ΑпτiгeligioпΑгcives
209 subscribers
107 photos
2 videos
42 files
58 links
✍🏼 Text channel: @AntiReligion

Scientific,
historical
philosophical
psychology
sociology and ...
.
.
.
Download Telegram
مردم در این‌جا از بس عقب مانده‌اند، حتا مفهوم درست آرامش و شادی را هم نمی‌دانند. آن‌ها ابتدایی ترین امکانات زندگی را حتا در جهت بهداشت و سلامتی خودشان هم ندارند و بیچاره‌ها گمان می‌کنند که شاد و آرامند: «شاد زندگی می‌کردیم. زندگی ساده اما پر از آرامش. بدون برق یا آب شرب. توالت فقط سوراخی بود بین دو دیوار آجری کوتاه پشت بوته‌ای.»

این عقب ماندگی در صنعا هم به چشم می‌خورد: خانواده نجود، به صنعا می‌روند؛ آنجا شلوغ، پر از دود و پر از آشغال و کثیف است. به ساختمانی وارد می‌شوند که باز، روی دره‌ای ساخته شده. آن‌ها ذوق می‌کنند که ساختمان‌های در حال احداث می‌بینند و خیابان‌های پهن و تبلیغات گوشی همراه و نوشابه‌های گازدار. آلودگی هوا و ترافیک را هم دوست دارند و آن را بخشی از زندگی خود می‌دانند. باب الیمین صنعا از نظر بچه مسلمان‌ها مکانی متمدن است و گویی شاه و ملکه‌ای در زمان‌های دور در آن زندگی می‌کرده‌اند؛ جایی که «صدای خرید و فروش بازرگانان، صدای دوف دوف و هیس هیس کاست های قدیمی، صدای ناله گداهای پابرهنه، و صدای پسرک واکسی ...»  در آن می‌آید. «یکی از سرگرمی‌های من در باب الیمین این بود که بگردم دنبال بوهای مختلف. بوی زیره، دارچین، آجیل، کشمش- اغلب اوقات صدای اذان وسط این کنسرت‌های عجیب و غریب در باب الیمین شروع می‌شد. اما قدرتی ندارد و در تمام آن صداها از بین می‌رود.»

تمام ابهت و شکوه مسلمانان توخالی و ظاهری است؛ آن‌ها بی‌هویتی و عقب‌ماندگی خود را در پس خشونت خود پنهان کرده‌اند؛ خشونتی که نماد عدالت می‌شمرندش! تمام ابهت و مردانگی مردان مسلمان خرجی، به سلاحی است که به کمر می‌بندند؛ خنجری به نام جنبیه؛ که «نمادی از سلطه و ابهت مردانه است». این خنجر به آن‌ها حس غرور می‌دهد. جنبیه‌ها دسته‌ی پلاستیکی یا از عاج فیل یا شاخ کرگدن دارند، و «فقط تزئینی اند. خنجر برای حل دعوا ها استفاده می‌شود و نماد عدالت قبیله بوده است.» مثلا وقتی منای سیزده ساله با شوهر خواهرش ارتباط برقرار می‌کند و اهالی خرجی حکم به تبعید کل خانواده می‌دهند، این دعوا با رد و بدل کردن خنجرها تمام می‌شود.

«ساعت ۶ صبح روز بعد، وقتی اشعه‌های خورشید وارد اتاقم شد، اُما بیدارم کرد و از من خواست با او به راهروی ورودی باریک بروم؛ همان­‌طور که هرروز صبح می‌رفتم. در مقابل خداوند خم می‌شدیم و اولین نماز روز را زمزمه می‌کردیم.» «حوثی‌ها شیعه هستند؛ در حالی‌که بیشتر یمنی‌ها سنی هستند. تفاوت­شان چیست نمی‌دانم. تمام چیزی که می‌دانم این است که من مسلمانم و روزی ۵ بار نماز می‌خوانم.»
برخی نمادهای متعلق به فرهنگ اسلامی، با درد و فلاکت و بدبختی قرینند؛ چادر سیاه در اولویت این موضوع است: «روی پله‌های ورودی مسجد، دستی محتاج چندرغاز سکه، از زیر چادر سیاه بلند و کثیفی به سمت رهگذران دراز شده. دست دیگر زن زیر سر دختر کوچکی است. دختر در لباس کثیف بسیار کوچکی پیچیده شده و موهایش خیلی کثیف و ژولیده است.» و مسلمانانِ منفعل و ترسو (مخصوصا زنان)، فقط بلدند در بحران‌ها، دست به دامن خدا شوند تا شاید او کمکی بکند و تغییری بروز دهد. مسلمانان بیچاره تمام فرهنگ اسلامی را، از ترس آبروی‌شان به­ جا می‌آورند و رعایت می‌کنند: «آبرو» واژه‌ای است که هم‌چون دری سیاه در صحنه‌های مورد نظر، بچه‌های معصوم مسلمان را قرین بدبختی می‌کند و آن‌ها هم باید به خاطر آن از هر حقی در زندگی محروم باشند و زجر بکشند: «از امروز به بعد باید، موقع رفتن به خیابان، خودت را کامل بپوشانی‌؛صورتت را نباید کسی به جز شوهرت ببیند. چون شرف و حیثیت اوست که در خطر است. تو نباید آبرویش را ببری.» این همان واژه‌ای است که در داستان ملاله هم جزو واژه‌های کلیدی به شمار می‌رود؛ گویا تمام بدبختی‌های نسل مسلمان، مخصوصا زنان، به همین واژه ختم می‌شود. «مرا همان‌طور به دنیا آورده که باقی بچه هایش را. در خانه دراز کشیده روی حصیر، عرق ریزان، با درد بسیار شدید، در حالی که به خدوند التماس می‌کرده است که نوزادش را حفظ کند.» و بعد از زبان مادرش می‌گوید: «درد زایمان دقیقا نصف روز طول کشید. درست وسط تابستان؛ زیر گرمایی که همه چیز را پژمرده می‌کند. جمعه بود، یک روز مقدس.»

و باز بدبختی: «هیچ حقی برای ترک خانه نداشتم. هیچ حقی برای گرفتن آب از چشمه، هیچ حقی برای شکایت، هیچ حقی برای نه گفتن. در طول روز باید سبزی‌ها را خرد می‌کردم، به جوجه‌ها غذا می‌دادم، برای مهمان‌ها چای می‌ریختم، زمین را می‌شستم، ظرف ها را می‌شستم، و خشک می‌کردم.»
پای نجود به دادگاه می‌رسد و آن‌جا هم، مشکلات زنان به چشم می‌خورد: «زن‌های چادری که برای شکایت از مشکلاتشان می‌آمدند و دزدها و جر و بحث هایی که سر ارثیه می‌شد...» دادگاه خوب است: «آنجا تنها مکانی است که به حرفت گوش می‌دهند. قاضی نماینده دولت است. و خیلی قدرتمند. او پدر معنوی همه ماست. شغل او کمک به بی‌پناهان است.» در واقع، دادگاه، گذرگاهی از بدبختی به خوشبختی است.

خواننده که به کمک زاویه اول شخص، تمام درد و رنج‌های نجود و سرزمینش را حس کرده و زخمی و خسته شده است، هردم، منتظر معجزه‌ای است؛ زیرا این گونه که پیداست، تمام شرایط زمان و مکان، منجمد و ابدی است و هیچ تغییری رخ نخواهد داد؛ پس اقلا باید هرکسی به فکر نجات خودش باشد. نجات از آن «مکان» و آن «فرهنگ» و آن مردمان.

عجب معجزه ای! اتفاق می‌افتد: نجود قد علم می‌کند، به قانون مراجعه می‌کند و طلاق می‌خواهد. او از پدر و شوهر خود شکایت می‌کند، آن‌ها را به زندان می‌اندازد، و با همراهی قانون آزاد می‌شود؛ قانونی صادق و حامی و عادل که حتی دین و آیین هم به پای آن نمی‌رسد و فرسنگ‌ها با آن فاصله دارد؛ بالاتر و بهتر.

نجود حالا، پس از طلاق، حس خوبی دارد: «طلاق زندگی ام را عوض کرد. دیگر گریه نکردم. خواب‌های بدم کم و کمتر شد. قوی شده بودم.» او با اقصا نقاط دنیا مرتبط می‌شود: «هر هفته خبرنگارهای جدیدی از سرزمین‌هایی با نام های عجیب و غریب مثل فرانسه، ایتالیا، یا حتا امریکا، می‌آیند تا مرا ببینند.»

 نه تنها نجود، که همه خانواده شاد و سرخوشند؛ اوج سرخوشی آن‌ها در این قسمت به تصویر کشیده می‌شود: «مونا می‌خندد. اولین باری است که بعد از مدت‌ها دارد از ته دل می‌خندد. این اولین دفعه‌ای است که روی تاب با هم هستیم. انگار پری هستم در باد. عالی است. دوباره حس معصومیت را به دست آورده ام. بعد از گذشت چند دقیقه باد روسری ام را شل می‌کند. برای اولین بار است که دلم نمی‌خواهد سریع درستش کنم. موهایم روی شانه‌هایم می‌ریزد و در نسیم موج می‌خورد. احساس آزادی می‌کنم. آزادی»
از فصل چهار به بعد کم کم حال و هوای متفاوتی به چشم می آید: فاصله از سنت و فرهنگ مسلمانی، نجود را بزرگ می‌کند؛ «وقتی سویشرت صورتی و شلوار جین آبی‌‌ام را می‌پوشم شبیه یک پروانه رنگی می‌شوم. حس می‌کنم نجود تازه‌ای هستم. موهای بلند مَواجم را با روبانی سبز پشت سرم می‌بندم. حس خوبی دارم. مخصوصا از زمانی که آن چادر سیاه را درآورده‌ام.» قاضی دغدغه حق نجود را دارد و متعهد و مسئول است. به خوبی می‌توان روی او حساب کرد. شادا ناصر هم زنی وکیل است، «کسی که برای گرفتن حقوق زنان مبارزه می‌کند. تحسینش کردم. زیبا بود. برعکس زنان خانواده من صورتش را نپوشانده بود. نقاب بر چهره نداشت. رژ لبش او را خیلی شیک کرده بود. چقدر با زنان چادری توی خیابان فرق می‌کرد.» «زیبا و باشکوه است. یک بانوی شهری واقعی. امروز روسری متفاوتی بر سر دارد؛ یک روسری صورتی که هم­رنگ تونیکش است.

شادا زنی موفق و قابل تحسین است؛ مادر است و هم شاغل، برخلاف تمام زن‌های سنتی ای که نجود تا حالا دیده است و همیشه توی خانه کار می‌کنند: «او توضیح می‌دهد: این اتاق دخترم است. گاهی او را با خودم به دفتر روزنامه می‌آورم. این طوری هم می‌توانم مادر باشم و هم کار کنم.»
بالاخره نجود، توانایی تغییر می‌یابد و اینک برای آینده‌اش نقشه‌های بسیار دارد: «یکی از همین روزها باید آن‌قدر شجاع شوم که جلوی ابایم بایستم و بگویم که با نظرش درباره ازدواج پیامبر با عایشه نُه ساله موافق نیستم. مثل شادا کفش های پاشنه بلند می‌پوشم و صورتم را نمی‌پوشانم و فکری به حال آن نقاب که نمی‌شود زیرش نفس کشید می‌کنم. باید دانش آموز خوبی باشم.»
«شبه جزیره عربستان، جایی که دختران کوچک براساس سنتی که هیچ وقت تا به این حد سست نشده بود، ازدواج می‌کردند، حالا صداهای کوچک دیگری را می‌شنود که با الهام از شجاعت نجود، در برابر شوهرانشان می ایستند.» «نجود پایه‌های یک تابو را لرزانده است. اخبار طلاقش در سطح جهانی و در خیلی رسانه‌های بین المللی بازتاب داشته. سکوت، عملی را که متاسفانه در کشورهایی نظیر افغانستان، مصر، هند، ایران، مالی و پاکستان رایج بوده است، لاپوشانی می کند. نجود این سکوت را شکسته است.»

نویسنده در آخر، با ذکر مثال‌های دردآوری از ازدواج‌های زودهنگام دخترکان مسلمان، «فقر و رسوم منطقه‌ای و قبیله‌ای و فقدان تحصیلات در این زمینه» را علت اساسی وادار کردن دختران یمنی به ازدواج، می‌شمرد و توضیحاتی نیز می‌دهد.
پس از آن‌که داستان نجود در رسانه‌های بین‌المللی مطرح شد، موضوع ازدواج کودکان به عنوان یکی از دردسرسازترین و دیرپاترین سنت‌های یمن، مورد توجه قرار گرفت. سازمان‌های بی‌شماری در یمن به مبارزه با ازدواج کودکان می‌پردازند اما مورد نجود، زنگ فراخوان جامعه‌ بین‌الملل و جامعه یمن را به صدا درآورد.

نجود در حالی که بر گریز از ازدواج شکنجه‌آور خود تمرکز داشت، مشتاق بود که سراغ خواهر کوچک‌تر خود برود تا از او در برابر همان سرنوشت محافظت کند. نجود می‌گوید: «من این کار را کردم تا مردم در مورد شوهر دادن دختران خود در سنین پایین به سخنان دیگران گوش دهند و در این مورد دوباره بیاندیشند.» شادا ناصر به عنوان وکیل نجود، امید داشت که پرونده‌ مشهور نجود به دختران کم سن و سال دیگر نشان دهد که آن‌ها مجبور نیستند در ازدواج‌های مبتنی بر سوءاستفاده باقی بمانند.

شادا ناصر در کنار گروه‌های حامی حقوق زنان و کودکان، با این نظر موافق است که بهترین راه برای مشکل فراگیر ازدواج کودکان، آموزش است. آموزش، هدفی مکمل و جدی برای مبارزه علیه ازدواج کودکان در یمن است. تقریبا ۷۵ درصد از زنان یمنی بی‌سواد هستند و بسیاری از آن‌ها از شدت فقر نمی‌توانند به مدرسه بروند. در این حال خانواده‌ها احساس اجبار می‌کنند که دختران خود را به مردان مسن‌تر شوهر دهند تا آن‌ها دخترانشان را بزرگ کنند. والدین، عموما بر این باور نیستند که ازدواج و اعمال مربوط به آن در چند سال‌ اول محقق نمی‌شود و تحقق آن بر اساس قانون یمن تا زمان رسیدن دختر به بلوغ ممنوع است. اما در این کشور نمی‌توان شوهران را به خاطر خشونت جنسی علیه زنان خود محاکمه کرد. این امر باعث می‌شود که به هیچ وجه نتوان از تجاوز به دختران بسیار کم سن و سال جلوگیری کرد. تغییر قانون، یک گام بسیار مهم است اما آموزش دختران کم سن و سال و قانع کردن خانواده‌ها جهت عدم شوهر دادن دختران خود در سنین پایین، به همان اندازه اهمیت دارد.
تصمیم شجاعانه‌ نجود برای خاتمه دادن به ازدواج خود، یک حادثه‌ تاریخی برای یمن بود چون برای عمل او تنها چند مورد مشابه وجود داشت. نجود اظهار داشت که «من یک دختر روستایی ساده هستم که خانواده‌اش مجبور به انتقال به پایتخت بود و من همیشه از دستورات پدر و برادرانم اطاعت کرده‌ام. همواره یاد گرفته‌ام که بگویم آری. امروز تصمیم گرفته‌ام که بگویم نه.» گزارش نجود از جریان دادگاه، نشان می‌دهد او از اینکه موردش چنین توجهی را به خود جلب کرده در حیرت بوده است: «هرگز تصور نمی‌کردم که این همه علاقه به این ماجرا وجود داشته باشد. من! برای ماه‌ها یک قربانی ساکت، یک‌باره به مرکز توجه کشانده شدم و با همه‌ این روزنامه‌نگاران مواجه گشتم.» هیلاری کلینتون، نجود را «یکی از بزرگ‌ترین زنانی که من تاکنون دیده‌ام» خوانده است. کلینتون می‌گوید: «او با شجاعتش به یک الگو تبدیل شده است.»

مورد نجود بدون هدایت شادا ناصر، یک وکیل برجسته حقوق بشر در یمن، نمی‌توانست به موفقیت دست یابد. ناصر پس از خبردار شدن از داستان نجود از طریق یک قاضی همدل در صنعا، با روزنامه‌ تایمز صنعا تماس گرفت تا این داستان را به اطلاع عموم برساند. این امر به سرچشمه‌ای برای حمایت بین‌المللی تبدیل شد. تمایل ناصر به مبارزه برای حقوق زنان و کودکان و مقاومت در برابر ارعاب ناشی از دادگاه‌های تحت نفوذ مردان، او را به موارد مشابه کشاند. او در این موارد به کودکان کمک کرد تا با نرخی فزاینده نسبت به سال ۲۰۰۸، از شوهرانشان طلاق بگیرند.
در سال ۲۰۰۸، نجود علی و شادا ناصر با دریافت جایزه‌ زنان سال مجلۀ گلامور به چهره‌های جهانی تبدیل شدند. کوندولیزا رایس از ملاقات با نجود هیجان‌زده شد و اظهار داشت که او «در حال تبدیل شدن به یک الهام‌بخش بزرگ است.» شهرت و احترامی که نجود از دریافت جایزه به دست آورد، مردم را درسراسر جهان تشویق کرد تا به یک بورس آموزشی جهت آموزش نجود و صندوق گلامور برای کمک به دختران، کمک مالی کنند. این صندوق بعداً به مرکز ارتباطات جهانی دختران تبدیل شد.
من نجود هستم ده ساله، مطلقه بلافاصله در محل انتشارش فرانسه، به یکی از پرفروش‌ترين کتاب‌ها بدل شد. او در حال حاضر با بهره‌گیری از کمک‌های مالی، در یک مدرسه‌ خصوصی در یمن ثبت نام کرده است.

داستان نجود موجب درگرفتن بحث در مورد منافع و ضررهای یک قانون برای محدود کردن ازدواج افراد بالای ۱۷ سال شده است. گرچه نجود در زمان طلاق ۱۰ ساله بود، داستان او در سراسر جهان منتشر شد. این داستان موضوع سیاست‌گذاری حقوق بشری در یمن و جهان اسلام را به عرصه‌ بین‌المللی آورد.

🔚 پایان

🖇 #نجود_علی #دلفین_مینویی #من_نجود_هستم_ده‌ساله_مطلقه #شادا_ناصر #ازدواج_کودکان #بهروه‌وری_جنسی #یمن #صنعا #جهان_اسلام #فرهنگ #شجاعت #تابو #طلاق #آداب_و_رسوم
I Am Nujood Age 10 & Divorced
#NujoodAli
#DelphineMinoui
#AntiReligionArchives
📚 مقاله شماره: ٨٢

📝: جهان‌های موازی

🆔 https://t.me/AntiReligionArchives/1350
قصد شاعر تنها این است که سر به درون افلاک برد. این منطق‌دان است که در پی فرو بردن افلاک در سر خود است؛ و سر اوست که از هم می‌پاشد.

جی کی چسترسون
آیا نسخه دومی از شما، یک رونوشت از خود شما وجود دارد که همین الان مشغول خواندن این مقاله باشد؟
آیا شخصی دیگر با این‌که شما نیست، روی سیاره‌ای به نام زمین با کوه‌های مه گرفته، مزارع حاصل‌خیز و شهرهای بی در و پیکر در منظومه خورشیدی که هشت سیاره دیگر نیز دارد، زندگی می‌کند؟
ممکن است شما در این دنیا یک‌مهندس باشید ولی نسخه دیگر شما یک جنایتکار یا یک مولتی میلیاردر
آیا زندگی این شخص از هر لحاظ درست عین زندگی شما بوده است؟

اگر جوابتان مثبت است، شاید در این لحظه او تصمیم بگیرد این مقاله را تا همین جا رها کند، در حالی که شما به خواندن مقاله تا انتها ادامه خواهید داد.

طبق گفته‌ی کاکو جهان‌های موازی ممکن که در فیزیک نظری مطرح هستند در ۳ دسته با مفاهیم کاملاً مجزا قرار می‌گیرند که برای هیچ‌یک هنوز شواهد تجربی به دست نیامده است. این جهان‌ها شامل جهان‌های موازی تورمی، جهان‌های موازی کوانتومی و جهان‌های موازی فرا فضا می‌شوند
بشر بعد از گذر از مراحل پر پیچ و خم علم کیهان‌شناسی دغدغه‌ای تازه را در سر پروراند؛ دغدغه‌ی زمان و جهان‌های موازی. در کتاب «جهان‌های موازی» به سومین انقلابی که، کیهان‌شناسی را دست‌خوش تحول کرد پرداخته شده است. میچیو کاکو در این کتاب به جای تمرکز بر فضا-زمان، بر پیشرفت‌های این انقلاب جدید کیهان‌شناسی که بر اساس یافته‌های آزمایشگاهی و از دورترین نقاط فضا گردآوری شده‌اند پرداخته است. کتاب‌ جهان‌های موازی در سال ٢٠٠۵ منتشر شد و عنوان بهترین کتاب علمی را به خود اختصاص داد.

میچیو کاکو فیزیکدان مشهور آمریکایی ژاپنی در سال ١٩۴٧ در کالیفرنیا به‌دنیا آمد. وی یکی از نظریه‌پردازان بزرگ علم فیزیک و بنیان‌گذار نظریه ریسمان است. کاکو مخالف به کارگیری انرژی هسته‌ای شکافت و حامی پروژه جستجوی هوش فرازمینی می‌باشد. وی آثار زیادی را در باب علم فیزیک به رشته تحریر درآورده که می‌توان به: «چشم‌اندازها، انقلاب‌های علم در قرن بیست و یکم»، «کیهان انیشتین: چگونه دیدگاه آلبرت انیشتین، درک ما از فضا و زمان را تغییر داد»، «فیزیک ناممکن‌ها»، «فراسوی انیشتین»، و ... اشاره کرد.

این کتاب توسط سارا ایزدیار و علی هادیان ترجمه شده و شرکت آوانامه با همکاری انتشارات مازیار، نسخه صوتی کتاب «جهان‌های موازی» را با صدای اکرم پریمون تولید و منتشر کرده است؛ که در ادامه این نوشتار برای علاقه‌مندان و دوست‌داران تحولات جدید علم فیزیک و کیهان‌شناسی به اشتراک گذاشته تا از آن بهره برده و با اندیشمندان این علم همراه شوند.
01. ParallelWorlds [@AntiReligionArchives].mp3
32.8 MB
بخش اول: جهان
فصل ١: تصویر دوران کودکی جهان
02. ParallelWorlds [@AntiReligionArchives].Mp3
26.9 MB
بخش اول: جهان
فصل ١: تصویر دوران کودکی جهان
03. ParallelWorlds [@AntiReligionArchives].Mp3
26.3 MB
بخش اول: جهان
فصل ٢: جهان مرموز
04. ParallelWorlds [@AntiReligionArchives].Mp3
20.5 MB
بخش اول: جهان
فصل ٢: جهان مرموز
05. ParallelWorlds [@AntiReligionArchives].Mp3
19.5 MB
بخش اول: جهان
فصل ٢: جهان مرموز
06. ParallelWorlds [@AntiReligionArchives].Mp3
22.2 MB
بخش اول: جهان
فصل ٣: انفجار بزرگ
07. ParallelWorlds [@AntiReligionArchives].Mp3
25.3 MB
بخش اول: جهان
فصل ٣: انفجار بزرگ
08. ParallelWorlds [@AntiReligionArchives].Mp3
27.3 MB
بخش اول: جهان
فصل ٣: انفجار بزرگ