به بهانهی زادروز نیما یوشیج
«از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.»
شاید این شعر #نیما_یوشیج به گونهای خواستهی نیما برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت. او در مدرسهی سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد:
«کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.»
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلی نیما، علی اسفندیاری بود که بعدها نام خود را به نیما یوشیج تغییر داد.
نما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد:
«در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال زمانی که او در مسقطالراس ییلاقی خود یوش منزل داشت من به دنیا آمدم، پیوستگی من از طرف جّده به گرجی های متواری از دیر زمانی دراین سرزمین می رسد. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می کنند و شب بالای کوه ها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند.»
دوران تحصیل نیما از مدرسهی کاتولیک سنلویی آغاز شد. نیما میگوید که سالهای اولیهی زندگی مدرسهای او به زد و خورد با بچهها گذشت. هنرش نیز خوب پریدن و فرار از مدرسه به همراه دوستش حسین پژمان بود. او در مدرسه آنگونه که خود میگوید شاگرد خوبی نبود و فقط نمرات نقاشی به دادش میرسید.
آشناییاش با «نظام وفا» که معلم خوشرفتاری بود موجب شد که نیا به شعرگفتن رو بیاورد. نیما به تدریج در همین مدرسه با زبان فرانسه آشنا میشود و از طریق آشناییاش با #ادبیات غرب آغاز میشود. او همزمان درس طلبگی و زبان عربی را نیز میآموخت.
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است.
انقلاب #نیما در #شعر #فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Het4Pu
#توانا
توانا در تلگرام:
@Tavaana_TavaanaTech
توجه شما را به ویدئوهای زیر جلب می کنیم:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
«از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.»
شاید این شعر #نیما_یوشیج به گونهای خواستهی نیما برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت. او در مدرسهی سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد:
«کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.»
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلی نیما، علی اسفندیاری بود که بعدها نام خود را به نیما یوشیج تغییر داد.
نما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد:
«در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال زمانی که او در مسقطالراس ییلاقی خود یوش منزل داشت من به دنیا آمدم، پیوستگی من از طرف جّده به گرجی های متواری از دیر زمانی دراین سرزمین می رسد. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می کنند و شب بالای کوه ها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند.»
دوران تحصیل نیما از مدرسهی کاتولیک سنلویی آغاز شد. نیما میگوید که سالهای اولیهی زندگی مدرسهای او به زد و خورد با بچهها گذشت. هنرش نیز خوب پریدن و فرار از مدرسه به همراه دوستش حسین پژمان بود. او در مدرسه آنگونه که خود میگوید شاگرد خوبی نبود و فقط نمرات نقاشی به دادش میرسید.
آشناییاش با «نظام وفا» که معلم خوشرفتاری بود موجب شد که نیا به شعرگفتن رو بیاورد. نیما به تدریج در همین مدرسه با زبان فرانسه آشنا میشود و از طریق آشناییاش با #ادبیات غرب آغاز میشود. او همزمان درس طلبگی و زبان عربی را نیز میآموخت.
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است.
انقلاب #نیما در #شعر #فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Het4Pu
#توانا
توانا در تلگرام:
@Tavaana_TavaanaTech
توجه شما را به ویدئوهای زیر جلب می کنیم:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
نیما یوشیج؛ شاعر افسانه - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
از پس پنجاهی و اندی ز عمر، نعره بر میآیدم از هر رگی: کاش بودم، باز دور از هر کسی چادری و گوسفندی و سگی شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته نیما برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما میان شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای…
تولد #نیما_یوشیج
شعر «آی آدمها» از نیما #یوشیج با صدای احمد #شاملو
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ میبندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامهتان بر تن
یک نفر در آب میخواند شما را
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بیتابیش افزون
میکند زین آبها بیرون
گاه سر گه پا
آی آدمها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید
میزند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام، در کار تماشائید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
میرود نعرهزنان، وین بانگ باز از دور میآید :
آی آدم ها ..
و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آبهای دوری و نزدیک
باز در گوش این نداها
آی آدمها…
@Tavaana_Tavaanatech
👇👇👇👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
شعر «آی آدمها» از نیما #یوشیج با صدای احمد #شاملو
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ میبندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامهتان بر تن
یک نفر در آب میخواند شما را
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بیتابیش افزون
میکند زین آبها بیرون
گاه سر گه پا
آی آدمها
او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید
میزند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام، در کار تماشائید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
میرود نعرهزنان، وین بانگ باز از دور میآید :
آی آدم ها ..
و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آبهای دوری و نزدیک
باز در گوش این نداها
آی آدمها…
@Tavaana_Tavaanatech
👇👇👇👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
به مناسبت سالگرد درگذشت ِ ژاله اصفهانی، شاعر ِ امید
بسیاری از ما این شعر زیبا را شنیدهایم:
«زندگی صحنهی یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد»
این بخشی است از شعر زیبای ژاله اصفهانی، شاعر گرانقدر با عنوان «#شادبودن هنر است».
مستانه اصفهانی که به ژاله اصفهانی شهرت دارد و به نام #شاعر امید نیز شناخته میشود .
شناسنامهی ژاله او را متولد سال ۱۳۰۰ نسان میهد اما گویا این سن شناسنامهای درست نیست و این شناسنامه را از آنرو تهیه کرده بودند که بتوانند او را پیش از رسیدن به سن قانونی شوهر بدهند. پدرش دوست نداشت که ژاله به مدرسه برود و دوست داشت هر چه زودتر او را به خانهی بخت بفرستد اما مادرش چنین نبود.
مادر دوست داشت که ژاله برای خودش کسی بشود و اینگونه شد که نه ژاله زود شوهر کرد و نه از مدرسه بازماند. ژاله خودش میگوید که آنزمان مقابل آینه میایستاده است و له آن دختر در آینه دستور میداده که تو باید آدم بشوی. تو را میکشم اگر بخواهی هیچ و پوچ باشی. ژاله اولین شعرش را در سن هفت سالگی سرود.
او در سال ۱۳۲۳ در دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. نخستین مجموعهی شعر ژاله با نام «گلهای خود رو» را در دوران دانشجوییاش و در سن بیستودو سالگی سرود. در استخدام بانک ملی با عالیه جهانگیری همسر نیما یوشیج که در آن روزها هنوز شهرت نداشت آشنا شد و از این طریق به دیدار #نیما یوشیج رفت. ژاله در نخستین و آخرین کنگره #نویسندگان ایران که در سال ۱۳۲۵ در تهران برگزار شد شرکت کرد و در مقابل بزرگانی مانند ملکالشعرای #بهار و علیاصغر #حکمت و بدیعالزمان #فروزانفر شعری از خود خواند که مورد تحسین و تشویق این بزرگان قرار گرفت.
ژاله اصفهانی از سال ۱۹۶۵ عضو اتحادیه نویسندگان تاجیکستان بوده است و آثار او در این کشور علاقهمندان بسیار دارد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ژاله اصفهانی مانند بسیاری از #روشنفکران ایرانی گمان کردند که #آزادی به ایران پا گذاشته است و از اینرو تصمیم گرفت که به ایران بازگردد.
ژاله در سال ۱۳۵۹ در سن شصت سالگی به ایران بازگشت اما در ایران #بازداشت شد و مدتی را در #زندان #اوین گذراند و پس از آن بر اثر فشار مجبور شد که به لندن #مهاجرت کند. دکتر #ژاله_اصفهانی روز هفتم آذرماه ۱۳۸۶ در سن هشتادوشش سالگی در بیمارستانی در شهر لندن درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/GKkguq
#توانا
توانا در تلگرام:
@Tavaana_TavaanaTech
بسیاری از ما این شعر زیبا را شنیدهایم:
«زندگی صحنهی یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد»
این بخشی است از شعر زیبای ژاله اصفهانی، شاعر گرانقدر با عنوان «#شادبودن هنر است».
مستانه اصفهانی که به ژاله اصفهانی شهرت دارد و به نام #شاعر امید نیز شناخته میشود .
شناسنامهی ژاله او را متولد سال ۱۳۰۰ نسان میهد اما گویا این سن شناسنامهای درست نیست و این شناسنامه را از آنرو تهیه کرده بودند که بتوانند او را پیش از رسیدن به سن قانونی شوهر بدهند. پدرش دوست نداشت که ژاله به مدرسه برود و دوست داشت هر چه زودتر او را به خانهی بخت بفرستد اما مادرش چنین نبود.
مادر دوست داشت که ژاله برای خودش کسی بشود و اینگونه شد که نه ژاله زود شوهر کرد و نه از مدرسه بازماند. ژاله خودش میگوید که آنزمان مقابل آینه میایستاده است و له آن دختر در آینه دستور میداده که تو باید آدم بشوی. تو را میکشم اگر بخواهی هیچ و پوچ باشی. ژاله اولین شعرش را در سن هفت سالگی سرود.
او در سال ۱۳۲۳ در دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت. نخستین مجموعهی شعر ژاله با نام «گلهای خود رو» را در دوران دانشجوییاش و در سن بیستودو سالگی سرود. در استخدام بانک ملی با عالیه جهانگیری همسر نیما یوشیج که در آن روزها هنوز شهرت نداشت آشنا شد و از این طریق به دیدار #نیما یوشیج رفت. ژاله در نخستین و آخرین کنگره #نویسندگان ایران که در سال ۱۳۲۵ در تهران برگزار شد شرکت کرد و در مقابل بزرگانی مانند ملکالشعرای #بهار و علیاصغر #حکمت و بدیعالزمان #فروزانفر شعری از خود خواند که مورد تحسین و تشویق این بزرگان قرار گرفت.
ژاله اصفهانی از سال ۱۹۶۵ عضو اتحادیه نویسندگان تاجیکستان بوده است و آثار او در این کشور علاقهمندان بسیار دارد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ژاله اصفهانی مانند بسیاری از #روشنفکران ایرانی گمان کردند که #آزادی به ایران پا گذاشته است و از اینرو تصمیم گرفت که به ایران بازگردد.
ژاله در سال ۱۳۵۹ در سن شصت سالگی به ایران بازگشت اما در ایران #بازداشت شد و مدتی را در #زندان #اوین گذراند و پس از آن بر اثر فشار مجبور شد که به لندن #مهاجرت کند. دکتر #ژاله_اصفهانی روز هفتم آذرماه ۱۳۸۶ در سن هشتادوشش سالگی در بیمارستانی در شهر لندن درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/GKkguq
#توانا
توانا در تلگرام:
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
ژاله اصفهانی، شاعر ِ امید
توانا- مستانه اصفهانی که به ژاله اصفهانی شهرت دارد و به نام شاعر امید نیز شناخته میشود در سال ۱۳۰۰ شمسی در اصفهان دیده به جهان گشود. او در سیزده سالگی تصمیم گرفت که نامش را به ژاله تغییر دهد. او پس
«نیما یوشیج، ۲۱ آبانماه ۱۲۱ ساله شد. وقتی به یوش محل تولد نیما میرویم کوچهباغهایی است که از هر سو صدای آب به گوش میرسد. کوچههای این روستا هر کدام به نام یک شاعر ِ شعر نویی نامگذاری شده است و شاید سهم نام هر کدام از این شاعران در ایران و خیابانهای آن همین نام باشد. سهم احمد شاملو را میتوانید در این عکس ببینید. و البته سهم او شکستن سنگ قبر او نیز هست که بارها اتفاق افتاده است.
این نوشتهی یکی از همراهان توانا است.
goo.gl/TquI83
شما چه فکر میکنید؟
@Tavaana_TavaanaTech
این نوشتهی یکی از همراهان توانا است.
goo.gl/TquI83
شما چه فکر میکنید؟
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «نیما یوشیج، ۲۱ آبانماه ۱۲۱ ساله شد. وقتی به یوش محل تولد نیما میرویم کوچهباغهایی است که از هر سو صدای آب به گوش میرسد. کوچههای این #روستا هر کدام به نام یک شاعر ِ شعر نویی نامگذاری شده است و شاید سهم نام هر کدام از این شاعران در ایران و خیابانهای…
نیما یوشیج، شاعر افسانه
https://goo.gl/7qxfqA
از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.
شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت و در مدرسه سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلیاش علی اسفندیاری بود که بعدها آن را به نیما یوشیج تغییر داد.
نیما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد: «در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال من به دنیا آمدم. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت.»
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است. «به پیشگاه استاد «نظام وفا» تقدیم میکنم: «هر چند که میدانم این منظومه هدیهی ناچیزیست، اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید. نیما یوشیج دیماه ِ ۱۳۰۱» «نیما ۲۵ ساله بود که «افسانه» را در سه شمارهی هفتهنامهی قرن بیستم میرزادهی عشقی چاپ کرد. نکتهسنجان خیلی زود به تازگی و عظمت این اثر پی بردند. شاعری جوان توانسته بود گفتوگویی عمیق و زیبا را با تصویرهای تازه و جاندار در قالب منظومههای بلند ماهرانه به پیش ببرد. چنین کاری در آن زمان هیچ نظیر نداشت.» (دیروز و امروز شعر فارسی، ضیا موحد، نشر هرمس ص ۱۱۷،۱۳۸۹)
هر چند انتشار افسانه برای نیما شهرت و تثبیت در شعر و شاعری به ارمغان آورده بود اما موجب نشد که پیروان سبک قدیم شعر فارسی بر او حمله نیاورند. ملکالشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی از زمرهی کسانی بودند که بر نیما تاختند. نیما یوشیج در سال ۱۲۹۸ وارد وزارت مالیه شد اما روح سرکشش با زندگی کارمندی میانهای نداشت. انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است. نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد: «کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.» ( دیروز و امروز شعر فارسی، ص ۱۱۸) پس از ققنوس زبان نیما ویژگیهای دیگری مییابد که سنتگرایان ادبی آن را نمیپسندند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2miYbTe
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
https://goo.gl/7qxfqA
از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.
شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت و در مدرسه سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلیاش علی اسفندیاری بود که بعدها آن را به نیما یوشیج تغییر داد.
نیما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد: «در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال من به دنیا آمدم. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت.»
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است. «به پیشگاه استاد «نظام وفا» تقدیم میکنم: «هر چند که میدانم این منظومه هدیهی ناچیزیست، اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید. نیما یوشیج دیماه ِ ۱۳۰۱» «نیما ۲۵ ساله بود که «افسانه» را در سه شمارهی هفتهنامهی قرن بیستم میرزادهی عشقی چاپ کرد. نکتهسنجان خیلی زود به تازگی و عظمت این اثر پی بردند. شاعری جوان توانسته بود گفتوگویی عمیق و زیبا را با تصویرهای تازه و جاندار در قالب منظومههای بلند ماهرانه به پیش ببرد. چنین کاری در آن زمان هیچ نظیر نداشت.» (دیروز و امروز شعر فارسی، ضیا موحد، نشر هرمس ص ۱۱۷،۱۳۸۹)
هر چند انتشار افسانه برای نیما شهرت و تثبیت در شعر و شاعری به ارمغان آورده بود اما موجب نشد که پیروان سبک قدیم شعر فارسی بر او حمله نیاورند. ملکالشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی از زمرهی کسانی بودند که بر نیما تاختند. نیما یوشیج در سال ۱۲۹۸ وارد وزارت مالیه شد اما روح سرکشش با زندگی کارمندی میانهای نداشت. انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است. نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد: «کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.» ( دیروز و امروز شعر فارسی، ص ۱۱۸) پس از ققنوس زبان نیما ویژگیهای دیگری مییابد که سنتگرایان ادبی آن را نمیپسندند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2miYbTe
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. نیما یوشیج، شاعر افسانه از پس پنجاهی و اندی ز عُمر، نعره برمیآیدم از هر رگی: کاش بودم، باز دور از هر کسی چادری و گوسفندی و سگی. شاید این #شعر #نیما_یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت.…
نیما یوشیج، شاعر افسانه
از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.
شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت و در مدرسه سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلیاش علی اسفندیاری بود که بعدها آن را به نیما یوشیج تغییر داد.
نیما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد: «در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال من به دنیا آمدم. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت.»
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است. «به پیشگاه استاد «نظام وفا» تقدیم میکنم: «هر چند که میدانم این منظومه هدیهی ناچیزیست، اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید. نیما یوشیج دیماه ِ ۱۳۰۱» «نیما ۲۵ ساله بود که «افسانه» را در سه شمارهی هفتهنامهی قرن بیستم میرزادهی عشقی چاپ کرد. نکتهسنجان خیلی زود به تازگی و عظمت این اثر پی بردند. شاعری جوان توانسته بود گفتوگویی عمیق و زیبا را با تصویرهای تازه و جاندار در قالب منظومههای بلند ماهرانه به پیش ببرد. چنین کاری در آن زمان هیچ نظیر نداشت.» (دیروز و امروز شعر فارسی، ضیا موحد، نشر هرمس ص ۱۱۷،۱۳۸۹)
هر چند انتشار افسانه برای نیما شهرت و تثبیت در شعر و شاعری به ارمغان آورده بود اما موجب نشد که پیروان سبک قدیم شعر فارسی بر او حمله نیاورند. ملکالشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی از زمرهی کسانی بودند که بر نیما تاختند. نیما یوشیج در سال ۱۲۹۸ وارد وزارت مالیه شد اما روح سرکشش با زندگی کارمندی میانهای نداشت. انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد: «کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.» ( دیروز و امروز شعر فارسی، ص ۱۱۸) پس از ققنوس زبان نیما ویژگیهای دیگری مییابد که سنتگرایان ادبی آن را نمیپسندند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2miYbTe
#پروفایل
#نیما_یوشیج
#شعر_نو
@Tavaana_TavaanaTech
از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.
شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت و در مدرسه سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلیاش علی اسفندیاری بود که بعدها آن را به نیما یوشیج تغییر داد.
نیما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد: «در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال من به دنیا آمدم. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت.»
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است. «به پیشگاه استاد «نظام وفا» تقدیم میکنم: «هر چند که میدانم این منظومه هدیهی ناچیزیست، اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید. نیما یوشیج دیماه ِ ۱۳۰۱» «نیما ۲۵ ساله بود که «افسانه» را در سه شمارهی هفتهنامهی قرن بیستم میرزادهی عشقی چاپ کرد. نکتهسنجان خیلی زود به تازگی و عظمت این اثر پی بردند. شاعری جوان توانسته بود گفتوگویی عمیق و زیبا را با تصویرهای تازه و جاندار در قالب منظومههای بلند ماهرانه به پیش ببرد. چنین کاری در آن زمان هیچ نظیر نداشت.» (دیروز و امروز شعر فارسی، ضیا موحد، نشر هرمس ص ۱۱۷،۱۳۸۹)
هر چند انتشار افسانه برای نیما شهرت و تثبیت در شعر و شاعری به ارمغان آورده بود اما موجب نشد که پیروان سبک قدیم شعر فارسی بر او حمله نیاورند. ملکالشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی از زمرهی کسانی بودند که بر نیما تاختند. نیما یوشیج در سال ۱۲۹۸ وارد وزارت مالیه شد اما روح سرکشش با زندگی کارمندی میانهای نداشت. انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد: «کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.» ( دیروز و امروز شعر فارسی، ص ۱۱۸) پس از ققنوس زبان نیما ویژگیهای دیگری مییابد که سنتگرایان ادبی آن را نمیپسندند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2miYbTe
#پروفایل
#نیما_یوشیج
#شعر_نو
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. نیما یوشیج، شاعر افسانه از پس پنجاهی و اندی ز عُمر، نعره برمیآیدم از هر رگی: کاش بودم، باز دور از هر کسی چادری و گوسفندی و سگی. . شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت.…
به بهانهی زادروز نیما یوشیج
«از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.»
شاید این شعر #نیما_یوشیج به گونهای خواستهی نیما برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت. او در مدرسهی سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی یک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد:
«کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.»
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلی نیما، علی اسفندیاری بود که بعدها نام خود را به نیما یوشیج تغییر داد.
نما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد:
«در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال زمانی که او در مسقطالراس ییلاقی خود یوش منزل داشت من به دنیا آمدم، پیوستگی من از طرف جّده به گرجی های متواری از دیر زمانی دراین سرزمین می رسد. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می کنند و شب بالای کوه ها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند.»
دوران تحصیل نیما از مدرسهی کاتولیک سنلویی آغاز شد. نیما میگوید که سالهای اولیهی زندگی مدرسهای او به زد و خورد با بچهها گذشت. هنرش نیز خوب پریدن و فرار از مدرسه به همراه دوستش حسین پژمان بود. او در مدرسه آنگونه که خود میگوید شاگرد خوبی نبود و فقط نمرات نقاشی به دادش میرسید.
آشناییاش با «نظام وفا» که معلم خوشرفتاری بود موجب شد که نیا به شعرگفتن رو بیاورد. نیما به تدریج در همین مدرسه با زبان فرانسه آشنا میشود و از طریق آشناییاش با #ادبیات غرب آغاز میشود. او همزمان درس طلبگی و زبان عربی را نیز میآموخت.
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است.
انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Het4Pu
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.»
شاید این شعر #نیما_یوشیج به گونهای خواستهی نیما برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت. او در مدرسهی سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی یک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد:
«کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.»
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلی نیما، علی اسفندیاری بود که بعدها نام خود را به نیما یوشیج تغییر داد.
نما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد:
«در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال زمانی که او در مسقطالراس ییلاقی خود یوش منزل داشت من به دنیا آمدم، پیوستگی من از طرف جّده به گرجی های متواری از دیر زمانی دراین سرزمین می رسد. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می کنند و شب بالای کوه ها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند.»
دوران تحصیل نیما از مدرسهی کاتولیک سنلویی آغاز شد. نیما میگوید که سالهای اولیهی زندگی مدرسهای او به زد و خورد با بچهها گذشت. هنرش نیز خوب پریدن و فرار از مدرسه به همراه دوستش حسین پژمان بود. او در مدرسه آنگونه که خود میگوید شاگرد خوبی نبود و فقط نمرات نقاشی به دادش میرسید.
آشناییاش با «نظام وفا» که معلم خوشرفتاری بود موجب شد که نیا به شعرگفتن رو بیاورد. نیما به تدریج در همین مدرسه با زبان فرانسه آشنا میشود و از طریق آشناییاش با #ادبیات غرب آغاز میشود. او همزمان درس طلبگی و زبان عربی را نیز میآموخت.
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است.
انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Het4Pu
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. به بهانهی زادروز نیما یوشیج . «از پس پنجاهی و اندی ز عُمر، نعره برمیآیدم از هر رگی: کاش بودم، باز دور از هر کسی چادری و گوسفندی و سگی.» . شاید این شعر #نیما_یوشیج به گونهای خواستهی نیما برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان…
Forwarded from آموزشکده توانا
نیما یوشیج، شاعر افسانه
از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.
شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت و در مدرسه سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلیاش علی اسفندیاری بود که بعدها آن را به نیما یوشیج تغییر داد.
نیما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد: «در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال من به دنیا آمدم. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت.»
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است. «به پیشگاه استاد «نظام وفا» تقدیم میکنم: «هر چند که میدانم این منظومه هدیهی ناچیزیست، اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید. نیما یوشیج دیماه ِ ۱۳۰۱» «نیما ۲۵ ساله بود که «افسانه» را در سه شمارهی هفتهنامهی قرن بیستم میرزادهی عشقی چاپ کرد. نکتهسنجان خیلی زود به تازگی و عظمت این اثر پی بردند. شاعری جوان توانسته بود گفتوگویی عمیق و زیبا را با تصویرهای تازه و جاندار در قالب منظومههای بلند ماهرانه به پیش ببرد. چنین کاری در آن زمان هیچ نظیر نداشت.» (دیروز و امروز شعر فارسی، ضیا موحد، نشر هرمس ص ۱۱۷،۱۳۸۹)
هر چند انتشار افسانه برای نیما شهرت و تثبیت در شعر و شاعری به ارمغان آورده بود اما موجب نشد که پیروان سبک قدیم شعر فارسی بر او حمله نیاورند. ملکالشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی از زمرهی کسانی بودند که بر نیما تاختند. نیما یوشیج در سال ۱۲۹۸ وارد وزارت مالیه شد اما روح سرکشش با زندگی کارمندی میانهای نداشت. انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد: «کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.» ( دیروز و امروز شعر فارسی، ص ۱۱۸) پس از ققنوس زبان نیما ویژگیهای دیگری مییابد که سنتگرایان ادبی آن را نمیپسندند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2miYbTe
#پروفایل
#نیما_یوشیج
#شعر_نو
@Tavaana_TavaanaTech
از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.
شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازدهسالگی به همراه خانوادهاش به تهران رفت و در مدرسه سنلویی در تهران شروع به تحصیل کرد.
نیما یوشیج، بیستویکم آبانماه در دهکدهی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیانگذار شعر نو میشناسند. نام اصلیاش علی اسفندیاری بود که بعدها آن را به نیما یوشیج تغییر داد.
نیما یوشیج در معرفی خود چنین میآورد: «در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمانهای قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گلهداری خود مشغول بود. در پاییز همین سال من به دنیا آمدم. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخیبانان گذشت.»
نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است. «به پیشگاه استاد «نظام وفا» تقدیم میکنم: «هر چند که میدانم این منظومه هدیهی ناچیزیست، اما او اهالی کوهستان را به سادگی و صداقتشان خواهد بخشید. نیما یوشیج دیماه ِ ۱۳۰۱» «نیما ۲۵ ساله بود که «افسانه» را در سه شمارهی هفتهنامهی قرن بیستم میرزادهی عشقی چاپ کرد. نکتهسنجان خیلی زود به تازگی و عظمت این اثر پی بردند. شاعری جوان توانسته بود گفتوگویی عمیق و زیبا را با تصویرهای تازه و جاندار در قالب منظومههای بلند ماهرانه به پیش ببرد. چنین کاری در آن زمان هیچ نظیر نداشت.» (دیروز و امروز شعر فارسی، ضیا موحد، نشر هرمس ص ۱۱۷،۱۳۸۹)
هر چند انتشار افسانه برای نیما شهرت و تثبیت در شعر و شاعری به ارمغان آورده بود اما موجب نشد که پیروان سبک قدیم شعر فارسی بر او حمله نیاورند. ملکالشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی از زمرهی کسانی بودند که بر نیما تاختند. نیما یوشیج در سال ۱۲۹۸ وارد وزارت مالیه شد اما روح سرکشش با زندگی کارمندی میانهای نداشت. انقلاب نیما در شعر فارسی با دو شعر «ققنوس» در بهمنماه ۱۳۱۶ و «غراب» در سال ۱۳۱۷ آغاز میشود. این دو شعر در مجلهی «موسیقی» که یک مجلهی دولتی بود منتشر میشود. نیما از افسانه تا ققنوس راهی پانزده ساله را آمده است.
نیما در نامهای به صادق هدایت در سال ۱۳۱۵ یعنی سک سال پیش از انتشار ققنوس که اولین شعر نو محسوب میشود اینگونه مینویسد: «کاری که تو در نثر انجام دادهای من در نظم کلمات خشن و سقط انجام دادهام که به نتیجهی زحمت آنها را رام کردهام. اما در این کار من مخالفت زیاد است زیرا دیوار پوسیده هنوز جلوی راه است و سوسکها بالا می روند و ضجه میکشند.» ( دیروز و امروز شعر فارسی، ص ۱۱۸) پس از ققنوس زبان نیما ویژگیهای دیگری مییابد که سنتگرایان ادبی آن را نمیپسندند.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2miYbTe
#پروفایل
#نیما_یوشیج
#شعر_نو
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. نیما یوشیج، شاعر افسانه از پس پنجاهی و اندی ز عُمر، نعره برمیآیدم از هر رگی: کاش بودم، باز دور از هر کسی چادری و گوسفندی و سگی. . شاید این شعر نیما یوشیج به گونهای خواسته او برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسبچرانان گذشت.…