آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محبوبه رمضانی، مادر #پژمان_قلی‌پور از جان‌باختگان #آبان۹۸: به‌خاطر قلب سوراخ جوان ۱۸ ساله‌ام، به‌خاطر اینکه با بی‌رحمی تمام با ۵ گلوله پسر مرا شهید کردند. به‌خاطر موهای سفید مادرانی که در ۴۲ سال تنها چیزی که از بچه‌هایشان دارند یک قاب عکس است، به‌خاطر موی سفید مادران و کمر شکسته و خمیده پدران، #نه_می‌بخشم_نه_فراموش_می‌کنم. #رای_من_سرنگونی است، #رای_بی_رای

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‏«من مادر زنده‌یاد ‎#مهرداد_معین_فر هستم.من از خونه به‌ناحق‌ریخته تنها پسرم نمی‌گذرم... ‎#رای_من_سرنگونی است.»

مهرداد معین فر در ۲۶ ‎#آبان۹۸ در جریان اعتراضات سراسری،بر اثر اصابت گلوله نیروهای امنیتی درشهریار جان باخت.

#رای_بی_رای #‎رای_نمیدهم #انگشت_در_خون #نه_به_جمهوری‌_اسلامی #آبان_خونین #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سالگرد ازدواج جاویدنام علیرضا خوشکار بیاتی
با حضور خانواده‌های دادخواه در کنار همسرش

۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

علیرضا خوشکار بیانی، جوانی ۳۱ ساله بود که روز ۱۶ آذر در بلوار مرزداران تهران توسط نیروهای سرکوبگر به قتل رسید.


صفحه نیلی داوودی، همسر علیرضا خوشکار بیاتی:
nili.davoudi

#علیرضا_خوشکاربیاتی #مهسا_امینی
#انقلاب_ملی #یادمون_نمیره #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
متین منانی، از مصدومان چشم در خیزش انقلابی که بینایی هر دو چشم خود را از دست داده است اخیرا صفحه‌ای در اینستاگرام راه انداخته است که طی چند روز با استقبال زیادی مواجه شده است. او ساعاتی پیش مطلبی خواندنی به شرح زیر منتشر کرده است:

«صفر: تو این چند روز، مورد لطف و محبت تعداد زیادی از "هم شهروندی‌ها" قرار گرفتم. از بسیاریِ استقبالِ مجازی از صفحه‌ی شخصی و پست اینستاگرامیم بگیر تا انسان‌های بزرگواری که عملاً با ارسال نقاشی‌ها و پوستر‌هاشون و بعضاً پیشنهاد هر نوع کمکی -حتی اهدای چشم- ثابت کردن که تو این راه تنها نیستیم. دست همه‌ی همراهان رو می‌فشارم.

اول: ما بیشماریم. از گرد‌ هم اومدن ده هزار نفر تو این درگاه اون هم فقط طی یکی دو روز می‌شه اینو فهمید. ما عده‌‌ای قلیل نیستیم. ما قربانی پروژه‌ی "افسرده‌سازی سیاسی" نشدیم. ما بیشماریم و ما می‌توانیم.

دوم: فراموش نکردن، برای من که هر لحظه نمی‌بینیم، از بدیهیاته. ما دچار "فراموشی اجتماعی" نشدیم. ما یادمون نرفته‌. ما زنده‌ایم.

سوم: تصویر -اونطور که برام تعریف کردن- یک نقاشی با تکنیک آبرنگ و از چشم‌های منه. از میون نقاشی‌ها و پوستر‌هایی که برام ارسال شده، تعریفِ این یکی رو خیلی شنیدم. با شما به اشتراک می‌ذارم این هنرِ زیبا رو.

چهارم: "گل‌های کوچک از دل سنگ می‌رویند و زیبایی ما شما را شکست خواهد داد."

پ.ن: افسردگی سیاسی (social depression)، شرایطیه که توش مردم یه جامعه باور خودشون به توانمندی‌هاشون، اصلاح امور و آینده کشور رو از دست می‌دن و از سامان یافتن مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تا حد زیادی ناامید می‌شن. به عبارت دیگه تحمیل افسردگی سیاسی، تحمیل گزاره‌های "نمی‌شه" و "نمی‌تونین" به من و شماست.»

matin.mannani

#متین_منانی #علیه_فراموشی #چشم_برای_آزادی #یادمون_نمیره #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«به اسم دین !
عصای دستم را گرفتید تا به زمینم بزنید.
  اما؛
استوار روی زانوهای شکسته‌ام ایستاده‌ام بر مزار عزیزترینم.
حقیقت را نمی‌توان زمینگیر کرد.
ایستاده‌ام تا روز دادخواهی...»

تصویر مادر محسن قیصری، از جان‌باختگان انقلاب ملی

از صفحه مصطفی قیصری
mostafa_gheysari_

#محسن_قیصری
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یادمون_نمیره #همه_باهم_هستیم #سرکوب_دادخواهان #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
باز اجرای یک قتل حکومتی دیگر

بامداد امروز، جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، جمهوری اسلامی، سه تن از «فرزندان ایران» را کشت.
سعید یعقوبی، صالح میرهاشمی و مجید کاظمی با پرونده‌سازی اطلاعات سپاه به قتل رسیدند. آن‌ها متهمان پرونده موسوم به «خانه اصفهان» بودند.
صدای آن‌ها همچون صدای نوید افکاری جاودانه شد. آن‌ها در تماس با خانواده خود گفته بودند که تمام اعترافات آن‌ها اجباری و تحت شکنجه اخذ شده بود.
پرونده‌ای که برای تحریف و کتمان واقعیت نیاز به قربانی داشت. این بار این سه جوان آزادی‌خواه، قربانی طناب دار جمهوری اسلامی شدند.
هر یک از ما یا عزیزانمان ممکن است نفر بعدی باشیم، اگر همچنان سکوت کنیم و اجازه دهیم این حکومت جنایتکار. باقی بماند.
بارها نکات حقوقی این پرونده را بررسی کرده و منتشر کردیم. پرونده‌ای سراسر دروغ، همچون سایر پرونده‌های دستگاه قضایی جمهوری اسلامی.

دیکتاتور باز بر خشم مردم افزود و سرنوشت محتوم خود را تلخ‌تر کرد.

۲۷ اردیبهشت، این سه جان‌باخته راه آزادی در دست‌نوشته‌ای از مردم خواسته بودند که آن‌ها را نجات دهند و گفته بودند که «نذارید ما را بکشند.»
در پی عزیمت مردم به سوی زندان، اعدام آن‌ها یک روز به تعویق افتاد و در روز جمعه که همه جا تعطیل است، ماشین اعدام این رژیم جنایتکار  تعطیل نشد!

فرزندان ایران هنگام به دارآویخته شدن به چه چیزی فکر می‌کردند؟ شاید با خود می‌گفتند حتما مردم خواهند آمد و ما را در آخرین لحظه‌ها نجات خواهند داد. اما همه خواب بودند و فکر می‌کردند که شاید اصلا این حکم اجرا نشود.

جمهوری اسلامی اما عزم خود را جزم کرده بود برای کشتن این عزیزان، این رژیم برای این کار سه نیروی خودی را «قربانی» کرده بود.
در طی هفته اخیر بارها اعترافات اجباری را پخش کردند. اما اینقدر اتهامات بی‌اساس بود که به فتوشاپ و تقطیع و تحریف ویدیو متوسل شدند و متهمان این پرونده را به گروه‌های خارج از کشور منتسب کردند.

یادمان نمی‌رود که سعید یعقوبی، صالح میرهاشمی و مجید کاظمی چه مظلومانه کشته شدند و در تاریخ ایران نامشان به نیکی برده خواهد شد و نام مسببان این جنایت اما با لعن و نفرین ابدی همراه خواهد بود.

هنگام عزا نیست، که هنگامه خشم است...

#خانه_اصفهان #سعید_یعقوبی #مجید_کاظمی #صالح_میرهاشمی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش در اینستاگرام نوشت:
«ای کاش یکشنبه نیمه شب ،۱۶مهر تلفنم زنگ نمی‌خورد تراژیک‌ترین خبر عمرم را نمی‌شنیدم.
نه ماه و سیزده روز گذشته و من همچنان بی تاب و در حسرت آغوشت، بوی تنت و شنیدن صدایت هستم مهرگانم
هیچگاه بعد تو حال من خوب نشد، که هیچ، حتی نشد برای یک روز تظاهر به خوبی کنم.
فراموش کردنت هنر می‌خواهد و من بی‌هنرترین آدم دنیام ...»

او چند روز پیش هم نوشته بود؛
«من پسرم رو با سختی زیادی بزرگ کردم، حسرت‌هایی تو بچگیش کشید که فکرش دیوونم میکنه و همیشه می‌گفت مامان جون وقتی بزرگ شدم به همه ی ارزوهام میرسم و نمی‌ذارم تو بیشتر از این غصه بخوری.
همیشه به این فکر می‌کردم که روزی مهرگانمو دوماد می‌کنم اونم برا خودش صاحب زن و بچه و زندگی میشه و اونوقت من خیالم راحت میشه، خلاصه بچم خوشبخت می‌شه. اما نذاشتن😭
تمام آرزوهای بچه‌م و خودم با همدیگه از بین رفتن. مثل اینکه یه نهالی رو بکاری و بعد از مدت‌ها رشد کنه و به درخت تنومندی  تبدیل بشه، و درست موقع میوه دادنش یکی بزنه با تبر واون درخت رو قطع کنه.

من آرزوهای زیادی برای پسرم داشتم، برای آینده‌ش. خودش هم کلی آرزو و هدف داشت‌. همیشه ازم می‌پرسید :« مامان، به نظرت بچه هام به اندازه خودم خوشگل می‌شن؟»ومن بشوخی می‌گفتم :« مگه تو خوشگلی» و دوتایی کلی می‌خندیم. من تمام خاطرات پسرم روتک تک‌شون رویادمه، عطر تنش رو، شوخی‌هاش رو، تکیه کلام‌هاش رو، همه چیز رو خوب یادمه. پسرم تا ابدیت توی ذهن و قلب من زنده‌ست. حس می‌کنم مهرگان هنوز هم با من زندگی می‌کنه. امید دارم یه روزی اونم ازدواج می‌کنه، بچه‌دار میشه، موفق می‌شه، صاحب شغل دلخواهش می‌شه؛ و غمگین‌ترین قسمتش این هست که همه ی این اتفاقات هیچکدوم در واقعیت نمی‌افتن، همشون توی ذهن منن.

مهرگانم، کجایی که ببینی نزدیک محرمه و من بجای اینکه طبق عادت هرسال نذر کنم که تو عاقبت بخیر بشی و به آرزوهات برسی و مثل پارسال که نذر کردم هرچه زودتر راهی بازشه و تو ازاد بشی ولی امسال باید دست به دامن کائنات و طبیعت بشم و ازشون بخوام که دست قاتلت رو بشه برام و بتونم پیداش کنم و لحظه قشنگ انتقامت رو از کائنات می خوام میدونم دست طبیعت روزی منو به همه خواسته‌هام میرسونه عزیزم.»

sedigheh.phn

#دادخواهی #مهرگان_زحمتکش #علیه_فراموشی #زندان_لاکان
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
شعله پاکراوان، مادر ریحانه جباری، در نهمین سالگرد اعدام دخترش، متنی به شرح زیر منتشر کرد:

«امروز، در نهمین سالگرد پروانگی دخترم ریحانه، در خانه نیستم۔ماههاست که به شهرهای مختلف جهان می‌روم و با مردم صحبت میکنم تا بدانند اعدام یعنی چه۔و پشت این کلمه بظاهر ساده چه حجمی از خشونت تکرار شونده و دائمی خفته است۔و چقدر مردم مهربانند و همدل۔دیشب در شهر شولم(Schwelm) بودم۔ زنی نزدیکم شد و این دسته گل کوچک را با گفتن این جمله بمن داد: فقط خواستم با این گلهای کوچک بتو بگویم در از دست دادن ریحانه با تو شریکم۔ ولی او نمرده۔ میخواهم بگویم: مدت‌هاست پذیرفته‌ام که ریحانه مهربان من، برای همیشه رفته و هرگز بازنمی‌گردد۔ اما جوانان زیبای دیگری در موقعیت ریحانه، زیر حکم اعدام یا در معرض تجاوزند۔ هر قدمی برای یاری آن‌ها، یعنی به یاد اوردن ریحان۔ چرا که او حتی در پشت میله‌های زندان،برای نجات همبندیانش از پا ننشست و دست بکار شد۔ می‌خواهم بگویم: دختر نازک و نازنینم، تلاش می‌کنم به قولی که به تو دادم عمل کنم۔ قدم به قدم۔ هر چند گام‌های من به گرد پای تو نمی‌رسد۔ در شصت سالگی هنوز قلب بخشنده‌ای مثل تو، جوان بیست و شش ساله ندارم۔ اما قسم می‌خورم سرباز لایقی برای تو، فرمانده قلبم باشم۔ تا جان در بدن دارم دادخواه خون به ناحق ریخته تو هستم۔ من زندگیم را نثار این دادخواهی کرده و می‌کنم۔

ریحانم، تو را در انبوه نامه‌هایت می‌جستم، ولی یکسال است که تورا در نوجوانان ایران می‌بینم۔ انگار تو تکثیر شده‌ای۔ دختران و پسرانی که به حکومت متجاوز می‌گویند نه۔ کسانی که جان می‌دهند اما حاضر به دروغ گفتن و شستن چهره متجاوزین نمی‌شوند۔ کاش بودی و می‌دیدی که چقدر دل بسته‌ام به نسل نو ایران که دلاور است و ازادی‌خواه۔۔ اما رژیم همچنان حیله بکار می‌گیرد و حقه سوار می‌کند۔ مزدورانش را به سویم فرستاده و نزدیک یکسال است گاه به گاه برایم دشواری و دغدغه می‌سازند۔ می‌خواهند خسته شوم و بنشینم۔ اما من از تو یاد گرفته‌ام که باید ایستاد و جنگید۔ قول می‌دهم تلاش کنم تا علف‌های هرز رژیم را در حد توان، از ریشه درآورم و به جایی پرتاب کنم که شایسته آنند۔ همچنان که نسل نو می‌خواهند رژیم سرکوبگر دشمن ازادی را به زباله دان تاریخ پرتاب کنند۔ ریحان جانم، در نهمین سالگرد تو، با دلی پر از اندوه، با سری پر از رویا، زخم دلم را می‌بوسم۔ همچنان که اشک‌های مردم مهربان در غم تو را در سال‌های گذشته بوسیده‌ام۔ اشک می‌ریزم ولی مصمم‌تر از پیش، تا اخرین لحظه عمر، بر عهدی که با تو بستم وفادارم۔ تو را به دست باد سپردم۔ همچنان که از من خواسته بودی۔ تو در قلبم تا ابد زنده‌ای، ای مشعل اگاهی و معلم جوانم۔»

سوم آبان سالروز اعدام ریحانه جباری است.

ریحانه جباری در ۱۹ سالگی به اتهام قتل مرتضی عبدالعلی بازداشت و بعدتر اعدام شد. او اتهام قتل غیرعمد را پذیرفته و دلیل آن را دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی اعلام کرده بود.

عفو بین‌الملل اعدام ریحانه را «لکه خونین دیگری در سابقه حقوق بشر ایران» توصیف کرد.


#ریحانه_جباری #دادخواهی_زندگیست #نه_به_اعدام #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیلوفر داوودی همسر جاویدنام علیرضا خوشکار بیانی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
.
«علیرضا جانم
تو رفتی و من هنوز دارم ادامه میدم
عجیبه
خیلی عجیبه
منی که تحمل مریضی تورو نداشتم
منی که یه عمر تلاش کردم که حال تو خوب باشه
خودم اجازه دادم خاکت کنن
خودم با چشمام دیدم کجا رفتی
خودم زیر تابوتتو گرفتم

من اونروز بارها خورد شدم اما محکم وایسادم که بدونی کنارتم
زیر تابوتتو گرفتم که با دست بقیه نری به سمت خونه ی جدید
وقتی داشتی واسه همیشه این دنیارو ترک میکردی بالا سرت بودم یوقت نترسی
من اونروز برای همیشه هم تورو هم خودمو از دست دادم

من از اونروز که تورو تو اون سر خونه‌ی لعنتی دیدم
از اونروز که لبای سردتو بوسیدم
از اونروز که سرمو گذاشتم رو سینه‌ی سردت
از اونروز که با التماس ازت میخواستم پاشی و تو هیچ کاری نکردی مردم
مردن که فقط خاک شدن نیست
مردن یعنی دیگه هیچی حالتو خوب نکنه
مردن یعنی واست مهم نباشه کجا باشی
مردن یعنی واست فرق نکنه کی چی میگه راجع بهت
مردن یعنی هیچی تو این دنیا خوش‌حالت نکنه
یا حتی هیچ چیز دیگه غمگینت نکنه

مردن یعنی من
مردن یعنی نیلوفر بدون علیرضا
من بعد تو شاید هنوز خاک نشدم اما به معنای واقعی مردم
و هیچ چیز جز یه جسم خسته و داغون نیستم
عشق من
تنها چیزی که منو سرپا نگه می‌داره امید دوباره دیدنته
میبینیم همو بزودی زود 🫂

لعنت بر کسانی که باعث شدن زندگیمون نابود بشه»

او ضمن نفرین کردن عاملان جنایت و کشتار مردم ایران، نوشت:
«من نمیبخشم، هیچوقت نمیبخشم
من انتقام جون عشقمو، انتقام جوونیمونو، انتقام زندگی سوختمونو میگیرم»

nili.davoudi

#علیرضا_خوشکاربیاتی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر داغدار مهرگان زحمتکش، از کشته‌شده‌های زندان لاکان رشت، در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

«امروز هم مثل همه ی روزهای تلخ بدون تو گذشت
امروز هم ازصبح منتظر شنیدن صدای زنگ تلفن بودم اینکه ببینم مخاطبم روی صفحه ی گوشی مهرگانم افتاده وقتی به خودم اومدم که این فکرا چیه و به گوشیم بیشتر از یک ساله که مهرگانم زنگ نمیزنه.
توی تموم دوران زندگیم با همه ی روز و شبهای بد و خوبی که باهم داشتیم همیشه با یک فکر شیرین حالم خوب میشد و خستگی تمام سختی های زندگی به یکباره از دوشم می‌رفت.
همیشه فکرمی‌کردم بچه هام که بزرگ بشن یه زندگی قشنگی رو کنارهم تجربه می‌کنیم و مثل همیشه با همیم.
پسرا زن میگیرن و دنیا هم قاعدتا ازدواج میکنه و من میمونم و یه خانواده پر و پیمون که هرکدومشون برام نوه‌های قشنگی بدنیا میارن و زندگی از اونی که فکر می‌کنم قشنگ‌ترمیشه.
و هروقت که به اینجا میرسیدم نا خوداگاه مهرگان بیشتر از بقیه فکرمو درگیر میکرد و باخودم میگفتم خدایا مهرگانم بیشتر از بقیه بچه‌ها سختی کشیده و همیشه آرزویی که براش داشتم و البته برا بقیه ی بچه‌هام،خوشبخت شدنه اینکه ازدواج کنه بابا بشه و بهم چند تا نوه خوشگل بده،حتی فکرش خنده به لبانم می‌آورد و خوشحالی وصف‌ناشدنی تمام وجودمو فرا می‌گرفت.
تااینکه اون روز شوم توی اون زندان کوفتی اون اتفاق وحشتناک افتاد و ازونجایی که پسر با غیرتم طوری تربیت نشده بود که بتونه اونهمه زور و ظلم رو ببینه و دم نزنه و اخرش به اینجا ختم شد ....
من ماندم و یه قلب پر درد،،قلبی پراز آرزوهای برباد رفته و مهرگانی که با هزاران امید و عشق به زندگی زیر خروارها خاک سرد خوابیده و امیدهایی که ناامیدشدن.
مهرگانم
درسته سال‌ها قصه‌ی زندگی‌مون خیلی پر درد و رنج بود ولی
خوش به سعادتت که جاودانه شدی و نام زیبا و قصه ی رشادت و مردانگی‌ات تا دنیا دنیاست درتاریخ ثبت و بازگو خواهد شد.»

sedigheh.phn

#مهرگان_زحمتكش
#زندانیان_بیگناه #زندان_لاکان_رشت #علیه_فراموشی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech