sekanje در پهلوی Sikenjak، به دستگاه فشارندهی تختههای چوب میگویند، منگنه، چلاننده
▫️ شَلاله = از پارسی شَلال، آجیده یا بخیهی درشت زدن پارچه، کوک زدن
▪️ شکیب = از پارسی شکیب Sakib ، بردباری
▫️ شَلجَم، شَلحَم، شلغَم = از پارسی شَلغم
▪️ شِلحَف = از پارسی چُلبُله(اضطراب، شتاب، بیقراری)، نگرانی
▫️ شَلغَمی، شلجمی = از پارسی شلغمی، نما(شکل) هندسی
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▫️ شَطَل = از پارسی شَتَل، پول نگهدار منگیان(قماربازان) در بازی
▪️ شِعر = از پارسی شَروِه، چامِه، چَکامِه، سَرواد، سُرُود، دانستن (از شعور). شنیده شده از واژهی سانسکریت Srati و ریشهی اوستایی سرو: شنیدن، سرود است
▫️ شُغل = از پارسی شَوال، کار و پیشه
▪️ شفُارِج، بَشارج = از پارسی پیشیاره، تَبَگ(تبق) و یا خوانچه، آردینه(حلوا)
▫️ شَفَش، شَفشَف = از پارسی شَفش، شُفش، شفشه، چوب یا نی پنبهزنی، شاخهی درخت، گونهای ماهی رودخانه
▪️ شَفلَج = از پارسی شفلج، درخت کبر و میوه آن
▫️ شَفَلًقه = از پارسی شَپَنک، از بازی نوجوانان
▪️ شَک = از پارسی شک Sak، گُمان، دودلی. از سانسکریت sank و sanka گمان، بدگمانی
▫️ شُک = از پارسی شُک، داروی مرگ موش
▪️ شَکاّک = از پارسی شک، شَکدار، شَکزن، دُودِل، دیرباور
▫️ شَکَر = از پارسی سُگّر، شِکَر sekar، افشرهای که از چغندر یا نیشکر میگیرند، در پهلوی sakar
▪️ شکربَرَه = از پارسی شکرپاره(زردآلو)
▫️ شَکَرهنَج = از پارسی شِکرهنگ، خار و خسک
▪️ شکنجه (گویش عراقی) = از پارسی شکنجه Sekanje در پهلوی Sikenjak، به دستگاه فشارندهی تختههای چوب میگویند، منگنه، چلاننده
▫️ شَلاله = از پارسی شَلال، آجیده یا بخیهی درشت زدن پارچه، کوک زدن
▪️ شکیب = از پارسی شکیب Sakib ، بردباری
▫️ شَلجَم، شَلحَم، شلغَم = از پارسی شَلغم
▪️ شِلحَف = از پارسی چُلبُله(اضطراب، شتاب، بیقراری)، نگرانی
▫️ شَلغَمی، شلجمی = از پارسی شلغمی، نما(شکل) هندسی
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▫️ شَطَل = از پارسی شَتَل، پول نگهدار منگیان(قماربازان) در بازی ▪️ شِعر = از پارسی شَروِه، چامِه، چَکامِه، سَرواد، سُرُود، دانستن (از شعور). شنیده شده از واژهی سانسکریت Srati و ریشهی اوستایی سرو: شنیدن، سرود است ▫️…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️ شُلشُل، شَلَِل = از پارسی شُر شُر(آب)، آبشار کوچک، آب روان
▫️ شَلَف، شَلافِه، شَلفیه = از پارسی شَلف، زن روسپی
▪️ شَلفیِنه = از پارسی شلفینه، زهار زن، شرمگاه
▫️ شلقاء = از پارسی چاقو
▪️ شِلّم = از پارسی شُلَم، خشم و ستیز بیجا و بیهوده
▫️ شَمارِق = بنگرید به شبارق
▪️ شَمّاس، شَمُوس = از پارسی چَموش، ستور سَرکِش
▫️ شَمَختَر = از پارسی شُوراَختر، بَداختر، شوماختر
▪️ شَمشاد = از پارسی شِمشاد، semsad=نام درختی زیبا که شاخههای تازه درآمدهی آن درخت را شمشار گویند و چون این شاخهها میل به زمین دارند در ادب پارسی سرودههای زیادی در شکوهاش سرودهاند
▫️ شَمَرَّج = از پارسی سه۳، تازی مرّه(بار)، سه بار
▪️ شمعدان = از تازی شمع و پارسی جای شمع، شمالهدان، سپنداره
▫️ شَمَندَر = از پارسی چغندر
▪️ شَمَن = از پارسی چمن
▫️ شَنار = از پارسی شِنار، ننگ و آک
▪️ شناشیل(گویش عراقی) = از پارسی شاهنشین، بالاخانهی بزرگ
▫️ شَنان = از پارسی شنان، چوبهایی که بهم بسته و از آن زورق میسازند
▪️ شََنبَذ = از پارسی شنبه
▫️ شَنجار = از پارسی شَنگار، گیاهی است دارویی و سرخ به رنگ خون که میگویند خون را میبندد
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️ شُلشُل، شَلَِل = از پارسی شُر شُر(آب)، آبشار کوچک، آب روان
▫️ شَلَف، شَلافِه، شَلفیه = از پارسی شَلف، زن روسپی
▪️ شَلفیِنه = از پارسی شلفینه، زهار زن، شرمگاه
▫️ شلقاء = از پارسی چاقو
▪️ شِلّم = از پارسی شُلَم، خشم و ستیز بیجا و بیهوده
▫️ شَمارِق = بنگرید به شبارق
▪️ شَمّاس، شَمُوس = از پارسی چَموش، ستور سَرکِش
▫️ شَمَختَر = از پارسی شُوراَختر، بَداختر، شوماختر
▪️ شَمشاد = از پارسی شِمشاد، semsad=نام درختی زیبا که شاخههای تازه درآمدهی آن درخت را شمشار گویند و چون این شاخهها میل به زمین دارند در ادب پارسی سرودههای زیادی در شکوهاش سرودهاند
▫️ شَمَرَّج = از پارسی سه۳، تازی مرّه(بار)، سه بار
▪️ شمعدان = از تازی شمع و پارسی جای شمع، شمالهدان، سپنداره
▫️ شَمَندَر = از پارسی چغندر
▪️ شَمَن = از پارسی چمن
▫️ شَنار = از پارسی شِنار، ننگ و آک
▪️ شناشیل(گویش عراقی) = از پارسی شاهنشین، بالاخانهی بزرگ
▫️ شَنان = از پارسی شنان، چوبهایی که بهم بسته و از آن زورق میسازند
▪️ شََنبَذ = از پارسی شنبه
▫️ شَنجار = از پارسی شَنگار، گیاهی است دارویی و سرخ به رنگ خون که میگویند خون را میبندد
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️ شُلشُل، شَلَِل = از پارسی شُر شُر(آب)، آبشار کوچک، آب روان ▫️ شَلَف، شَلافِه، شَلفیه = از پارسی شَلف، زن روسپی ▪️ شَلفیِنه = از پارسی شلفینه، زهار زن، شرمگاه ▫️ شلقاء = از پارسی چاقو ▪️ شِلّم = از پارسی شُلَم، خشم…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️ شَنجَرف = از پارسی شَنگَرف، sangarf، چیزی باشد که از سیماب و گوگرد سازند و نگارگران بهکار برند
▫️ شُوال = از پارسی گُوال، جُوال
▪️ شنطه = از پارسی شنار، ننگ و زشتی
▫️ شِنغیر = از پارسی شنگ(sang)، شیرین رفتار، شنگول، زشتخوی، دزد
▪️ شِنقار = از پارسی شنغار، از پرندگان شکاری همانند چرغ
▫️ شَنکبیل = از پارسی زنجپیل
▪️ شَنگل = از پارسی چنگل، جاکلید در، چنگکی برای آویختن رخت
▫️ شَنیز، شونیز = از پارسی سیاهدانه
▪️ شُواظ = از پارسی سوزا (سوزاندن)، گرمی، آتش بدون دود
▫️ شَوال = بنگرید به چوال
▪️ شَوالَهُ = از پارسی شَوالَک، شَوال(بوقلمون)
▫️ شواهین = از پارسی شاهین، sahin، بلندپرواز، پرندهای شکارگر از تیرهی بازها
▪️ شوباش = از پارسی شاباش. sa-bas، فشردهی شادباش، زری را گویند که به خنیاگران میدادند
▫️ شُوبَق، شوبَک = از پارسی چُوبک، وردنه (چوب خمیر پهن کن)
▪️ شوبند = از پارسی شوب (دستمال) و بند، سینهبند اسب، روبند
▫️ شوت = از پارسی سوشیانس پیشوای اکنون زردشتیان
▪️ شَوذَر = از پارسی چادُر، دواج (لحاف)
▫️ شَوذَنُوق، شَوذَق، شوذانِق = تازی گشتهی شاهین
▪️ شوربا = از پارسی شور و با، انگلیسی گشتهی soup
▫️ شوره = از پارسی شوره، sure چیزی سپید و نمک مانند که در شورهزارها پدید میآید
▪️ شَوشَب = از پارسی شپش، از واژهی اوستایی sips که در پهلوی spis شپش میباشد. کژدم، زشتخوی
▫️ شوشَهٔ = از پارسی شوشِه، suse شفشه، شوکهی سیم و زر که درناوچهی پولادین ریزند، شمش زر و سیم، کاکُل
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️ شَنجَرف = از پارسی شَنگَرف، sangarf، چیزی باشد که از سیماب و گوگرد سازند و نگارگران بهکار برند
▫️ شُوال = از پارسی گُوال، جُوال
▪️ شنطه = از پارسی شنار، ننگ و زشتی
▫️ شِنغیر = از پارسی شنگ(sang)، شیرین رفتار، شنگول، زشتخوی، دزد
▪️ شِنقار = از پارسی شنغار، از پرندگان شکاری همانند چرغ
▫️ شَنکبیل = از پارسی زنجپیل
▪️ شَنگل = از پارسی چنگل، جاکلید در، چنگکی برای آویختن رخت
▫️ شَنیز، شونیز = از پارسی سیاهدانه
▪️ شُواظ = از پارسی سوزا (سوزاندن)، گرمی، آتش بدون دود
▫️ شَوال = بنگرید به چوال
▪️ شَوالَهُ = از پارسی شَوالَک، شَوال(بوقلمون)
▫️ شواهین = از پارسی شاهین، sahin، بلندپرواز، پرندهای شکارگر از تیرهی بازها
▪️ شوباش = از پارسی شاباش. sa-bas، فشردهی شادباش، زری را گویند که به خنیاگران میدادند
▫️ شُوبَق، شوبَک = از پارسی چُوبک، وردنه (چوب خمیر پهن کن)
▪️ شوبند = از پارسی شوب (دستمال) و بند، سینهبند اسب، روبند
▫️ شوت = از پارسی سوشیانس پیشوای اکنون زردشتیان
▪️ شَوذَر = از پارسی چادُر، دواج (لحاف)
▫️ شَوذَنُوق، شَوذَق، شوذانِق = تازی گشتهی شاهین
▪️ شوربا = از پارسی شور و با، انگلیسی گشتهی soup
▫️ شوره = از پارسی شوره، sure چیزی سپید و نمک مانند که در شورهزارها پدید میآید
▪️ شَوشَب = از پارسی شپش، از واژهی اوستایی sips که در پهلوی spis شپش میباشد. کژدم، زشتخوی
▫️ شوشَهٔ = از پارسی شوشِه، suse شفشه، شوکهی سیم و زر که درناوچهی پولادین ریزند، شمش زر و سیم، کاکُل
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️ شَنجَرف = از پارسی شَنگَرف، sangarf، چیزی باشد که از سیماب و گوگرد سازند و نگارگران بهکار برند ▫️ شُوال = از پارسی گُوال، جُوال ▪️ شنطه = از پارسی شنار، ننگ و زشتی ▫️ شِنغیر = از پارسی شنگ(sang)، شیرین رفتار، شنگول،…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️ شَوکَران = از پارسی شوکران، شیکران، از گیاهان دارویی
▫️ شَولَم = از پارسی شِیلَم، شَلمَک، گندم دیوانه، از گیاهان دارویی برای پیسی
▪️ شُوَندَر = از پارسی چغندر، شگُنُدَر
▫️ شوله = از پارسی شوله، یک توپ پارچه، شهاب آسمانی، نیش کژدم، (در برهان یکی از منازل قمر)
▪️ شونیز = از پارسی شونیز، سُنیز. سیاهدانه
▫️ شُوَیّل = از پارسی شویلا
▪️ شهباز = از پارسی sah-baz، شاهبازها، شاهین
▫️ شَهبند = بنگرید به شاهبندر
▪️ شَهبره = از پارسی sah-par، بزرگترین پر پرندگان، شاه و پیر، زن کهنسال و بدکاره
▫️ شِهداره = از پارسی شیههدار، تبهکار و سخنچین
▪️ شَهدانَج = از پارسی شاهدانه
▫️ شَهدَر = از پارسی سهدار (درخت سیب در گویش مازنی)، بردهی سه تا شش ساله
▪️ شَهرَبه = بنگرید به شهبره
▫️ شهرَزاد، شهرازاد = از پارسی شهرزاد
▪️ شَهرَق = از پارسی جهره، چرخ جولاهه، چرخ خراشگری چوب، چرخ سوراخ زن انگشتر
▫️ شَهرَمان = از پارسی شهرمان، سیکا (اردک، سیقا)
▪️ شَهرَه = از پارسی شاه و راه
▫️ شَهرِیار = از پارسی شهریار sahr-yar
▪️ شَهریز = از پارسی شاهریز، خرمای سرخ ریز
▫️ شَهِی = از پارسی شاهی، خوردنی شیرین و خوشمزه، اشتها برگرفته از آن است
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️ شَوکَران = از پارسی شوکران، شیکران، از گیاهان دارویی
▫️ شَولَم = از پارسی شِیلَم، شَلمَک، گندم دیوانه، از گیاهان دارویی برای پیسی
▪️ شُوَندَر = از پارسی چغندر، شگُنُدَر
▫️ شوله = از پارسی شوله، یک توپ پارچه، شهاب آسمانی، نیش کژدم، (در برهان یکی از منازل قمر)
▪️ شونیز = از پارسی شونیز، سُنیز. سیاهدانه
▫️ شُوَیّل = از پارسی شویلا
▪️ شهباز = از پارسی sah-baz، شاهبازها، شاهین
▫️ شَهبند = بنگرید به شاهبندر
▪️ شَهبره = از پارسی sah-par، بزرگترین پر پرندگان، شاه و پیر، زن کهنسال و بدکاره
▫️ شِهداره = از پارسی شیههدار، تبهکار و سخنچین
▪️ شَهدانَج = از پارسی شاهدانه
▫️ شَهدَر = از پارسی سهدار (درخت سیب در گویش مازنی)، بردهی سه تا شش ساله
▪️ شَهرَبه = بنگرید به شهبره
▫️ شهرَزاد، شهرازاد = از پارسی شهرزاد
▪️ شَهرَق = از پارسی جهره، چرخ جولاهه، چرخ خراشگری چوب، چرخ سوراخ زن انگشتر
▫️ شَهرَمان = از پارسی شهرمان، سیکا (اردک، سیقا)
▪️ شَهرَه = از پارسی شاه و راه
▫️ شَهرِیار = از پارسی شهریار sahr-yar
▪️ شَهریز = از پارسی شاهریز، خرمای سرخ ریز
▫️ شَهِی = از پارسی شاهی، خوردنی شیرین و خوشمزه، اشتها برگرفته از آن است
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️ شَوکَران = از پارسی شوکران، شیکران، از گیاهان دارویی ▫️ شَولَم = از پارسی شِیلَم، شَلمَک، گندم دیوانه، از گیاهان دارویی برای پیسی ▪️ شُوَندَر = از پارسی چغندر، شگُنُدَر ▫️ شوله = از پارسی شوله، یک توپ پارچه، شهاب…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️ شَیّان = از پارسی شیان، siyan، شاد و یاری دهنده، داروی خون سیاووشان
▫️ شَیداره = از پارسی شادِریان، جامهی پُرنگار و گرانبهای بانوان، شاتور، بالاپوش زنان، چادر، جامهای که بر روی گردن میپوشند
▪️ شیذَقان = بنگرید به سوذنیق
▫️ شَیذَمان = از پارسی شَید sid، در اوستا xsaeta، درخشان، شیده (سالوسی، ریا و ساختگی) و مان (دارنده)
▪️ شیذه = از پارسی شیده
▫️ شیر = از پارسی شیر درنده. sir در پهلوی ser آمده است
▪️ شیراز = از پارسی siraz شیراز، شاد و پر راز و از واژهی اوستایی razanga، آمیختهی دوغ و شِوِید، ماستینه، سرشیر
▫️ شیرازه = از پارسی siraaze، شیرازهی نَسک (کتاب)، تهبندی نَسک
▪️ شیرَج، شیره = از پارسی شیره. آبی که از میوه گیرند، شیرهی انگور، دوشاب، سوختهی تریاک
▫️ شیرخِشک = از پارسی شیرخِشت
▪️ شیرین = از پارسی sir-in شیرین
▫️ شیِز، شیِزی = از پارسی شِیز siz، شِز (آبنوس)، چوب سیاهی که از آن کاسه و کمان سازند
▪️ شِیش = از پارسی شیش (سیخ)
▫️ شیشه = از پارسی sise شیشه، آبگینه، نارگیله
▪️ شَیطَرَج = از پارسی شاهتره، گیاهی دارویی برای ریزش مو (گری) و خارش تن
▫️ شِیلَم = از پارسی شلَمَک، شلین، شیلَم، از گیاهان دارویی برای پیسی
▪️ شیله بیله = از پارسی شیله پیله
▫️ شِین = از پارسی sim شیم، ماه، از واژهی اوستایی شئیت مان saits mana، مایهی شادی خانه
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️ شَیّان = از پارسی شیان، siyan، شاد و یاری دهنده، داروی خون سیاووشان
▫️ شَیداره = از پارسی شادِریان، جامهی پُرنگار و گرانبهای بانوان، شاتور، بالاپوش زنان، چادر، جامهای که بر روی گردن میپوشند
▪️ شیذَقان = بنگرید به سوذنیق
▫️ شَیذَمان = از پارسی شَید sid، در اوستا xsaeta، درخشان، شیده (سالوسی، ریا و ساختگی) و مان (دارنده)
▪️ شیذه = از پارسی شیده
▫️ شیر = از پارسی شیر درنده. sir در پهلوی ser آمده است
▪️ شیراز = از پارسی siraz شیراز، شاد و پر راز و از واژهی اوستایی razanga، آمیختهی دوغ و شِوِید، ماستینه، سرشیر
▫️ شیرازه = از پارسی siraaze، شیرازهی نَسک (کتاب)، تهبندی نَسک
▪️ شیرَج، شیره = از پارسی شیره. آبی که از میوه گیرند، شیرهی انگور، دوشاب، سوختهی تریاک
▫️ شیرخِشک = از پارسی شیرخِشت
▪️ شیرین = از پارسی sir-in شیرین
▫️ شیِز، شیِزی = از پارسی شِیز siz، شِز (آبنوس)، چوب سیاهی که از آن کاسه و کمان سازند
▪️ شِیش = از پارسی شیش (سیخ)
▫️ شیشه = از پارسی sise شیشه، آبگینه، نارگیله
▪️ شَیطَرَج = از پارسی شاهتره، گیاهی دارویی برای ریزش مو (گری) و خارش تن
▫️ شِیلَم = از پارسی شلَمَک، شلین، شیلَم، از گیاهان دارویی برای پیسی
▪️ شیله بیله = از پارسی شیله پیله
▫️ شِین = از پارسی sim شیم، ماه، از واژهی اوستایی شئیت مان saits mana، مایهی شادی خانه
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️ شَیّان = از پارسی شیان، siyan، شاد و یاری دهنده، داروی خون سیاووشان ▫️ شَیداره = از پارسی شادِریان، جامهی پُرنگار و گرانبهای بانوان، شاتور، بالاپوش زنان، چادر، جامهای که بر روی گردن میپوشند ▪️ شیذَقان = بنگرید…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️صابون = از پارسی سابون، سابیدن، ساباندن
▫️ صاج = از پارسی saj ساج، گیلکی، تبرستانی، نان تابه، پهنهای آهنی برای نانپزی
▪️ صاخِره = از پارسی ساغر sayar پیالهی شرابخوری
▫️ صادّه = از پارسی ساده sade بیآرایش
▪️ صارُوج = از پارسی saru، ساروگ، همان آهک است که با سفیدهی تخم مرغ و چیزهای دیگر درآمیزند
▫️ صاغَر، صاغرهْ = از پارسی ساغر، پیاله، جام، ساتگی
▪️ صاق = از پارسی ساگ sag، بخشی از اندام مچ پا تا زانو
▫️ صایح = از پارسی سایه saye، از اوستایی sao-ya
▪️ صاهور = از پارسی شاهورد، هاله ماه، شایوَرد، سابوَد، خَرمَن ماه
▫️ صباغ = از پارسی سِباغ، نان خوروش، رنگ
▪️ صَبَث = از پارسی سَبَد
▫️ صبَر = از پارسی سبَر، شبَر، اَدوی، شبیار، گیاهی دارویی
▪️ صبِهبَد = از پارسی سپهبُد
▫️ صَت از پارسی سد (صد)، اوستایی sata، این واژه در زبان تازی ریشه ندارد ولی در اوستایی کاربرد فراوان دارد satayanaبه مانیک یکسد بار و satayare که پیوندی است از سد و سال
▪️ صُتُیّه = از پارسی چاتو، تناب دار زدن، چادر و جامهی یمنی
▫️ صِدی، صدا = از پارسی سدا (آواز، بانگ، وَنگ)، دنگ
▪️صَدَق = از پارسی سَدَه، شمارهی ۱۰۰
▫️ صِدّیق = از پارسی سدیگ، راست گوی، از پایههای پنجگانهی دین مانی
▪️ صراط = از پارسی سَرات، پلی بین بهشت و دوزخ، راه، گُدار
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️صابون = از پارسی سابون، سابیدن، ساباندن
▫️ صاج = از پارسی saj ساج، گیلکی، تبرستانی، نان تابه، پهنهای آهنی برای نانپزی
▪️ صاخِره = از پارسی ساغر sayar پیالهی شرابخوری
▫️ صادّه = از پارسی ساده sade بیآرایش
▪️ صارُوج = از پارسی saru، ساروگ، همان آهک است که با سفیدهی تخم مرغ و چیزهای دیگر درآمیزند
▫️ صاغَر، صاغرهْ = از پارسی ساغر، پیاله، جام، ساتگی
▪️ صاق = از پارسی ساگ sag، بخشی از اندام مچ پا تا زانو
▫️ صایح = از پارسی سایه saye، از اوستایی sao-ya
▪️ صاهور = از پارسی شاهورد، هاله ماه، شایوَرد، سابوَد، خَرمَن ماه
▫️ صباغ = از پارسی سِباغ، نان خوروش، رنگ
▪️ صَبَث = از پارسی سَبَد
▫️ صبَر = از پارسی سبَر، شبَر، اَدوی، شبیار، گیاهی دارویی
▪️ صبِهبَد = از پارسی سپهبُد
▫️ صَت از پارسی سد (صد)، اوستایی sata، این واژه در زبان تازی ریشه ندارد ولی در اوستایی کاربرد فراوان دارد satayanaبه مانیک یکسد بار و satayare که پیوندی است از سد و سال
▪️ صُتُیّه = از پارسی چاتو، تناب دار زدن، چادر و جامهی یمنی
▫️ صِدی، صدا = از پارسی سدا (آواز، بانگ، وَنگ)، دنگ
▪️صَدَق = از پارسی سَدَه، شمارهی ۱۰۰
▫️ صِدّیق = از پارسی سدیگ، راست گوی، از پایههای پنجگانهی دین مانی
▪️ صراط = از پارسی سَرات، پلی بین بهشت و دوزخ، راه، گُدار
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
ادبسار
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی ▪️صابون = از پارسی سابون، سابیدن، ساباندن ▫️ صاج = از پارسی saj ساج، گیلکی، تبرستانی، نان تابه، پهنهای آهنی برای نانپزی ▪️ صاخِره = از پارسی ساغر sayar پیالهی شرابخوری ▫️ صادّه = از پارسی ساده sade بیآرایش ▪️…
🔲 دنبالهی واژههای پارسی در زبان تازی
▪️ صَرد ،صَرَد،صَرِد = از پارسی سرد، در پهلوی sart، اوستایی sareta، سرما
▫️ صَرصَر،صُرصُر = از پارسی سیرسیرک، جیرجیرک، زنجره
▪️ صَرَق = از پارسی jar، شکاف، تَرَک و صدای آن، جَره، نازکی هرچیز، تُنگ آب
▫️ صُرم = بنگرید به سرم
▪️ صَرم = از پارسی چَرم
▫️ صَرمایه (گویش عراقی) = از پارسی سرمایه
▪️ صُرنایه = از پارسی سُرنای
▫️ صُرَنج = از پارسی سُرنَج (سوزن دارو)
▪️ صَریقه = از پارسی جَره، نان نازک
▫️ صَغانه = از پارسی چَغانه، چکانه، سازی کفچَک مانند زنگولهدار مانند گیتار
▪️ صَغانی = از پارسی چَغانی
▫️ صُغد، صُغدی = از پارسی سُغد، زمین گود که آب باران در آن جَم شود
▪️ صِفاهان از پارسی سپاهان، در اوستا spada و spazha، در پارسی باستان سپاد، پردهای در خُنیا
▫️ صِفِت = از پارسی سِفت، استوار، پایدار، ستبر
▪️ صُفد = از پارسی سُغد، مردم ازبکستان و زبانه سغدی
▫️ صِفر = از پارسی زفر، برابر با واژهی اوستاییzefr، در پهلوی zefrin، هیچ (در شمارش)
▪️ صَقَر از پارسی چَرغ، مُرغ شکاری
▫️ صَفیر از پارسی سَپیل، شَپیل (آواز مرغها)، سوت، شافتک
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▪️ صَرد ،صَرَد،صَرِد = از پارسی سرد، در پهلوی sart، اوستایی sareta، سرما
▫️ صَرصَر،صُرصُر = از پارسی سیرسیرک، جیرجیرک، زنجره
▪️ صَرَق = از پارسی jar، شکاف، تَرَک و صدای آن، جَره، نازکی هرچیز، تُنگ آب
▫️ صُرم = بنگرید به سرم
▪️ صَرم = از پارسی چَرم
▫️ صَرمایه (گویش عراقی) = از پارسی سرمایه
▪️ صُرنایه = از پارسی سُرنای
▫️ صُرَنج = از پارسی سُرنَج (سوزن دارو)
▪️ صَریقه = از پارسی جَره، نان نازک
▫️ صَغانه = از پارسی چَغانه، چکانه، سازی کفچَک مانند زنگولهدار مانند گیتار
▪️ صَغانی = از پارسی چَغانی
▫️ صُغد، صُغدی = از پارسی سُغد، زمین گود که آب باران در آن جَم شود
▪️ صِفاهان از پارسی سپاهان، در اوستا spada و spazha، در پارسی باستان سپاد، پردهای در خُنیا
▫️ صِفِت = از پارسی سِفت، استوار، پایدار، ستبر
▪️ صُفد = از پارسی سُغد، مردم ازبکستان و زبانه سغدی
▫️ صِفر = از پارسی زفر، برابر با واژهی اوستاییzefr، در پهلوی zefrin، هیچ (در شمارش)
▪️ صَقَر از پارسی چَرغ، مُرغ شکاری
▫️ صَفیر از پارسی سَپیل، شَپیل (آواز مرغها)، سوت، شافتک
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar