Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«روضه مهسا و نیکا بخوانید!
⚠️ نشر حداکثری الزامی⚠️
خامنهای در سال ۱۳۵۴ روضه خوان #فاطمیه بوده است. قاتلی در مجلس گریه برای #فاطمه_زهرا که حالا اعمالش مملو از #جنایت و #قساوت برای سرکوب مردم ایران است.
همان سخنانی که برای مصائب #حضرت_زهرا فریاد میزد حالا هزاران برابر ظالمانه تر و ستمگرانه بر #زنان و #دختران و #مادران ایران زمین را با شلیک گلوله تحمیل کرده است.
داستان گویی از ۱۴۰۰ سال پیش اما امروز واقعیت خیابان های #ایران است. از سیلی زدن به صورت دختران و لگد به پهلوی زنان باردار تا شکنجه و کشتار مردم مملکتمان را انگار قبلا در روضه هایشان تمرین کرده اند!
حداقل #دختر_پیغمبر حق داشت برای پدرش گریه کند اما اینجا #مادران_دادخواه حتی از رفتن به محل دفن فرزندان خود محرومند!
فرزندانی که جنازه هایشان دزدیده می شود و بدون اجازه مادران و پدرانشان، شبانه دفن می شوند تا اثرات #شکنجه و #جنایات خامنهای علنی نشود.
یه زن رو کی می زنه؟!
چرا می زنن؟!
مگر اینکه ایستاده...
چرا خامنهای برای ظلم به زنان ایران روضه نمیخواند؟!»
#قاتل_روضه_خوان
متن و ویدیو از کاوه، یکی از مخاطبان توانا که سال گذشته منتشر کرده بودیم. برای کاوه عزیز آرزوی سلامتی میکنیم.
#مهسا_امینی #نیکآ_شاکرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
⚠️ نشر حداکثری الزامی⚠️
خامنهای در سال ۱۳۵۴ روضه خوان #فاطمیه بوده است. قاتلی در مجلس گریه برای #فاطمه_زهرا که حالا اعمالش مملو از #جنایت و #قساوت برای سرکوب مردم ایران است.
همان سخنانی که برای مصائب #حضرت_زهرا فریاد میزد حالا هزاران برابر ظالمانه تر و ستمگرانه بر #زنان و #دختران و #مادران ایران زمین را با شلیک گلوله تحمیل کرده است.
داستان گویی از ۱۴۰۰ سال پیش اما امروز واقعیت خیابان های #ایران است. از سیلی زدن به صورت دختران و لگد به پهلوی زنان باردار تا شکنجه و کشتار مردم مملکتمان را انگار قبلا در روضه هایشان تمرین کرده اند!
حداقل #دختر_پیغمبر حق داشت برای پدرش گریه کند اما اینجا #مادران_دادخواه حتی از رفتن به محل دفن فرزندان خود محرومند!
فرزندانی که جنازه هایشان دزدیده می شود و بدون اجازه مادران و پدرانشان، شبانه دفن می شوند تا اثرات #شکنجه و #جنایات خامنهای علنی نشود.
یه زن رو کی می زنه؟!
چرا می زنن؟!
مگر اینکه ایستاده...
چرا خامنهای برای ظلم به زنان ایران روضه نمیخواند؟!»
#قاتل_روضه_خوان
متن و ویدیو از کاوه، یکی از مخاطبان توانا که سال گذشته منتشر کرده بودیم. برای کاوه عزیز آرزوی سلامتی میکنیم.
#مهسا_امینی #نیکآ_شاکرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پیام «نرگس محمدی»، فعال حقوقبشر، زندانی سیاسی و برنده نوبل صلح سال ۲۰۲۳ توسط «محمود امیریمقدم» مدیر سازمان «حقوق بشر ایران» در نشست شورای حقوقبشر در مقر سازمان ملل، خوانده شد.
متن کامل پیام:
«خانمها و آقایان
اعضای شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد
ضمن قدردانی از تلاشهای کمیتهی حقیقتیاب و گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران تأکید میکنم، نقض حقوق بشر به طور سیستماتیک، فراگیر و نهادینه شده علیه مردم ایران اعمال میشود و با گسترش و تشدید اعتراضات و جنبشهای اجتماعی، ابعاد سرکوب خشونتبار رژیم نیز تشدید و پردامنه میشود و خشونت رژیم نه فقط علیه مخالفان و معترضان بلکه علیه زنان، اقلیتهای مذهبی و اقوام و ... توقفناپذیر است.
شرارت، ظلم، تبعیض، اعدام و کشتار مردم توسط جمهوری اسلامی طی ۴۵ سال گذشته همواره در پیچیدهترین، فریبکارانهترین و گاه ناشناختهترین اشکال به کار گرفته شدهاست. جنبش ”زن، زندگی، آزادی“ و سرکوب بیامان معترضان این جنبش، ما مردم ایران و نهادهای بینالمللی و حقوق بشری را به بازاندیشی اساسی دربارهی چگونگی مقابله موثر و مواجهه مردم با جنایتهای جمهوری اسلامی وا داشته است. در این راستا مجدانه تقاضا دارم در کنار مقاومت و مبارزه مردم ایران برای دموکراسی و حقوق بشر
۱- مأموریت و فعالیت کمیته حقیقتیاب و گزارشگر ویژه حقوق بشر تداوم یابد تا ابعاد پیدا و پنهان آپارتاید جنسیتی و جنایت علیه بشریت توسط رژیم را آشکار و اعلام نمایند.
۲- رژیم دینی استبدادی ناقض حقوق بشر که مرتکب جنایت علیه بشریت شدهاست، به طور هدفمند و همهجانبه تحت فشار سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری در سراسر جهان قرار گیرد.
نرگس محمدی
زندان اوین
اسفند ۱۴۰۲»
#بیانیه #نرگس_محمدی #جنایت_علیه_بشریت #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
متن کامل پیام:
«خانمها و آقایان
اعضای شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد
ضمن قدردانی از تلاشهای کمیتهی حقیقتیاب و گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ایران تأکید میکنم، نقض حقوق بشر به طور سیستماتیک، فراگیر و نهادینه شده علیه مردم ایران اعمال میشود و با گسترش و تشدید اعتراضات و جنبشهای اجتماعی، ابعاد سرکوب خشونتبار رژیم نیز تشدید و پردامنه میشود و خشونت رژیم نه فقط علیه مخالفان و معترضان بلکه علیه زنان، اقلیتهای مذهبی و اقوام و ... توقفناپذیر است.
شرارت، ظلم، تبعیض، اعدام و کشتار مردم توسط جمهوری اسلامی طی ۴۵ سال گذشته همواره در پیچیدهترین، فریبکارانهترین و گاه ناشناختهترین اشکال به کار گرفته شدهاست. جنبش ”زن، زندگی، آزادی“ و سرکوب بیامان معترضان این جنبش، ما مردم ایران و نهادهای بینالمللی و حقوق بشری را به بازاندیشی اساسی دربارهی چگونگی مقابله موثر و مواجهه مردم با جنایتهای جمهوری اسلامی وا داشته است. در این راستا مجدانه تقاضا دارم در کنار مقاومت و مبارزه مردم ایران برای دموکراسی و حقوق بشر
۱- مأموریت و فعالیت کمیته حقیقتیاب و گزارشگر ویژه حقوق بشر تداوم یابد تا ابعاد پیدا و پنهان آپارتاید جنسیتی و جنایت علیه بشریت توسط رژیم را آشکار و اعلام نمایند.
۲- رژیم دینی استبدادی ناقض حقوق بشر که مرتکب جنایت علیه بشریت شدهاست، به طور هدفمند و همهجانبه تحت فشار سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری در سراسر جهان قرار گیرد.
نرگس محمدی
زندان اوین
اسفند ۱۴۰۲»
#بیانیه #نرگس_محمدی #جنایت_علیه_بشریت #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
۴۵ سال است که حکومت جمهوری اسلامی تمامی منابع، بودجه و سرمایه مردم ایران را علیه خود شهروندان استفاده میکند؛ از اعدامهای بدون محاکمه و ترورها با فتوا گرفته تا مسمومسازی دانشآموزان در مدارس، اسیدپاشیها، انواع قتلهای زنجیرهای و برخورد و جریمه زنان برای داشتن حجاب اختیاری.
از طرفی کمیته حقیقتیاب سازمان ملل در اواخر اسفند ۱۴۰۲ نیز اعلام کرده است که اقدامات سرکوبگرانهای که جمهوری اسلامی در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی علیه مردم کرده است، مصداق جنایت علیه بشریت است.
در این قسمت از مجموعه بگو-بشنو به گفتوگو درباره عبارت حقوقی «جنایت علیه بشریت» میپردازیم و از آزارگری آتشبهاختیارها علیه زنان در ایران میگوییم.
این برنامه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ با حضور صاحبنظران، خداناباوران و حقوقدانان در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار شده است.
گرداننده: ماهمنیر رحیمی، روزنامهنگار
وبسایت:
https://dialog.tavaana.org/say-listen-49/
یوتیوب:
https://youtu.be/o_rGqGai9Is
ساندکلاد:
https://on.soundcloud.com/ELZzKsfYhBZoE8aaA
#گفتگو_توانا #جنایت_علیه_بشریت #جمهوری_اسلامی #بگو_بشنو
از طرفی کمیته حقیقتیاب سازمان ملل در اواخر اسفند ۱۴۰۲ نیز اعلام کرده است که اقدامات سرکوبگرانهای که جمهوری اسلامی در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی علیه مردم کرده است، مصداق جنایت علیه بشریت است.
در این قسمت از مجموعه بگو-بشنو به گفتوگو درباره عبارت حقوقی «جنایت علیه بشریت» میپردازیم و از آزارگری آتشبهاختیارها علیه زنان در ایران میگوییم.
این برنامه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ با حضور صاحبنظران، خداناباوران و حقوقدانان در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار شده است.
گرداننده: ماهمنیر رحیمی، روزنامهنگار
وبسایت:
https://dialog.tavaana.org/say-listen-49/
یوتیوب:
https://youtu.be/o_rGqGai9Is
ساندکلاد:
https://on.soundcloud.com/ELZzKsfYhBZoE8aaA
#گفتگو_توانا #جنایت_علیه_بشریت #جمهوری_اسلامی #بگو_بشنو
Dialog Project
بگو-بشنو، ۴۹: آزارگری آتشبهاختیارها علیه زنان - Dialog Project
۴۵ سال است که حکومت جمهوری اسلامی تمامی منابع، بودجه و سرمایه مردم ایران را علیه خود شهروندان استفاده میکند؛ از اعدامهای بدون محاکمه و ترورها با فتوا گرفته تا مسمومسازی دانشآموزان در مدارس، اسیدپاشیها، انواع قتلهای زنجیرهای و برخورد و جریمه زنان برای…
Audio
۴۵ سال است که حکومت جمهوری اسلامی تمامی منابع، بودجه و سرمایه مردم ایران را علیه خود شهروندان استفاده میکند؛ از اعدامهای بدون محاکمه و ترورها با فتوا گرفته تا مسمومسازی دانشآموزان در مدارس، اسیدپاشیها، انواع قتلهای زنجیرهای و برخورد و جریمه زنان برای داشتن حجاب اختیاری.
از طرفی کمیته حقیقتیاب سازمان ملل در اواخر اسفند ۱۴۰۲ نیز اعلام کرده است که اقدامات سرکوبگرانهای که جمهوری اسلامی در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی علیه مردم کرده است، مصداق جنایت علیه بشریت است.
در این قسمت از مجموعه بگو-بشنو به گفتوگو درباره عبارت حقوقی «جنایت علیه بشریت» میپردازیم و از آزارگری آتشبهاختیارها علیه زنان در ایران میگوییم.
این برنامه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ با حضور صاحبنظران، خداناباوران و حقوقدانان در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار شده است.
گرداننده: ماهمنیر رحیمی، روزنامهنگار
وبسایت:
https://dialog.tavaana.org/say-listen-49/
یوتیوب:
https://youtu.be/o_rGqGai9Is
ساندکلاد:
https://on.soundcloud.com/ELZzKsfYhBZoE8aaA
#گفتگو_توانا #جنایت_علیه_بشریت #جمهوری_اسلامی #بگو_بشنو
از طرفی کمیته حقیقتیاب سازمان ملل در اواخر اسفند ۱۴۰۲ نیز اعلام کرده است که اقدامات سرکوبگرانهای که جمهوری اسلامی در جریان انقلاب زن، زندگی، آزادی علیه مردم کرده است، مصداق جنایت علیه بشریت است.
در این قسمت از مجموعه بگو-بشنو به گفتوگو درباره عبارت حقوقی «جنایت علیه بشریت» میپردازیم و از آزارگری آتشبهاختیارها علیه زنان در ایران میگوییم.
این برنامه ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ با حضور صاحبنظران، خداناباوران و حقوقدانان در کلابهاوس آموزشکده توانا برگزار شده است.
گرداننده: ماهمنیر رحیمی، روزنامهنگار
وبسایت:
https://dialog.tavaana.org/say-listen-49/
یوتیوب:
https://youtu.be/o_rGqGai9Is
ساندکلاد:
https://on.soundcloud.com/ELZzKsfYhBZoE8aaA
#گفتگو_توانا #جنایت_علیه_بشریت #جمهوری_اسلامی #بگو_بشنو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در جریان کشتار زندانیان در تابستان ۱۳۶۷، ابراهیم رئیسی عضو هیئت مرگ بود. این واقعه جنایت علیه بشریت بود. کشتار زندانیانی که یا داشتند دوران محکومیت خود را میگذراندند یا دوره محکومیت آنها به پایان رسیده بود. پیش از آن هم اعدامهای بسیاری اتفاق افتاده بود.
چند سال پیش یک فایل صوتی از جلسه هیئت مرگ با آیتالله منتظری، توسط احمد منتظری منتشر شده بود. فایلی که در آن منتظری به رئیسی و دیگر اعضای کمیته مرگ منتصب خمینی گفت شما بزرگترین جنایت را مرتکب شدهاید و نام شما در تاریخ به عنوان جنایتکار ثبت خواهد شد. رئیسی و سه عضو دیگر از او خواستند اجازه دهد ۲۰۰ نفر دیگر را به قتل برسانند و درباره کشتن افراد با خنده و شوخی حرف میزدند.
منتظری در برابر آنها مخالفت خود را اعلام کرد و تا جایی که توانست جلوی اعدام بیشتر را گرفت.
کشتار چند هزار زندانی در طی یک مدت کوتاه، در تابستان ۶۷ تنها یک فقره از جنایتهای ابراهیم رئیسی است.
جنازه اعدامیها را با کامیون به مکانهایی منتقل کردند و در گورستان به طور جمعی دفن کردند. مکان دفن اعدامیها را به خانوادهها اعلام نکردند. در بین کشتهشدهها افرادی بودند که معلول و بیمار بودند و به سختی و با کمک سایرین به محل اعدام بردند.
حتی نفراتی بودند که در زندان در اثر شکنجه بسیار دچار بیماری روانی شده بودند، به آنها هم رحم نکردند و اعدامشان کردند.
انیمیشن چند سال پیش توسط کمپین بینالمللی حقوق بشر ساخته شده است.
#کشتار۶۷ #دهه_شصت #جنایت_علیه_بشریت #ابراهیم_رئیسی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
چند سال پیش یک فایل صوتی از جلسه هیئت مرگ با آیتالله منتظری، توسط احمد منتظری منتشر شده بود. فایلی که در آن منتظری به رئیسی و دیگر اعضای کمیته مرگ منتصب خمینی گفت شما بزرگترین جنایت را مرتکب شدهاید و نام شما در تاریخ به عنوان جنایتکار ثبت خواهد شد. رئیسی و سه عضو دیگر از او خواستند اجازه دهد ۲۰۰ نفر دیگر را به قتل برسانند و درباره کشتن افراد با خنده و شوخی حرف میزدند.
منتظری در برابر آنها مخالفت خود را اعلام کرد و تا جایی که توانست جلوی اعدام بیشتر را گرفت.
کشتار چند هزار زندانی در طی یک مدت کوتاه، در تابستان ۶۷ تنها یک فقره از جنایتهای ابراهیم رئیسی است.
جنازه اعدامیها را با کامیون به مکانهایی منتقل کردند و در گورستان به طور جمعی دفن کردند. مکان دفن اعدامیها را به خانوادهها اعلام نکردند. در بین کشتهشدهها افرادی بودند که معلول و بیمار بودند و به سختی و با کمک سایرین به محل اعدام بردند.
حتی نفراتی بودند که در زندان در اثر شکنجه بسیار دچار بیماری روانی شده بودند، به آنها هم رحم نکردند و اعدامشان کردند.
انیمیشن چند سال پیش توسط کمپین بینالمللی حقوق بشر ساخته شده است.
#کشتار۶۷ #دهه_شصت #جنایت_علیه_بشریت #ابراهیم_رئیسی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«جهت یادآوری برای آنهایی که خس و خاشاک گویان را فراموش کردند
وقتی اسم شخص پلید محمود احمدینژاد در ذهنم میپیچه ناخداگاه به یاد چهرهی زیبای امیر جوادیفر میافتم که در هنگام دستگیری تمام بدنش زیر شکنجهها و ضربههای باتون و پوتین ضحاکان خورد شده بود، به یاد روزی میافتم که امیر زخمهایش عفونت کرده بود و همش نگران این بود که چرا یکی از چشمهای زیبایش نمی بیند! گفتن واقعیت برای من بسیار سخت بود که بگویم برادر عزیزم، امیر جان! متأسفانه یکی از چشمهایت را از دست دادهای، به یاد شبهای سوزان جهنم کهریزک میافتم که امیر از شدت درد و تب با صدای بلند همش ناله میکرد و از مادرش که قبلاً فوت کرده بود چشمهایش را میخواست، به یاد آخرین روز حضورمان در جهنمی به نام کهریزک میافتم که سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک با پوتین بر سر و صورت بدن بی جان امیر میکوبید تا از زیر سایه بیرون بیایید و روی آسفالت داغ و زیر گرمای خورشید بشیند و در آخر به یاد روزی میافتم که امیر مظلوم با لبهای تشنه در راه انتقال کهریزک به اوین در حسرت یک قطره آب مرتب خون بالا آورد و نابآورانه با ما وداع کرد و به سوی مادرش شتافت.
امیر جانم ! یاد و خاطرهات تا همیشه در قلبم زنده و گرامیست.💔😞🕊️🌱💔»
از صفحه اینستاگرام مسعود علیزاده از جانبهدربردگان جنایت کهریزک
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#رامین_پوراندرجانی
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#احمد_نجاتی_کارگر
#ندا_آقاسلطان
#سهراب_اعرابی
#اشکان_سهرابی
#مصطفی_کریم_بیگی
#علی_حسن_پور
#علیرضا_صبوری
#هجده_تیر
#بازداشتگاه_کهریزک
#علیه_فراموشی
#انتخابات۸۸
#محمود_احمدی_نژاد
#رای_بی_رای
#سیرک_انتخابات
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
وقتی اسم شخص پلید محمود احمدینژاد در ذهنم میپیچه ناخداگاه به یاد چهرهی زیبای امیر جوادیفر میافتم که در هنگام دستگیری تمام بدنش زیر شکنجهها و ضربههای باتون و پوتین ضحاکان خورد شده بود، به یاد روزی میافتم که امیر زخمهایش عفونت کرده بود و همش نگران این بود که چرا یکی از چشمهای زیبایش نمی بیند! گفتن واقعیت برای من بسیار سخت بود که بگویم برادر عزیزم، امیر جان! متأسفانه یکی از چشمهایت را از دست دادهای، به یاد شبهای سوزان جهنم کهریزک میافتم که امیر از شدت درد و تب با صدای بلند همش ناله میکرد و از مادرش که قبلاً فوت کرده بود چشمهایش را میخواست، به یاد آخرین روز حضورمان در جهنمی به نام کهریزک میافتم که سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک با پوتین بر سر و صورت بدن بی جان امیر میکوبید تا از زیر سایه بیرون بیایید و روی آسفالت داغ و زیر گرمای خورشید بشیند و در آخر به یاد روزی میافتم که امیر مظلوم با لبهای تشنه در راه انتقال کهریزک به اوین در حسرت یک قطره آب مرتب خون بالا آورد و نابآورانه با ما وداع کرد و به سوی مادرش شتافت.
امیر جانم ! یاد و خاطرهات تا همیشه در قلبم زنده و گرامیست.💔😞🕊️🌱💔»
از صفحه اینستاگرام مسعود علیزاده از جانبهدربردگان جنایت کهریزک
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#رامین_پوراندرجانی
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#احمد_نجاتی_کارگر
#ندا_آقاسلطان
#سهراب_اعرابی
#اشکان_سهرابی
#مصطفی_کریم_بیگی
#علی_حسن_پور
#علیرضا_صبوری
#هجده_تیر
#بازداشتگاه_کهریزک
#علیه_فراموشی
#انتخابات۸۸
#محمود_احمدی_نژاد
#رای_بی_رای
#سیرک_انتخابات
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«امروز نوزدهم خرداد ماه، زادروز #رامین_پوراندرجانی پزشک مظلوم کهریزک است.
رامین پوراندرجانی؛ پزشکی بود که شرافت و وجدان را هرگز به دیکتاتور نفروخت! مرگ رامین پوراندرجانی نه مسمومیت غذایی بود و نه خودکشی بلکه مسئولان رده بالای نیروی انتظامی و امنیتی او را کشتند تا جنایتهایشان در بازداشتگاه کهریزک از زبان رامین برملا نشود.
رامین پور اندرجانی پزشکی که مظلومانه کشته شد. انسانی که به زور در بازداشتگاه کهریزک بود و شاهد جنایات آنجا، صدایش را بریدند تا صحبت از بسیاری از ناگفتهها نکند. تا صحبت از نبض گرفتنها با پوتین نکند. تا صحبت از گونی های سفید رنگ نکند. رامین تو را کشتند و خانوادهات را داغدار کردند، فقط به آن دلیل که شاهد فجایع بودی... آری، در کشور ما ایران شاهد باشی هم مجرمی، تو مجرم به آنی که زیر بار زور نرفتی و دست خود را به جنایات آنجا آلوده نکردی و هرگز زیر برگه مننژیت را امضا نکردی، برگهای که از سوی سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران، سرتیپ عزیزالله رجبزاده فرمانده نیروی انتظامی پیشین تهران و سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک تهیه شده بود تا بگویند کشتهشدگان کهریزک بر اثر ضرب و شتم و شکنجه کشته نشدند بلکه آنها بر اثر بیماری مننژیت فوت کردند.
رامین جان ؛ تو را از این دنیا گرفتند ولی نمیتوانند از یاد ملت بگیرند، یاد تا همیشه برای زنده و گرامیست!.
تولدت در آسمانها مبارک مرد بزرگ.🌹🌹»
از اینستاگرام مسعود علیزاده، از بازماندگان کهریزک
masoudalizadeh___
روایت قتل حکومتی رامین پوراندرجانی را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/3webxk4p
رامین پوراندرجانی، جان بر سر قسم
https://tavaana.org/ramin_pourandarjani/
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#رامین_پوراندرجانی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_لامینی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
رامین پوراندرجانی؛ پزشکی بود که شرافت و وجدان را هرگز به دیکتاتور نفروخت! مرگ رامین پوراندرجانی نه مسمومیت غذایی بود و نه خودکشی بلکه مسئولان رده بالای نیروی انتظامی و امنیتی او را کشتند تا جنایتهایشان در بازداشتگاه کهریزک از زبان رامین برملا نشود.
رامین پور اندرجانی پزشکی که مظلومانه کشته شد. انسانی که به زور در بازداشتگاه کهریزک بود و شاهد جنایات آنجا، صدایش را بریدند تا صحبت از بسیاری از ناگفتهها نکند. تا صحبت از نبض گرفتنها با پوتین نکند. تا صحبت از گونی های سفید رنگ نکند. رامین تو را کشتند و خانوادهات را داغدار کردند، فقط به آن دلیل که شاهد فجایع بودی... آری، در کشور ما ایران شاهد باشی هم مجرمی، تو مجرم به آنی که زیر بار زور نرفتی و دست خود را به جنایات آنجا آلوده نکردی و هرگز زیر برگه مننژیت را امضا نکردی، برگهای که از سوی سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران، سرتیپ عزیزالله رجبزاده فرمانده نیروی انتظامی پیشین تهران و سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک تهیه شده بود تا بگویند کشتهشدگان کهریزک بر اثر ضرب و شتم و شکنجه کشته نشدند بلکه آنها بر اثر بیماری مننژیت فوت کردند.
رامین جان ؛ تو را از این دنیا گرفتند ولی نمیتوانند از یاد ملت بگیرند، یاد تا همیشه برای زنده و گرامیست!.
تولدت در آسمانها مبارک مرد بزرگ.🌹🌹»
از اینستاگرام مسعود علیزاده، از بازماندگان کهریزک
masoudalizadeh___
روایت قتل حکومتی رامین پوراندرجانی را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/3webxk4p
رامین پوراندرجانی، جان بر سر قسم
https://tavaana.org/ramin_pourandarjani/
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#رامین_پوراندرجانی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_لامینی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«پانزده سال گذشت: هجدهم تیر هشتاد و هشت، بازداشتگاهی به نام کهریزک
ساعت سه صبح است، تارهای اسارت تنیدهاند، دستان گناهآلود بر ما، بوی دود و صدای شکنجه انسانهای بیگناه به گوش میرسد و ما همگی در شوک و اظطرابیم، اینجا زمان ایستاده است و تنها گردونه بیداد است و میچرخد. اینجا روزهای بلندش کوتاه میشود در امتداد شکنجه تنهایمان. زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته است، میرویم.. میرویم. در میان حصارهای بلند کهریزک، دیگر تابی نمانده است، صدای شکستن استخوان یاران به گوش میرسید، هوشی نمانده است در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده.
انگار خورشید مرده است! روز شب میشود و شب آنقدر بلند، که روشنیهای تیر ، تار میشد. اینجا صحرا است و همگیمان تنها توهم نوشیدن آب داریم، گلوی خشکیده ما را تر میکند، اینجا بیابانیست که نیشهای تیز ، زهر سیاه در رگ سرخ ما میریزند، ساعت سه صبح است، صدای نالههای امیر در گوشم میپیچد که از مادرش چشمهایش را میخواهد، تصویر لبهای خشک و تشنهاش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد همش جلوی چشمانم است..
هر ۱۸ تیری که از راه میرسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره میسوزد.. محسن عزیزم ؛ هنوز تنم میسوزد، هنوز ! زخمهایت بزرگ و بزرگتر میشد و تو ایستادهتر ، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن ؛ تو میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، ولی هیچ وقت این مهم را عنوان نکردی تا نشان دهد بزرگی آدمی را ، تا نشان دهی که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمیشناسد.
در تنگاتنگ بدنهای کوفته و زخمیمان، رفیقی دارد جان میدهد، اینجا سکوت مرگ است، یا نعره زنجیر که میدرد شب را و صدای ضجههای ما که با خود میبرد باد، اینجا دیوارها خون میگیرند و از درون میلههای قطور جهنم کهریزک صدای شکستن استخوان یاران میآید. گویا اینجا آخر دنیاست! و در آخر به یاد دستهای بسته ی محمد میافتم، از آنجا که میآمدیم، در اوین، از ما جدا شد . ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی ، با دستهای زنجیر شده بر تخت ، در آنجا کهریزک را میگویم او مدام نگران بود و بیقرار ، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود.»
از اینستاگرام مسعوعلیزاده از جانبهدربردگان کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#محمد_کامرانی
#امیر_جوادی_فر
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#رامین_پوراندرجانی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#علیه_فراموشی
#رای_بی_رای
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ساعت سه صبح است، تارهای اسارت تنیدهاند، دستان گناهآلود بر ما، بوی دود و صدای شکنجه انسانهای بیگناه به گوش میرسد و ما همگی در شوک و اظطرابیم، اینجا زمان ایستاده است و تنها گردونه بیداد است و میچرخد. اینجا روزهای بلندش کوتاه میشود در امتداد شکنجه تنهایمان. زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته است، میرویم.. میرویم. در میان حصارهای بلند کهریزک، دیگر تابی نمانده است، صدای شکستن استخوان یاران به گوش میرسید، هوشی نمانده است در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده.
انگار خورشید مرده است! روز شب میشود و شب آنقدر بلند، که روشنیهای تیر ، تار میشد. اینجا صحرا است و همگیمان تنها توهم نوشیدن آب داریم، گلوی خشکیده ما را تر میکند، اینجا بیابانیست که نیشهای تیز ، زهر سیاه در رگ سرخ ما میریزند، ساعت سه صبح است، صدای نالههای امیر در گوشم میپیچد که از مادرش چشمهایش را میخواهد، تصویر لبهای خشک و تشنهاش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد همش جلوی چشمانم است..
هر ۱۸ تیری که از راه میرسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره میسوزد.. محسن عزیزم ؛ هنوز تنم میسوزد، هنوز ! زخمهایت بزرگ و بزرگتر میشد و تو ایستادهتر ، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن ؛ تو میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، ولی هیچ وقت این مهم را عنوان نکردی تا نشان دهد بزرگی آدمی را ، تا نشان دهی که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمیشناسد.
در تنگاتنگ بدنهای کوفته و زخمیمان، رفیقی دارد جان میدهد، اینجا سکوت مرگ است، یا نعره زنجیر که میدرد شب را و صدای ضجههای ما که با خود میبرد باد، اینجا دیوارها خون میگیرند و از درون میلههای قطور جهنم کهریزک صدای شکستن استخوان یاران میآید. گویا اینجا آخر دنیاست! و در آخر به یاد دستهای بسته ی محمد میافتم، از آنجا که میآمدیم، در اوین، از ما جدا شد . ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی ، با دستهای زنجیر شده بر تخت ، در آنجا کهریزک را میگویم او مدام نگران بود و بیقرار ، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود.»
از اینستاگرام مسعوعلیزاده از جانبهدربردگان کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#محمد_کامرانی
#امیر_جوادی_فر
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#رامین_پوراندرجانی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#علیه_فراموشی
#رای_بی_رای
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پانزده سال پیش در چنین روزی : #علیه_فراموشی
انتخابات ریاستجمهوری سال هشتاد و هشت آغاز شد، بهترین فرصتی بود که احمدینژاد برود و چون میرحسین موسوی میتوانست به وضعیت پایان دهد مثل میلیون ها نفر از او حمایت کردم. در آن زمان در یک بنگاه املاک کار میکردم، برای اینکه از میرحسین موسوی حمایت کنیم بنگاه را ستاد کردیم تا یک تو دهنی به خامنهای و مزدورانش بزنیم، روزهای خوبی بود، همه سبز بودیم و یکدست، شادی همه جا را فرا گرفته بود و مردم همه یکدست بودند تا اینکه تقلب و کودتای گستردهای در انتخابات ۱۳۸۸ شکل گرفت، همه در شوک و اندوه بودیم و از اینکه به بازی گرفته شده بودیم و تقلب بزرگی شده بود بسیار ناراحت بودم، برای اعتراض به ساختار رژیم جمهوری اسلامی در بیشتر راهپیماییها اعتراضی شرکت داشتم، راهپیمایی سکوت ۲۵ خرداد ، راهپیمایی ۲۸ خرداد ، راهپیمایی ۳۰ خرداد و راهپیمایی روز ۱۸ تیر، روز هجدهم تیر مثل همیشه از کرج به تهران رفتم تا برای سالگرد فاجعه کوی دانشگاه ۱۳۷۸ شرکت کنم، تعداد مردم معترض نسبت به اعترضات قبلی خیلی کم بود و تعداد یگان ویژه ، نیروی انتظامی و لباسشخصیها بسیار زیاد بودند ، چند ساعتی گذشت و اگر اشتباه نکنم حدود ساعت پنج و نیم بود که در یکی از خیابان های فرعی ولیعصر از سوی لباسشخصیها شناسایی و دستگیر شدم، زیرا آنها من را در حال شعار دادن شناسایی کرده بودند.
در همان لحظه دستیگری اول تلفن همراه منو گرفتند بعدش به با یک دستمال زرد دور چشم هایم بستند و دست هایم را از پشت با دستبند پلاستکی محکم بستند و منو انداختند داخل صندوق عقب ماشین ، خیلی ترسیده بودم که قرار است من را کجا ببرند ، بعد از گذشت ۱۵ الی ۲۰ دقیقه من را از صندوق عقب ماشین بیرون آوردند و دو نفر من را بردند داخل یک ساختمان که صدای ضرب و شتم و ضجه جوانان به گوشم میرسید و از این موضوع ترسیده بودم که قرار است چه اتفاقی برآیم بیوفتد!!!. با همان چشم بند و دستبند روی زمین نشسته بودم که چند نفر تیشرت من را بالا زدند و خال کوبی که پشت کمرم بود را دیدند و شروع به کتک زدنم کردند که این علامت چیست روی کمرت؟! حسابی منو با لوله و باتوم زدند و حالا نوبت شخصی به نام حاجی شد که با این اسم صدایش میزدند!! اول فکر کردم این شخصی که حاجی صداش میزنند آدم خوبی است ولی سخت در اشتباه بودم زیرا حاجی یک جلاد شیطان صفتی بود که هیچ بویی از انسانیت نبرده بود، شخص حاجی با صدای بلند فریاد میزد که ندا آقا سلطان را میشناسی؟؟
و چرا اونو کشتی !! خیلی خیلی ترسیده بودم یک لحظه پیش خودم فکر کردم که نکنه دارند از من فیلم برداری میکنند تا قتل ندا آقاسلطان را به گردن من بیندازند!! هر چقدر اون شخص حاجی منو کتک میزد و سرم را به دیوار میکوبید تا از من اعتراف بگیرد گفتم من اصلا شخصی به نام ندا آقاسلطان را نمیشناسم که بخواهم اونو به قتل برسونم. حاجی بالاخره خسته شد و از کتک زدن من منصرف شد. تمام بدنم از شدت شکنجه ها درد میکرد و نمیدونستم کجا هستم و قرار است چه بلایی سر من خواهد آمد. خیلی تشنه بودم و بهشون التماس میکردم بهم آب بدهند، بعد از مدتی شخصی بهم گفت سرت را بالا بیار برایت آب آوردم ، من ساده تا سرم را بالا آوردم بیشرف حرومزاده اسپره فلفلی را تو صورتم خالی کرد و هیچ وقت اون زجری را کشیدم فراموش نمیکنم، مخصوصا صدای خنده هاشون که از شکنجه های امثال من داشتند لذت میبرند.
چند ساعتی گذشت، هر کاری کردم چشم بند را پایین بیارم که کجا هستم نتوانستم، آنقدر محکم بسته بودند که سرم داشت منفجر میشد. صدای فریاد بازداشتی های دیگری را میشنیدم که داشتند التماس میکردن از شکنجه شون دست بکشند در همان لحظه شخصی با صدای بلند فریاد زد حاجی تو را خدا نکشید گناه داره ، یک دفعه متوجه شدم لوله اسلحه روی سرم است و همون شخص حاجی بلند فریاد میزد دیکتاتور کیه؟؟!! از ترس سکوت کرده بودم که قرار است در اینجا بمیریم ، بعد از چند دقیقه باز از دوباره همشون شروع به خندیدن کردند. چند ساعتی گذشت که من را سوار یک ماشین کردند، پیش خودم همش فکر میکردم الان یک جایی منو پیاده میکنند و میگن آزادی ولی اینطور نبود و همش یک رویای بچه گانه بود. من را به پلیس امنیت میدان حر بردند و چشم بند و دست بندم را باز کردند، ساعت حدود ۱۱ شب بود و از اینکه از آن جهنمی که نمیدانستم کجا بود جان سالم بدر برده بودم بسیار خوشحال بودم ، ولی جوانان زیادی را دستگیر کرده بودند که همگی در پلیس امنیت به همراه من روی زمین نشسته بودیم ، بعد از حدود یک ساعت ما را سوار ماشین ون پلیس کردند و ما را به پلیس پیشگیری میدان انقلاب انتقال دادند....
ادامه روایت مسعود علیزاده را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/Kahrizak18
#جنایت_کهریزک #جنبش_سبز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
انتخابات ریاستجمهوری سال هشتاد و هشت آغاز شد، بهترین فرصتی بود که احمدینژاد برود و چون میرحسین موسوی میتوانست به وضعیت پایان دهد مثل میلیون ها نفر از او حمایت کردم. در آن زمان در یک بنگاه املاک کار میکردم، برای اینکه از میرحسین موسوی حمایت کنیم بنگاه را ستاد کردیم تا یک تو دهنی به خامنهای و مزدورانش بزنیم، روزهای خوبی بود، همه سبز بودیم و یکدست، شادی همه جا را فرا گرفته بود و مردم همه یکدست بودند تا اینکه تقلب و کودتای گستردهای در انتخابات ۱۳۸۸ شکل گرفت، همه در شوک و اندوه بودیم و از اینکه به بازی گرفته شده بودیم و تقلب بزرگی شده بود بسیار ناراحت بودم، برای اعتراض به ساختار رژیم جمهوری اسلامی در بیشتر راهپیماییها اعتراضی شرکت داشتم، راهپیمایی سکوت ۲۵ خرداد ، راهپیمایی ۲۸ خرداد ، راهپیمایی ۳۰ خرداد و راهپیمایی روز ۱۸ تیر، روز هجدهم تیر مثل همیشه از کرج به تهران رفتم تا برای سالگرد فاجعه کوی دانشگاه ۱۳۷۸ شرکت کنم، تعداد مردم معترض نسبت به اعترضات قبلی خیلی کم بود و تعداد یگان ویژه ، نیروی انتظامی و لباسشخصیها بسیار زیاد بودند ، چند ساعتی گذشت و اگر اشتباه نکنم حدود ساعت پنج و نیم بود که در یکی از خیابان های فرعی ولیعصر از سوی لباسشخصیها شناسایی و دستگیر شدم، زیرا آنها من را در حال شعار دادن شناسایی کرده بودند.
در همان لحظه دستیگری اول تلفن همراه منو گرفتند بعدش به با یک دستمال زرد دور چشم هایم بستند و دست هایم را از پشت با دستبند پلاستکی محکم بستند و منو انداختند داخل صندوق عقب ماشین ، خیلی ترسیده بودم که قرار است من را کجا ببرند ، بعد از گذشت ۱۵ الی ۲۰ دقیقه من را از صندوق عقب ماشین بیرون آوردند و دو نفر من را بردند داخل یک ساختمان که صدای ضرب و شتم و ضجه جوانان به گوشم میرسید و از این موضوع ترسیده بودم که قرار است چه اتفاقی برآیم بیوفتد!!!. با همان چشم بند و دستبند روی زمین نشسته بودم که چند نفر تیشرت من را بالا زدند و خال کوبی که پشت کمرم بود را دیدند و شروع به کتک زدنم کردند که این علامت چیست روی کمرت؟! حسابی منو با لوله و باتوم زدند و حالا نوبت شخصی به نام حاجی شد که با این اسم صدایش میزدند!! اول فکر کردم این شخصی که حاجی صداش میزنند آدم خوبی است ولی سخت در اشتباه بودم زیرا حاجی یک جلاد شیطان صفتی بود که هیچ بویی از انسانیت نبرده بود، شخص حاجی با صدای بلند فریاد میزد که ندا آقا سلطان را میشناسی؟؟
و چرا اونو کشتی !! خیلی خیلی ترسیده بودم یک لحظه پیش خودم فکر کردم که نکنه دارند از من فیلم برداری میکنند تا قتل ندا آقاسلطان را به گردن من بیندازند!! هر چقدر اون شخص حاجی منو کتک میزد و سرم را به دیوار میکوبید تا از من اعتراف بگیرد گفتم من اصلا شخصی به نام ندا آقاسلطان را نمیشناسم که بخواهم اونو به قتل برسونم. حاجی بالاخره خسته شد و از کتک زدن من منصرف شد. تمام بدنم از شدت شکنجه ها درد میکرد و نمیدونستم کجا هستم و قرار است چه بلایی سر من خواهد آمد. خیلی تشنه بودم و بهشون التماس میکردم بهم آب بدهند، بعد از مدتی شخصی بهم گفت سرت را بالا بیار برایت آب آوردم ، من ساده تا سرم را بالا آوردم بیشرف حرومزاده اسپره فلفلی را تو صورتم خالی کرد و هیچ وقت اون زجری را کشیدم فراموش نمیکنم، مخصوصا صدای خنده هاشون که از شکنجه های امثال من داشتند لذت میبرند.
چند ساعتی گذشت، هر کاری کردم چشم بند را پایین بیارم که کجا هستم نتوانستم، آنقدر محکم بسته بودند که سرم داشت منفجر میشد. صدای فریاد بازداشتی های دیگری را میشنیدم که داشتند التماس میکردن از شکنجه شون دست بکشند در همان لحظه شخصی با صدای بلند فریاد زد حاجی تو را خدا نکشید گناه داره ، یک دفعه متوجه شدم لوله اسلحه روی سرم است و همون شخص حاجی بلند فریاد میزد دیکتاتور کیه؟؟!! از ترس سکوت کرده بودم که قرار است در اینجا بمیریم ، بعد از چند دقیقه باز از دوباره همشون شروع به خندیدن کردند. چند ساعتی گذشت که من را سوار یک ماشین کردند، پیش خودم همش فکر میکردم الان یک جایی منو پیاده میکنند و میگن آزادی ولی اینطور نبود و همش یک رویای بچه گانه بود. من را به پلیس امنیت میدان حر بردند و چشم بند و دست بندم را باز کردند، ساعت حدود ۱۱ شب بود و از اینکه از آن جهنمی که نمیدانستم کجا بود جان سالم بدر برده بودم بسیار خوشحال بودم ، ولی جوانان زیادی را دستگیر کرده بودند که همگی در پلیس امنیت به همراه من روی زمین نشسته بودیم ، بعد از حدود یک ساعت ما را سوار ماشین ون پلیس کردند و ما را به پلیس پیشگیری میدان انقلاب انتقال دادند....
ادامه روایت مسعود علیزاده را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/Kahrizak18
#جنایت_کهریزک #جنبش_سبز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پانزده سال پیش در چنین روزی: صبح روز ۱۹ تیر هشتاد و هشت مکان تهران، پلیس پیشگیری میدان انقلاب
صبح روز ۱۹ تیر ۸۸ همه ما بازداشتیهای را به داخل حیاط پلیس پیشگیری بردند و همه رو به صف کردند. توی حیاط یک میز بزرگ گذاشته بودند با کلی میوه روی میز، دادیار حیدریفر به همراه چند نفر نظامی به داخل حیاط آمدند و پشت اون میزها نشستند. بعد از نیم ساعت برگههای چاپ شدهای به همگی ماها دادند که باید آن برگه را با ذکر نام و نام خانوادگی امضا میکردیم. توی برگه پنج اتهام بود ( آشوبگر، اختلال در نظم عمومی، توهین به رهبری، تخریب اموال دولتی و توهین به رئیس جمهور ) متاسفانه با ضرب و شتم مامورین مجبور شدیم برگهها را بدون رضایت امضا کنیم.
بازپرس حیدریفر ما رو به دو دسته تقسیم کرد ، حدود ۱۵۰ نفر را به زندان اوین انتقال دادند و حدود ۱۳۶ نفر هم قرار شد به بازداشتگاه کهریزک اعزام بشیم. یکی از بچه ها از دادیار حیدری فر پرسید کهریزک کجاست؟؟ در جواب گفت !!اگر تا آخر تابستان زنده از کهریزک بیرون آمدید تازه بگویید کهریزک کجاست!!! همگی در ترس و استرس بودیم که کهریزک کجاست و چه جهنمی است که قرار است تا آخر تابستان از آنجا زنده بیرون نیاییم!!! از یک شخصی به نام محمد محمدپور پرسیدم کهریزک بهتره یا اوین ؟؟ در جوابم گفت نترس کهریزک از اوین خیلی بهتره و منم پیش خودم خوشحال شدم که خدا رو شکر اوین نرفتم ولی بی خبر بودم که قرار است وارد چه قتلگاهی بشویم. ما را سوار اتوبوس کردند و وارد بیابانهای خاکی کهریزک شدیم. همه در شوک و اندوه بودیم و خیلی نگران که آیا تا آخر تابستان زنده از کهریزک بیرون میآییم!!! حدود یکساعت پشت در بازداشتگاه کهریزک در انتظار بودیم ، مسئولین بازداشتگاه کهریزک به خاطر کمبود جا ما را پذیرش نمیکردند، سعید مرتضوی ( دادستان تهران ) به فرماندهی نیروی انتظامی فشار میآورد که بازداشتیها را باید پذیرش کنید و بعد از حدود یکساعت به جهنمی به نام کهریزک پذیرش شدیم. جلوی درب بازداشتگاه چند سرباز و نظامی باتوم به دست بودند که یک تونل وحشت درست کرده بودند که از همون لحظه ورودمان از ما حسابی پذیرایی کنند. همگی مجبور شدیم وارد تونل بشیم و کلی لوله و باتوم بر سر و صورتمان زدند، به یاد داشتم در فیلم های سینمایی رژیم بعث عراق با اسیرهای ایرانی این رفتارهای خشن را میکردند، وارد حیاط کهریزک شدیم و همگی ما حس بسیار بدی داشیم، انگار از در و دیوارهای بازداشتگاه کهریزک صدای ضجه آدمها به گوشمان میرسید.
افسرنگهبان محمدیان از نوجوان ۱۶ ساله تا پیرمرد ۶۰ ساله را لخت عریان کردند، فقط به این خاطر که شپش لای درز لباسهای ما نرود و با خود وسیلهای به داخل قرنطنیه نبریم.:چند ساعت طول کشید تا همه دوستانمان در جلوی این همه جمعیت برهنه شوند.
همگی از اینکه در کنار یکدیگر برهنه میشدیم بسیار شرمگین و ناراحت بودیم، مخصوصا افراد سن بالایی که ما و افسر نگهبانان هم سن پسرشان بودیم. عینک افراد عینکی را به زور گرفتند از جمله عینک های محمد کامرانی و محسن روح الامینی را و هر چه التماس کردند عینکها را پس ندادند.حتی محسن روحالامینی بخاطر اینکه نمیتوانست خوب ببینید چندین بار اعتراض کرد ولی استوار محمدی با چندین ضربه لوله بر سر و صورتش زد و او هم ناچار شد عینکش را تحویل بدهد.از داخل قرنطینه یک و دو صدای فریادهای مجرمان خطرناک به گوش مان میرسید و همه ما ترسیده بودیم که اینجا چه جهنمی است که واردش شدیم! افسر نگهبان به ما گفت!! اینجا آخر دنیا است و خدا هم در اینجا خدا هم در اینجا آنتن نمیدهد.
متأسفانه امیر جوادیفر از همان روز اول حال خوبی نداشت و خیلی هم از درد ناله میکرد ، بدن امیر تمام زخمی و کبود بود و دندههایش و فکش بخاطر ضربه های لباس شخصی شکسته بود و وضعیت یکی از چشمانش اصلا خوب نبود. از بعد از ظهر تا شب در داخل حیاط روی آسفالت نشستیم، هوا خیلی گرم بود و همگی خیلی تشنه و گرسنه بودیم، نه خبری از آب بود و نه خبری از غذا. چند نفر از ما به خاطر وضعیت بازداشتگاه اعتراض کردند و کتک خوردند و همگی از ترس داشتیم سکته میکردیم و در شوک بودیم… حدود ۱۳۶ نفر از ما را وارد قرنطینه یک کردند، مساحت قرنطینه ۱ بسیار کوچک بود و حدود ۶۰ متر مکعب داشت ؛ قرنطینه فاقد آب آشامیدنی سالم بود.
تهویه هوا و وسایل گرمکننده و خنککننده هم نداشت و کفپوش قرنطینه فاقد موکت و تختخواب بود و نور کافی، سرویس بهداشتی قابل استفاده و حمام هم نداشت....»
ادامه مطلب:
https://tinyurl.com/Kahrizak19
از صفحه اینستاگرام مسعود علیزاده، شاهد جنایت کهریزک
#کهریزک #جنایت_کهریزک #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
صبح روز ۱۹ تیر ۸۸ همه ما بازداشتیهای را به داخل حیاط پلیس پیشگیری بردند و همه رو به صف کردند. توی حیاط یک میز بزرگ گذاشته بودند با کلی میوه روی میز، دادیار حیدریفر به همراه چند نفر نظامی به داخل حیاط آمدند و پشت اون میزها نشستند. بعد از نیم ساعت برگههای چاپ شدهای به همگی ماها دادند که باید آن برگه را با ذکر نام و نام خانوادگی امضا میکردیم. توی برگه پنج اتهام بود ( آشوبگر، اختلال در نظم عمومی، توهین به رهبری، تخریب اموال دولتی و توهین به رئیس جمهور ) متاسفانه با ضرب و شتم مامورین مجبور شدیم برگهها را بدون رضایت امضا کنیم.
بازپرس حیدریفر ما رو به دو دسته تقسیم کرد ، حدود ۱۵۰ نفر را به زندان اوین انتقال دادند و حدود ۱۳۶ نفر هم قرار شد به بازداشتگاه کهریزک اعزام بشیم. یکی از بچه ها از دادیار حیدری فر پرسید کهریزک کجاست؟؟ در جواب گفت !!اگر تا آخر تابستان زنده از کهریزک بیرون آمدید تازه بگویید کهریزک کجاست!!! همگی در ترس و استرس بودیم که کهریزک کجاست و چه جهنمی است که قرار است تا آخر تابستان از آنجا زنده بیرون نیاییم!!! از یک شخصی به نام محمد محمدپور پرسیدم کهریزک بهتره یا اوین ؟؟ در جوابم گفت نترس کهریزک از اوین خیلی بهتره و منم پیش خودم خوشحال شدم که خدا رو شکر اوین نرفتم ولی بی خبر بودم که قرار است وارد چه قتلگاهی بشویم. ما را سوار اتوبوس کردند و وارد بیابانهای خاکی کهریزک شدیم. همه در شوک و اندوه بودیم و خیلی نگران که آیا تا آخر تابستان زنده از کهریزک بیرون میآییم!!! حدود یکساعت پشت در بازداشتگاه کهریزک در انتظار بودیم ، مسئولین بازداشتگاه کهریزک به خاطر کمبود جا ما را پذیرش نمیکردند، سعید مرتضوی ( دادستان تهران ) به فرماندهی نیروی انتظامی فشار میآورد که بازداشتیها را باید پذیرش کنید و بعد از حدود یکساعت به جهنمی به نام کهریزک پذیرش شدیم. جلوی درب بازداشتگاه چند سرباز و نظامی باتوم به دست بودند که یک تونل وحشت درست کرده بودند که از همون لحظه ورودمان از ما حسابی پذیرایی کنند. همگی مجبور شدیم وارد تونل بشیم و کلی لوله و باتوم بر سر و صورتمان زدند، به یاد داشتم در فیلم های سینمایی رژیم بعث عراق با اسیرهای ایرانی این رفتارهای خشن را میکردند، وارد حیاط کهریزک شدیم و همگی ما حس بسیار بدی داشیم، انگار از در و دیوارهای بازداشتگاه کهریزک صدای ضجه آدمها به گوشمان میرسید.
افسرنگهبان محمدیان از نوجوان ۱۶ ساله تا پیرمرد ۶۰ ساله را لخت عریان کردند، فقط به این خاطر که شپش لای درز لباسهای ما نرود و با خود وسیلهای به داخل قرنطنیه نبریم.:چند ساعت طول کشید تا همه دوستانمان در جلوی این همه جمعیت برهنه شوند.
همگی از اینکه در کنار یکدیگر برهنه میشدیم بسیار شرمگین و ناراحت بودیم، مخصوصا افراد سن بالایی که ما و افسر نگهبانان هم سن پسرشان بودیم. عینک افراد عینکی را به زور گرفتند از جمله عینک های محمد کامرانی و محسن روح الامینی را و هر چه التماس کردند عینکها را پس ندادند.حتی محسن روحالامینی بخاطر اینکه نمیتوانست خوب ببینید چندین بار اعتراض کرد ولی استوار محمدی با چندین ضربه لوله بر سر و صورتش زد و او هم ناچار شد عینکش را تحویل بدهد.از داخل قرنطینه یک و دو صدای فریادهای مجرمان خطرناک به گوش مان میرسید و همه ما ترسیده بودیم که اینجا چه جهنمی است که واردش شدیم! افسر نگهبان به ما گفت!! اینجا آخر دنیا است و خدا هم در اینجا خدا هم در اینجا آنتن نمیدهد.
متأسفانه امیر جوادیفر از همان روز اول حال خوبی نداشت و خیلی هم از درد ناله میکرد ، بدن امیر تمام زخمی و کبود بود و دندههایش و فکش بخاطر ضربه های لباس شخصی شکسته بود و وضعیت یکی از چشمانش اصلا خوب نبود. از بعد از ظهر تا شب در داخل حیاط روی آسفالت نشستیم، هوا خیلی گرم بود و همگی خیلی تشنه و گرسنه بودیم، نه خبری از آب بود و نه خبری از غذا. چند نفر از ما به خاطر وضعیت بازداشتگاه اعتراض کردند و کتک خوردند و همگی از ترس داشتیم سکته میکردیم و در شوک بودیم… حدود ۱۳۶ نفر از ما را وارد قرنطینه یک کردند، مساحت قرنطینه ۱ بسیار کوچک بود و حدود ۶۰ متر مکعب داشت ؛ قرنطینه فاقد آب آشامیدنی سالم بود.
تهویه هوا و وسایل گرمکننده و خنککننده هم نداشت و کفپوش قرنطینه فاقد موکت و تختخواب بود و نور کافی، سرویس بهداشتی قابل استفاده و حمام هم نداشت....»
ادامه مطلب:
https://tinyurl.com/Kahrizak19
از صفحه اینستاگرام مسعود علیزاده، شاهد جنایت کهریزک
#کهریزک #جنایت_کهریزک #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech