ΑпτiгeligioпΑгcives
209 subscribers
107 photos
2 videos
42 files
58 links
✍🏼 Text channel: @AntiReligion

Scientific,
historical
philosophical
psychology
sociology and ...
.
.
.
Download Telegram
با وقوع انقلاب صنعتی در غرب، نیروهای اقتصادی قدرتمندی پا به عرصه نهاد که رفته رفته زنان را به سوی کارهای اجتماعیِ درآمدزا سوق داد. اغراق نیست اگر بگوییم این تحول منجر به بی‌نظیرترین پیشرفت‌ها در طول حیات طولانی انسان خردمند شده است. این پیشرفت چیزی نیست جز بازگشت قدرت اقتصادی به زنان؛ زنانِ سراسر جهان به تدریج در حال کسب مجدد قدرت اقتصادی هستند که قرن‌ها پیش در اختیار آنان بود. زنان با ورود دوباره به بازار اقتصادی جهان استعدادهای طبیعی بسیاری را نیز با خود به همراه خواهند آورند.

زنان در سراسر جهان بیشتر و بیشتر وارد بازار کار می‌شوند، در بخش‌های مختلف اجتماع قابلیت‌های ذاتی‌شان را به کار می‌گیرند و به طرزی چشمگیر و بنیادین بر جنبه‌های مختلف قرن بیست و یکم از قبیل تجارت، مسائل جنسی، و زندگی خانوادگی تأثیر می‌گذارند. حتی خواهند توانست در برخی از شاخه‌های اقتصادی به اقتداری کامل دست یابند و به عنوان جنس اول وارد عمل شوند. چرا؟ زیرا روند کنونی تحولات ایجاد شده در تجارت، ارتباطات، آموزش، حقوق، درمان، دولت، بخش‌های غیرانتفاعی، که مجموعاً تحت عنوان جامعۀ مدنی شناخته می‌شوند، همه و همه نمایانگر این موضوع هستند که در آینده، جهان به قابلیت‌های ذهنی زنان نیازمند است.

کتاب با این نتیجه‌گیری به پایان خواهد رسید که زنان به تدریج تساوی گذشته خویش را با مردان باز خواهند یافت، چیزی که یکی از ویژگی‌های طبیعیت و لاینفک بشریت است و در عصر کهن، قاعده‌ای مرسوم بوده است. سرانجام اینکه نویسنده این کتاب با بیان روایی و ساده خود و استفاده از داستانهای جالب در بیان دیدگاه‌هایش، می‌‌تواند درک و دریافت زنان را نسبت به جایگاه خودشان و توانایی‌ها و قابلیت‌هایشان در خانواده، جامعه و دنیای مدرن امروز تغییر دهد.

📚جنس اول

🔚 پایان...

📎 #جنس_اول #هلن_فیشر #زن #زنان #جنس_دوم #سیمون_دوبوار #نغمه_صفاریان_پور #حقوق_زنان #آزادی_زنان #استبداد_خانگی #شیوه_تفکر_شبکه_ای
#شیوه_تفکر_گام_به_گام
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
📚 مقاله شماره: ٧٩

📝: جامعه‌شناسی خودکامگی

🆔 https://t.me/AntiReligionArchives/1293
نگاه به فرهنگ و تمدن ایرانی از زوایای مختلف ما را با ساختارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اصیل و واقعی خود آشنا می‌کند. نگاه متفاوت و تحلیل‌های جامعه‌شناسانه علی رضاقلی در کتاب جامعه‌شناسی خودکامگی (تحلیل جامعه‌شناختی ضحاک ماردوش) بر این مهم افزوده و ما را هرچه بیشتر با دنیای واقعی تاریخ ایران آشنا می‌کند.
توضیحی بر ساختارهای کهن فرهنگ ایرانی، ما را هر چه بیشتر در پذیرش تحلیل و نگرش متفاوت از آن فرهنگ آماده می‌کند و آینده‌ای روشن را همراه با پیشینه‌ی تاریخی برایمان ترسیم خواهد کرد.

آنچه که همیشه از تاریخ ایران روایت شده تمدن، شکوه و بزرگی سرزمینی با مردمان اهل هنر و فرهنگ است که وجود چنین مفاخراتی نسبت به گذشته، ما را از حقیقت‌ها و واقعیت‌های مردمان ایران زمین جدا کرده و ما را در افتخارات گذشته‌مان به حال خود رها کرده است. غرق در وهمیات مفاخرات ایران  به‌دور از واقعیات آن، ما را از آن‌چه که بودیم و امروز همچنان هستیم جدا می‌کند.
آنچه که امروزه بیش از همه به آن نیازمندیم تاریخ و گذشته‌ی ایران است ما از تاریخ و گذشته خود فاصله گرفتیم و به جای درس آموزی از آن دوباره همان رفتارهایی را تکرار می‌کنیم که صدها سال پیش مردمانی پیش از ما انجام می‌دادند. حال اینکه آیندگان چه خواهند گفت و یا از همه مهتر چه خواهند کرد جای بسی سؤال است.
همیشه این مسئله بوده که مردمان ایران زمین نسبت به تاریخ و گذشته خود حافظه‌ی کوتاه مدتی داشته و دارند. با بررسی قسمت هایی از کتاب جامعه‌شناسی خودکامگی علی رضاقلی متوجه خواهیم شد که انگار همین دیروز و گذشته با هیچ کم و کاستی در امروز تکرار می‌شود.

کشورهامان، چون از تجمع ما پدید آمده‌اند، همان هستند که ما هستیم‌؛ قوانین و احاکامشان بر مبنای طبایع ما، و اعمالشان کردار زشت و زیبای ماست در مقایسی بس بزرگتر

هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند بدون تأثیرپذیری از گذشته‌ی خود ادامه حیات دهد. و همیشه عناصری از گذشته به تناسب چگونگی روند تحولات اجتماعی در زمانِ حالِ جوامع وجود دارند و حیاتِ عمل اجتماعی را مشروط می‌سازند. برآمدن خودکامگان، از ویژگی‌های عمومی تاریخ گذشته‌ی ایران است- گذشته‌ای که میراث خود را به جای می‌گذارد و برای زمان‌های بعدی به صورت فشرده برای عمل آماده می‌کند.
جامعه‌ سنتی یا قبیله‌ای

ویژگی اصلی ساختار فرهنگی این جامعه چنین است که انسان به تبع طرز تلقی اش از جهان قادر به اصلاح نهادهای اجتماعی خود نیست، نهادها را اصلاح ناپذیر می‌پندارد و خود را توانا به تغییرات در درون نظام‌های اجتماعی نمی‌بیند. نظام‌های اجتماعی از قبل تعیین شده‌اند و بشر موظف است که در آن، زندگی را به اجبار به سر برد.

ساختار قبیله‌ای یا مکانیکی

فرهنگ قبیله‌ای، به تعبیری، مکانیکی است، یعنی افراد در کنار هم قرار می‌گیرند و پیوستگی ضروری با یکدیگر ندارند و هر کس کار خودش را می‌کند و حیات جمعی برای او ارزش و اهمیت نخستین را ندارد. در نتیجه، هر کسی به این فکر است که به اصطلاح گلیم خویش را از آب به درکشد. نوع کارها به نحوی مستقل است که جز در موارد استثنایی به دیگری نیاز نیست. و اگر به چنین جوامعی ساختار جدید تحمیل شود، نوع رفتار افراد، همان رفتار قبیله‌ای است و در نتیجه، بشدت به ساختار اجتماعی زیان می‌رساند. در همبستگی مکانیکی منافع فرد بر منافع جامعه اولویت دارد و همین مورد برای متلاشی کردن جامعه کفایت می‌کند.
فریدون در مبارزه با ضحاک در پی جمع کردن افراد به کمک سیم و زر، آهنگران را به کمک طلبیده و در ضمن به آنها وعده ی پست‌های مملکتی داده است که این هر دو از ویژگی‌های جامعه مکانیکی یا به تعبیری فرهنگ سنتی و قبیله‌ای است. تصور رفاه بی‌زحمت و بهشت بی عبادت در عمق وجود این فرهنگ ریشه گرفته است. گرز گاوسر و زر و سیم دو ابزاری که کاربرد همگانی داشت و ویژه ساختار ماردوشی بود، مورد استفاده فریدون نیز قرار گرفت.

ویژگی بعدی فریدون تلاش برای ساختن سلاح و ابزار جنگ و خصومت است، یعنی مبارزه‌ای صرفاً نظامی و مبارزه با رژیم و نه مبارزه در رژیم. البته امکان این هست که بگویند که نظام ضحاک آن قدر فاسد بوده است که اگر صحبت از مبارزه در رژیم شود حکایت از حمایت از ضحاک می کند. ولی من در این جا تحلیل اجتماعی می‌کنم و نه تعیین و تحمیل ارزش‌های مکتبی؛ از دیدگاه اخیر هر جباری را در خور لعنت ابدی می‌دانم.
صحبت بر سر این است که ابزار یا وسیله، هدف را تغییر می‌دهد و به سمت خود متمایل می‌کند. بعید است کسی با کشتار انسان‌ها به نام عدل روی کار آید و پس از آن از کشتار همرزمان خود به هر توجیه که فرض کنیم، خودداری کند. خون ریزی، خون ریزی است. حکومتی که با خون سرکار آید، با خون هم می‌رود. و اگر دست به اصلاح خود بزند، باید به استعداد ملتی که دارای چنین حکومتی است، تبریک گفت؛ و این استثناست و نه قاعده. ابزار مورد استفاده در مبارزات سیاسی نشان دهنده‌ی پیشینه‌ی فرهنگی سیاسی یک ملت است. ملتی که کشتن و غارت (مصادره)، دو ابزار سیاسی مورد استفاده او در مبارزات سیاسی باشد، با زبان بی‌زبانی می‌گوید من رقابت‌های اجتماعیِ لازمه حیات و ترقی بشر را خصومت و حذف فیزیکی می‌پندارم که این خود ابزار تخریب جوامع انسانی و نگرش قبیله‌ای است.
این کتاب با بهره گیری از داستان ضحاک ماردوش در اشعار فردوسی به بررسی هزارتوهای تاریخ دیرسال ایران و ایرانیان، به جستجوی علل و عوارض دیرپایی و ماندگاری خودکامگی در نظام سیاسی و فکری می‌پردازد و با جستجو در اخبار و احوال تاریخی و با توجه به نظریه‌های نوین جامعه‌شناسی سعی در یافتن و تبیین و تعریف آبشخور خودکامگی دارد.

اگر ملت‌ها شاهانی دارند که جبارند، سزاوار آنند.

«مجموعه‌ی دولت تراویده از تاریخ هر قوم و ملت خاص یا مجموعه عناصر فرهنگی خویش است. فرهنگ هر برهه از زمانِ یک ملت مجموعه فشرده‌ای است از تاریخ فرهنگ آن ملت و در این راستا گذشتگان و تاریخ گذشته یا به تعبیر اگوست کنت «مردگان» نقش بسیار فعال‌تری از زندگان دارند، زیرا کلیه‌ی مجموعه را شکل داده‌اند. افراد در مجموعه‌ شکل گرفته‌ای پا به دنیا می‌گذارند که اختیار تغییرات وسیع در آن ندارند. البته این مسئله در مورد مردمی صدق می‌کند که نظر به بالا دارند تا کاری برای آن‌ها انجام گیرد. در حالی که در جوامعی که پادشاهی را مهار کرده‌اند، عکس آن جریان دارد و پادشاهی ساخته دست مردم است... لوتر می گوید: «اگر پادشاه جبار است، اگر بی رحم و خونخوار است، این ملت است که مقصر است، ملت‌ها شاهانی دارند که سزاوار آن اند.»
دولت‌ها برآیند ملت‌هایند.

در واقعیت تاریخی ایران هرگز به تفکری برخورد نمی‌کنیم که به «مبارزه در رژیم» و اصلاح آن اندیشیده باشد. مکانیسم اصلاحات داخلی در زمینه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کاملاً عقیم است و آنچه را که اخیراً جسته و گریخته ناظر آن هستیم حاصل هجوم ادبیات و تجربیات سیاسی جوامع صنعتی غرب است. حال ببینیم حاکم جدید چه ویژگی هایی و با چه مکانیسمی بر مردم حاکمیت یافته و کار را ادامه می‌دهد.
مبارزه با خودکامگی

نظام حقوقی این گونه جوامع از آن جهت ساختاری سرکوب کننده دارد که ظاهراً معلول را چنان می‌کوبد که دیگر سر بر نیاورد. این جوامع با معلول مبارزه می‌کنند و به علت عقب افتادگی فکری از کشف روابط جرم با پدیده‌هایی که زمینه‌ی مساعد بروز آن را فراهم می‌آورند غافل اند. مبارزه‌ی آنها با نظام خودکامگی سیاسی هم همین حالت را دارد؛ با خودکامه مبارزه می‌کنند و نه با نظام خودکامگی، که مورد اخیر نیاز به فرهنگ توسعه یافته‌تری دارد. کسی که با خودکامه مبارزه می‌کند جرم را یک امر شخصی تلقی می‌نماید و عواقب آن را متوجه مجرم می‌داند. کسی که با خودکامگی مبارزه می‌کند، جرم را یک پدیده‌ی اجتماعی می‌داند و باور کرده است که این پدیده با هزاران پدیده دیگر در ارتباط است... تجربه ثابت کرده است که عموماً جوامع دمکراسی لیبرال فعلی در زمان گذشته با خودکامگی مبارزه کردند و شرقی‌ها با خودکامه و یک شخص.
روحیه‌ی یأس

نکته‌ی اول بیانگر یأس روانی نسبت به فعالیت‌های سیاسی است. مبتنی بر اینکه زندگی چه ارزشی دارد، پادشاهی هفتصد ساله و آن همه آوای خوش و پرورش نرم و آنگه در گور خفتن. این تفکر بی‌فایده بودن زندگی دنیا، به دلیل اینکه هنوز به‌شدت ادامه دارد و در روابط اجتماعی خود را می‌نمایاند، قابل لمس است. روحیه‌ی یأس با روحیه‌ی اسیر سرنوشت سازگاری دارد و انسان را از فعالیت‌های جدی در زندگی اجتماعی باز می‌دارد، که در نهایت تفکری ضحاک آفرین است و موجب ویرانی حیات فعال جمعی می‌شود و فعالیت شبکه اقتصادی را به کمترین حد ممکن می‌رساند.

نکته ی دوم این همان روحیه‌ای است که در نزد ما به روحیه جبری و تسلیم سرنوشت شدن، و به تعبیری قضا و قدری، معروف است. این قضیه قضا و قدر ریشه در تاریخ درازدامن ایران دارد که به طوری در شعرهای آن نیز نمایان است.

روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازی گر از این بازیچه ها بسیار دارد...

تعجب از تعداد این گونه آدم‌های خرافاتی نیست، تعجب از کسانی است که در قرن بیستم مدعی فهم ضحاک ماردوش و مکانیسم برآمدن آن اند، با قلم به جنگش می‌روند و او را نماد نظام سیاسی گذشته‌ی ایران فرض می‌نمایند ولی به زمینه‌ی برآمدن او توجه نمی‌کنند.
کینه‌کشی فردی از نظام اجتماعی

زمانی که نقطه‌ی شروع حرکت سیاسی نه در آسمان بلکه در زمین باشد، مردمان که آمدن و رفتن ماردوشان را پی در پی می‌بینند و متوجه می‌گردند که آیندگان مرتکب اَعمال گذشتگان می‌شوند، به فکر چاره‌ای برای اصلاح مکانیسم سیاسی می‌افتند... کارشناس روشن دل ما با جرئت تمام کار را حواله به سپهر می‌کند و در ضمن چیزی را اعلام می‌کند که مکانیسم اجتماعی ندارد و به دست مردم انجام پذیر نیست... این تصویر شبیه این آرمان ایرانی است که کسی بیاید وضع مردم را سامان دهد. این نحوه تفکر یعنی انتظار اصلاح از بالا همچنان به قوت خود باقی است.

واقعیت این است که فرهنگ سیاسی ایران چون نتوانسته تلقیّات خود را نسبت به واقعیات اجتماعی تصحیح کند، همیشه فریدونش پس از چندی، ضحاک می‌گردد. هر وقت ساختار فکری و ساختار اجتماعی-اقتصادی- سیاسی متناسب برای تحدید قدرت سیاسی به وجود آید و فریدون به روی زمین و به دست مردم پرورده شود، آنگاه امید اصلاح قدرت سیاسی نیز می رود... تاریخ ادبیات سیاسی ما، تاریخ اصلاحات سیاسی از «بالا» و به کمک اهرم‌های اهورایی است و این با واقعیات اجتماع انطباق نمی‌یابد ... دمکراسی از ساختار اجتماعی- فکری ویژه ای می‌تراود و عملکرد شخص نیست. زندگی اوهام نیست، واقعیت است، تلاش و کوشش و رقابت مهلک است و آزادی را نه می‌شناسد و نه به کسی هدیه می‌کند، باید آن را شناخت و با زحمت به آن تحقق بخشید.
مغزشویی از بالا

یکی از برنامه‌های حکومتی فریدون این است که «مغزشویی» کند. این نکته جای تعبیر و توجیه دارد. ولی در هر صورت و در هر جامعه‌ای اگر کسی مدعی باشد که مردم نمی‌فهمند و شخص پادشاه یا افراد خاصی هستند که همه چیز را می‌فهمند و مردم باید مثل آن‌ها فکر کنند و...، چقدر وحشتناک می‌شود. 

در کلام آخر آنچه بیش از همه غمگین تر است این می‌باشد که مردم با چه امیدهایی فریدون را برای اصلاح امور بر روی تخت می‌نشانند و با امید ایران آزاد از چنگال ضحاکان ستمگر نمی‌دانند که روزی هم فریدون ضحاک می‌شود و این همیشه در تاریخ ایران تا به امروز تکرار شده است.

فریدون طبق روند گذشته و بدون تغییری حتی ظاهری تخت را گرفته و بر آن همچون شاهان گذشته یا ضحاک تکیه می‌زند و از این پس اوامر او به عنوان شاهنشاه رسمی صادر می‌شود.

پرسش:

چطور می‌توان دلیل تمام ناکامی‌های تاریخمان را در استبداد و استعمار و افراد فرصت‌طلب خلاصه کنیم. این استبداد و استعمار پذیری از کجا نشأت میگیرد؟ چرا تاریخ کشورمان همیشه قربانی افراد فرصت طلب و خائن شده است؟ آیا این استبداد و استعمارپذیری به مردم تحمیل شده است یا از خودشان سرچشمه گرفته است؟

📙جامعه‌شناسی خودکامگی

🔚 پایان...

🖇 #جامعه‌شناسی_خودکامگی #علی_رضاقلی #فرهنگ #تاریخ #ایران #ساختارهای_فرهنگی #جامعه_سنتی #ساختار_قبیله‌ای #فردوسی #ضحاک #فریدون #اصلاحات_فرهنگی #مغزشویی #دولت #ملت #خودکامگی #استبداد
📚 @AntiReligionArchives
📚 مقاله شماره: ٨٠

📝: ٢١درس برای قرن بیست‌ویکم

🆔 https://t.me/AntiReligionArchives/1310
یووال نوح هراری در کتاب «۲۱ درس برای قرن بیست‌ویکم» چارچوبی مفید برای روبرو شدن با ترس‌های دنیای جدید ساخته است. نگرانی‌هایی که دنیای مدرن برای ما به وجود آورده است: تروریسم، تغییرات اقلیمی، ظهور هوش مصنوعی، اخبار جعلی، تجاوز به حریم خصوصی و...به اعتقاد نویسنده رمز پایان دادن به این اضطراب‌ها، نگران بودن نیست، دانستن این است که نگران چه چیزهایی باشیم، چقدر نگرانشان باشیم و چگونه برای آینده‌ای متفاوت از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، آماده شویم.

۲۱ درس برای قرن بیست‌ویکم در نتیجه گفت‌وگوی میدانی با مردم نوشته شده است. بسیاری از فصل‌های آن در پاسخ به سوالاتی که خوانندگان، خبرنگاران و همکاران از یووال نوح هراری پرسیده بودند،‌ شکل گرفتند. این کتاب چالش‌های پیچیده عصر حاضر را به‌ روشنی بررسی کرده و به همین دلیل خواندن آن ضروری است.
در جهانی مملو از اطلاعات بی‌ربط، وضوح در بینش یک توانایی است. هر کسی در عالم نظر می‌تواند در بحث آینده بشریت شرکت کند، اما ارائه یک بینش واضح کار آسانی نیست. ما حتی غالباً متوجه نمی‌شویم که بحثی در جریان است، یا از تشخیص تحقیق سؤالات کلیدی باز می‌مانیم. میلیارها نفر از مردم استطاعت کار بررسی را ندارند، زیرا تحت فشار انواع اشتغال‌ها و وظایف هستند: باید کار کنند، از خردسالان سرپرستی کنند، یا مراقب والدین سالخورده باشند. متأسفانه تاریخ هیچ ملاحظه‌ای نسبت به این‌ها ندارد.

اگر آینده بشریت در غیبت این افراد رقم می‌خورد، زیرا این‌ها گرفتار مشغله‌های زیادی برای تهیه خوراک و لباس برای کودکان‌شان هستند، نه آنها و نه فرزندان‌شان از پیامدها معاف نخواهند شد. این منصفانه نیست؛ اما چه کسی گفته که تاریخ منصفانه است؟
من یک مورخ هستم و نمی‌توانم برای کسی خوراک و لباس فراهم کنم اما سعی می‌کنم در بینش‌ها، وضوحی به وجود آورم و به این شکل در خلق فضایی روشن برای عرصه عمل جهانی مفید باشم. اگر این حتی به معدودی از افراد کمک کند تا در بحث سرنوشت انسان خردمند شرکت کنند، وظیفه‌ام را انجام داده ام.

کتاب اول من، انسان خردمند، گذشته بشر را بررسی کرد و نشان داد که چطور یک میمون ناچیز بر سیاره زمین حاکم شد.
کتاب بعدی، انسان خداگونه، آینده بلندمدت زندگی را کاوید و تحول انسان‌ها به خدایان و معضل سرنوشت نهایی هوش و هشیاری را مورد بحث قرار داد.

در این کتاب، در زمان و مکان کنونی تعمق می‌کنم و معضلات جاری و آینده نزدیک جوامع انسانی را در مرکز توجه قرار می‌دهم. چه اتفاقی در شرف وقوع است؟ بزرگ‌ترین چالش‌ها و گزینه‌های کنونی کدامند؟ به چه چیزی بایستی توجه داشته باشیم؟ چه باید به فرزندان خود بیاموزیم؟
اگر امسال فرزندی به دنیا بیاورید، سال ۲۰۵۰، سی‌وچند ساله خواهد بود. حتماً آرزو دارید که تحصیلاتی خوب، شغلی آبرومند و زندگی‌ای مرفه داشته باشد و طبیعی است که تلاش می‌کنید تا راه زندگی را به او بیاموزید. اما یووال نوح هراری، مورخ جوان، معتقد است بهترین کمکی که می‌توانید به فرزندتان بکنید، این است که اجازه ندهید به حرف‌هایتان گوش بدهد. زیرا دنیای پیش‌رو چنان در حال تغییر است که حکمت پیشینیان برای آن سودی نخواهد داشت.

برنامه‌نویسی را فراموش کنید؛ بهترین مهارتی که می‌توانید به فرزندان‌تان آموزش بدهید، بازآفرینی است. مؤلف کتاب انسان خردمند در این گزیده اختصاصی از کتاب جدیدش فاش می‌کند که سال ۲۰۵۰ برای نوع بشر چه در چنته دارد.
یگانه امر ثابت، تغییر است

نوع بشر با انقلاب‌های بی‌سابقه‌ای روبروست، همۀ روایت‌های کهنه‌مان خُرد و خاکشیر می‌شوند و تاکنون هیچ روایت جدیدی پدیدار نشده است که جایشان را بگیرد. چگونه می‌توانیم خودمان و فرزندان‌مان را برای دنیایی آماده کنیم که این‌چنین دستخوش دگرگونی‌های بی‌سابقه و عدم‌قطعیت‌های بنیادین است؟ بچه‌ای که امروز به دنیا می‌آید، سال ۲۰۵۰ سی‌وچندساله خواهد بود. اگر همه‌چیز خوب پیش برود، آن بچه در سال ۲۱۰۰ نیز همچنان در قید حیات است و شاید حتی یک شهروند فعال قرن بیست‌ودوم هم باشد. چه چیزی باید به آن بچه بیاموزیم تا به او کمک کند که در دنیای سال ۲۰۵۰ یا قرن بیست‌ودوم جان به در ببرد و شکوفا شود؟ آن پسرک یا دخترک به چه مهارت‌هایی نیاز دارد تا شغل پیدا کند، بفهمد دور و برش چه رُخ می‌دهد و راه خود را در هزارتوی زندگی بیابد؟

چون هیچ‌کس نمی‌داند دنیا در سال ۲۰۵۰ چه شکلی است (چه رسد به ۲۱۰۰)، متأسفانه پاسخ این پرسش‌ها را نمی‌دانیم. البته انسان‌ها هرگز نتوانسته‌اند آینده را با دقت پیش‌بینی کنند. اما امروز دشوارتر از گذشته است چون وقتی فناوری به ما امکان مهندسی بدن‌ها، مغزها و ذهن‌ها را بدهد دیگر نمی‌توانیم دربارۀ هیچ چیزی (از جمله چیزهایی که سابقاً ثابت و ابدی به نظر می‌آمدند) مطمئن باشیم.
هزار سال پیش، در سال ۱۰۱۸، مردم چیز زیادی دربارۀ آینده نمی‌دانستند، ولی به هر روی خود را قانع کرده بودند که قرار نیست مشخصه‌های اصلی جامعۀ انسانی تغییر کنند. اگر در سال ۱۰۱۸ در چین زندگی می‌کردید می‌دانستید کار که به ۱۰۵۰ برسد شاید امپراطوری سانگ سقوط کند، شاید خیتان‌ها از شمال حمله‌ور شوند، و مرض‌های مختلف شاید جان میلیون‌ها نفر را بگیرند. ولی برایتان روشن بود که حتی در سال ۱۰۵۰ اکثر مردم همچنان کشاورز و بافنده خواهند بود، حاکمان برای پُرکردن صفوف لشگریان‌ خود، متکی به آدم‌ها خواهند بود، مردان همچنان بر زنان مسلط خواهند بود، امید به زندگی همچنان حدود ۴۰ سال خواهد بود، و بدن انسان دقیقاً به همین شکل خواهد بود. لذا والدین فقیرِ چینی در سال ۱۰۱۸ برنج‌کاری یا ابریشم‌بافی به فرزندان‌شان یاد می‌دادند، و والدین ثروتمندتر به پسران‌شان یاد می‌دادند چطور متون کلاسیک آیین کنفوسیوس را بخوانند، خطاطی کنند یا سوار بر اسب بجنگند؛ و به دختران‌شان یاد می‌دادند همسرانی باوقار و مطیع باشند. روشن بود که در سال ۱۰۵۰ نیز همچنان به این مهارت‌ها نیاز خواهد بود.

در مقابل، امروز هیچ تصوری نداریم که چین یا مابقی دنیا در سال ۲۰۵۰ چه شکلی خواهد بود. نمی‌دانیم مردم برای امرار معاش چه خواهند کرد، نمی‌دانیم سازوکار ارتش‌ها یا دیوان‌سالاری‌ها چگونه است، و نمی‌دانیم روابط میان دو جنس چگونه خواهد بود. احتمالاً برخی افراد عمری طولانی‌تر از امروز خواهند داشت، و بدن انسان هم به لطف زیست‌فناوری و واسطه‌های مستقیم میان مغز-رایانه شاید دچار تحولاتِ بی‌سابقه‌ای شود. عمدۀ آنچه بچه‌ها امروز یاد می‌گیرند احتمالاً در سال ۲۰۵۰ به دردی نخواهد خورد.