ولی #اهمیت_اندیشیدن برای آدمی چنان است که اگر از آن دست بردارد، ناچار است تحت #سرپرستی دیگران بسر برد.
تحت سرپرستی دیگران بسر بردن، یعنی هنوز از نظر روحی و فکری صغیر و نابالغ بودن و مآلا «پیرو» باقی ماندن. و آن زندگی که در #پیروی از دیگران بگذرد، شایستهی آدمی نیست. کسی که از فکر کردن دست میکشد و آن را به دیگری وامیگذارد، عملا عنان اختیار خود را به دیگری میسپارد و همواره در بند اوست. پس #آزادی آدمی مستلزم #آگاهی است و آگاهی نتیجهی اندیشیدن.
#ادیان بطور اعم و دین #اسلام بطور اخص، بنا بر سرشت خود هرگونه اندیشیدن واقعی را در نطفه خفه کرده و با همهی وجود مانع رشد و رویش آن میگردند. چرا که آزاد شدن واقعی نیروی پرسش و اندیشه در فرد #مومن، بطور قانونمند پیآمدهای محاسبهناپذیری برای باورهای ایمانی او به همراه میآورد. ما در ایران فقط با یک جامعه و #فرهنگ_اسلامی سروکار نداریم، بلکه با حکومتی بدخیم نیز روبرو هستیم. بدخیمی این حکومت به دینی بودن آن است. #حکومت_دینی نه تنها در ذات و نهاد خود تامگرا، تجاوزگر، انسانستیز و «ممنوع التفکر» است، بلکه از بنیاد با اندیشیدن مخالف است، از آن وحشت دارد و به آن کینه میورزد.
تحت سرپرستی دیگران بسر بردن، یعنی هنوز از نظر روحی و فکری صغیر و نابالغ بودن و مآلا «پیرو» باقی ماندن. و آن زندگی که در #پیروی از دیگران بگذرد، شایستهی آدمی نیست. کسی که از فکر کردن دست میکشد و آن را به دیگری وامیگذارد، عملا عنان اختیار خود را به دیگری میسپارد و همواره در بند اوست. پس #آزادی آدمی مستلزم #آگاهی است و آگاهی نتیجهی اندیشیدن.
#ادیان بطور اعم و دین #اسلام بطور اخص، بنا بر سرشت خود هرگونه اندیشیدن واقعی را در نطفه خفه کرده و با همهی وجود مانع رشد و رویش آن میگردند. چرا که آزاد شدن واقعی نیروی پرسش و اندیشه در فرد #مومن، بطور قانونمند پیآمدهای محاسبهناپذیری برای باورهای ایمانی او به همراه میآورد. ما در ایران فقط با یک جامعه و #فرهنگ_اسلامی سروکار نداریم، بلکه با حکومتی بدخیم نیز روبرو هستیم. بدخیمی این حکومت به دینی بودن آن است. #حکومت_دینی نه تنها در ذات و نهاد خود تامگرا، تجاوزگر، انسانستیز و «ممنوع التفکر» است، بلکه از بنیاد با اندیشیدن مخالف است، از آن وحشت دارد و به آن کینه میورزد.