﷽
اگر به بچه های کار لبخند بزنیم؛
اگر برای درد دل ها و نارضایتی های پیرزن ها و پیرمردهای توی اتوبوس و مترو گوش باشیم؛
اگر به فروشنده ها و صندوقدارها سلام دهیم؛
اگر تراکت های تبلیغاتی را از آدم ها بگیریم و حداقل چند متر دورتر توی سطل آشغال بیندازیم؛
اگر زمانیکه کنار خیابان منتظر ایستاده ایم و تاکسی ها جلوی پایمان می ایستند با خشم و عصبانیت نگاهشان نکنیم و در مقابل، با تکان دادن سر به آنها بگوییم که نیازی به تاکسی نداریم؛
اگر دیرمان شده و دنبال اتوبوس میدویم و راننده صبر میکند تا برسیم، لابلای نفس نفس زدن هایمان از او تشکر کنیم؛
اگر کودکی نگاهمان میکند به جای رو گرداندن از او لبخند بزنیم یا شکلاتی به دستش دهیم.
بذر کوچک شادی را در این دنیا کاشته ایم.
این کارهای ساده هزینه ای برای ما ندارند. چیزی از ما کم نمیکنند و وقتی از ما نمیگیرند. اما بدون شک میتوانند حال دنیا را خوبتر کنند.
#رسانه_امید
🆔 @SayehSokhan
اگر به بچه های کار لبخند بزنیم؛
اگر برای درد دل ها و نارضایتی های پیرزن ها و پیرمردهای توی اتوبوس و مترو گوش باشیم؛
اگر به فروشنده ها و صندوقدارها سلام دهیم؛
اگر تراکت های تبلیغاتی را از آدم ها بگیریم و حداقل چند متر دورتر توی سطل آشغال بیندازیم؛
اگر زمانیکه کنار خیابان منتظر ایستاده ایم و تاکسی ها جلوی پایمان می ایستند با خشم و عصبانیت نگاهشان نکنیم و در مقابل، با تکان دادن سر به آنها بگوییم که نیازی به تاکسی نداریم؛
اگر دیرمان شده و دنبال اتوبوس میدویم و راننده صبر میکند تا برسیم، لابلای نفس نفس زدن هایمان از او تشکر کنیم؛
اگر کودکی نگاهمان میکند به جای رو گرداندن از او لبخند بزنیم یا شکلاتی به دستش دهیم.
بذر کوچک شادی را در این دنیا کاشته ایم.
این کارهای ساده هزینه ای برای ما ندارند. چیزی از ما کم نمیکنند و وقتی از ما نمیگیرند. اما بدون شک میتوانند حال دنیا را خوبتر کنند.
#رسانه_امید
🆔 @SayehSokhan
Forwarded from Sayehsokhan
شیرهی تریاک
دکتر محسن زندی
⭕️ دوران دانشجویی، بهخاطر ناراحتی معده و بیپولی برای درمان، دوست نازنینی یک کاسه شیرهی #شیرینبیان برایم آورد. یک چیزی شبیه شیرهی تریاک؛ تقریباً با همان رنگ و بو و قیافه.
همینکه توی اتاق آوردم هماتاقیها دیدند و پرسیدند چیست؟
یکهو به سرم زد شیطنتی بکنم. گفتم تریاک است. باورشان نشد. شروع کردند مسخرهبازی. اما دروغ هرچقدر بزرگتر باشد و تو هم محکمتر بگویی، باورپذیرتر است. خلاصه در کمتر از یکساعت باورشان شد. نفری یک تکه به آنها تعارف کردم. اولش مقاومت کردند. ولی هر مقاومتی #شکننده است. این طفلیها که حتی در حد سرپا شاشیدن هم خلاف نکرده بودند، پر از ترس و دلهره شدند. شروع کردند نصیحت که "میگیرنِت. تو رو خدا توی میز اتاق نزار، اینا یواشکی میزا رو میگردن. یه کاسه هم حداقل پنج بار اعدام داره ..."
بعد هم که نوبت مصرفشان شد نفری یک نوک سوزن با احتیاط خوردند که اُوِردوز نکنند. واکنشها عجیب بود. یکیشان تا یک ذره مک زد، سرش را روی صندلی گذاشت و گفت سرم خیلی داغ شده است. دیگری میگفت خیلی حالم بهتر شده. یکی عرق کرده بود و حال تهوع داشت. دیگری احساس گناه میکرد و فحش میداد. از همهشان باحالتر تنها متأهل اتاق بود که مثلِ کاکِرو احساس استحکام و قدرت به او دست داده بود و همهی کلاسها را پیچاند و گِرد کرد سمت خانه.
باورتان نمیشود. هر روز اول صبح میآمدند سهم آنروزشان را میگرفتند و من هم با کلی منت که ببینید چقدر خیّر هستم، یک نوک سوزن بهشان جنس میدادم. تا اینکه یکبار، قضیه را لو دادم. هیچکس باورش نمیشد. فکر میکردند چون نمیخواهم رایگان جنس بدهم بازی درآوردهام.
⭕️ یک چیزی در پزشکی و روانپزشکی و روانشناسی هست به نام #پلاسیبو یا #دارونما؛ چیزی ظاهراً شبیه به دارو (بدون هیچ اثر واقعی دارویی)، یا حتی جراحیهای دروغین. یک قرص بدون اثر به بیمار داده میشود و به او گفته میشود که با خوردن این قرص در ساعات معین حالش بهبود مییابد. البته بیمار نباید بفهمد که این قرص، بیاثر است و شما در حال اجرای یک روند شبهدارویی بر روی وی هستید. این پدیدهی روانی تأثیر شگرفی در بهبود برخی بیماران دارد. به این فرایند اثر پلاسیبو گفته میشود و در تحقیقات دارویی و پزشکی اهمیت بسیاری دارد.
مغز ما آنقدرها هم که فکر میکنیم هوشمند و محاسبهگر نیست. هر طور عادتش بدهی همانطور پیش میرود. نه عطرفروش پس از مدتی بوی عطر را دیگر تشخیص میدهد، و نه کارگر تخلیهی چاه.
شاید تا حالا به این موضوع فکر کرده باشید که ساکنان کنار ریل راهآهن یا فرودگاه یا شهرکهای صنعتی چطور این همه سروصدا را تحمل میکنند؟ یا مثلا اینهایی که در یک جای بدبو و متعفن هستند چطور تحمل میکنند؟ یا پزشکان چطور خون و تعفن را؟
باور کنید آنها بعد از مدتی اصلا این سروصداها و بوها را نمیشنوند. با آن خو گرفتهاند. خوگیریِ عصبی. این خاصیت مغز ما است. با هر چیزی خودش را انطباق میدهد. با هر شرایطی. اسم این میشود عادت. آدم حتی با خوشی و ثروت و ... هم خو میگیرد. برای همین است که هر چیزی پس از مدتی برایش بیمزه میشود و دنبال چیزهای تازهتر میگردد. البته غیر از انسانیت. انسانیت (مثل مهربانی و اخلاق) هیچگاه کهنه و تکراری نمیشود.
⭕️ رسانهها نیز با مغز ما همینکار را میکنند. در دنیای امروز حقیقت به دست رسانهها #ساخته (جعل) میشود. رسانهها قدرت #برساختن هر حقیقتی را دارند. آنها میتوانند حتی سیاه بودن ماست را به یک حقیقت تبدیل کنند. حقیقتی که میلیونها نفر با جان و دل آن را میخرند و حتی امکان وجود حقیقتی دیگر به ذهنشان خطور نمیکند. این #حقایق_برساخته، بر اساس میزان #قدرت رسانهها، #مد میشود.
محدود کردن ذهن خود به یک #رسانه، یعنی افتادن در دام حقیقتی که آن رسانه، در راستای #منفعتی که ما از آن بیخبریم، ساخته است.
آبراهام مَزلو میگوید: "کسی که فقط چکُش در اختیار دارد، همهی دنیا را میخ میبیند".
تماشای مداومِ یک رسانه یا شبکهی خبری خاص، مطالعهی پیوستهی کتابها یا نشریات خاص، گوش کردنِ مداومِ یک سخنرانیِ خاص، شرکت کردنِ مداوم در یک گروه سیاسی یا فکری یا مذهبیِ خاص، و به تعبیر دقیقتر، مسدود کردن ورودیهای مغز به روی تنوعات فکریِ عالَم، و فقط یک مَجرا را برای طرز فکر خاصی باز گذاشتن، به تدریج و چهبسا ناخواسته و نادانسته، فرد را به یک رُباتِ برنامهریزیشده توسط دیگران (به ویژه صاحبان زَر و زور) تبدیل میکند.
زندگیِ انسانی، یعنی باز کردنِ مجراهای مختلف در ذهن، و مواجهی آگاهانه و فعالانه و نقادانه با طرز تفکرات مختلف.
https://chat.whatsapp.com/Ip8rGH3B0c71AIcr2fmFZ5
دکتر محسن زندی
⭕️ دوران دانشجویی، بهخاطر ناراحتی معده و بیپولی برای درمان، دوست نازنینی یک کاسه شیرهی #شیرینبیان برایم آورد. یک چیزی شبیه شیرهی تریاک؛ تقریباً با همان رنگ و بو و قیافه.
همینکه توی اتاق آوردم هماتاقیها دیدند و پرسیدند چیست؟
یکهو به سرم زد شیطنتی بکنم. گفتم تریاک است. باورشان نشد. شروع کردند مسخرهبازی. اما دروغ هرچقدر بزرگتر باشد و تو هم محکمتر بگویی، باورپذیرتر است. خلاصه در کمتر از یکساعت باورشان شد. نفری یک تکه به آنها تعارف کردم. اولش مقاومت کردند. ولی هر مقاومتی #شکننده است. این طفلیها که حتی در حد سرپا شاشیدن هم خلاف نکرده بودند، پر از ترس و دلهره شدند. شروع کردند نصیحت که "میگیرنِت. تو رو خدا توی میز اتاق نزار، اینا یواشکی میزا رو میگردن. یه کاسه هم حداقل پنج بار اعدام داره ..."
بعد هم که نوبت مصرفشان شد نفری یک نوک سوزن با احتیاط خوردند که اُوِردوز نکنند. واکنشها عجیب بود. یکیشان تا یک ذره مک زد، سرش را روی صندلی گذاشت و گفت سرم خیلی داغ شده است. دیگری میگفت خیلی حالم بهتر شده. یکی عرق کرده بود و حال تهوع داشت. دیگری احساس گناه میکرد و فحش میداد. از همهشان باحالتر تنها متأهل اتاق بود که مثلِ کاکِرو احساس استحکام و قدرت به او دست داده بود و همهی کلاسها را پیچاند و گِرد کرد سمت خانه.
باورتان نمیشود. هر روز اول صبح میآمدند سهم آنروزشان را میگرفتند و من هم با کلی منت که ببینید چقدر خیّر هستم، یک نوک سوزن بهشان جنس میدادم. تا اینکه یکبار، قضیه را لو دادم. هیچکس باورش نمیشد. فکر میکردند چون نمیخواهم رایگان جنس بدهم بازی درآوردهام.
⭕️ یک چیزی در پزشکی و روانپزشکی و روانشناسی هست به نام #پلاسیبو یا #دارونما؛ چیزی ظاهراً شبیه به دارو (بدون هیچ اثر واقعی دارویی)، یا حتی جراحیهای دروغین. یک قرص بدون اثر به بیمار داده میشود و به او گفته میشود که با خوردن این قرص در ساعات معین حالش بهبود مییابد. البته بیمار نباید بفهمد که این قرص، بیاثر است و شما در حال اجرای یک روند شبهدارویی بر روی وی هستید. این پدیدهی روانی تأثیر شگرفی در بهبود برخی بیماران دارد. به این فرایند اثر پلاسیبو گفته میشود و در تحقیقات دارویی و پزشکی اهمیت بسیاری دارد.
مغز ما آنقدرها هم که فکر میکنیم هوشمند و محاسبهگر نیست. هر طور عادتش بدهی همانطور پیش میرود. نه عطرفروش پس از مدتی بوی عطر را دیگر تشخیص میدهد، و نه کارگر تخلیهی چاه.
شاید تا حالا به این موضوع فکر کرده باشید که ساکنان کنار ریل راهآهن یا فرودگاه یا شهرکهای صنعتی چطور این همه سروصدا را تحمل میکنند؟ یا مثلا اینهایی که در یک جای بدبو و متعفن هستند چطور تحمل میکنند؟ یا پزشکان چطور خون و تعفن را؟
باور کنید آنها بعد از مدتی اصلا این سروصداها و بوها را نمیشنوند. با آن خو گرفتهاند. خوگیریِ عصبی. این خاصیت مغز ما است. با هر چیزی خودش را انطباق میدهد. با هر شرایطی. اسم این میشود عادت. آدم حتی با خوشی و ثروت و ... هم خو میگیرد. برای همین است که هر چیزی پس از مدتی برایش بیمزه میشود و دنبال چیزهای تازهتر میگردد. البته غیر از انسانیت. انسانیت (مثل مهربانی و اخلاق) هیچگاه کهنه و تکراری نمیشود.
⭕️ رسانهها نیز با مغز ما همینکار را میکنند. در دنیای امروز حقیقت به دست رسانهها #ساخته (جعل) میشود. رسانهها قدرت #برساختن هر حقیقتی را دارند. آنها میتوانند حتی سیاه بودن ماست را به یک حقیقت تبدیل کنند. حقیقتی که میلیونها نفر با جان و دل آن را میخرند و حتی امکان وجود حقیقتی دیگر به ذهنشان خطور نمیکند. این #حقایق_برساخته، بر اساس میزان #قدرت رسانهها، #مد میشود.
محدود کردن ذهن خود به یک #رسانه، یعنی افتادن در دام حقیقتی که آن رسانه، در راستای #منفعتی که ما از آن بیخبریم، ساخته است.
آبراهام مَزلو میگوید: "کسی که فقط چکُش در اختیار دارد، همهی دنیا را میخ میبیند".
تماشای مداومِ یک رسانه یا شبکهی خبری خاص، مطالعهی پیوستهی کتابها یا نشریات خاص، گوش کردنِ مداومِ یک سخنرانیِ خاص، شرکت کردنِ مداوم در یک گروه سیاسی یا فکری یا مذهبیِ خاص، و به تعبیر دقیقتر، مسدود کردن ورودیهای مغز به روی تنوعات فکریِ عالَم، و فقط یک مَجرا را برای طرز فکر خاصی باز گذاشتن، به تدریج و چهبسا ناخواسته و نادانسته، فرد را به یک رُباتِ برنامهریزیشده توسط دیگران (به ویژه صاحبان زَر و زور) تبدیل میکند.
زندگیِ انسانی، یعنی باز کردنِ مجراهای مختلف در ذهن، و مواجهی آگاهانه و فعالانه و نقادانه با طرز تفکرات مختلف.
https://chat.whatsapp.com/Ip8rGH3B0c71AIcr2fmFZ5
WhatsApp.com
نکاتی آموزنده دو
WhatsApp Group Invite