این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار.
شعر پناهگاهِ من است.
کانال شعر و مشاعرهی شوکرانِ شعر.
انتخاب و گزینش تکبیتهای ناب از ادب پارسی.
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
شعر پناهگاهِ من است.
کانال شعر و مشاعرهی شوکرانِ شعر.
انتخاب و گزینش تکبیتهای ناب از ادب پارسی.
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
دنیی آن قدر ندارد که بر او رشک برند
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند
نظر آنان که نکردند درین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
سعدی / شـــعر پارسی
یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند
نظر آنان که نکردند درین مشتی خاک
الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
سعدی / شـــعر پارسی
گلهای تازه- برنامه شماره 89
@ShearZii
گلهای تازه- برنامه شماره 89
با همکاری اساتید :
آواز: اکبر گلپایگانی
ویلن: علی تجویدی
تار: فرهنگ شریف
سنتور: منصور صارمی
تنبک: جهانگیر ملک
شعر: سعدی
مایه: دشتی
@ShearZii
با همکاری اساتید :
آواز: اکبر گلپایگانی
ویلن: علی تجویدی
تار: فرهنگ شریف
سنتور: منصور صارمی
تنبک: جهانگیر ملک
شعر: سعدی
مایه: دشتی
@ShearZii
گفتی بگو که در چه خیالی و حال چیست؟
ما را خیال توست... تو را در خیال چیست؟!
جانم به لب رسید چه پرسی ز حال من؟
چون قوت جواب ندارم، سوال چیست؟
بی ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی؟
از حلق تشنه پرس که آب زلال چیست
گفتم همیشه فکر وصال تو می کنم
در خنده شد که: این همه فکر محال چیست؟!
دردا که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که روز وصال چیست…
چون حل نمی شود به سخن مشکلات عشق
در حیرتم که فایدهی قیل و قال چیست؟
ای دم به دم به خون هلالی کشیده تیغ
مسکین چه کرد؟ موجب چندین ملال چیست...؟
هلالی جغتایی / شـــعر پارسی
ما را خیال توست... تو را در خیال چیست؟!
جانم به لب رسید چه پرسی ز حال من؟
چون قوت جواب ندارم، سوال چیست؟
بی ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی؟
از حلق تشنه پرس که آب زلال چیست
گفتم همیشه فکر وصال تو می کنم
در خنده شد که: این همه فکر محال چیست؟!
دردا که عمر در شب هجران گذشت و من
آگه نیم هنوز که روز وصال چیست…
چون حل نمی شود به سخن مشکلات عشق
در حیرتم که فایدهی قیل و قال چیست؟
ای دم به دم به خون هلالی کشیده تیغ
مسکین چه کرد؟ موجب چندین ملال چیست...؟
هلالی جغتایی / شـــعر پارسی
در جهان هیچ سینه بی غم نیست
غمگساری ز کیمیا کم نیست
خستگیهای سینه را نونو
خاک پُر کن که برگِ مرهم نیست
دمِ سرد از دهان بر آهِ جگر
بازگردان که یار همدم نیست
هیچ یک خوشهی وفا امروز
در همه کشتزارِ آدم نیست
کشتهای نیاز خشک بمانْد
کهابرهای امید را نم نیست
به نواله هزار محرم هست
به گهِ ناله نیم محرم نیست
گر بنالی به دوستی گوید
هان خدا عافیت دهد، غم نیست
دانی آسوده کیست در عالم؟
آنکه مقبولِ اهلِ عالم نیست
هست سالی دو روز شادیِ خلق
چون ببینی دو روزشان هم نیست
زآنکه یک عید نیست در عالم
که در او صد هزار ماتم نیست
خیز خاقانیا ز خوانِ جهان
که جهان میزبانِ خرم نیست
خاقانی / شـــعر پارسی
غمگساری ز کیمیا کم نیست
خستگیهای سینه را نونو
خاک پُر کن که برگِ مرهم نیست
دمِ سرد از دهان بر آهِ جگر
بازگردان که یار همدم نیست
هیچ یک خوشهی وفا امروز
در همه کشتزارِ آدم نیست
کشتهای نیاز خشک بمانْد
کهابرهای امید را نم نیست
به نواله هزار محرم هست
به گهِ ناله نیم محرم نیست
گر بنالی به دوستی گوید
هان خدا عافیت دهد، غم نیست
دانی آسوده کیست در عالم؟
آنکه مقبولِ اهلِ عالم نیست
هست سالی دو روز شادیِ خلق
چون ببینی دو روزشان هم نیست
زآنکه یک عید نیست در عالم
که در او صد هزار ماتم نیست
خیز خاقانیا ز خوانِ جهان
که جهان میزبانِ خرم نیست
خاقانی / شـــعر پارسی
جان چه میدانست از دنیا چهها خواهد کشید
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود...
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
خاکبازیهای طفلان را تماشا کرده بود...
صائب تبریزی / شـــعر پارسی