فویرباخ بویژه بر قدرت تام احساس در دین تاکید میکند، احساسی که قادر است همهی موانع عقلی را درهم شکند و همه مرزهای طبیعت را درنوردد؛ احساسی که نمیتواند با قلب آدمی در تضاد باشد. #برهان چنین احساسی «دعا» است، زیرا در #دعا آدمی از قلب خود چیزی را طلب میکند و ذات احوال خود را به مثابه عالیترین ذات خدایی میبیند. به تصریح فویرباخ در همین پیوند ایمان بدون دعا غیرقابل تصور و بیمعناست. ایمان در عین حال همواره #اعتقاد به #معجزه است و ایمان و معجزه جداییناپذیرند. فویرباخ «معجزه» را آرزویی تعریف میکند که «در مقابل واقعیت و قوانین طبیعت» قرار دارد؛ «آرزوی تحقق امری فراطبیعی»؛ و «چیزی برآمده از نیروی انگارش و ذهن آدمی». «معجزه» از ذهن بیرون میجهد و دوباره به ذهن بازمیگردد. «معجزاتی» چون «زنده شدن دوبارهی عیسی» و «لقاح مطهر در مریم» همه از این سنخ هستند.
فویرباخ خاطر نشان میسازد که همهی #جزمیات بنیادین مسیحی «آرزوهای برآورده شدهی قلبی» هستند و «سرشت مسیحیت» چیزی جز «سرشت ذهن آدمی» نیست. #تشخص_بخشیدن به خدا در وجود عیسی، برهانی قاطع برای آن است که دیدن خدا عالیترین آرزوی قلبی انسان است. عیسی تحقق و پیروزی چنین آرزویی است.
به گفتهی فویرباخ شاخص دین آن است که این روند فرافکنی مکنونات درونی آدمی، آگاهانه صورت نمیگیرد. اگر دین به عنوان آگاهی به خدا، به مثابه خودآگاهی آدمی درنظر گرفته شود، نباید آن را چنین فهمید که انسان دینی به این امر آگاه شده که آگاهی او از خدا، #خودآگاهی او از خویشتن است، زیرا سرشت واقعی دین مبتنی بر نبود چنین آگاهیای است.
فویرباخ خاطر نشان میسازد که همهی #جزمیات بنیادین مسیحی «آرزوهای برآورده شدهی قلبی» هستند و «سرشت مسیحیت» چیزی جز «سرشت ذهن آدمی» نیست. #تشخص_بخشیدن به خدا در وجود عیسی، برهانی قاطع برای آن است که دیدن خدا عالیترین آرزوی قلبی انسان است. عیسی تحقق و پیروزی چنین آرزویی است.
به گفتهی فویرباخ شاخص دین آن است که این روند فرافکنی مکنونات درونی آدمی، آگاهانه صورت نمیگیرد. اگر دین به عنوان آگاهی به خدا، به مثابه خودآگاهی آدمی درنظر گرفته شود، نباید آن را چنین فهمید که انسان دینی به این امر آگاه شده که آگاهی او از خدا، #خودآگاهی او از خویشتن است، زیرا سرشت واقعی دین مبتنی بر نبود چنین آگاهیای است.