فروید در اثری به نام #آینده_یک_پندار که در نقد دین نوشته است، دین را بطور عمومی دارای این کارکرد میداند که آدمی را با رنجشهای ناشی از خودشیفتگی آشتی میدهد. این رنجشها بر پایه عجز و درماندگی آدمی استوارند و به سه شکل اصلی بروز میکنند:
۱. ناتوانی آدمی در برابر طبیعت بیرونی؛
۲. ناتوانی آدمی در برابر بیماری و مرگ؛
۳. ممنوعیتها و ریاضتهایی که فرهنگ به آدمی تحمیل میکند.
به باور فروید، انسان بالغ نیز #عجز_و_درماندگی خود را بر پایهی الگوهایی معنا میکند که در #کودکی تجربه کرده است. او مانند کودک، عجز و درماندگی خود را با حسرت داشتن پدری پیوند میزند که باید از او #محافظت و #پشتیبانی کند. این حسرت داشتن پدری پشتیبان، شالودهای برای پدید آمدن تصور خدایان است و به دیگر سخن، #خدایان همان #پدران ایدهآلیزه شده هستند.
فروید دین را به یک رواننژندی دوران کودکی تشبیه میکند و آن را نوعی سازوکار دفاعی دوران کودکی میداند که برخاسته از ناتوانی آدمی است. آدمی به نیروهای طبیعی تشخص میبخشد و آنها را به سطح نیروهای محافظ برمیکشد تا به او در هنگام ناتوانی و عجز یاری رسانند. الگوهای رفتاری که با چنین روندی پیوند زده میشوند، برخاسته از تجربیات دوران کودکی و نقش محافظت کنندهی والدین و بویژه #پدر هستند.
۱. ناتوانی آدمی در برابر طبیعت بیرونی؛
۲. ناتوانی آدمی در برابر بیماری و مرگ؛
۳. ممنوعیتها و ریاضتهایی که فرهنگ به آدمی تحمیل میکند.
به باور فروید، انسان بالغ نیز #عجز_و_درماندگی خود را بر پایهی الگوهایی معنا میکند که در #کودکی تجربه کرده است. او مانند کودک، عجز و درماندگی خود را با حسرت داشتن پدری پیوند میزند که باید از او #محافظت و #پشتیبانی کند. این حسرت داشتن پدری پشتیبان، شالودهای برای پدید آمدن تصور خدایان است و به دیگر سخن، #خدایان همان #پدران ایدهآلیزه شده هستند.
فروید دین را به یک رواننژندی دوران کودکی تشبیه میکند و آن را نوعی سازوکار دفاعی دوران کودکی میداند که برخاسته از ناتوانی آدمی است. آدمی به نیروهای طبیعی تشخص میبخشد و آنها را به سطح نیروهای محافظ برمیکشد تا به او در هنگام ناتوانی و عجز یاری رسانند. الگوهای رفتاری که با چنین روندی پیوند زده میشوند، برخاسته از تجربیات دوران کودکی و نقش محافظت کنندهی والدین و بویژه #پدر هستند.