آموزشکده توانا
56.8K subscribers
31.1K photos
36.9K videos
2.54K files
18.9K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
این جوان، نامش عباس منصوری بود. امروز در حالیکه خاک سپرده شد که نوزده سال بیشتر سن نداشت. او اهل شوش دانیال بود. عباس را به خاطر پخش‌کردن شکلات بازداشت کردند! فکر نمی‌کنم کسی در دنیا باور کند که در ایران به خاطرپخش‌کرذن شکلات جوانان را دستگیر می‌کنند، اما این واقعیت دارد.
یکی از دوستانش پیام داده و می‌گوید جنازه عباس را چند روز پیش یه خانواده تحویل دادند و آن‌ها را تحت فشار قرار دادند که بگویند فرزندشان خودکشی کرده است. اما روایت دیگری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده مبنی بر اینکه این جوان پس از آزادی از زندان، خودکشی کرد.
دوستان عباس می‌گویند که او هنگام دستگیری فریاد میزد : «بچه‌ها من براتون آزادی میارم»


سه شنبه ۲۲ آذرماه

#مهسا_امینی #عباس_منصوری #شوش_دانیال #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من عباس منصوری هستم. من کشته شدم. ۱۹ ساله بودم و اهل شوش. خیلی خوش خنده بودم، گیتار میزدم و برای آینده ام هزاران آرزو داشتم، استاد کناف کاری بودم و هر شب که کارم تموم میشد مادرم منو به گیم نتی در میدون هفت تیر می رسوند، اونجا پاتوق من و دوستام بود، شب ۲۵ آبان ۱۴۰۱ جلوی گیم نت ایستاده بودم و تظاهرات رو نگاه میکردم ، مزدورای حکومتی سر رسیدن و منو به جرم تماشای تظاهرات دستگیر کردن و با خودشون بردن به پلیس آگاهی شوش، سه روز منو زیر شکنجه گرفتن و بعد از سه روز به زندان دزفول فرستادن، تو زندان دزفول وقتی احکام سنگین زندانیا رو میخوندن حالم بد شد و حالت تشنج پیدا کردم، مامورای حکومتی تو زندان دزفول از این فرصت سوء استفاده کردن و به من آمپول تزریق کردن، اونا با بی شرمی بهم گفتن که دیگه خانواده ات را نخواهی دید.
بالاخره خانوادم با تلاشهای زیاد موفق شدن که منو از زندان آزاد کنن اما من تاب نیاوردم و مدت کوتاهی بعد از آزادی در اثر شکنجه های ضد انسانی و تزریق آمپول روز ۲۲ آذر ۱۴۰۱ به جانباختگان راه آزادی پیوستم. مزدورای حکومت به خانوادم فشار آوردن تا مرگ منو خودکشی اعلام کنن. من روز ۲۳ آذر ۱۴۰۱ در میان اشکای دوستام و پدر و مادرم به خاک سپرده شدم. من به مادرم علاقه زیادی داشتم و در یکی از پست هام برای او نوشته بودم:
«از تمام دلتنگیها از اشکها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم»
و من در اوج جوانی با آرزوهام به ابدیت پیوستم💔

- متن از توییتر کاربر لعبت
- ویدیو از صفحه مادر جاویدنام عباس منصوری
z._.m_62

#عباس_منصوری #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
به یاد جان‌باخته راه آزادی وطن : عباس منصوری ، قهرمانی از خوزستان، شوش دانیال

سال ۱۴۰۱ در سالگرد اعتراضات آبان نود و هشت جوانان شوش به خیابان آمدن تا علیه دیکتاتوری حکومت جمهوری اسلامی فریاد بزنند مزدوران علی خامنه ای با دستگیری عده زیادی از جوانان تلاش کردن تا خیزش جوانان را سرکوب کنند در جریان این دستگیری های گسترده جوان ۱۹ ساله عباس منصوری هم دستگیر شد ، عباس استاد کناف کاری بود و هر شب که کارش تمام میشد مادرش او را به گیم نت ی واقع در میدان هفت تیر می رساند ، آنجا پاتوق عباس و دوستانش بود ، شب ۲۵ آبان ۱۴۰۱ عباس جلوی گیم نت ایستاده و تظاهرات جوانان را تماشا میکرد ، مزدوران حکومتی سر رسیده و او را به جرم تماشای تظاهرات دستگیر میکنند و با خود می‌برند ، آنها عباس را به پلیس آگاهی شوش برده و سه روز زیر شکنجه گرفتن و بعد از سه روز او را به زندان دزفول فرستادن ، در زندان دزفول وقتی احکام سنگین زندانیان را میخوانند عباس حالت تشنع پیدا کرد و ماموران حکومتی در زندان دزفول از این فرصت سو استفاده کرده و به او آمپول و قرص تزریق کردن ، آنها با بی شرمی به عباس گفتند که دیگر خانواده ات را نخواهی دید ، خانواده عباس با تلاش های زیاد موفق شدن که او را از زندان آزاد کنند اما عباس جوان تایب نیاورده و مدت کوتاهی بعد از آزادی در اثر شکنجه های ضد انسانی و تزریق آمپول روز ۲۰ آذر ۱۴۰۱ به کاروان جانباختگان راه آزادی وطن پیوست.😞💔🕊️🕊️

مزدوران حکومت به خانواده عباس فشار آوردن تا مرگ او را خودکشی اعلام کنند ، عباس روز ۲۰ آذر ۱۴۰۱ در میان اشک های دوستان و پدر و مادرش به خاک سپرده شد ، عباس پسری بسیار معدب ، سر به زیر و بسیار خوش خنده بود ، او پسری هنرمند بود که گیتار مینواخت و برای آینده اش هزاران آرزو داشت. عباس مادرش را بسیار دوست داشت و در یکی از پست هایش نوشته بود:

از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم.💔

درست است که او دیگر نیست که با خنده های مادرش احساس خوشبختی کند ، اما بی گمان جان او و دیگر جانباختگان که خون بهای سنگین آزادی ایران شدن خنده را بر لبان تمامی مادران داغدیده میهن خواهد نشاند و فرزندان آینده ایران در خوشبختی و سعادت خواهند زیست.🥀🥀🕊️🕊️🥀🥀

از صفحه مسعود علیزاده
masoudalizadeh___

#زن_زندگى_آزادي
#مهسا_اميني
#عباس_منصوری
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#جمهوری_اسلامی_نابود_باید_گردد
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

z._.m_62 👈👈پیج مادر زنده یاد عباس منصوری

@Tavaana_TavaanaTech