مهمترین آثار فویرباخ در نقد دین، «سرشت مسیحیت» و «درسگفتارهایی دربارهی سرشت دین» نام دارد. در نخستین اثر که چاپ نخست آن به سال ۱۸۴۱ باز میگردد، دربارهی #تاریخ دین و خاستگاه و اشکال اولیهی آن بررسیهای چندانی صورت نگرفته است. ولی فویرباخ در همین اثر تصریح میکند که «دین، دوپارگی آدمی با خویشتن است». به دیگر سخن، آدمی #خدا را به عنوان ذاتی در برابر خود مینهد و این برابر نهاد، به انشقاقی میان خدا و آدمی و مآلا برآمد دین میانجامد.
وی سپس در «درسگفتارهایی دربارهی سرشت دین» که نخستین چاپ آن به سال ۱۸۵۱ بازمیگردد، دیدگاههای خود را دربارهی خاستگاه دین گسترش میدهد و مشخصتر میکند و علت پیدایش دین را #وابستگی آدمی به طبیعت و #ترسهای او در این رابطه میداند. به گفتهی فویرباخ، احساس وابستگی، دلیل پیدایش دین است، ولی موضوع اولیهی این #احساس_وابستگی، طبیعت است و بنابراین #طبیعت نخستین موضوع #دین است.
فویرباخ در این پیوند نمونههای فراوانی از ادیان طبیعی و اشکال تاریخی ادیان #چندخدایی ارائه میکند تا نشان دهد بیم از هیبت بلایای طبیعی و پدیدههای طبیعت و نیز سپاسگزاری و نیایش پس از رفع این بلایا، در این احساس وابستگی چه نقشی داشتهاند. او نتیجه میگیرد که خداییکردن پدیدههای طبیعت و پرستش آنها در میان اقوام طبیعی، نخستین و کهنترین اشکال دین برای آدمی هستند.
فویرباخ «حس پایانپذیری» آدمی را نیز یکی دیگر از اشکال این احساس وابستگی میداند و تصریح میکند که در نتیجهی این حس یا #آگاهی، آدمی به این موضوع پی میبرد که موجودی #فانی است و روزی خواهد مرد. فویرباخ ادیان طبیعی را سرچشمهی ادیان متاخر میداند و میافزاید که این ادیان نیز پیامد دوگانگی و تردید آدمیاند و در رابطهی میان او و طبیعت پدید آمدهاند.
وی سپس در «درسگفتارهایی دربارهی سرشت دین» که نخستین چاپ آن به سال ۱۸۵۱ بازمیگردد، دیدگاههای خود را دربارهی خاستگاه دین گسترش میدهد و مشخصتر میکند و علت پیدایش دین را #وابستگی آدمی به طبیعت و #ترسهای او در این رابطه میداند. به گفتهی فویرباخ، احساس وابستگی، دلیل پیدایش دین است، ولی موضوع اولیهی این #احساس_وابستگی، طبیعت است و بنابراین #طبیعت نخستین موضوع #دین است.
فویرباخ در این پیوند نمونههای فراوانی از ادیان طبیعی و اشکال تاریخی ادیان #چندخدایی ارائه میکند تا نشان دهد بیم از هیبت بلایای طبیعی و پدیدههای طبیعت و نیز سپاسگزاری و نیایش پس از رفع این بلایا، در این احساس وابستگی چه نقشی داشتهاند. او نتیجه میگیرد که خداییکردن پدیدههای طبیعت و پرستش آنها در میان اقوام طبیعی، نخستین و کهنترین اشکال دین برای آدمی هستند.
فویرباخ «حس پایانپذیری» آدمی را نیز یکی دیگر از اشکال این احساس وابستگی میداند و تصریح میکند که در نتیجهی این حس یا #آگاهی، آدمی به این موضوع پی میبرد که موجودی #فانی است و روزی خواهد مرد. فویرباخ ادیان طبیعی را سرچشمهی ادیان متاخر میداند و میافزاید که این ادیان نیز پیامد دوگانگی و تردید آدمیاند و در رابطهی میان او و طبیعت پدید آمدهاند.