ΑпτiгeligioпΑгcives
211 subscribers
107 photos
2 videos
42 files
58 links
✍🏼 Text channel: @AntiReligion

Scientific,
historical
philosophical
psychology
sociology and ...
.
.
.
Download Telegram
مهم‌ترین آثار فویرباخ در نقد دین، «سرشت مسیحیت» و «درس‌گفتارهایی درباره‌ی سرشت دین» نام دارد. در نخستین اثر که چاپ نخست آن به سال ۱۸۴۱ باز می‌گردد، درباره‌ی #تاریخ دین و خاستگاه و اشکال اولیه‌ی آن بررسی‌های چندانی صورت نگرفته است. ولی فویرباخ در همین اثر تصریح می‌کند که «دین، دوپارگی آدمی با خویشتن است». به دیگر سخن، آدمی #خدا را به عنوان ذاتی در برابر خود می‌نهد و این برابر نهاد، به انشقاقی میان خدا و آدمی و مآلا برآمد دین می‌انجامد.

وی سپس در «درس‌گفتارهایی درباره‌ی سرشت دین» که نخستین چاپ آن به سال ۱۸۵۱ بازمی‌گردد، دیدگاه‌های خود را درباره‌ی خاستگاه دین گسترش می‌دهد و مشخص‌تر می‌کند و علت پیدایش دین را #وابستگی آدمی به طبیعت و #ترس‌های او در این رابطه می‌داند. به گفته‌ی فویرباخ، احساس وابستگی، دلیل پیدایش دین است، ولی موضوع اولیه‌ی این #احساس_وابستگی، طبیعت است و بنابراین #طبیعت نخستین موضوع #دین است.

فویرباخ در این پیوند نمونه‌های فراوانی از ادیان طبیعی و اشکال تاریخی ادیان #چندخدایی ارائه می‌کند تا نشان دهد بیم از هیبت بلایای طبیعی و پدیده‌های طبیعت و نیز سپاسگزاری و نیایش پس از رفع این بلایا، در این احساس وابستگی چه نقشی داشته‌اند. او نتیجه می‌گیرد که خدایی‌کردن پدیده‌های طبیعت و پرستش آنها در میان اقوام طبیعی، نخستین و کهن‌ترین اشکال دین برای آدمی هستند.

فویرباخ «حس پایان‌پذیری» آدمی را نیز یکی دیگر از اشکال این احساس وابستگی می‌داند و تصریح می‌کند که در نتیجه‌ی این حس یا #آگاهی، آدمی به این موضوع پی می‌برد که موجودی #فانی است و روزی خواهد مرد. فویرباخ ادیان طبیعی را سرچشمه‌ی ادیان متاخر می‌داند و می‌افزاید که این ادیان نیز پیامد دوگانگی و تردید آدمی‌اند و در رابطه‌ی میان او و طبیعت پدید آمده‌اند.
فویرباخ تاکید می‌کند که خدایی بیرون از ذهن آدمی وجود ندارد و این خدا نیست که آدمی را به عنوان تصویری از خود آفریده است، بلکه بر عکس این آدمی است که خدا را همانند خود آفریده است. آدمی خدا را بدون #آگاهی و #اراده به مثابه تصویری از خود می‌آفریند و سپس به او نقش #منجی را می‌سپارد. ولی این آفریده، توان ایفای چنین نقشی را ندارد. و این تنها مساله نیست، بلکه این آفریده‌ سپس همه‌ی قدرت را نیز از آن خود و همه‌ی مکان‌ها را اشغال می‌کند، به گونه‌ای که آدمی حتی برای #رهایی خویشتن دیگر قدرت و مکانی نمی‌یابد. پس آدمی تنها هنگامی می‌تواند #آزاد باشد که قدرت و فضاهای اشغال شده توسط خدا را پس بگیرد.

بطور خلاصه می‌توان گفت که خدا برای فویرباخ چیزی جز «فرافکنی ناآگاه آدمی» و «بیرون‌‌ریزی مکنونات درونی» او نیست؛ خدا «فانتزی‌ها و آرزوی‌های آدمی» است؛ خدا «تصویری از آرزوهای قلبی تشخص یافته و مطلق‌شده‌ی آدمی» و «مجموعه‌ای از ادراکات و اندیشه‌های» اوست، خدا نامی است که آدمی در دفتر خود «ارجمندترین و مقدس‌ترین ارزش‌ها» را به پای او می‌نویسد، خدا «پژواک ناله‌های دردآلوده» و «قطره اشکی چکیده از عشق، در ژرف‌ترین انزوا بر فلاکت آدمی» است.

فویرباخ مطابق این نتیجه‌گیری و برابر دانستن دین و باور به خدا، کل دین را نیز یک «فرافکنی» و «پاسخی نادرست به پرسش‌های درست» می‌خواند. دین از این دیدگاه «گنجینه‌ی پنهان ولی لورفته‌ی آدمی» است، «اعتراف بیرونی به افکار درونی» و «علنی ساختن رازهای عشقی» اوست.
به گفته‌ی فویرباخ باید با همه‌ی توان با توهم زیانمند دین مبارزه کرد و بدون میانجی ذاتی خدایی، به جای #تقدس دین، تقدس #انسان را نشاند. وی هدف خود از نقد دین را در جملات زیر خلاصه می‌کند: «هدف نوشته‌ها و درس‌گفتارهای من اینست که آدمیان را از یزدان‌شناس به انسان‌شناس، از خدادوست به انسان‌دوست، از کاندیدای #بهشت به دانشجویان این‌جهانی، از خدمتکار دینی و سیاسی سلطنت‌های آسمانی و زمینی به شهروندان #آزاد و #آگاه زمین تبدیل کنم».

جستجوی حقیقت، پیکار با ادعاهای اخلاقی فریبکارانه‌ی دین، آموزش انسان‌ها برای رساندن آنان به بلوغ فکری و روحی و نیز هدایت نیروهای بشری برای زندگی واقعی این‌جهانی، هدف‌هایی است که فویرباخ در نقد دین، خود را به آنها متعهد می‌داند.

🔚 پایان...

#لودویگ_فویرباخ #نقد_دین #ایمان #خدا #روح #اراده #احساس #اعتقاد #انسان #صوفیگری #خرافه #حقیقت #دروغ #روان #علمی #عقلی #آتئیست #اخلاق #آگاهی #رهایی #معجزه #دعا #برهان #توهم #پدر #پسر #شعور #خرد #تردید #پرسش #تخیل #فانتزی #تاریخ #فرهنگ #هنر #فلسفه
🗂 @AntiReligionArchives
اندیشیدن در وهله‌ی نخست یعنی #شک و #تردید کردن و بدیهیات را معروض #پرسش قرار دادن. پیش‌شرط اندیشیدن، احساس نادانی است. یعنی درست عکس آن احساسی که یک «فاضل» یا «علامه» دارد و خود را دانا و از دانستن بی‌نیاز می‌داند. البته امروزه برای اندیشیدن فقط کافی نیست که آدمی ـ بر خلاف آن حکایت معروفی که به #سقراط نسبت می‌دهند ـ بداند که چیزی نمی‌داند و دانستن همین نکته یک عمر برایش کافی باشد. #آگاهی آدمی نسبت به #جهل خود طبعا دستاورد ذهنی مهمی است، ‌ولی فقط گامی کوچک در راه دشوار و بی‌پایان آگاهی واقعی است. در نتیجه، کسی که از دانسته‌های موجود خود با چنگ و دندان دفاع ‌‌کند، ناگزیر روش ابلهانه‌ای اتخاذ کرده است، حتا اگر خود را فرزانه جلوه دهد. 

بر این پایه می‌توان گفت که اندیشیدن یک پیکار دائمی است: پیکار اندیشنده علیه زور و قدرت، پیکار اندیشنده علیه ممنوعیت تفکر، پیکار اندیشنده علیه اکثریت نیندیشا و پیش از هر چیز پیکار اندیشنده علیه راحت‌طلبی، آسان‌پنداری، درجا زدن و تخدیر و تخمیر فکری خود.
ولی #اهمیت_اندیشیدن برای آدمی چنان است که اگر از آن دست بردارد، ناچار است تحت #سرپرستی دیگران بسر برد.
تحت سرپرستی دیگران بسر بردن، یعنی هنوز از نظر روحی و فکری صغیر و نابالغ بودن و مآلا «پیرو» باقی ماندن. و آن زندگی که در #پیروی از دیگران بگذرد، شایسته‌ی آدمی نیست. کسی که از فکر کردن دست می‌کشد و آن را به دیگری وامی‌گذارد، عملا عنان اختیار خود را به دیگری می‌سپارد و همواره در بند اوست. پس #آزادی آدمی مستلزم #آگاهی است و آگاهی نتیجه‌ی اندیشیدن. 

#ادیان بطور اعم و دین #اسلام بطور اخص، بنا بر سرشت خود هرگونه اندیشیدن واقعی را در نطفه خفه کرده و با همه‌ی وجود مانع رشد و رویش آن می‌گردند. چرا که آزاد شدن واقعی نیروی پرسش و اندیشه در فرد #مومن، بطور قانونمند پی‌آمدهای محاسبه‌ناپذیری برای باورهای ایمانی او به همراه می‌آورد. ما در ایران فقط با یک جامعه‌ و #فرهنگ_اسلامی سروکار نداریم، بلکه با حکومتی بدخیم نیز روبرو هستیم. بدخیمی این حکومت به دینی بودن آن است. #حکومت_دینی نه تنها در ذات و نهاد خود تام‌گرا، تجاوزگر، انسان‌ستیز و «ممنوع التفکر» است، بلکه از بنیاد با اندیشیدن مخالف است، از آن وحشت دارد و به آن کینه می‌ورزد.
اندیشیدن یعنی قاطعانه در برابر رسم و رسوم و سنت‌های پوسیده و ناسازگار با زمانه‌‌ی جامعه‌ی خود ایستادن و ضعف‌های فرهنگ خود را کاویدن و بی‌امان نقد کردن. اندیشیدن یعنی عدم التزام به سخنان «بزرگان» و در برابر «مفاخر فرهنگی» سرفرود نیاوردن. اندیشیدن یعنی خود را از بند اقتدار مضاعف دین و دولت از یکسو و آموزگاران کهن و نو از دیگرسو رهاندن. اندیشیدن یعنی از چهره‌ی واعظان فرقه‌های مذهبی و مبلغان قبیله‌های سیاسی نقاب برگرفتن و مشت همه‌ی کسانی را که وعده‌ی بهشت‌های آنجهانی و اینجهانی می‌دهند بازکردن. اندیشیدن یعنی همه‌ی مشاطه‌گران دینی و «سکولار» را که می‌کوشند با بزک کردن چهره‌ی عفریت اسلامگرایی حاکم بر میهن آن را تلطیف و «فرشته‌ای رحمانی» وانمود کنند رسواکردن و بی‌تزلزل رویاروی آنان ایستادن. اندیشیدن یعنی به منجی و امام و خلیفه و پیشوا و رهبر و سلطان امید نبستن و به شهروند صاحب فکر و قائم به ذات تکامل یافتن!

...به‌رغم همه‌ی خطرات موجود، ما برای برون‌رفت از مهلکه‌ی کنونی، هیچ چاره‌‌ای جز اندیشیدن و تکیه بر تفکر مستقل نداریم. از راه اندیشیدن است که می‌توان به آزادی رسید. آزادی آدمی با اندیشیدن آغاز می شود و اندیشیدن تنها راه ضروری برای رسیدن به آزادی درونی و برونی است.

🔚 پایان...

📎 #اندیشیدن #تردید #شک #پرسش #سقراط #جهل #ممنوعیت_تفکر #اهمیت_اندیشیدن #سرپرستی #پیروی #آزادی #آگاهی #ادیان #اسلام #فرهنگ_اسلامی #حکومت_دینی #خرافات #اطاعت
🗂 @AntiReligionArchives
رنجش‌آور دستیابی به بصیرت‌هایی هستند که همزمان بیانگر موفقیت‌ها در پهنه‌ی شناخت‌اند؛ شناخت آدمی از خویشتن و نقش ویژه‌ای که در برابر طبیعت برای ارزشگذاری ویژه درباره‌ی خود قائل شده بود. آنچه در این‌گونه بصیرت‌ها مشترک است، آنست که دوباره آدمی را به ژرفای پیوندهای طبیعی می‌کشند و به اصطلاح «ناتورالیزه» می‌کنند. «ناتورالیزه» شدن همزمان به معنی «غیرمعنوی» شدن است. آدمی درمی‌یابد که رهایی از #طبیعت و قد برافراشتن در برابر آن، افسانه‌ای بیش نبوده است. این شناخت‌ها بر آگاهی عمومی تاثیر می‌گذارند و در نتیجه #آگاهی ناظر بر تفاوت میان آدمی و بقیه‌ی طبیعت تدریجا رنگ می‌بازد. آدمی برای خود به شئی‌ای تبدیل می‌گردد مانند دیگر اشیاء. 
گفتنی است که آدمی با گسترش شناخت خود در پهنه‌های گوناگون #دانش و در پرتو چنین شناختی، در وهله‌ی نخست از خویشتن «افسون‌زدایی» کرده است. با این همه، دستاوردهای چنین روندی تا کنون نتوانسته در مقیاسی گسترده به آگاهی جمعی راه یابد و به تجدیدنظر بنیادین در انگاشت‌ها از عالم و آدم بینجامد. بیهوده نیست که به‌رغم دستاوردهای شگرف علمی در پهنه‌های گوناگون، هنوز انسان‌های پرشماری در سراسر گیتی در #تاریک_‌اندیشی هولناک و فاجعه‌باری غوطه‌ورند. در حالی که پیش از این در هیچ دوره‌ی تاریخ بشری، ناسازگاری #اعتقادات_دینی و #باورهای_خرافی با اندیشه‌ها‌ی علمی چنین آشکار نبوده است. 

باری، «افسون‌زدایی» از آدمی نتوانسته آنطور که باید و شاید توهمات گوناگون گسترده در جهان درباره‌ی #خدا و پندارهای مربوط به «منجی» و «انتظار رستگاری» را بلاموضوع و بی‌معنا کند. و این در حالی است که همه‌ی دین‌های بزرگ موجود در جهان کارنامه‌ی سیاهی دارند و هیچ یک از آنها را نمی‌توان با نتایج پژوهش‌های علمی جهان امروز سازگار کرد!

🔚 پایان...

📎 #زیگموند_فروید #انسان_مدرن #کیهان_شناختی #زیست_شناختی #روان_شناختی #رنجش_انسان_مدرن #تاریک_اندیشی #فرگشت #طبیعت #آگاهی #ترس #دین #خودفریبی #بلوغ_روحی #دانش #خدا #اعتقادات_دینی #باورهای_خرافی
🗂 @AntiReligionArchives
با توجه به این خصوصیات و ویژگی‌ها است که لوبون (از سرآغاز کتاب خود تا پایان آن) همه‌جا براین نظر تأکید دارد که فردِ ادغام‌شده در توده «دیگر خودش نیست. او به عنصر خودکار و بی‌اراده بدل شده است.» او در تأیید بیش‌تر این نظر چند «خصلت عمومی» برمی‌شمرد که در افرادِ پیوسته به توده پدید می‌آید، آنان را از هویت پیشین‌شان بازپس می‌گیرد و در وضعیت روانی و رفتاری دیگرگونه‌ای قرار می‌دهد. یکی «مسئولیت‌گریزی» است. در پی همجوش و همنواشدن فرد با گروه بازدارش‌های درونی وی خنثی می‌شوند، «احساس مسئولیت در او سراپا ازمیان می‌رود»، از این‌پس او یک «قدرت مغلوب‌ناشدنی» در خود احساس می‌کند، و سرانجام خویشتن را آماده انجام اعمالی می‌بیند که بدون پیوستن به گروه از عهدۀ آن‌ها برنمی‌آید.

دوم پدیدۀ «واگیری» یا سرایت است، و آن فراگیرشدن یک نظر، عقیده، احساس و برانگیختگی، و یا هیجان‌زدگی در بین افراد توده در اشکال مهارگسسته و در شدیدترین صورت ممکن است.

سوم تن‌دادن این افراد به «خواب‌گری» (هیپنوتیزم، «خواب ساختگی») است که شخصیت افسون‌گر راهبر برآنان تحمیل می‌کند، و این امر راه را برای تأثیر و #تلقین‌پذیری هموار می‌سازد.

چهارم «تلقین‌پذیری» و بالتبع واپس نشستن اندیشۀ آگاه و انتقادی است. زیرا تأثیر این موارد چندگانه «شخصیت خودآگاه» فرد فرو می‌پاشد و #آگاهی و عزم و #اراده جای خود را به ناآگاهی و کنش‌های خودکار و #اراده‌گریز وامی‌گذارد. از همین‌رو است که توده در موارد بسیار تصمیماتی اتخاذ می‌کند و یا به اعمالی دست می‌زند که مغایر با مواضع شخصی و منافع و مصالح خصوصی هریک از اعضای آن است. درنتیجۀ داراشدن این «خصلت»های منفی است که فرد با جای‌گرفتن در گروه و جمعیت رفتار و اندیشه، حالات عاطفی و انفعالی، و کنش‌ها و واکنش‌های سراپا متفاوت از خود بروز می‌دهد، و این‌ها همه نااندیشیده، غیرارادی، و ناخودآگاه هستند.
همانطور که حاجی از دین در جهت پیشبرد اهداف خود بهره میبرد، پایبندی او به تقدیر و خواست خدا نیز برای موجّه نشاندادن شرایط زندگی او است که به گفته خود او برتر از زندگی دیگران است. عقیدۀ حاجی این است که اگر من ثروتمند هستم این تقدیر است و از این طریق درصدد توجیه فریبکاری ها و دزدی‌های خود بر می‌آید. از آن جایی که او تنها به فکر خود و جمع‌آوری سرمایه است بنابراین با مردمسالاری دشمن است؛ او می‌خواهد که مردم #بیسواد بمانند تا همچنان بر آنها تسلّط داشته باشد چون اگر مردم #آگاهی به دست آورند، حاجی رونق بازار خود را از دست می‌دهد بنابراین باید فاصله طبقاتی بین خود و آنان را ثابت نگه دارد؛ او معتقد است:
«مردم باید گشنه و محتاج و بیسواد و خرافی بمانند تا مطیع ما باشند ... وظیفه ماست که مردم را احمق نگه داریم تا سر به گریبان خودشان باشند و تو سر هم بزنند»

با این که حاجی خود را با نظام موجود هماهنگ کرده و همچنان بر ثروت خود می افزاید، امّا گویی که گاهی حسی نوستالژیک در او بیدار می‌شود و تمایل پیدا میکند نظام قبلی دوباره حکمفرمـا شود، چون سرمایه خود را مدیون آن دوره می‌داند و از طرفی نمیتواند خود را با پیشرفت‌های دنیای مدرن هماهنگ کند و خود را در تقابل با آن میبیند و ترس او از این است که مبادا زندگی‌اش دچار تغییر و تحول شود.
#نتیجه_گیری

در طول #تاریخ و در جریان تحوّالت #اجتماعی و #فرهنگی، نوع ادبی رمان دستخوش تغییرات زیادی شده است. پس از جریان مشروطه، نوع جدیدی از رمان مطابق فرهنگ غرب نوشته شد که در مقابل شکلهای سنّتی این نوع ادبی قرار می‌گرفت.

رمان نویسان در آثار خود به جنبه های مختلف زندگی و مسائل و معضالت #جامعه توجّه نشان داده اند. به همین دلیل پژوهشگران جهت آشکارایی واقعیت‌های اجتمـاعی جـامعه و نحوۀ بازآفـرینی آن در رمـان، به نقد جامعه شنـاختی روی می‌آوردند.

جامعه شناسی ادبیـات با روشی علمی به بررسی رابطه جـامعه و ادبیـات به عنوان نهـادی اجتمـاعی می‌پردازد و در این ارتباط، پیوندهای شکل گرفته میان اثر ادبی به عنوان بازتابدهنده جامعه و جامعه به عنوان نهادی تأثیرگذار بر اثر ادبی را مورد بررسی قرار می دهد.

از اندیشمندان این عرصه میتوان از مادام دواستال، ایپولیت تِن، مارکس، انگلس و نیز از لوکاچ و گلدمن به عنوان مهمترین نظریه پردازان جامعه‌شناسی ادبیات نام برد. مارکس و انگلس و به دنبال آنها لوکاچ و گلدمن، رمان را بازتابی از حقایق جامعه می‌دانستند و درصدد آشکاراییِ واقعیّات اجتماعی در متن رمان برآمدند. لوکاچ در نظریه بازتاب واقعیّت به بازآفرینی واقعیّت از طریق کلّیتی منسجم می‌پردازد، همان اصلی که گلدمن در روش ساختگرایی تکوینی آن را به کمال رساند.

هدایت در این داستان، زندگی سرمایه داری را روایت می‌کند که گویی تنها انگیزۀ او در زندگی ثروت اندوزی است و این موضوع برای او به صورت یک هدف مهم درآمده است. او برای به دست آوردن سرمایه بیشتر از هیچکاری دریغ می‌ورزد تا جایی که برای حفظ سرمایه خود در سیاست کشور هم دخالت می‌کند و برای موجّه نشان دادن شخصیت خود، با افراد زیادی ارتباط برقرار می‌کند.

در الیه های پنهان داستان در مقابل شخصیت حاجی، افرادی حضور دارند که زندگی را در سختی و با تحمّل مشقت فراوان پشت سر می‌گذارند و حاجی بی توجّه به دشواری‌های زندگی چنین اشخاصی، زندگی خود را در رفاه ادامه می‌دهد. در واقع هدایت با ارائه داستان حاجی آقا، آشفتگی‌ها و ناهمسانی های جامعه معاصر خود را به ما نشان داده و حس نارضایتی و تنفّر خود را از آن ابراز میدارد.

🔚 پایان...

📎 #حاجی_آقا #صادق_هدایت #هنر #جامعه #اجتماعی #تاریخ #رمان #ادبیات #جامعه_شناسی #گلدمن #لوکاچ #حـاجی_ابوتراب #اقتصاد #اعتقاد #ابزار #ثروت #پول #قدرت #پررويی #مطیع #پدرسالار #مردسالار #دین #نان_به_نرخ_روز_خور #نان #مذهب #اخلاق #طمع #حاجی #تقيه #صیغه #زن #هشتی_خانه #منادی_الحق #آگاهی #تضاد_طبقاتی #سرمایه #سواد #سیاست #شیئیشدگی #زور #تزویر #سوار #نوکر #ریاکاری #فقر #فرهنگ
🗂 @AntiReligionArchives