💥 روحانيون شيعه، عامل اصلى تجزيه ايران!
#قسمت_پنجم
رضا قلى خان هدايت مينويسد كه #ميرفتاح اظهار داشته است كه تسليم تبريز به سپاهيان روس متضمن صلاح و منفعت اهالى تبريز بوده است{#منبع: روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت ، جلد نهم ، صفحه ٦٧٥}
هدايت اضافه ميكند كه #روسها به ميرفتاح قول داده بودند كه پس از شكست سپاهيان ايران ، حكومت آذربايجان را به او واگذار كنند
{#منبع: تاريخ و جغرافى در دارالسلطنه تبريز تأليف نادرميرزا(تهران ١٣٢٣) صفحه ٢٥٠}
و لذا سپاهيان روس به دروازه #تبريز رسيدند ميرفتاح در شهر را به روى آنها گشود و شخصاً به استقبال آنها رفت {روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت جلد نهم ، صفحه ٦٧٦} و به آنها خوش آمد گفت و به نام تزار روس خطبه خواند {#منبع: ناسخ التواريخ ، تأليف محمدتقى خان سپهر لسان الملك ، جلد اول ، صفحه ٢٠٥}
از بين كليه #علما و #روحانيون_تبريز ، تنها ميرزا احمد مجتهد از همكاري با توطئه #آخوندها در تسليم شهر به سپاه روس خوددارى ورزيد
{#منبع: تاريخ و جغرافى در دارالسلطنه تبريز تأليف نادرميرزا ، صفحه ٢٥١}
پس از عقد #معاهده_تركمانچاى و ايجاد صلح بين روسيه و ايران، ميرفتاح از بيم جان ايران را ترك و به روسها پناهنده و در قفقاز سكونت گزيد
{#منبع: تاريخ تبريز ، تأليف مينورسكى ، ترجمه عبدالعلى كارنگ (تبريز ١٣٣٧) ، صفحه ٦٩ }
#ويل_براهام مينويسد در اكتبر ١٨٣٧ در هنگام سير و سياحت در تفليس به سر ميبُرد، در بررسيهائى كه وى درباره #آخوند مذكور به عمل آورد معلوم شد كه وى يك مجتهد معروف ايرانى است به نام #ميرفتاح كه بلعلت خدماتى كه به روسها در جنگ ايران و روسيه نموده است، ماهيانه مبلغ هنگفتى از دولت روسيه پول دريافت ميكند
{Vilbraham Travels in the Transcasian Provinces of Russia (London : 1839) , p .256}
#ميرفتاح(آخوند خائن) بعدها به تبريز مراجعت كرد و در سال ١٢٦٩ وفات يافت
{#منبع: تاريخ و جغرافى دارالسلطنه تبريز ، تأليف نادرميرزا ، صفحه ٢٥٦}
ادامه دارد ...
@atheism_society
#قسمت_پنجم
رضا قلى خان هدايت مينويسد كه #ميرفتاح اظهار داشته است كه تسليم تبريز به سپاهيان روس متضمن صلاح و منفعت اهالى تبريز بوده است{#منبع: روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت ، جلد نهم ، صفحه ٦٧٥}
هدايت اضافه ميكند كه #روسها به ميرفتاح قول داده بودند كه پس از شكست سپاهيان ايران ، حكومت آذربايجان را به او واگذار كنند
{#منبع: تاريخ و جغرافى در دارالسلطنه تبريز تأليف نادرميرزا(تهران ١٣٢٣) صفحه ٢٥٠}
و لذا سپاهيان روس به دروازه #تبريز رسيدند ميرفتاح در شهر را به روى آنها گشود و شخصاً به استقبال آنها رفت {روضة الصفاى ناصرى ، تأليف رضا قلى خان هدايت جلد نهم ، صفحه ٦٧٦} و به آنها خوش آمد گفت و به نام تزار روس خطبه خواند {#منبع: ناسخ التواريخ ، تأليف محمدتقى خان سپهر لسان الملك ، جلد اول ، صفحه ٢٠٥}
از بين كليه #علما و #روحانيون_تبريز ، تنها ميرزا احمد مجتهد از همكاري با توطئه #آخوندها در تسليم شهر به سپاه روس خوددارى ورزيد
{#منبع: تاريخ و جغرافى در دارالسلطنه تبريز تأليف نادرميرزا ، صفحه ٢٥١}
پس از عقد #معاهده_تركمانچاى و ايجاد صلح بين روسيه و ايران، ميرفتاح از بيم جان ايران را ترك و به روسها پناهنده و در قفقاز سكونت گزيد
{#منبع: تاريخ تبريز ، تأليف مينورسكى ، ترجمه عبدالعلى كارنگ (تبريز ١٣٣٧) ، صفحه ٦٩ }
#ويل_براهام مينويسد در اكتبر ١٨٣٧ در هنگام سير و سياحت در تفليس به سر ميبُرد، در بررسيهائى كه وى درباره #آخوند مذكور به عمل آورد معلوم شد كه وى يك مجتهد معروف ايرانى است به نام #ميرفتاح كه بلعلت خدماتى كه به روسها در جنگ ايران و روسيه نموده است، ماهيانه مبلغ هنگفتى از دولت روسيه پول دريافت ميكند
{Vilbraham Travels in the Transcasian Provinces of Russia (London : 1839) , p .256}
#ميرفتاح(آخوند خائن) بعدها به تبريز مراجعت كرد و در سال ١٢٦٩ وفات يافت
{#منبع: تاريخ و جغرافى دارالسلطنه تبريز ، تأليف نادرميرزا ، صفحه ٢٥٦}
ادامه دارد ...
@atheism_society
💥 روحانيون شيعه، عامل اصلى تجزيه ايران!
#قسمت_ششم
زنده ياد #كسروى در كتاب زندگانى من مينويسد در سال ١٣٢٢ وباي مهلكى در تبريز ظهور و كشتار بسيار كرد
مردم به شيوه آن زمان از كوچه ها #قرآن آويزان كردند كه هركسى از زير آن بگذرد از وبا در امان باشد و دربندها و سر كوچه ها فرش گستردند و روضه خوانيها برپا كردند، يك روز هم يكى از نوه هاى آقا #ميرفتاح را سوار الاغ كردند و بآن كوى آوردند و در كوچه ها گردانيدند كه مردان و زنان دست و دامنش را ببوسند و در نتيجه تبرك وجود او ، وبا از تبريز رخت بربندد(امان از جهل)
آقا #ميرفتاح كه در هنگام ورود #روسها به آذربايجان در سال ١٢٤٣ قمرى به جلوى مردم افتاده و آنان را به پيشواز روسها فرستاده و بدينسان نام او در كتابها مانده، خانه اش در تبريز در محله «اجاق» واقع بود و مردم براى او و خانواده اش نذرها ميكردند و ارمغانها نزد وى ميبردند
و در هنگام شيوع وبا و ديگر پيشامدها دست به دامان او و بازماندگانش ميازيدند، در سال ١٢٨٤ قمرى كه مجدداً وبا در تبريز شيوع پيدا كرد، مردم باز به محله «اجاق» روى آوردند و يكى از پسران ميرفتاح را در كويها گردانيدند تا بلاى وبا از آن سامان رخت بربندد، اما پسر ميرفتاح خودش به #وبا دچار شد و مُرد(جهالت محض)
پس از مُردن پسر ميرفتاح بين مردم شايع شد كه «آقا براى نجات مردم بلا را به تن خودش خريد» اين موضوع باعث شد كه ايمان و اعتقاد مردم نسبت به آن خاندان زيادتر شود {#منبع: زندگانى من ، تأليف احمد كسروى (تهران:١٣٢٣) صفحات ٢٤-٢٥}
نتيجه بلا ترديد اين بحث آنست كه در زمانى كه روابط ايران و روسيه رو به بهبود ميرفت، #روحانيون, فتحعليشاه را عليرغم ميلش وادار كردند با روسيه وارد جنگ شود، ولي در ضمن جنگ از پشت به جنگ آوران ايرانى خنجر زدند و #تبريز را تسليم سپاهيان روسيه كردند
پس از اينكه #روحانيون_تبريز به شرحى كه شرح آن گذشت اين شهر را به سپاهيان روسيه تسليم كردند، #عباس_ميرزا كه سخت از #خيانت_علما آزرده شده بود، نامه اى براى وزيرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى نوشت و ضمن آن به وى دستور داد روابطش را به كلى با علما قطع كند و براى اداره امور مملكت از افراد صالح و ميهن دوست استفاده نمايد(اى كاش امثال اين مرد هنوز هم در ايران وجود داشت)
عباس ميرزا در اين نامه خطاب به ميرزا ابوالقاسم قائم مقام نوشته است :
«#علما مانند گرد و خاكى هستند كه به لباس مينشينند و لباس را آلوده ميكنند، سعى كن خودت را از اين گرد و خاك نجات دهى و به جاى آنها از افراد لايق و صلاحيتدار و وطن دوست استفاده كنى، #علما مانند اسب پرخورى هستند كه از پرخورى وظيفه دويدن را فراموش كرده اند»
{#منبع: مخزن الانشاء تأليف محمدصادق حسينى (تبريز : ١٢٧٤) ، صفحه ٣٢٤}
ميرزا ابوالقاسم قائم مقام كه خود با طبيعت ضدملى و خيانت پيشه #آخوندها آشنا بوده و از دخالت آنها در سياست با توجه به جنبه هاى منفى و ويرانگر آنها دلى پرخون داشته، در صفحه ٣٤٤ ديوان اشعارش با سرودن قطعه شعرى به ذم آنها پرداخته است كه به مناسبت اطاله كلام از ذكر آن خوددارى ميشود
هنگامى كه يك محقق بيطرف و بيغرض تاريخ، برگهاى تاريخ معاصر را ورق ميزند، به موارد عديده اى برميخورد كه ههمه آنها حكايت از طبيعت خيانت آميز و #ضدملى_آخوندها نسبت به ايران و ايرانى ميكند، براى مثال و مشتى كه نمونه خروار باشد به ذكر واقعه زير و واكنش آخوندها در برابر آنها ميپردازد
ادامه دارد ...
@atheism_society
#قسمت_ششم
زنده ياد #كسروى در كتاب زندگانى من مينويسد در سال ١٣٢٢ وباي مهلكى در تبريز ظهور و كشتار بسيار كرد
مردم به شيوه آن زمان از كوچه ها #قرآن آويزان كردند كه هركسى از زير آن بگذرد از وبا در امان باشد و دربندها و سر كوچه ها فرش گستردند و روضه خوانيها برپا كردند، يك روز هم يكى از نوه هاى آقا #ميرفتاح را سوار الاغ كردند و بآن كوى آوردند و در كوچه ها گردانيدند كه مردان و زنان دست و دامنش را ببوسند و در نتيجه تبرك وجود او ، وبا از تبريز رخت بربندد(امان از جهل)
آقا #ميرفتاح كه در هنگام ورود #روسها به آذربايجان در سال ١٢٤٣ قمرى به جلوى مردم افتاده و آنان را به پيشواز روسها فرستاده و بدينسان نام او در كتابها مانده، خانه اش در تبريز در محله «اجاق» واقع بود و مردم براى او و خانواده اش نذرها ميكردند و ارمغانها نزد وى ميبردند
و در هنگام شيوع وبا و ديگر پيشامدها دست به دامان او و بازماندگانش ميازيدند، در سال ١٢٨٤ قمرى كه مجدداً وبا در تبريز شيوع پيدا كرد، مردم باز به محله «اجاق» روى آوردند و يكى از پسران ميرفتاح را در كويها گردانيدند تا بلاى وبا از آن سامان رخت بربندد، اما پسر ميرفتاح خودش به #وبا دچار شد و مُرد(جهالت محض)
پس از مُردن پسر ميرفتاح بين مردم شايع شد كه «آقا براى نجات مردم بلا را به تن خودش خريد» اين موضوع باعث شد كه ايمان و اعتقاد مردم نسبت به آن خاندان زيادتر شود {#منبع: زندگانى من ، تأليف احمد كسروى (تهران:١٣٢٣) صفحات ٢٤-٢٥}
نتيجه بلا ترديد اين بحث آنست كه در زمانى كه روابط ايران و روسيه رو به بهبود ميرفت، #روحانيون, فتحعليشاه را عليرغم ميلش وادار كردند با روسيه وارد جنگ شود، ولي در ضمن جنگ از پشت به جنگ آوران ايرانى خنجر زدند و #تبريز را تسليم سپاهيان روسيه كردند
پس از اينكه #روحانيون_تبريز به شرحى كه شرح آن گذشت اين شهر را به سپاهيان روسيه تسليم كردند، #عباس_ميرزا كه سخت از #خيانت_علما آزرده شده بود، نامه اى براى وزيرش ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى نوشت و ضمن آن به وى دستور داد روابطش را به كلى با علما قطع كند و براى اداره امور مملكت از افراد صالح و ميهن دوست استفاده نمايد(اى كاش امثال اين مرد هنوز هم در ايران وجود داشت)
عباس ميرزا در اين نامه خطاب به ميرزا ابوالقاسم قائم مقام نوشته است :
«#علما مانند گرد و خاكى هستند كه به لباس مينشينند و لباس را آلوده ميكنند، سعى كن خودت را از اين گرد و خاك نجات دهى و به جاى آنها از افراد لايق و صلاحيتدار و وطن دوست استفاده كنى، #علما مانند اسب پرخورى هستند كه از پرخورى وظيفه دويدن را فراموش كرده اند»
{#منبع: مخزن الانشاء تأليف محمدصادق حسينى (تبريز : ١٢٧٤) ، صفحه ٣٢٤}
ميرزا ابوالقاسم قائم مقام كه خود با طبيعت ضدملى و خيانت پيشه #آخوندها آشنا بوده و از دخالت آنها در سياست با توجه به جنبه هاى منفى و ويرانگر آنها دلى پرخون داشته، در صفحه ٣٤٤ ديوان اشعارش با سرودن قطعه شعرى به ذم آنها پرداخته است كه به مناسبت اطاله كلام از ذكر آن خوددارى ميشود
هنگامى كه يك محقق بيطرف و بيغرض تاريخ، برگهاى تاريخ معاصر را ورق ميزند، به موارد عديده اى برميخورد كه ههمه آنها حكايت از طبيعت خيانت آميز و #ضدملى_آخوندها نسبت به ايران و ايرانى ميكند، براى مثال و مشتى كه نمونه خروار باشد به ذكر واقعه زير و واكنش آخوندها در برابر آنها ميپردازد
ادامه دارد ...
@atheism_society
💥 روحانيون شيعه، عامل اصلى تجزيه ايران!
#قسمت_هفتم
#نقش_روحانيون در ضميمه كردن خاك ايران به عثمانى
ميدانيم كه در سال ١٢٩٨ هجرى قمرى #موسيو_ژوزف_نوزيلژيكى به رياست ادارات گمرك كرمانشاه و تبريز منصوب شد و اقدامات و اصلاحات او در امور گمرك به استثناى محمره (خرمشهر) تحت نظر او قرار گرفت و در نتيجه اقدامات او در سال ١٣٠١ درآمد گمرك ٥٠ درصد افزايش يافت و «نوز» به وزارت ترفيع مقام يافت
در سال ١٣٠٣ حاج #ميرزا_حسن_مجتهد_تبريزى كه از روحانيون ضدمشروطيت بنام است به منظور مخالفت با اقدامات و اصلاحات «نوز» در اداره امور گمرك و سر و سامان دادن به وضع مالى كشور اعلام داشت علماى طراز اول #كربلا و #نجف نامه هايى براى او ارسال و به وى مأموريت داده اند با تمام امكانات لازم با كمك مردم بر ضد حقوق و عوارض جديد گمركى و لغو آنها اقدامات لازم به عمل آورد،
سپس به فرماندار تبريز اعلام داشت كه وى بايد در اجراى دستور علماى كربلا و نجف، مأموران بلژيكى گمرك را از كشور خارج، حقوق و عواض گمركى را لغو، مدارسى را كه اخيراً بر طبق الگوى مدارس اروپائى تأسيس شده ببندد و مغازه هاى #اروپائيها و #امريكائيها را تعطيل كند
«نوز» و همكارانش بر اثر تحريك #حاج_ميرزا حسن مجتهد تبريز و شوراندن مردم بر ضد آنها از شهر فرار كردند،
ولى بعد از فرار بلژيكيها از تبريز معلوم شد نامه هايى كه حاج ميرزا حسن مجتهد طراز اول تبريز به عنوان نامه هاى واصله از علماى كربلا و نجف ارائه داده، جعلى بوده و لذا حاج ميرزا حسن و دستيارانش از شهر اخراج و نوز و همكارانش مجدداً به شهر مراجعت و مشغول به كار شدند
{Times, July 13 , 1903}
اين عمل #غيرمذهبى و #غيراخلاقى حاج ميرزا حسن مجتهد اول تبريز نشان ميدهد كه تنها #آيت_الله_خمينى براي در دست گرفتن قدرت، مردم را فريب نداد.
تنها او نبود كه به مردم گفت ما روحانيون داعيه حكومت نداريم و پس از فريب آنها ، حكومت را بين خود و #آخوندها تقسيم و به قصابى مردم بيگناه مشغول شد، #روحانيت_شيعه به طور پيوسته در طول تاريخ خود با خدعه و نيرنگ, مقام كاذب مذهبى ش را حفظ كرده است. اين وقايع نشان ميدهد كه #روحانيون پيوسته از راههاى نامشروع و ضداخلاقى در مردم نفوذ و از طريق غير انسانى و با حيله به مكيدن خون ملت بى پناه ايران اشتغال ورزيده اند
اتفاق جالب ديگرى كه در اين زمان بنا به نوشته مجله تايمز رخ داده اينست كه #ملاهاى_منتفذ ايران با الهام از نظريه «#پان_اسلاميسم»سيد جمال الدين اسد آبادى درصدد برآمده بودند ايران را به #سلطان_عثمانى تسليم و او را به عنوان خليفه اسلام بشناسند و بدين وسيله به قول خودشان بين شيعه و سنى آشتى و اتحاد برقرار سازند
بر طبق نوشته روزنامه تايمز در شماره ٢٧ اگوست سال ١٩٠٣ #مجتهدين نامه اى به #مظفرالدين_شاه نوشته و ضمن آن، او را تهديد كرده اند كه اگر به خواستهاى آنها عمل نكند آنها مجبور خواهند شد سلطان تركيه را دعوت كنند تا ايران را تصرف كند
دو واقعه مذكور را «ادوارد براون» به تفصيل شرح و روزنامه تايمز را به عنوان مأخذ خبرى خود ذكر كرده است
#منبع:
{Edward Brown , The Persian Revolusion (New York : Brans and Nobels , Inc 1966) , pp. 107-80}
در دوران كنونى هم خيانت اين قوم مفتخور و تجزيه ايران و دادن منابع ملى به روسيه و چين، راه اسلاف فاسد و خائنشان را دنبال ميكنند.
@atheism_society
#قسمت_هفتم
#نقش_روحانيون در ضميمه كردن خاك ايران به عثمانى
ميدانيم كه در سال ١٢٩٨ هجرى قمرى #موسيو_ژوزف_نوزيلژيكى به رياست ادارات گمرك كرمانشاه و تبريز منصوب شد و اقدامات و اصلاحات او در امور گمرك به استثناى محمره (خرمشهر) تحت نظر او قرار گرفت و در نتيجه اقدامات او در سال ١٣٠١ درآمد گمرك ٥٠ درصد افزايش يافت و «نوز» به وزارت ترفيع مقام يافت
در سال ١٣٠٣ حاج #ميرزا_حسن_مجتهد_تبريزى كه از روحانيون ضدمشروطيت بنام است به منظور مخالفت با اقدامات و اصلاحات «نوز» در اداره امور گمرك و سر و سامان دادن به وضع مالى كشور اعلام داشت علماى طراز اول #كربلا و #نجف نامه هايى براى او ارسال و به وى مأموريت داده اند با تمام امكانات لازم با كمك مردم بر ضد حقوق و عوارض جديد گمركى و لغو آنها اقدامات لازم به عمل آورد،
سپس به فرماندار تبريز اعلام داشت كه وى بايد در اجراى دستور علماى كربلا و نجف، مأموران بلژيكى گمرك را از كشور خارج، حقوق و عواض گمركى را لغو، مدارسى را كه اخيراً بر طبق الگوى مدارس اروپائى تأسيس شده ببندد و مغازه هاى #اروپائيها و #امريكائيها را تعطيل كند
«نوز» و همكارانش بر اثر تحريك #حاج_ميرزا حسن مجتهد تبريز و شوراندن مردم بر ضد آنها از شهر فرار كردند،
ولى بعد از فرار بلژيكيها از تبريز معلوم شد نامه هايى كه حاج ميرزا حسن مجتهد طراز اول تبريز به عنوان نامه هاى واصله از علماى كربلا و نجف ارائه داده، جعلى بوده و لذا حاج ميرزا حسن و دستيارانش از شهر اخراج و نوز و همكارانش مجدداً به شهر مراجعت و مشغول به كار شدند
{Times, July 13 , 1903}
اين عمل #غيرمذهبى و #غيراخلاقى حاج ميرزا حسن مجتهد اول تبريز نشان ميدهد كه تنها #آيت_الله_خمينى براي در دست گرفتن قدرت، مردم را فريب نداد.
تنها او نبود كه به مردم گفت ما روحانيون داعيه حكومت نداريم و پس از فريب آنها ، حكومت را بين خود و #آخوندها تقسيم و به قصابى مردم بيگناه مشغول شد، #روحانيت_شيعه به طور پيوسته در طول تاريخ خود با خدعه و نيرنگ, مقام كاذب مذهبى ش را حفظ كرده است. اين وقايع نشان ميدهد كه #روحانيون پيوسته از راههاى نامشروع و ضداخلاقى در مردم نفوذ و از طريق غير انسانى و با حيله به مكيدن خون ملت بى پناه ايران اشتغال ورزيده اند
اتفاق جالب ديگرى كه در اين زمان بنا به نوشته مجله تايمز رخ داده اينست كه #ملاهاى_منتفذ ايران با الهام از نظريه «#پان_اسلاميسم»سيد جمال الدين اسد آبادى درصدد برآمده بودند ايران را به #سلطان_عثمانى تسليم و او را به عنوان خليفه اسلام بشناسند و بدين وسيله به قول خودشان بين شيعه و سنى آشتى و اتحاد برقرار سازند
بر طبق نوشته روزنامه تايمز در شماره ٢٧ اگوست سال ١٩٠٣ #مجتهدين نامه اى به #مظفرالدين_شاه نوشته و ضمن آن، او را تهديد كرده اند كه اگر به خواستهاى آنها عمل نكند آنها مجبور خواهند شد سلطان تركيه را دعوت كنند تا ايران را تصرف كند
دو واقعه مذكور را «ادوارد براون» به تفصيل شرح و روزنامه تايمز را به عنوان مأخذ خبرى خود ذكر كرده است
#منبع:
{Edward Brown , The Persian Revolusion (New York : Brans and Nobels , Inc 1966) , pp. 107-80}
در دوران كنونى هم خيانت اين قوم مفتخور و تجزيه ايران و دادن منابع ملى به روسيه و چين، راه اسلاف فاسد و خائنشان را دنبال ميكنند.
@atheism_society