آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.9K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
#مهوش، خواننده‌ی کوچه و بازار

پس از مرگ مهوش مشخص شد که این خواننده‌ی #کوچه‌بازاری بخش عمده‌ای از درآمد خود را صرف کمک به فقرا کرده است و هزینه‌ی ده‌ها #کودک #یتیم را عهده‌دار شده است.

مرگ مرتضا پاشایی، خواننده‌ی #موسیقی پاپ که در آبان‌ماه ۱۳۹۳ اتفاق افتاد و تشییع جنازه‌ی با جمعیت بسیار که برایش برگزار شد باعث شد برخی‌ها این مراسم تشییع را با مراسم «مهوش» #خواننده‌ کوچه‌بازاری ایران قیاس کنند. یکی از این افراد که اول‌بار این قیاس را به کار برد، استاد جامعه‌شناسی، یوسف اباذری بود. اباذری در سخن‌رانی‌ای که در تالار ابن خلدون دانشکده‌ی علوم اجتماعی ایراد داشت و عنوان آن «پدیدارشناسی فرهنگ یک مرگ» بود گفت که «بعد از این‌که مهوش مُرد، بعد از واقعه‌ی ۳۲ لات‌ها از مهوش یک تشییع جنازه‌ی مفصل کردند...»

سیمین بهبهانی می‌گوید که مردم به صدای مهوش بسیار علاقه‌مند بودند. او می‌گوید که وقتی مهوش مُرد بیش از پنجاه هزار نفر شرکت کردند. بهبهانی می‌گوید که در کافه‌ی «شکوفه‌نو» پای آوازخوانی مهوش می‌رفته است و کارهای او را جذاب می‌داند.بهبهانی از او به عنوان «زن خوش‌قلب» نام می‌برد.

سیمین بهبهانی در قصه‌ی «سنگ را آرام‌تر بگذارید» که به تعبیر خودش قصه‌ای تخیلی است از زنی به نام «اکرم آبگوشتی» که گویا نام سابق مهوش بوده است. سیمین بهبهانی می‌گوید که در این قصه به زندگی مهوش نظر داشته است. سیمین بهبهانی در مورد توصیف شخصیت مهوش در این داستان می‌گوید: «یک مقدار از بعضی آشناها شنیدم و یک مقدار از چند باری که او را در صحنه دیدم ملهم شدم و یک مقداری هم تخیل من در آن خودنمایی کرد و این داستان ساخته شد.. منظور من نمایاندن حال افراد جامعه بوده و آن کسانی را که مردم از خودشان می رانند در حالی که گاهی از آن‌ها لذت هم می‌برند و وجود آن‌ها گاهی هم لازم است ولی بسیاری از آدم‌ها از آن‌ها احتراز می‌کنند و دوستشان ندارند وقتی در جمع می‌بینند ولی ممکن است در یک جای خلوتی ببینند خیلی هم از آوازشان لذت ببرند.»

معصومه عزیزی بروجردی با نام هنری مهوش در زمستان ۱۲۹۹ خورشیدی در بروجرد به دنیا آمد و در زمستان ۱۳۳۹ در تهران درگذشت. بر روی سنگ مزارش به اشتباه تاریخ ۱۳۴۰ آمده است.

کودکی مهوش در بروجرد گذشت اما در نوجوانی به هم راه خانواده‌اش به تهران مهاجرت کرد. یازده سال داشت که مادرش درگذشت. او را به دست راننده‌ی کامیونی سپردند تا به تهران بیاورد. از زندگی کودکی مهوش اطلاع زیادی در دست نیست.

برخی می‌گویند او را به محله‌ی بدنام «قلعه» که شهر نو نام گرفت برده‌اند. هنوز پانزده‌سال مهوش تمام نشده بود که برای شرکت در فعالیت هنری به شهر آبادان رفت و در یک #تئاتر معمولی و غیر معروف به کار مشغول شد. پس از مدتی مهوش با ستوان یکم شکوری آشنا شد و با او ازدواج کرد. ازدواجی که دوام نداشت و پس از دو ماه به طلاق کشید اما حاصل این زندگی کوتاه دختری بود به نام اشرف که هنگام مرگ مهوش ۱۲ سال داشت. مهوش پس از یک سال از آبادان به تهران آمد. مهوش در تهران به یکی از مکان‌هایی پیوست که در مراسم عروسی به اجرای موسیقی شاد می‌پردازند. او بعد از مدتی با یکی از مردان این گروه با نام حسن‌زاده ازدواج کرد....
بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/LYjGUA

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
مهوش خانم می گفت به خانواده اش گفته بودند هنوز با مرخصی اش موافقت نشده است بنابراین کسی هم به پیشوازاش نرفته بود. وقتی از در زندان بیرون می آید هیچ کس مقابل زندان نبوده. آدرس خانه را نداشت. فقط می دانست خانواده اش آخرین بار به خیابان ملاصدرا نقل مکان کرده اند. ساک اش را به دوش می اندازد و در طول خیابان منتهی به بزرگراه به راه می افتد. می گوید: "راه رفتن در خیابان پس از 8 سال و نیم برایم سخت بود. مانند کودک سه ساله از همه چی در هراس بودم. از راه رفتن تنها در خیابان، از ماشین ها و ...
راننده ی خانمی سوارش می کند. چهره اش به نظر راننده آشنا می آید. خانم راننده می گوید: "خانم، چهره تان آشناست از کجا می آیی؟ داخل بودی؟ یا از خارج می آیی؟
من به مهوش خانم گفتم که: مهوش خانم بهش می گفتی از داخلِ داخل میام !! "
مهوش شهریاری از رهبران جامعه بهایی در ایران (یاران ایران) پس از 8 سال و نیم زندان و چند روز مرخصی که برای اولین بار به او داده شده بود، ساعاتی پیش به زندان برگشت.

از فیسبوک رضا خندان (همسر نسرین ستوده)
goo.gl/qup7md
مهوش ثابت، شاعر و معلم بهایی را بیشتر بشناسیم:
وقتی «قاضی مقیسه» حکم بیست زندان تعزیری را به بانو مهوش‌ ثابت ابلاغ ‌کرد، مهوش که تا پیش از آن حرفی نزده‌ بود، چشم در چشمان قاضی دادگاهش گفت:« آقای قاضی اگر حکم اعدام می‌دادید با کلاس‌تر بودها» لبخندی زده و از اتاق بیرون آمده ‌بود.

او تا کنون از مرخصی محروم بود، و تنها 5 روز برای درمان بیماریش مرخصی آمد.

http://bit.ly/1PEjUv3

رواداری یا تلورانس یکی از پروژه‌های تواناست. از طریق سایت زیر می‌توانید به منابع جامعی که آموزشکده تهیه کرده است دسترسی پیدا کنید:
bit.ly/1RtZYec

اطلاعات بیشتر درباره‌ی مدارای مذهبی : http://bit.ly/1ZppjIC

حقوق اقلیت‌ها در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:
http://bit.ly/1QUEeV6

@Tavaana_TavaanaTech
۳۱۴۵ روز از حبس ناعادلانه مهوش شهریاری (ثابت) گذشت بدون یک روز مرخصی.
او در روزهای گذشته به مرخصی آمد.

او یکی از هفت نفر اعضا یاران ایران است که در تاریخ پانزدهم اسفند ماه ۸۶ در شهر مشهد بازداشت شد، سایر اعضای یاران در بیست و پنج اردیبهشت ماه سال بعد بازداشت شدند.

مرخصی او اولین مرخصی پس از ۹ سال حبس است. او ۹ روز در مرخصی بود و به زندان بازگشت.

نگار ثابت دختر مهوش شهریاری در نامه‌ای می‌نویسد:
goo.gl/XwOsjU
٩سال به ٩ روز ... ميشود هر سال به يك روز ...
خوب؛ خيلي هم نا عادلانه نيست !
حداقل براي اين يادآوري ها كافي بود !
مثلا يادمان رفته بود طعم داشتنت را، چراغ روشن خانه را، آرامش دل قرص را، عطر ياس گيس سپيدت را!
مثلا يادمان رفته بود روزگاري مراسم " خانواده خوشبخت" داشتيم: جعبه اي شكلات خارجي كه از راههاي دور به دستمان ميرسيد، صبر ميكرديم تا بابا از سر كارش به خانه بيايد و تو خسته از جلسات بي وقفه شبانه روزي ات، كشان كشان به خانه رنگ پريده امان برسي تا دور هم بنشينيم و چاي عطري دم كنيم و شكلاتي در دهانمان بگذاريم و سبكبال بخنديم به اينهمه خوشبختي خارجي!! يادمان رفته بود كه منفجر نشده ايم، چهار، پنج، شش و دوباره شش، پنج و چهار نَفَر نشده ايم؛ آنهم چارپاره اي تكه پاره!!! يكي اسير در اعماق زمين اوين ، يكي راهي غربت در كشور چين و دو ديگري اسير حبس هاي خانگي در ايران زمين ..
يادمان رفته بود كه ما هم سهمي داريم از شب نشيني ها و غزل خواني ها و درددل كردنهاي نيمه شبها..
يادمان رفته بود روي تخت ولو شويم و بلند فرياد بكشيم: مامااااان ؛ بيا! و تو چون معجزه اي، نه در خواب كه در بيداري؛ بيايي!
يادمان رفته بود بي دغدغه و بي منت؛ بي سر خم كردن و بي نامه نگاري، آغوش كشيدن ها را ..
يادمان رفته بود طعم خورشت كرفست را؛ و يا بوسه شب بخير را و يا بوسه خيس حمام را ...
ما همه چيز از يادمان رفته بود ، ٩ سال كم نيست براي فراموش كردنها و يا اقلاً تلاش براي اين زنده به گور كردن خاطرات...
ما قانع شده بوديم به هفته اي بيست دقيقه تقسيم شدن بين شش نَفَر آنهم از پشت شيشه هاي لك دار و گوشيهاي خراب ..
ما عادت كرده بوديم به آغوش كشيدنهاي ثانيه اي تحت نظرها ..
ما عادت كرده بوديم كه هر يك در خلوت تنهايي خود، چراغي، شمعي روشن كنيم و يا حتي در تاريكي مطلق به خود خير مقدم گوييم، بنشينيم و به سقف خيره شويم !
ما عادت كرده بوديم پيش خودمان خاطرات خوش قديم را مزه مزه كنيم و خاطرات تلخ اين دوران را در قبرستان خاطرات؛ زنده زنده به گوربسپاريم..
امروز؛ از ساعتي كه رفتي، مدام ميشنوم:
"تو ماهي و من ماهي اين بركه كاشي.. اندوه بزرگيست زماني كه نباشي ..."
...
ما يادمان رفته بود و يا حداقل تمام تلاش خود را ميكرديم اينهمه خفه ماندن، خفه مردن را !
حال اما، يادمان آوردي مادر من؛ همه خوشبختي خانواده خوشبختمان را ؛
همه ميگويند چيزي نمانده خدا را شكر ! شاكر باشيد، قوي باشيد، اين نيز بگذرد ...
بله، خدا را شكر!
بله؛ ميگذرد اين ثانيه هاي نا تمام !
بله؛ اين نيز بگذرد؛
مرگ هم در رسد !

در همین رابطه:

مهوش ثابت؛ شاعر و معلم بهایی زندانی
http://bit.ly/1PEjUv3

@Tavaana_TavaanaTech
۵۶ سال از مرگ مهوش، خواننده‌ی کوچه و بازار گذشت
goo.gl/qN5NHJ

پس از مرگ مهوش مشخص شد که این خواننده‌ی کوچه‌بازاری بخش عمده‌ای از درآمد خود را صرف کمک به فقرا کرده است و هزینه‌ی ده‌ها کودک یتیم را عهده‌دار شده است.
مرگ مرتضا پاشایی، خواننده‌ی موسیقی پاپ که در آبان‌ماه ۱۳۹۳ اتفاق افتاد و تشییع جنازه‌ی با جمعیت بسیار که برایش برگزار شد باعث شد برخی‌ها این مراسم تشییع را با مراسم «مهوش» خواننده‌ی کوچه‌بازاری ایران قیاس کنند. یکی از این افراد که اول‌بار این قیاس را به کار برد، استاد جامعه‌شناسی، یوسف اباذری بود. اباذری در سخن‌رانی‌ای که در تالار ابن خلدون دانشکده‌ی علوم اجتماعی ایراد داشت و عنوان آن «پدیدارشناسی فرهنگ یک مرگ» بود گفت که «بعد از این‌که مهوش مُرد، بعد از واقعه‌ی ۳۲ لات‌ها از مهوش یک تشییع جنازه‌ی مفصل کردند...»

سیمین بهبهانی می‌گوید که مردم به صدای مهوش بسیار علاقه‌مند بودند. او می‌گوید که وقتی مهوش مُرد بیش از پنجاه هزار نفر شرکت کردند. بهبهانی می‌گوید که در کافه‌ی «شکوفه‌نو» پای آوازخوانی مهوش می‌رفته است و کارهای او را جذاب می‌داند.بهبهانی از او به عنوان «زن خوش‌قلب» نام می‌برد.

سیمین بهبهانی در قصه‌ی «سنگ را آرام‌تر بگذارید» که به تعبیر خودش قصه‌ای تخیلی است از زنی به نام «اکرم آبگوشتی» که گویا نام سابق مهوش بوده است. سیمین بهبهانی می‌گوید که در این قصه به زندگی مهوش نظر داشته است. سیمین بهبهانی در مورد توصیف شخصیت مهوش در این داستان می‌گوید: «یک مقدار از بعضی آشناها شنیدم و یک مقدار از چند باری که او را در صحنه دیدم ملهم شدم و یک مقداری هم تخیل من در آن خودنمایی کرد و این داستان ساخته شد.. منظور من نمایاندن حال افراد جامعه بوده و آن کسانی را که مردم از خودشان می رانند در حالی که گاهی از آن‌ها لذت هم می‌برند و وجود آن‌ها گاهی هم لازم است ولی بسیاری از آدم‌ها از آن‌ها احتراز می‌کنند و دوستشان ندارند وقتی در جمع می‌بینند ولی ممکن است در یک جای خلوتی ببینند خیلی هم از آوازشان لذت ببرند.»

معصومه عزیزی بروجردی با نام هنری مهوش در زمستان ۱۲۹۹ خورشیدی در بروجرد به دنیا آمد و در زمستان ۱۳۳۹ در تهران درگذشت. بر روی سنگ مزارش به اشتباه تاریخ ۱۳۴۰ آمده است.

کودکی مهوش در بروجرد گذشت اما در نوجوانی به هم راه خانواده‌اش به تهران مهاجرت کرد. یازده سال داشت که مادرش درگذشت. او را به دست راننده‌ی کامیونی سپردند تا به تهران بیاورد. از زندگی کودکی مهوش اطلاع زیادی در دست نیست.

برخی می‌گویند او را به محله‌ی بدنام «قلعه» که شهر نو نام گرفت برده‌اند. هنوز پانزده‌سال مهوش تمام نشده بود که برای شرکت در فعالیت هنری به شهر آبادان رفت و در یک تئاتر معمولی و غیر معروف به کار مشغول شد. پس از مدتی مهوش با ستوان یکم شکوری آشنا شد و با او ازدواج کرد. ازدواجی که دوام نداشت و پس از دو ماه به طلاق کشید اما حاصل این زندگی کوتاه دختری بود به نام اشرف که هنگام مرگ مهوش ۱۲ سال داشت. مهوش پس از یک سال از آبادان به تهران آمد. مهوش در تهران به یکی از مکان‌هایی پیوست که در مراسم عروسی به اجرای موسیقی شاد می‌پردازند. او بعد از مدتی با یکی از مردان این گروه با نام حسن‌زاده ازدواج کرد....

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/LYjGUA

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
مهوش شهرياري(ثابت) از رهبران هموطنان بهايي است كه بيش از ٨ سال اخير را در زندان گذرانده. در تمام اين سالها تنها ٤ روز مرخصي داشته است، در آن سالهای زندان بارها توسط نيروهاي امنيتي از بند عمومي به ٢٠٩ منتقل شدم و درباره دليل ارتباط من با هم بندي هاي بهايي، مسيحي و سازماني[مجاهدین] سوال شد. و من هميشه پاسخ مشابهي داشتم ما اينجا در خانه مشترك با روزها، شبها و دردهاي مشترك هستيم. چنانچه بعدها و در زمان آزادي ارتباط خود را به دليل نداشتن اشتراك هاي فكري با هم بنديهاي سازماني قطع كردم اما مهوش يا همان مامان مهوش آن سالها و ده ها همبند بهايي ام دوستان مهربان و بينظیر من هستند، بي دريغ محبت ميكنند و در تمام اين سالها حتي لحظه اي درصدد تبليغ دين خود براي من بر نيامده اند. آنها باوري دارند و خود را مسئول انجام آن ميدانند، بسياري از همبنديهاي مذهبي و سنتي وقتي وارد بند ميشدند تا مدتي دچار وسواس ميشدند اما در نهايت همگي در برابر مهر و محبت و دردمشترك يكي ميشدند.بارها به ياد دارم سفره افطاري كه همه با هر اعتقادي در كنار هم مينشستيم در ماه رمضان يا ماه صيام بهايي ها!
شعر زيربخشي از يك شعر بلند است و مهوش مهربان برايم نوشته و من هربار از خواندنش لذت ميبرم. عكس مربوط به همان تنها مرخصي است. به اميد آزادي او و همه كساني كه مظلومانه و بي گناه در غربت زندان عمر ميگذرانند.
تویی که عاشق نوری ولی ز شب نگریزی
به آنچه غیر تو باشد به دشمنی نستیزی
نشسته دختر خورشید پشت پلک تو آرام
شرار شور و شعف آید از نگاه تو در کام
به رود جاری مردم نهاده چشم امیدی
طلوع صبح وطن را تو چون نشان و نویدی…
من از حریم نیستان جدا شدن نتوانم
فتاده ام اگر از پا به پا شدن نتوانم
من از طلوع بهاران به انجماد رسیدم
گلی چنان که تویی در مسیر باد ندیدم
لوتوس اگر که به ناگه روی تو از بر مرداب
چه آید از نفس شب دوباره بر سر مرداب !
غمین و ساکت و تنها نه همنفس نه قرینی
به شب اسیر ملالت چه روزهای حزینی
#مهوش_شهریاری #آزادي #مذهب #همبندی
goo.gl/NauUE1

از اینستاگرام مهدیه گلرو

مطالب مرتبط:
همدلی، راهی به سوی زیستن در صلح و آشتی
http://bit.ly/2fs2aWl
فریبا کمال‌آبادی؛ بیست سال زندان برای بهایی بودن
http://bit.ly/1RYyUoP
مهوش ثابت؛ شاعر و معلم بهایی زندانی
http://bit.ly/1PEjUv3
آزار سنگین جمهوری اسلامی و چشم هراسان بهاییان ایران
http://bit.ly/2hOd77I
مهدیه گلرو، ستاره‌ای در میان دانشجویان ستاره‌دار
http://bit.ly/1pyG1qc
انتخابات و وعده هایی که داده نمی شود
http://bit.ly/2hbIZCZ
دین و آزادی‌های مذهبی
http://bit.ly/2euo8tZ
سیاست و دین
http://bit.ly/2eGYv5x

رواداری یا تلورانس یکی از پروژه‌های تواناست. از طریق سایت زیر می‌توانید به منابع جامعی که آموزشکده تهیه کرده است دسترسی پیدا کنید:
bit.ly/1RtZYec
اطلاعات بیشتر درباره‌ی مدارای مذهبی :
http://bit.ly/1ZppjIC
حقوق اقلیت‌ها در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران:
http://bit.ly/1QUEeV6


https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
مهوش ثابت شهریاری یکی از مدیران جامعه بهایی ایران پس از ده سال با پایان دوره محکومیت ظالمانه از زندان اوین آزاد شد.
goo.gl/oNTBV1

مهوش ثابت؛ شاعر و معلم بهایی

آن‌ روز تابستانی مهوش شهریاری، که بیشتر او را با نام‌ خانوادگی‌ همسرش «ثابت» می‌شناسند، برای ابلاغ حکم بیست سال زندانش از درون زندان اوین به دادگاه فراخوانده‌ شد، آرام‌تر ازهمیشه بود. وقتی «قاضی مقیسه» حکم بیست زندان تعزیری را به بانو مهوش‌ ثابت ابلاغ ‌کرد، مهوش که تا پیش از آن حرفی نزده‌ بود، چشم در چشمان قاضی دادگاهش گفت:« آقای قاضی اگر حکم اعدام می‌دادید با کلاس‌تر بودها» لبخندی زده و از اتاق بیرون آمده ‌بود.

مهوش ثابت، پرسابقه‌ترین زندانی اکنون بند زنان، متولد سال۱۳۳۱ در شهر اردستان استان فارس است. او وقتی ۱سال بیشتر نداشت به همراه خانواده‌‌اش به تهران آمد. مهوش در رشته روانشناسی دانشگاه تهران لیسانس گرفت و بلافاصله و در سنین جوانی به کار آموزشی و معلمی مشغول‌ شد. او سال‌ها معلم و مدیر مدرسه بود و تا پیش از انقلاب اسلامی در سال۱۳۵۷، با کمیته ملی سوادآموزی ایران همکاری داشت. بعد از انقلاب مانند بسیاری دیگر از همکاران بهایی‌اش، محدودیت‌های بیشتری برای کار او ایجاد شد. از کار اخراج شد و از اشتغال به هر گونه کار آموزشی دولتی محروم.

در میانه دهه هفتاد، مهوش ثابت به همراه شماری از همکیشان بهایی‌اش موسسه‌ای آموزشی برای جوانان بهایی تاسیس کردند. این موسسه امکانی برای تحصیلات عالیه در اختیار جوانان بهایی قرار می‌داد که از تحصیل در دانشگاه‌های دولتی محروم شده بودند. ثابت به سبب سابقه‌اش در کارهای آموزشی، مدیریت این موسسه را برعهده ‌گرفت و تا پیش از دستگیری، به مدت ۱۵سال این موسسه علمی غیررسمی را مدیریت کرد.
بازداشت و دادگاه

#مهوش_ثابت در پانزدهم اسفند۱۳۸۶ توسط ماموران امنیتی در مشهد بازداشت‌ شد. بعد از بازداشت به سلول‌های انفرادی بند۲۰۹ زندان اوین منتقل ‌شد. در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۷، شش تن دیگر از #بهاییان عضو گروه «یاران ایران» با اتهاماتی مشابه با اتهامات مهوش ثابت بازداشت ‌شدند. ثابت در طی ۲۰ ماه اولیه بازداشت‌اش تفهیم اتهام نشد و اجازه تماس با وکیل هم نداشت. در ۲۳ بهمن ۱۳۸۷، دادسرای امنیت تهران از صدور قرار مجرمیت برای مهوش ثابت و شش تن دیگر از مدیران جامعه بهایی به اتهام «جاسوسی برای اسرائیل، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» خبر داد. آن‌ها در ۲۲ خرداد ۱۳۸۹، به اتهام «جاسوسی، توهین به مقدسات، تبلیغ برعلیه نظام و رواج فساد فی الارض» به بیست سال زندان محکوم شدند.
در ۲۴ شهریور ۱۳۸۹، دادگاه تجدید نظر پس از حذف اتهاماتی چون جاسوسی و همکاری با دولت اسرائیل، این حکم را به ۱۰ سال کاهش‌ داد. این حکم به صورت شفاهی به وکیل خانم ثابت ابلاغ ‌شد. اما نهایتا حکم دادگاه تجدید نظر از سوی دادستان کل کشور، برخلاف شریعت تشخیص داده‌ شد و مجددا به ۲۰ سال افزایش ‌یافت.

در مرداد ۱۳۸۹ پس از ابلاغ حکم دادگاه بدوی، مهوش ثابت و شش عضو دیگر جامعه بهاییان به زندان رجایی‌شهر منتقل ‌شده بودند. در پی انتقال این گروه به زندان رجایی شهر، مهوش ثابت به همراه فریبا کمال آبادی به بند ۲۰۰ زندان گوهردشت کرج فرستاده ‌شدند. در سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ این دو در پی انحلال بند زنان زندان رجایی‌شهر به زندان قرچک ورامین منتقل‌ شدند، اما دو هفته بعد مجددا به زندان اوین برگردانده‌شدند.

بیشتر بخوانید:
bit.ly/1PEjUv3

@Tavaana_TavaanaTech
نوروز در زندان: روایت مهوش ثابت

مهوش ثابت، شهروند بهائی، ده سال از زندگی‌اش را در زندان‌های جمهوری اسلامی محبوس بود. او در این برنامه از نوروزهایی که در زندان تجربه کرده است می‌گوید.

این بخشی است از برنامه «زندان در ایران در هفته‌ای که گذشت» که ۲۳ اسفند ۱۴۰۰ با حضور جمعی از کنشگران و زندانیان سیاسی و عقیدتی سابق در اتاق آموزشکده توانا در کلاب‌هاوس برگزار شد.

در یوتیوب:
https://youtu.be/AGb05bkPZgY

در ساندکلاد:
https://soundcloud.app.goo.gl/QjKrd

#یاری_حقوقی_توانا #زندانی_سیاسی #زندان #نوروز_در_زندان #مهوش_ثابت

@Tavaana_TavaanaTech

مهوش ثابت (شهریاری) و فریبا کمال آبادی، از اعضای سابق مدیران جامعه بهائی ایران موسوم به “یاران ایران”، امروز یکشنبه ۹ مرداد، توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود در تهران بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.

امروز یکشنبه ۹ مردادماه، دستکم دو شهروند بهائی ساکن کرج به نام های سامان استوار و عفیف نعیمی (از اعضای سابق مدیران محفل بهائی ایران، موسوم به یاران ایران) توسط ماموران امنیتی در این شهر بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شدند.
همچنین منازل و محل کار این شهروندان به همراه چهار شهروند دیگر به اسامی نصیر هروی، کامیار حبیبی، مظفر نبیلی و سارا شعبان توسط ماموران امنیتی تفتیش شده و برخی از لوازم شخصی آنها از جمله موبایل، لوازم الکترونیک، و آثار مربوط به آئین بهائی ضبط شد. از میان این افراد کامیار حبیبی پس از تفتیش منزل، محل کارش نیز تفتیش و پلمب شده است. او به همراه سامان استوار، در زمینه آهنگ سازی فعالیت دارند.

روز جاری منزل "راحله کشانی" از بهائیان ساکن شیراز توسط مامورین امنیتی تفتیش و اموال شخصی و مذهبی ایشان توقیف گردید، بر طبق اخبار یک‌منبع مطلع؛ فعلا راحله کشانی بدلیل کسالتِ بعد از عملِ جراحی بازداشت نشده است.

“یاران ایران” نام گروهی بود که فعالیت‌های اداری جامعهٔ بهائی را در غیاب محفل روحانی ملی که به دستور نظام جمهوری اسلامی تعطیل شد، در ایران هدایت می‌کرد. این گروه جایگزین محفل ملی ایران پس از تعطیلی نظام اداری بهائی و تشکیلات بهائی به دستور حکومت بود. “یاران ایران” که در حال حاضر منحل شده‌ است، وظیفهٔ رسیدگی به امور اجتماعی و معنوی جامعهٔ بهائیان ایران را داشت.

لازم به اشاره است که فریبا کمال آبادی، مهوش ثابت (شهریاری)، عفیف نعیمی، بهروز توکلی، جمال الدین خانجانی، سعید رضایی و وحید تیزفهم، از اعضای سابق “یاران ایران” بودند.
تا لحظه تنظیم این گزارش، از اتهامات مطروحه و محل نگهداری این افراد اطلاعی در دست نیست.

#مهوش_ثابت، #فریبا_کمال_آبادی و #عفیف_نعیمی پیش‌تر هر یک به مدت ده سال حبس را تحمل کرده‌اند.

در طی چند ماه اخیر، بازداشت و آزار #بهائیان ایران، افزایش یافته است.

- در تنظیم این گزارش از مطالب خبرگزاری هرانا و مطالب ارسالی مخاطبان توانا، استفاده شده است.

#یاری_حقوقی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مهوش ثابت (شهریاری) شاعر و معلم بهائی بار دیگر از در حکمی ظالمانه به ده سال زندان محکوم شد

خانم ثابت از اعضای سابق مدیران جامعه‌ بهائی موسوم به «یاران ایران» بود که در سال ۱۳۸۶ به ۲۰ سال زندان محکوم شده بود، حکم او بعدها به ده سال کاهش یافت و او در سال ۱۳۹۶ آزاد شد.
علاوه بر ایشان، فریبا کمال‌آبادی و عفیف نعیمی دو تن دیگر از ««یاران ایران» (که آن‌ها هم ده سال را در زندان گذرانده بودند)، در بازداشت‌های فله‌ای اعضای جامعه بهایی در روز نهم مهردادماه ۱۴۰۱ دستگیر شده بودند۔

خانم ثابت برای احقاق حق تحصیل بهائیان تلاش زیادی کرده بود، حقی که جمهوری اسلامی از ایرانیان بهائی سلب کرده است.
دانشجویان بهایی از تحصیلات دانشگاهی محروم هستند و بهاییان به ناچار دانشگاه خانگی تاسیس کرده بودند.
خانم مهوش شهریاری در سری قبلی بازداشتش دچار پوکی استخوان و شکستگی لگن شده بود و دوران سختی را در زندان گذرانده بود. او در یکی از برنامه‌های کلاب هاوس توانا درباره تجربه خود از آن دوران شرح داده بود.

درباره خانم ثابت بیشتر بخوانید:
https://tinyurl.com/y3uzdhut

- افراد جامعه بهایی یا برخی ادیان دیگر باید از حقوق شهروندی یکسان با سایر اعضای جامعه برخوردار باشند. امید است با پیروزی انقلاب مردمی ایران، شرایط برای همزیستی مسالمت‌آمیز افراد با هر باور و عقیده و گفتگو بین انسان‌ها فراهم آید.

#مهوش_ثابت #مهوش_شهریاری #بهایی #گفتگو_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
فرزند مهوش ثابت، بهایی زندانی:

نمی‌دانیم مادرم زنده است یا نه

فرزند مهوش ثابت در گفتگویی با رادیو فردا، درباره وضعیت مادر بازداشتی خود، بر بی‌اطلاعی مطلق خانواده تاکید کرد و گفت: «اصلاً نمی‌دانیم زنده است یا نه».

مهوش ثابت، هنرمند و از اعضای جامعه بهاییان است.

جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده است شهروندان بهایی را جاسوس کشورهای خارجی از جمله انگلیس و اسراییل می‌داند.

خانم مهوش ثابت ۷۰ ساله است و پیش از این نیز یک دوره حبس ۱۰ ساله را گذرانده بود اما اخیرا دوباره بازداشت شد و باز به ۱۰ سال حبس محکوم شد.

خانم مهوش ثابت مبتلا به بیماری آسم نیز است.

جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه یک جمهوری ایرانی‌ستیز است. حکومتی که سیاستگذاری‌های کلان آن در جهت آزار ایرانیان تنظیم می‌شود.

#مهوش_ثابت #مهسا_امینی #خامنه_ای #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
آتنا دائمی، در یک رشته توییت در خصوص وضعیت و امکانات زندان زنان نوشته و آراستن خود در زندان و تلاش برای سرزندگی را ناشی از مقاومت زندانیان برای غلبه بر شرایط موجود در آن مکان و ناکام‌گذاشتن مزدوران عنوان کرده است:

1️⃣ پیرو بحث ها و حملات به زنان زندانی به دلیل ظاهر آنها پس از آزادی از زندان، بخشی از دیده‌ها و تجربیات خودم در سه زندان اوین، قرچک، لاکان و همچنین سلول انفرادی را نوشتم که به دلیل طولانی بودن به صورت عکس منتشر میکنم!
#زن_زندگی_آزادی
|

2️⃣ در زندان اوین تمامی امکانات رفاهی موجود به واسطه مبارزات زندانیان سیاسی و اعتصابات و اعتراضات طولانی آنها در زندان به دست آمده است…
#مریم_اکبری‌_منفرد
|
3️⃣ ج.ا از طریق فروشگاه‌ها در تمام زندان‌ها روزانه سودهای هنگفتی به جیب می‌زند و اکثر اقلامی را که زندانیان (خصوصا با جرائم مالی) طالب آن باشند به فروش می‌رسانند در حالی که بسیاری از این کالاها را خود زندان باید در اختیار زندانی بگذارد.
#فریبا_کمال_آبادی
|
4️⃣ آیا در زندان امکان رنگ کردن مو و آرایش صورت وجود دارد؟ آیا زندانبان‌ها توانسته‌اند مانع رشد و بروز خلاقیت‌های زندانیان شوند؟!
#زهرا_زهتابچی
|
5️⃣ در ذهن تعدادی نمی‌گنجد که زندانی در تمام مدتِ زندان در نبرد با قدرتی است که می‌خواهد زندگی او را نابود کند و از همین رو از هر چیزی برای نشان دادن زنده بودن و مقاومت خود استفاده می‌کند!
#مهوش_شهریاری
|
6️⃣ آراستگی و شادی یکی از رموز زنان اوین برای مقاومت و نمایش قدرت و سرزندگی و شادابی خود به مزدوران ج.ا بود!
#زینب_جلالیان
|
7️⃣ اولین درس زندان به زندانی این است که هر چند به سختی اما می‌توانی با حداقل امکاناتِ موجود زندگی خود را بگذرانی و از کشف راه‌های جدید و خلاقانه برای حل مشکلات خود، خوشحال باشی و در دل به ریش آنها که محدودت کردند بخندی!!!
#فاطمه_مثنی
|
8️⃣ فراموش نکنید که عامل تمام مشکلات ما ج.ا ست و نمیدانید مزدورانِ آن تا چه حد خوشحال میشوند که عده ای همچون آنها،زندان را هتل خطاب کنند و مقاومت زندانی را نادیده بگیرند!
#مهسا_امینی
AtenaDaemi


سپاس از وحیدانلاین به خاطر تنظیم متن و لینک‌ها در کانال خوبش

#آرمیتا_عباسی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech

‏زانوهای مهوش ثابت ۷۰ ساله، شاعر بهائی، را در زندان شکسته‌اند.

رسانه ایران‌وایر، محتویات یک فایل صوتی از فائزه هاشمی را منتشر کرده که او در آن فایل در مورد هم‌بندی‌های خود در زندان اوین صحبت می‌کند.

به گزارش ایران‌وایر، فائزه هاشمی می‌گوید: «الان مهوش ثابت۷۰ ساله است و بعد از ده سال بخواهد بیاید بیرون، می‌شود ۸۰ ساله. آیا این عدالت است؟ این رافت اسلامی است؟ فریبا هم شصت و چند ساله است، خودتان وضعیت‌‌‌شان را در نظر بگیرید. آن‌ها بدون هیچ گناهی زندان هستند. یک سری جرایمی به ظاهر برای این‌ها در کیفرخواست آمده، اما کیفرخواست را اصلا به آن‌ها نمی‌دهند که بخوانند، از اتهاماتشان خبر ندارند و با وکیل ارتباط ندارند. همگی این‌ها نشان‌دهنده آن است که این اتهامات نمی‌تواند واقعیت داشته باشد.»

او در این فایل صوتی همچنین می‌گوید: «نگاه من به بهایی‌ها از زاویه حقوق‌بشر است. من به اعتقادشان کاری ندارم، من اعتقاد خودم را دارم و آن‌ها هم اعتقاد خودشان را دارند، ولی از نگاه حقوق‌بشری قضاوت می‌کنم و اینکه شرایط این‌ها و برخوردی که با بهاییان می‌شود، به هیچ‌وجه با مسائل حقوق‌بشری و حتی با دین ما مطابقت ندارد.»

و در این‌باره مثال هم می‌زند: «مهوش تعریف می‌کند در هنگام بازجویی، بازجو می‌زده روی صندلی و چون ایشان رو به دیوار نشسته بوده، زانوهایش به دیوار می‌خورده، حالا در زندان عکسبرداری کرده‌اند و به او گفته‌اند که زانوهایت شکستگی دارد؛ او چنین شرایطی دارد. بعد با این شرایط در هفتاد سالگی آدم زندانی باشد، آن هم بی‌گناه فقط به‌دلیل این که بهایی است.»

- همانطور که می‌بینید در جامعه ایران، حتی در برخی خانواده‌های مذهبی و حکومتی تمایل به مدارا و همزیستی با اعضای اقلیت‌های دینی وجود دارد. شاید حضور در زندان و قرار گرفتن در موقعیت نسبتا برابر، فضایی برای شناخت یکدیگر فراهم آورده باشد.
اما چگونه می‌توان به این ستم بر بهاییان و باورمدان به سایر ادیان و نیز ناباوران به ادیان خاتمه داد؟ چه نوع حکومتی متضمن آزادی عقیده در جامعه خواهد بود؟
وظیفه افراد جامعه در قبال رنج و شکنجه و تبعیض تحمیل شده بر امثال مهوش ثابت چیست؟!


#مهوش_ثابت #بهائی #شکنجه #گفتگو_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
دل‌نوشته همبندیان فعلی و پیشین فریبا کمال‌آبادی و مهوش شهریاری: ایستادگی بر باور و عقیده، درسی‌ست که از یاران‌مان می‌آموزیم

تعدادی از دوستان و همبندیانِ فریبا کمال‌آبادی و مهوش شهریاری، در سالگرد بازداشت ایشان در دلنوشته‌ای، ضمن اشاره به محرومیت‌های بهائیان در ایران، شعری را به این دو عزیز تقدیم کرده‌اند.
مهوش شهریاری و فریبا کمال‌آبادی پیشتر و در پرونده اول، به اعدام محکوم شده بودند که این حکم بعدها به بیست سال حبس و سپس به ده سال محکومیت قطعی کاهش یافت. ایشان حدود سه سال در اطلاعات مشهد و بند ۲۰۹ اوین در سلول‌های انفرادی محبوس بوده‌اند و مجموعا بیش از یازده‌سال در زندان‌های گوهردشت کرج، قرچک ورامین و اوین تحمل حبس نمو‌ده‌اند.. مهوش شهریاری در شهریور ۹۶ و فریبا کمال‌آبادی در آبان همان سال پس از پایان دوره محکومیت ده ساله از زندان آزاد شدند و مجددا در تابستان ۱۴۰۱ بازداشت و پس از تحمل ماه‌ها انفرادی و بدون ارائه هیچ‌گونه ادله‌ای مبنی بر ارتکاب جرم، توسط ایمان افشاری به ده سال حبس محکوم شدند. هم‌اکنون در بند زنان زندان اوین دوران محکومیت خود را سپری می‌کنند.

سال ۹۶ که پس از ده سال حبس و در فاصله‌ کوتاهی از هم آزاد شدند، تصور نمی‌کردیم دوباره محکوم شوند. دوباره بازداشت و انفرادی و بازجویی. دوباره ده سال حبس که می‌شود بیست سال برای هر کدام. بیست سال دوری از خانه. بیست سال دوری از آغوش فرزندان. به سبب باوری، عقیده‌ای، ایمانی متفاوت از حاکمان.
یکسال پیش در چنین روزهایی خبر بازداشت مهوش شهریاری و فریبا کمال‌آبادی تلخیِ سال‌های حبس و انفرادیِ پیشین‌شان را در ذهن‌مان تداعی کرد. مهوش و فریبا بیش از یازده سال از عمر خود را تاکنون در زندان گذرانده‌اند و حدود سه سال را در سلول‌های انفرادی. بیش از صدها بار محروم بوده‌اند از به آغوش کشیدن فرزندان‌شان و بوسیدن نوه‌هایی که طی سال‌های طولانی حبس متولد شده‌اند. و بیش از چهار هزار روز محروم بوده‌اند از آزادی.
محکومیت دوباره برای یاران‌مان و محرومیت جامعه بهائی از کلیه حقوق شهروندی از کودکی تا کهن‌سالی و حتا به هنگام خاک‌سپاری عزیزان‌شان لجاجتی ناشی از عدم عقلانیت است و برآمده از تعصبی عبوس. ضعفی‌ست در برابر حقانیتی که با آزادی معاوضه نشد. ایستادگی بر باور و عقیده، درسی‌ست که از یاران‌مان می‌آموزیم، اگرچه در‌بند بودن‌شان تلخیِ این روزهایمان را دوچندان کرده است.

ادامه در اینجا

منبع صفحه گلرخ ایرایی


#فریبا_کمال_آبادی #مهوش_ثابت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر تهران #مهوش_شهریاری و #فریبا_کمال_آبادی دو شهروند #بهائی زندانی را به ۱۰ سال زندان، ۲ سال ممنوع‌الخروجی، ۲ سال عدم سکونت در تهران، ۲ سال ممنوعیت ار فعالیت در گروه‌های اجتماعی و مصادره اموال ازجمله تلفن همراه،کامپیوتر و دیگر ابزار مرتبط با جرم محکوم کرد.

مهوش شهریاری و فریبا کمال‌آبادی پیشتر توسط قاضی ایمان افشاری رئیس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب محاکمه و محکوم شده بودند و اکنون حکم‌شان قطعی شده. آنها ۹ مرداد ۱۴۰۱ در منازلشان بازداشت و پس از ماه‌ها نگهداری در سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات به بند زنان زندان اوین منتقل شدند.

اتهامات مطرح توسط وزارت اطلاعات علیه این دو شهروند بهائی، تشکیل و اداره گروه به منظور اقدام علیه امنیت ملی بوده. اتهامی که آنها از آغاز تفهیم اتهام تا دفاعیات دادگاه به شدت آن را تکذیب کرده و کیفرخواست را صرفا یک بیانیه سیاسی عقیدتی خواندند.

مهوش شهریاری و ‎فریبا کمال‌آبادی پیشتر نیز ۲ سال و نیم را در سلول‌های بند ۲۰۹ زندان اوین و ۸ سال و نیم را در بندهای عمومی زندان رجائی شهر، زندان قرچک ورامین و زندان اوین سپری کردند و اکنون بار دیگر بر اساس پرونده‌ای جدید به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شده‌اند.
این ظلم تا به کی؟!

- از توییتر رضا اکوانیان



#صدای_پای_صبح #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
جمهوری اسلامی با صدور احکام ناعادلانه و غیرقانونی، زندگی فعالان مدنی را گروگان گرفته است.

نگاهی به حکم صادره برای خانم مهوش (سایه) صیدال بکنید:

«یکسال حبس تعزیری!
۵ سال ممنوعیت خروج از کشور!
۵ سال ممنوعیت استفاده از شبکه های مجازی!
۵ سال ممنوعیت استفاده از تلفن هوشمند !
۱۵ میلیون تومان جزای نقدی..
یکسال حبس تعزیری بمدت ۵ سال تعلیق شد»

این حکم مصداق بارز گروگان‌گیری و هم جنایت علیه حقوق طبیعی و انسانی یک فرد است. ۵ سال اجازه استفاده از هیچ فضای مجازی نداشته باشد، ۵ سال گروگان باشد و از ایران خارج نشود و ۵ سال گوشی هوشمند نداشته باشد!
تعلیق حبس تعزیری هم برای به سکوت کشاندن یک فعال مدنی است، تا به محض هر گونه فعالیتی طی پنج سال آتی اجرا شود!
این مجازات‌های تکمیلی در حالی صادر می‌شود که جایی در قانون مجازات اسلامی همین رژیم هم ندارد!

خانم صیدال دارای دکترای حقوق بین‌الملل است. مهوش [سایه] صیدالی، کاربر ۴۲ ساله اهل خوزستان، چهارشنبه ۳۱خرداد۱۴۰۲ همراه با چند کاربر فعال دیگر در کلاب هاوس به نام‌های «علیرضا عبدی»، «دانیال امین»، «سروناز میثاقیان»، «مصطفی نوری»، «فرهنگ آزادمنش» و «امیر اخوان»، بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده بود. او در زمان بازداشت مدتی در اعتصاب غذا بود. او سرانجام اول مرداد ماه آزاد شد.

مهوش (سایه) صیدال، حقوقدان و از کاربران کلاب‌هاوس بود که با آگاهی و اتکای بر حقوق شهروندی خود به کنش‌گری در پلتفرم کلاب‌هاوس می‌پرداخت.
خانم صیدالی بعد از ۱۵ سال کار در شهرداری تهران سال گذشته به خاطر واکنش به کشتار مردم از محل کارش اخراج شد.

#مهوش_صیدال #سایه_صیدال #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
‌نامه مهوش ثابت از زندان اوین: جمهوری اسلامی ما بهائیان را برای زندگی رد صلاحیت کرده است

مهوش ثابت، زندانی عقیدتی محبوس در زندان اوین، طی نامه‌ای شرحی از ظلم‌هایی که به خاطر بهایی بودن متحمل شده، نوشته است.
مهوش ثابت، شاعر، معلم و از اعضای جامعه بهاییان است.
جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده است شهروندان بهایی را جاسوس کشورهای خارجی از جمله انگلیس و اسراییل می‌داند.
خانم مهوش ثابت ۷۰ ساله است و پیش از این نیز یک دوره حبس ۱۰ ساله را گذرانده بود اما سال پیش دوباره بازداشت شد و باز به ۱۰ سال حبس محکوم شد.

متن کامل نامه خانم ثابت به شرح زیر است:

وقتی انقلاب شد من ۲۶ ساله بودم. مدیر یک مدرسه در جنوب پایتخت. یک روز حکمی به‌دستم دادند. من برای کار کردن “رد صلاحیت” شده بودم. همان روزها از ادامه تحصیل در دانشگاه هم “رد صلاحیت” شدم. همسرم پانزده روز یک‌بار به خانه می‌آمد. او چند سال بود در یک کانتینر آلومینیومی  در حاشیه رودخانه کرج در شهریار، در سرما و گرما کار می‌کرد. او مشغول ساخت و ساز یک کارخانه شن و ماسه بود اما یک هفته قبل از راه‌اندازی، کارخانه‌اش را مصادره کردند. او هم “رد صلاحیت” شده بود! پدرم، برادرم، همه اقوام و دوستان و هم‌کیشانم به‌تدریج بیکار و خانه نشین شدند و زندگی همه ما در معرض توفان قرار گرفت! صدها نفر در سراسر کشور دستگیر و زندانی شدند و هر روز خبر اعدام تعدادی از آشنایان و دوستان را از رادیو می‌شنیدیم. ۱۰۰٪ دارایی‌های جامعه ما و اموال و دارایی‌های بسیاری از هم‌کیشانم مصادره شد و نزدیک به ۲۵۰ نفر تنها به جرم بهایی بودن اعدام شدند. تشکیلات انتخابی بهائی مسئول اداره امور داخلی جامعه ما بود نیز تعطیل اعلان شد و ما همه با هم “رد صلاحیت” شدیم! ناگهان وطن آبا و اجدادی‌مان را از ما گرفتند و ما به “آن دیگری” تبدیل شدیم و در آن وانفسای تهمت‌های سنگینِ کمرشکن و ضربه‌های هولناکِ نفس‌گیر، برای بهره‌مندی از حقوق شهروندی، برای داشتن کار و شغل، برای تحصیلات عالیه، برای خدمت صادقانه، برای دفاع از عقایدمان که به طور کلی از هر جهت مورد حمله و تحریف و نفرت‌پراکنی قرار گرفته بود، ما حتا برای روابط انسانی معمولی با هم‌وطنانمان هم “رد صلاحیت” شده بودیم. وقتی در سال ۱۳۸۶ دستگیر شدم و دو سال و نیم را در سلول‌های تنگ و تاریک فوق‌امنیتی زیر فشار و بازجویی گذراندم، وقتی ما هفت نفر اعضای جمعی موسوم به “یاران ایران” با کیفرخواست اعدام به دادگاه برده شدیم و حتا به خاطر شریف‌ترین فعالیت‌های انسانی‌مان یعنی خدمت داوطلبانه در اداره جامعه‌مان به بیست سال حبس تعزیری محکوم شدیم با خود می‌گفتم روزی همه چیز را خواهم نوشت و بی‌پایه و اساس بودن اتهام جاسوسی را برملا خواهم کرد. به مردم خواهم گفت که ما هرگز به کشورمان خیانت نکرده‌ایم. ما عاشق ایران و خواهان عزت و سربلندی وطنمان هستیم. بالاخره با اعمال یک ماده قانونی حکم بیست ساله ما شکست. پس از ده سال هر هفت نفر به‌تدریج آزاد شدیم. اما آن‌سوی دیوارها نیز من “رد صلاحیت” شده بودم!

ادامه این نامه را اینجا بخوانید

#مهوش_ثابت #مهوش_شهریاری #بهائی #بهائیان #داستان_ما_یکیست #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech