Forwarded from Deleted Account
🔹شوپنهاور و فروید🔹
#فروید معترف است که تمام ایده های بزرگش را #شوپنهاور از پیش طرح کرده است، اما به هیچ رو قبول ندارد که تحت نفوذ شوپنهاور بوده است. برای مثال فروید بیان می دارد:
"من نظریه ی #سرکوب را یقینا خودم و مستقل [از شوپنهاور] از کار در آوردم. می دانستم که به هیچ طریقی در رسیدن به این نظریه تحت تاثیر کسی نبوده ام و تا مدت ها این ایده را اصیل می دانستم، تا وقتی که O. Rank قطعه ای را در کتاب #جهان_همچون_اراده_و_تصور نشانمان داد که فیلسوف در آن در تلاش برای تبیین جنون است. آن چه او در این قطعه در مورد تقلا در برابر پذیرش بخشی دردناک از واقعیت بدان اهتمام دارد، به طور کامل با نظریه ی سرکوب من در توافق است و من یک بار دیگر باید برای این که بدون خواندن کتب فلسفی زیادی برایم مقدور بود که چنین چیزی را کشف کنم، خوشحال باشم. مسلما دیگران این قطعه ی #شوپنهاور را خوانده اند و آن را ملاحظه کرده اند بدون این که چنین کشفی انجام دهند و شاید برای من نیز چنین می بود اگر در سال های دور لذت بیشتری از خواندن نوشته های نویسندگان فلسفی می بردم. در سال های اخیر من خودم را از لذت خواندن آثار #نیچه محروم کرده ام، به سبب این انگیزه ی آگاهانه که امیدوار باشم تا هیچ ایده ای که قبلا وضع و حمل شده است مرا از پروردن عقاید روانکاوانه ام باز ندارد... نظریه ی #سرکوب ستونی است که عمارت بزرگ روانکاوی بر آن تکیه زده. و حقیقتا ضروری ترین بخش آن است..."
🔹فروید و شوپنهاور🔹
🔺 روانکاویِ روانکاو
#فروید در جای دیگری می نویسد که " اراده ی ناخودآگاهِ شوپنهاور همان رانه های روانشناختیِ روانکاوی است" و #شوپنهاور را برای این که "در عباراتی فراموش نا شدنی، اهمیتِ رانه های جنسی را که دیگران کم ارزشش می دانند به یادِ نوع بشر می آورد" تحسین و ستایش می کند.
گرچه این سخنِ فروید از سرِ بزرگمنشی و سخاوت به نظر می آید، تقریبا به یقین می توان گفت که در حقیقت بسیار ریاکارانه است.
نکته ی اول این است که در وین، شهری که فروید نیز مانند #ویتگنشتاین در آن بزرگ شد، همانطور که قبلا اشاره کردیم، هر کسی دستِ کم شناختی دستِ دوم از فلسفه ی شوپنهاور و بخصوص اندیشه ی مربوط به میل جنسی او داشت. این امر تا اندازه ای به این سبب بود که مردم عموما شوپنهاور می خواندند، اما تا اندازه ای نیز به موجبِ کتاب "فلسفه ی امر ناخودآگاه" ادوارد فون هارتمان بود. این کتاب را که اکنون از یادها رفته است، شخصی نوشته که خود را مرید شوپنهاور می دانست و در ربعِ پایانیِ قرنِ نوزدهم از شهرتِ فوقالعاده ای برخوردار و نیز در روندی که در آن شوپنهاور به طور وسیعی شناخته شد سهیم بود.
نکته ی دوم این است که #فروید به منظورِ "بازداشتنِ خودش از لذت" خواندن کتب فیلسوفانی نظیر #نیچه ، به این منظور که بدونِ هیچ گونه تصدیق بلاتصوری به #روانکاوی بپردازد، بایست کما بیش می دانست که از کدام فیلسوفان باید اجتناب کند. به عبارتِ دیگر فروید در قطعه ی فوق، بدونِ شک بر مبنای این انگیزه ی ناخودآگاه که بر اصالت خودش بیفزاید، آشنایی قبلی اش را با فلسفه #سرکوب می کند. به این روانکاویِ روانکاو در کتابی که اف. جِی. سالووی درباره ی فروید نوشته پرداخته شده است و اشاره شده که فروید در حقیقت در جوانی در درسگفتاری در وین که به فلسفه ی شوپنهاور و نیچه اختصاص داشت حاضر بود.
#زیگموند_فروید
#شوپنهاور
#جولیان_یانگ
#فروید معترف است که تمام ایده های بزرگش را #شوپنهاور از پیش طرح کرده است، اما به هیچ رو قبول ندارد که تحت نفوذ شوپنهاور بوده است. برای مثال فروید بیان می دارد:
"من نظریه ی #سرکوب را یقینا خودم و مستقل [از شوپنهاور] از کار در آوردم. می دانستم که به هیچ طریقی در رسیدن به این نظریه تحت تاثیر کسی نبوده ام و تا مدت ها این ایده را اصیل می دانستم، تا وقتی که O. Rank قطعه ای را در کتاب #جهان_همچون_اراده_و_تصور نشانمان داد که فیلسوف در آن در تلاش برای تبیین جنون است. آن چه او در این قطعه در مورد تقلا در برابر پذیرش بخشی دردناک از واقعیت بدان اهتمام دارد، به طور کامل با نظریه ی سرکوب من در توافق است و من یک بار دیگر باید برای این که بدون خواندن کتب فلسفی زیادی برایم مقدور بود که چنین چیزی را کشف کنم، خوشحال باشم. مسلما دیگران این قطعه ی #شوپنهاور را خوانده اند و آن را ملاحظه کرده اند بدون این که چنین کشفی انجام دهند و شاید برای من نیز چنین می بود اگر در سال های دور لذت بیشتری از خواندن نوشته های نویسندگان فلسفی می بردم. در سال های اخیر من خودم را از لذت خواندن آثار #نیچه محروم کرده ام، به سبب این انگیزه ی آگاهانه که امیدوار باشم تا هیچ ایده ای که قبلا وضع و حمل شده است مرا از پروردن عقاید روانکاوانه ام باز ندارد... نظریه ی #سرکوب ستونی است که عمارت بزرگ روانکاوی بر آن تکیه زده. و حقیقتا ضروری ترین بخش آن است..."
🔹فروید و شوپنهاور🔹
🔺 روانکاویِ روانکاو
#فروید در جای دیگری می نویسد که " اراده ی ناخودآگاهِ شوپنهاور همان رانه های روانشناختیِ روانکاوی است" و #شوپنهاور را برای این که "در عباراتی فراموش نا شدنی، اهمیتِ رانه های جنسی را که دیگران کم ارزشش می دانند به یادِ نوع بشر می آورد" تحسین و ستایش می کند.
گرچه این سخنِ فروید از سرِ بزرگمنشی و سخاوت به نظر می آید، تقریبا به یقین می توان گفت که در حقیقت بسیار ریاکارانه است.
نکته ی اول این است که در وین، شهری که فروید نیز مانند #ویتگنشتاین در آن بزرگ شد، همانطور که قبلا اشاره کردیم، هر کسی دستِ کم شناختی دستِ دوم از فلسفه ی شوپنهاور و بخصوص اندیشه ی مربوط به میل جنسی او داشت. این امر تا اندازه ای به این سبب بود که مردم عموما شوپنهاور می خواندند، اما تا اندازه ای نیز به موجبِ کتاب "فلسفه ی امر ناخودآگاه" ادوارد فون هارتمان بود. این کتاب را که اکنون از یادها رفته است، شخصی نوشته که خود را مرید شوپنهاور می دانست و در ربعِ پایانیِ قرنِ نوزدهم از شهرتِ فوقالعاده ای برخوردار و نیز در روندی که در آن شوپنهاور به طور وسیعی شناخته شد سهیم بود.
نکته ی دوم این است که #فروید به منظورِ "بازداشتنِ خودش از لذت" خواندن کتب فیلسوفانی نظیر #نیچه ، به این منظور که بدونِ هیچ گونه تصدیق بلاتصوری به #روانکاوی بپردازد، بایست کما بیش می دانست که از کدام فیلسوفان باید اجتناب کند. به عبارتِ دیگر فروید در قطعه ی فوق، بدونِ شک بر مبنای این انگیزه ی ناخودآگاه که بر اصالت خودش بیفزاید، آشنایی قبلی اش را با فلسفه #سرکوب می کند. به این روانکاویِ روانکاو در کتابی که اف. جِی. سالووی درباره ی فروید نوشته پرداخته شده است و اشاره شده که فروید در حقیقت در جوانی در درسگفتاری در وین که به فلسفه ی شوپنهاور و نیچه اختصاص داشت حاضر بود.
#زیگموند_فروید
#شوپنهاور
#جولیان_یانگ
☕️ قطعه ای از کتاب
کتابها و مطالعات برای کسی که در جهت کسب بینش مطالعه میکند، صرفا پلههای نردبانی هستند که وی را به قلهی شناخت میرساند. همین که پلهای او را یک گام بالاتر برد، آن را پشت سر رها میکند. در مقابل، آن عدهی کثیری که برای پر کردن حافظهی خود به مطالعه میپردازند از پلههای نردبان برای بالا رفتن استفاده نمیکنند، بلکه آنها را از جا در آورده و با بغلی پر از آنها، و با خوشحالی از افزایش توشهی خود، دور میشوند. این افراد همیشه عقب میمانند، چون آن چیزی را به دوش میکشند که آن باید ایشان را بر خود حمل کند.
📕 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
✍ شوپنهاور
@Library_Telegram
کتابها و مطالعات برای کسی که در جهت کسب بینش مطالعه میکند، صرفا پلههای نردبانی هستند که وی را به قلهی شناخت میرساند. همین که پلهای او را یک گام بالاتر برد، آن را پشت سر رها میکند. در مقابل، آن عدهی کثیری که برای پر کردن حافظهی خود به مطالعه میپردازند از پلههای نردبان برای بالا رفتن استفاده نمیکنند، بلکه آنها را از جا در آورده و با بغلی پر از آنها، و با خوشحالی از افزایش توشهی خود، دور میشوند. این افراد همیشه عقب میمانند، چون آن چیزی را به دوش میکشند که آن باید ایشان را بر خود حمل کند.
📕 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
✍ شوپنهاور
@Library_Telegram
☕️ قطعه ای از کتاب
کتابها و مطالعات برای کسی که در جهت کسب بینش مطالعه میکند، صرفا پلههای نردبانی هستند که وی را به قلهی شناخت میرساند. همین که پلهای او را یک گام بالاتر برد، آن را پشت سر رها میکند. در مقابل، آن عدهی کثیری که برای پر کردن حافظهی خود به مطالعه میپردازند از پلههای نردبان برای بالا رفتن استفاده نمیکنند، بلکه آنها را از جا در آورده و با بغلی پر از آنها، و با خوشحالی از افزایش توشهی خود، دور میشوند. این افراد همیشه عقب میمانند، چون آن چیزی را به دوش میکشند که آن باید ایشان را بر خود حمل کند.
📕 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
✍ شوپنهاور
@Library_Telegram
کتابها و مطالعات برای کسی که در جهت کسب بینش مطالعه میکند، صرفا پلههای نردبانی هستند که وی را به قلهی شناخت میرساند. همین که پلهای او را یک گام بالاتر برد، آن را پشت سر رها میکند. در مقابل، آن عدهی کثیری که برای پر کردن حافظهی خود به مطالعه میپردازند از پلههای نردبان برای بالا رفتن استفاده نمیکنند، بلکه آنها را از جا در آورده و با بغلی پر از آنها، و با خوشحالی از افزایش توشهی خود، دور میشوند. این افراد همیشه عقب میمانند، چون آن چیزی را به دوش میکشند که آن باید ایشان را بر خود حمل کند.
📕 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
✍ شوپنهاور
@Library_Telegram
☕️ قطعه ای از کتاب
تحقیق در ارزیابی ما از خودمان نیز به همان نتیجهای میانجامد که الساعه از ارزیابی دیگران به دست آمد.
حس رضایت از خود که به لحاظ اخلاقی حاصل می شود چقدر از بیخ و بن با حس رضایت از خودی که به لحاظ عقلی به دست میآید تفاوت دارد.
اولی از این ناشی میشود که برگردیم و به رفتار خود نگاه کنیم و ببینیم به هزینهی گزافی درستی و صداقت به خرج داده ایم، به افراد زیادی کمک کردهایم، افراد زیادی را بخشیدهایم، و با دیگران برخوردی بهتر از آن چه آنها با ما کرده اند کردهایم، طوری که میتوانیم همراه با #شاه_لیر بگوییم : «من بیشتر ستم دیدهام تا ستم پیشه»؛ و احتمالا هنگامی که عملی شرافتمندانه در خاطرمان میدرخشد این حالت به حد اعلای خود میرسد.
جدیتی عمیق با شادمانی ملایم حاصل از این ارزیابی همراه میشود؛ و اگر دیگران را از این حیث پایین تر از خود ببینیم، شادمان نخواهیم شد؛ برعکس، متأسف میشویم و صادقانه آرزو میکنیم که ای کاش دیگران نیز مانند ما بودند.
در مقابل، آگاهی از برتری عقلی مان به چه نحو متفاوتی ما را تحت تأثیر قرار می دهد! حقیقتا که اساس آن این سخن #هابز است که پیش از این نقل شد : «تمامی لذات درونی و شادمانی های ذهنی به این بستگی دارند که کسی را داشته باشیم که بتوانیم خود را با وی مقایسه کرده و از او برتر ببینیم.»
غرور نخوت آمیز پیروزمندانه، و نوعی حس تحقیر خود - بزرگ بینانه و اهانت آمیز نسبت به دیگران، و لذت بی اندازه از وقوف به برتری قطعی و قابل ملاحظه، چیزی شبیه به غرور ناشی از برتری های جسمی : در این جا نتیجه این است. این تضاد میان این دو نوع رضایت از خود نشان میدهد که یکی به ماهیت درونی حقیقی و ابدی ما مربوط است، و دیگری ناشی از یک برتری بیشتر ظاهری و صرفاً موقتی است که در واقع به سختی از برتری جسمی فراتر می رود.
در حقیقت، هوش صرفاً یکی از کارکردهای مغز است؛ اراده، برعکس، آن است که کل انسان، بر اساس وجود و سرشت درونی اش، عملکرد آن است.
📕 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
✍ آرتور شوپنهاور
@Library_Telegram
تحقیق در ارزیابی ما از خودمان نیز به همان نتیجهای میانجامد که الساعه از ارزیابی دیگران به دست آمد.
حس رضایت از خود که به لحاظ اخلاقی حاصل می شود چقدر از بیخ و بن با حس رضایت از خودی که به لحاظ عقلی به دست میآید تفاوت دارد.
اولی از این ناشی میشود که برگردیم و به رفتار خود نگاه کنیم و ببینیم به هزینهی گزافی درستی و صداقت به خرج داده ایم، به افراد زیادی کمک کردهایم، افراد زیادی را بخشیدهایم، و با دیگران برخوردی بهتر از آن چه آنها با ما کرده اند کردهایم، طوری که میتوانیم همراه با #شاه_لیر بگوییم : «من بیشتر ستم دیدهام تا ستم پیشه»؛ و احتمالا هنگامی که عملی شرافتمندانه در خاطرمان میدرخشد این حالت به حد اعلای خود میرسد.
جدیتی عمیق با شادمانی ملایم حاصل از این ارزیابی همراه میشود؛ و اگر دیگران را از این حیث پایین تر از خود ببینیم، شادمان نخواهیم شد؛ برعکس، متأسف میشویم و صادقانه آرزو میکنیم که ای کاش دیگران نیز مانند ما بودند.
در مقابل، آگاهی از برتری عقلی مان به چه نحو متفاوتی ما را تحت تأثیر قرار می دهد! حقیقتا که اساس آن این سخن #هابز است که پیش از این نقل شد : «تمامی لذات درونی و شادمانی های ذهنی به این بستگی دارند که کسی را داشته باشیم که بتوانیم خود را با وی مقایسه کرده و از او برتر ببینیم.»
غرور نخوت آمیز پیروزمندانه، و نوعی حس تحقیر خود - بزرگ بینانه و اهانت آمیز نسبت به دیگران، و لذت بی اندازه از وقوف به برتری قطعی و قابل ملاحظه، چیزی شبیه به غرور ناشی از برتری های جسمی : در این جا نتیجه این است. این تضاد میان این دو نوع رضایت از خود نشان میدهد که یکی به ماهیت درونی حقیقی و ابدی ما مربوط است، و دیگری ناشی از یک برتری بیشتر ظاهری و صرفاً موقتی است که در واقع به سختی از برتری جسمی فراتر می رود.
در حقیقت، هوش صرفاً یکی از کارکردهای مغز است؛ اراده، برعکس، آن است که کل انسان، بر اساس وجود و سرشت درونی اش، عملکرد آن است.
📕 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
✍ آرتور شوپنهاور
@Library_Telegram