روایت پوران فرخزاد از خانهای که خراب شد
فروغ خانه میخواهد چهکار؟
همهچیز از عکسی شروع شد که چند روز پیش، سر صبح، هوشنگ گلمکانی، سردبیر مجله فیلم، در اینستاگرام خود گذاشت و در توضیحش نوشت: «هرروز از کنار کوچه اعرابی در خیابان هدایت میگذشتم، اما امروز صبح شاهد اتفاق تأسفبرانگیزی شدم. خانه فروغ فرخزاد با خاک یکسان شده بود. تخریب کامل، دیگر هیچچیز از آن بر جای نمانده».
ماه اخیر، ماه عجیبی برای فروغ فرخزاد بود؛ انتشار نامهای از او به ابراهیم گلستان حواشی فراوانی را لااقل در فضای مجازی به وجود آورد و حالا خانهاش با خاک یکسان شده؛ خانهای که میگویند ابراهیم گلستان برای او فراهم کرده و مدتی نیز کاوه گلستان و بعدها لیلی گلستان در آن اقامت داشتهاند.
پوران فرخزاد، این خانه، واقع در دروس را بهخوبی به یاد میآورد: «چندینبار به این خانه رفته بودم. از نظر معماری خانه خاصی نبود، اما فروغ آن را به زیبایی تزئین کرده بود. حیاط قشنگی داشت و هالِ بزرگی و دو اتاق کوچک». خواهر فروغ میدانسته که این خانه بالاخره خراب خواهد شد، فارغ از آنکه دراینمیان خاطره خواهرش چه خواهد شد: «این خانه را بعد از فوت همسر لیلی گلستان فروخته بودند. مالک هم قصد داشت خانه را خراب کند و چند طبقه بسازد. من و دو فیلمساز، چندباری جلسه گذاشتیم، دیدار کردیم و اصرارمان بر این بود که خانه تخریب نشود بلکه بتوان از آن مکانی برای بزرگداشت فروغ ایجاد کرد، اما مالک میگفت: «من فروغ مروغ سرم نمیشود». پول داده بود و خانه را خریده بود و حالا حق داشت که خرابش کند». این اولین و آخرینبار نخواهد بود که خانهای با بوی خاطرات تاریخ ادبیات ایران ویران میشود؛ از خانه پروین اعتصامی تا خانه هدایت، از خانه میرزادهعشقی تا خانه سیمین و جلال که هنوز وضع روشنی ندارد.
پوران فرخزاد با صدای بغضآلودش ادامه میدهد: «این یعنی روال رایج در یک جامعه که بیفرهنگی در آن قالب شده است. شما توقع داشتید که بیاید میلیونها تومان پولش را لنگِ فروغ کند؟ اصلا مگر میداند فروغ کیست؟ فروغ برای آنهایی که میشناسندش، زنده است و باقیماندن خاطرهاش ربطی به این خانه و آن خانه ندارد. اصلا فروغ خانه میخواهد چهکار؟»
از خانههایی که فروغ در آن زندگی کرده، هنوز یکی دیگر مانده است؛ خانه پدریاش در چهارراه مولوی؛ خانهای که آنهم بهنوعی محل مناقشه است و هر روز بیم آن میرود که به روزگار همین خانه بدل شود.
این موضوع اما برای پوران که به گفته خودش، تلخترین داغها، داغ مرگ اعضای خانوادهاش- را در سینه دارد، از جنس دیگری است: «ما در دورانی زندگی میکنیم که همهچیز در حال تغییر است؛ خانهها را خراب میکنند تا برج بسازند، شهرها ویران میشوند، گلهای آفتابگردان حیاط خانه فروغ از بین میروند و ما هم زندهایم و شاهد. فروغ رفته است و راحت شده، خوشبهحالش. ما ماندهایم و دیدن و شنیدن این خبرهای تلخ».
سعید برآبادی- روزنامه شرق
goo.gl/vQHFOU
مطلب مرتبط:
فروغ فرخزاد
http://bit.ly/1uMdl1p
فروغ خانه میخواهد چهکار؟
همهچیز از عکسی شروع شد که چند روز پیش، سر صبح، هوشنگ گلمکانی، سردبیر مجله فیلم، در اینستاگرام خود گذاشت و در توضیحش نوشت: «هرروز از کنار کوچه اعرابی در خیابان هدایت میگذشتم، اما امروز صبح شاهد اتفاق تأسفبرانگیزی شدم. خانه فروغ فرخزاد با خاک یکسان شده بود. تخریب کامل، دیگر هیچچیز از آن بر جای نمانده».
ماه اخیر، ماه عجیبی برای فروغ فرخزاد بود؛ انتشار نامهای از او به ابراهیم گلستان حواشی فراوانی را لااقل در فضای مجازی به وجود آورد و حالا خانهاش با خاک یکسان شده؛ خانهای که میگویند ابراهیم گلستان برای او فراهم کرده و مدتی نیز کاوه گلستان و بعدها لیلی گلستان در آن اقامت داشتهاند.
پوران فرخزاد، این خانه، واقع در دروس را بهخوبی به یاد میآورد: «چندینبار به این خانه رفته بودم. از نظر معماری خانه خاصی نبود، اما فروغ آن را به زیبایی تزئین کرده بود. حیاط قشنگی داشت و هالِ بزرگی و دو اتاق کوچک». خواهر فروغ میدانسته که این خانه بالاخره خراب خواهد شد، فارغ از آنکه دراینمیان خاطره خواهرش چه خواهد شد: «این خانه را بعد از فوت همسر لیلی گلستان فروخته بودند. مالک هم قصد داشت خانه را خراب کند و چند طبقه بسازد. من و دو فیلمساز، چندباری جلسه گذاشتیم، دیدار کردیم و اصرارمان بر این بود که خانه تخریب نشود بلکه بتوان از آن مکانی برای بزرگداشت فروغ ایجاد کرد، اما مالک میگفت: «من فروغ مروغ سرم نمیشود». پول داده بود و خانه را خریده بود و حالا حق داشت که خرابش کند». این اولین و آخرینبار نخواهد بود که خانهای با بوی خاطرات تاریخ ادبیات ایران ویران میشود؛ از خانه پروین اعتصامی تا خانه هدایت، از خانه میرزادهعشقی تا خانه سیمین و جلال که هنوز وضع روشنی ندارد.
پوران فرخزاد با صدای بغضآلودش ادامه میدهد: «این یعنی روال رایج در یک جامعه که بیفرهنگی در آن قالب شده است. شما توقع داشتید که بیاید میلیونها تومان پولش را لنگِ فروغ کند؟ اصلا مگر میداند فروغ کیست؟ فروغ برای آنهایی که میشناسندش، زنده است و باقیماندن خاطرهاش ربطی به این خانه و آن خانه ندارد. اصلا فروغ خانه میخواهد چهکار؟»
از خانههایی که فروغ در آن زندگی کرده، هنوز یکی دیگر مانده است؛ خانه پدریاش در چهارراه مولوی؛ خانهای که آنهم بهنوعی محل مناقشه است و هر روز بیم آن میرود که به روزگار همین خانه بدل شود.
این موضوع اما برای پوران که به گفته خودش، تلخترین داغها، داغ مرگ اعضای خانوادهاش- را در سینه دارد، از جنس دیگری است: «ما در دورانی زندگی میکنیم که همهچیز در حال تغییر است؛ خانهها را خراب میکنند تا برج بسازند، شهرها ویران میشوند، گلهای آفتابگردان حیاط خانه فروغ از بین میروند و ما هم زندهایم و شاهد. فروغ رفته است و راحت شده، خوشبهحالش. ما ماندهایم و دیدن و شنیدن این خبرهای تلخ».
سعید برآبادی- روزنامه شرق
goo.gl/vQHFOU
مطلب مرتبط:
فروغ فرخزاد
http://bit.ly/1uMdl1p
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. روایت #پوران_فرخزاد از خانهای که خراب شد فروغ خانه میخواهد چهکار؟ همهچیز از عکسی شروع شد که چند روز پیش، سر صبح، هوشنگ گلمکانی، سردبیر مجله فیلم، در اینستاگرام خود گذاشت و در توضیحش نوشت: «هرروز از کنار کوچه اعرابی در خیابان هدایت میگذشتم، اما امروز…
«...در پایان همان روز بود که تقی گلستان از پسر پرسید این خانم فروغ کجاست. فردایش پدر و پسر با فروغ راهی زرده بند شدند گفتگوکنان. در همه راه گلستان بزرگ با فروغ سخن می گفت. تا ناگهان از این دو پرسید چرا ازدواج نمی کنید… مخاطبان به طبع لبخند می زدند و پاسخی در کار نبود. اما آقای پدر پیگیر بود و صلاح نمی دید ارتباطی که همه از آن باخبر بودند، چنین بماند. ابراهیم گلستان سنگ انداخت و پرسید شما به فخری می گویید. و از پدر جواب شنید بله. فردایش وقتی آنان به دیدار آیت الله تقوی شیرازی رفتند، آقای گلستان پدر که برای فخری خانم گلستان عمو و بزرگتر و عزیز بود و علاقه سرشاری هم به وی داشت، پاسخ آورده است که گفته اند موافقم به هر چه صلاح می دانید. و بدین گونه بود که روز نهم شهریور ۱۳۴۲ آیت الله تقوی شیرازی، خطبه عقد شرعی فروغ فرخ زاد فرزند سرهنگ محمدباقر فرخ زاد را با سید ابراهیم گلستان فرزند سید تقی خواند. هم او بیست سال قبل دو برادرزاده خود فخری و سید ابراهیم را هم برای هم عقد کرده بود.»
اینها بخشی از نوشتهی مسعود بهنود، روزنامهنگار و از دوستان ابراهیم گلستان است که در صفحهی فیسبوک شخصیاش نوشته است. این روزنامهنگار میگوید که فروغ فرخزاد همسر دوم ابراهیم گلستان بوده است.
خراب شدن خانهی فروغ فرخزاد در تهران و بنا شدن آپارتمانی چند طبقه بر روی آن و همینطور انتشار برخی از نامههای فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان موجب شده که داستان زندگی فروغ فرخزاد و رابطهاش با ابراهیم گلستان بار دیگر بر سر زبانها بیاید.
goo.gl/pemP7p
مسعود بهنود در بخشی از این نوشته با عنوان «آن خانه و ان عقد» میآورد:
«فروغ از گفته های خودش چنین پیداست که از وقتی از زنده یاد پرویز شاپور جدا شد و تلخ و سرگشته به تهران آمد هرگز نه در این شهر و نه در رم و نه وقتی آلمان بود خاطر امن و مامن راحت نیافت، ده ها قصه داشت که گاه مانند صداهای هر شبه و هر دمه آپارتمان مزین الدوله با خنده می گفت و گاه با وحشت نقل می کرد مانند نقل آن شب وحشت انگیز حمله دو سرباز آمریکایی به خانه اش وقتی مست می خواستند به درون بریزند، یا وقتی دست به خودکشی زد و در بالاخانه ای در خیابان شمیران همسایه مرکز جغرافیایی ارتش بود، یا بار دیگری در آپارتمان انتهای خیابان تخت جمشید.
سخت بود زندگیش و پادر هوا تا اواخر ۱۳۴۱ که ابراهیم گلستان در محضرخانه یخچال از یک شیرازی با نام راد زمینی خرید و مهندس بیژن صفاری به سلیقه و سفارش فروغ خانه ای جمع و جور چنان که وی می خواست طراحی کرد و چنان که آماده شد فروغ در آن خانه کوی دوم ماوا گرفت. در همان جا گاه میهمانی های ساده داد و دوستان را جمع کرد، خندید، هزاران نخ سیگار کشید و گاه سرمست درافتاد و گاه از دردهایی که بیرون از اختیارش بود شیون کرد. اما نه مانند همه زندگیش، بلکه به گفته خودش «به زندگی آدمیزاد شبیه شده زندگی من» . و ۲۴ بهمن ۱۳۴۶ سه سال اندی بعد، از همین خانه رفت و دو کوچه آن طرف تر تصادف کرد و دیگر برنگشت.»
مطلب مرتبط:
فروغ فرخزاد
http://bit.ly/1uMdl1p
اینها بخشی از نوشتهی مسعود بهنود، روزنامهنگار و از دوستان ابراهیم گلستان است که در صفحهی فیسبوک شخصیاش نوشته است. این روزنامهنگار میگوید که فروغ فرخزاد همسر دوم ابراهیم گلستان بوده است.
خراب شدن خانهی فروغ فرخزاد در تهران و بنا شدن آپارتمانی چند طبقه بر روی آن و همینطور انتشار برخی از نامههای فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان موجب شده که داستان زندگی فروغ فرخزاد و رابطهاش با ابراهیم گلستان بار دیگر بر سر زبانها بیاید.
goo.gl/pemP7p
مسعود بهنود در بخشی از این نوشته با عنوان «آن خانه و ان عقد» میآورد:
«فروغ از گفته های خودش چنین پیداست که از وقتی از زنده یاد پرویز شاپور جدا شد و تلخ و سرگشته به تهران آمد هرگز نه در این شهر و نه در رم و نه وقتی آلمان بود خاطر امن و مامن راحت نیافت، ده ها قصه داشت که گاه مانند صداهای هر شبه و هر دمه آپارتمان مزین الدوله با خنده می گفت و گاه با وحشت نقل می کرد مانند نقل آن شب وحشت انگیز حمله دو سرباز آمریکایی به خانه اش وقتی مست می خواستند به درون بریزند، یا وقتی دست به خودکشی زد و در بالاخانه ای در خیابان شمیران همسایه مرکز جغرافیایی ارتش بود، یا بار دیگری در آپارتمان انتهای خیابان تخت جمشید.
سخت بود زندگیش و پادر هوا تا اواخر ۱۳۴۱ که ابراهیم گلستان در محضرخانه یخچال از یک شیرازی با نام راد زمینی خرید و مهندس بیژن صفاری به سلیقه و سفارش فروغ خانه ای جمع و جور چنان که وی می خواست طراحی کرد و چنان که آماده شد فروغ در آن خانه کوی دوم ماوا گرفت. در همان جا گاه میهمانی های ساده داد و دوستان را جمع کرد، خندید، هزاران نخ سیگار کشید و گاه سرمست درافتاد و گاه از دردهایی که بیرون از اختیارش بود شیون کرد. اما نه مانند همه زندگیش، بلکه به گفته خودش «به زندگی آدمیزاد شبیه شده زندگی من» . و ۲۴ بهمن ۱۳۴۶ سه سال اندی بعد، از همین خانه رفت و دو کوچه آن طرف تر تصادف کرد و دیگر برنگشت.»
مطلب مرتبط:
فروغ فرخزاد
http://bit.ly/1uMdl1p
امروز روز اول دیماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
نجاتدهنده در گور خفته است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد میآید
در کوچه باد میآید
و من به جفتگیری گلها میاندیشم
به غنچههایی با ساقهای لاغر کم خون
و این زمان خستهی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس میگذرد
مردی که از رشتههای آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیدهاند
و در شقیقههای منقلبش آن هجای خونین را
تکرار میکنند
- سلام
- سلام
و من به جفتگیری گلها میاندیشم...
شعر از فروغ فرخزاد
طرح از بزرگمهر حسینپور
goo.gl/gfZBxo
مطلب مرتبط:
فروغ فرخزاد
http://bit.ly/1uMdl1p
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظهها را میفهمم
نجاتدهنده در گور خفته است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد میآید
در کوچه باد میآید
و من به جفتگیری گلها میاندیشم
به غنچههایی با ساقهای لاغر کم خون
و این زمان خستهی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس میگذرد
مردی که از رشتههای آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیدهاند
و در شقیقههای منقلبش آن هجای خونین را
تکرار میکنند
- سلام
- سلام
و من به جفتگیری گلها میاندیشم...
شعر از فروغ فرخزاد
طرح از بزرگمهر حسینپور
goo.gl/gfZBxo
مطلب مرتبط:
فروغ فرخزاد
http://bit.ly/1uMdl1p
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. امروز روز اول دیماه است من راز فصلها را میدانم و حرف لحظهها را میفهمم نجاتدهنده در گور خفته است و خاک، خاک پذیرنده اشارتیست به آرامش زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت در کوچه باد میآید در کوچه باد میآید و من به جفتگیری گلها میاندیشم به غنچههایی…
فروغ فرخزاد ۸۲ ساله شد
goo.gl/yBn10G
«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است... من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد
فروغالزمان فرخزاد هشتم دیماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از همکلاسیهای فروغ میگفت: زنگهای انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه میگفت که من از انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ میکرد و میگفت: فروغ تو این ها را از کتابها میدزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقهی وافر داشت و میگفت وقتی از خیاطی برمیگردم بهتر میتوانم شعر بگویم.
فروغ تنها شانزده سال داشت که به یکی از بستگان مادرش دل بست و او کسی نبود جز پرویز شاپور که خود نویسنده بود و از لحاظ سنی پانزده سال از فروغ بزرگتر بود. خانواده فروغ با این ازدواج مخالف بودند. محصول این ازدواج فرزند پسری است به نام کامیار. این وصلت چندان نپائید و از همسرش جدا شد و این جدایی موجب شد که از دیدار فرزندش محروم بماند. فروغ همواره نگران قضاوت فرزندش در مورد خود بود. او در جایی در این باره میگوید:
«کامی یک روز بزرگ خواهد شد و مرا چنان که هستم خواهد شناخت نه آنطور که درباره من به او تلقین میکنند و معصومیت او را با تفتیشهای بیمارانهی خود آلوده میسازند.»
فروغ سیزده یا چهارده ساله بود که شعرگفتن آغاز کرد. او در مصاحبهای میگوید:
«وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم، خیلی غزل میساختم و هیچوقت هم آنرا چاپ نکردم. وقتی غزل را نگاه میکنم با وجود اینکه از حالت کلی آن خوشم میآید به خودم میگویم خوب خانم، کمپلکس غزلسرایی آخر تو را هم گرفت.»
فروغ هفده سال داشت که نخستین مجموعهی اشعار خود به نام «اسیر» را در سال ۱۳۳۱ چاپ کرد و بیستویکسال داشت که مجموعه «دیوار» را منتشر ساخت. در این هنگام بود که ناسزا و دشنامهای بسیاری بر فروغ باریدن گرفت. عصیان فروغ به فرهنگ ِ نرسالار خوش نیامد و تهمتها بود که از چپ و راست بر او فرود میآمد.
در سال ۱۳۳۶ و در سن بیستودوسالگی فروغ سومین مجموعه شعر خویش به نام «عصیان» را به چاپ رساند. فروغ کمکم داشت سینما را هم تجربه میکرد.
در شهریور ۱۳۳۷ و در سن بیستوسهسالگی به جهان سینما نزدیک شد. در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا شد؛ آشناییای که مسیر زندگی فروغ را تغییر داد. در سال ۱۳۴۱ فروغ فیلم “خانه سیاه است” را در آسایشگاه جذامیان بابا باغس تبریز میسازد. تهیهکنندگی این فیلم را ابراهیم گلستان بر عهده میگیرد و در واقع این فیلم حاصل همکاری فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان در استودیو فیلم گلستان است. این فیلم توانست جایزهی بهترین فیلم مستند همان سال را در فستیوال فیلم آلمان غربی از آن ِ خود کند. در سال ۱۳۴۳ فروغ به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر میکند. او در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت میکند و تهیهکنندهای سوئدی در آنجا ساخت چند فیلم را به او پیشنهاد میکند. پس از این دوره فروغ مجموعه “تولدی دیگر” را انتشار میدهد که مورد توجه بسیار زیاد منتقدان قرار میگیرد و تحسینهای بسیاری را برمیانگیزد.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1uMdl1p
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/yBn10G
«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است... من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد
فروغالزمان فرخزاد هشتم دیماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از همکلاسیهای فروغ میگفت: زنگهای انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه میگفت که من از انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ میکرد و میگفت: فروغ تو این ها را از کتابها میدزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقهی وافر داشت و میگفت وقتی از خیاطی برمیگردم بهتر میتوانم شعر بگویم.
فروغ تنها شانزده سال داشت که به یکی از بستگان مادرش دل بست و او کسی نبود جز پرویز شاپور که خود نویسنده بود و از لحاظ سنی پانزده سال از فروغ بزرگتر بود. خانواده فروغ با این ازدواج مخالف بودند. محصول این ازدواج فرزند پسری است به نام کامیار. این وصلت چندان نپائید و از همسرش جدا شد و این جدایی موجب شد که از دیدار فرزندش محروم بماند. فروغ همواره نگران قضاوت فرزندش در مورد خود بود. او در جایی در این باره میگوید:
«کامی یک روز بزرگ خواهد شد و مرا چنان که هستم خواهد شناخت نه آنطور که درباره من به او تلقین میکنند و معصومیت او را با تفتیشهای بیمارانهی خود آلوده میسازند.»
فروغ سیزده یا چهارده ساله بود که شعرگفتن آغاز کرد. او در مصاحبهای میگوید:
«وقتی سیزده یا چهارده ساله بودم، خیلی غزل میساختم و هیچوقت هم آنرا چاپ نکردم. وقتی غزل را نگاه میکنم با وجود اینکه از حالت کلی آن خوشم میآید به خودم میگویم خوب خانم، کمپلکس غزلسرایی آخر تو را هم گرفت.»
فروغ هفده سال داشت که نخستین مجموعهی اشعار خود به نام «اسیر» را در سال ۱۳۳۱ چاپ کرد و بیستویکسال داشت که مجموعه «دیوار» را منتشر ساخت. در این هنگام بود که ناسزا و دشنامهای بسیاری بر فروغ باریدن گرفت. عصیان فروغ به فرهنگ ِ نرسالار خوش نیامد و تهمتها بود که از چپ و راست بر او فرود میآمد.
در سال ۱۳۳۶ و در سن بیستودوسالگی فروغ سومین مجموعه شعر خویش به نام «عصیان» را به چاپ رساند. فروغ کمکم داشت سینما را هم تجربه میکرد.
در شهریور ۱۳۳۷ و در سن بیستوسهسالگی به جهان سینما نزدیک شد. در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا شد؛ آشناییای که مسیر زندگی فروغ را تغییر داد. در سال ۱۳۴۱ فروغ فیلم “خانه سیاه است” را در آسایشگاه جذامیان بابا باغس تبریز میسازد. تهیهکنندگی این فیلم را ابراهیم گلستان بر عهده میگیرد و در واقع این فیلم حاصل همکاری فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان در استودیو فیلم گلستان است. این فیلم توانست جایزهی بهترین فیلم مستند همان سال را در فستیوال فیلم آلمان غربی از آن ِ خود کند. در سال ۱۳۴۳ فروغ به آلمان و ایتالیا و فرانسه سفر میکند. او در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت میکند و تهیهکنندهای سوئدی در آنجا ساخت چند فیلم را به او پیشنهاد میکند. پس از این دوره فروغ مجموعه “تولدی دیگر” را انتشار میدهد که مورد توجه بسیار زیاد منتقدان قرار میگیرد و تحسینهای بسیاری را برمیانگیزد.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1uMdl1p
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #فروغ_فرخزاد ۸۲ ساله شد . «آرزوی من #آزادی_زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است... من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد…
تشییع غریبانه ی زنده ياد #پوران_فرخزاد
goo.gl/rkj8NE
پوران فرخزاد، #پژوهشگر، #شاعر و #نویسنده، بامداد روز پنجشنبه ۹ دیماه در سن ۸۳ سالگی در تهران درگذشت. او خواهر بزرگتر #فروغ_فرخزاد، شاعر و #فریدون_فرخزاد، #خواننده، مجری رادیو و تلویزیون و فعال سیاسی بود.
از پوران فرخزاد کتابهای متعددی به چاپ رسیده است که از جمله آثار او به «زن از کتیبه تا تاریخ» (دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان در دو جلد)، «اوهام سرخ شقایق» (گزیدهای از اشعار زنان جهان)، «نیمههای ناتمام؛ سیری در شعر زنان از رابعه تا فروغ»، «زن شبانه موعود» (نشان زن در آثار سهراب سپهری)، «کسی که مثل هیچکس نیست» درباره فروغ فرخزاد، مجموعه شعر «خوشبختی در خوردن سیبهای سرخ»، مجموعه داستان «دیداری در پاییز»، مجموعه رباعی «جنگ مشوش»، داستانهای بلند «در پس آینه» و «آتش و باد»، رمان «در انتهای آتش و آیینه» و فرهنگ «کارنمای زنان کارای ایران از دیروز تا امروز» میتوان اشاره کرد.
یادش گرامی
http://bit.ly/2iSPtZl
محمد نوریزاد، نویسنده و فعال سیاسی مخالف با انتشار این ویدئوی کوتاه در کانال تلگرام خود، مراسم تشییع پیکر خانم فرخزاد را «غریبانه» توصیف کرده و گفته مردمی «اندک» در این مراسم شرکت داشتند.
آقای نوریزاد تاکید کرده نزدیکان این نویسندهی فقید بعد از چند روز تلاش، نتوانستند مجوز برگزاری مراسم تشییع او از مقابل «تالار وحدت یا جایی مانند آن» را بگیرند.
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/rkj8NE
پوران فرخزاد، #پژوهشگر، #شاعر و #نویسنده، بامداد روز پنجشنبه ۹ دیماه در سن ۸۳ سالگی در تهران درگذشت. او خواهر بزرگتر #فروغ_فرخزاد، شاعر و #فریدون_فرخزاد، #خواننده، مجری رادیو و تلویزیون و فعال سیاسی بود.
از پوران فرخزاد کتابهای متعددی به چاپ رسیده است که از جمله آثار او به «زن از کتیبه تا تاریخ» (دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان در دو جلد)، «اوهام سرخ شقایق» (گزیدهای از اشعار زنان جهان)، «نیمههای ناتمام؛ سیری در شعر زنان از رابعه تا فروغ»، «زن شبانه موعود» (نشان زن در آثار سهراب سپهری)، «کسی که مثل هیچکس نیست» درباره فروغ فرخزاد، مجموعه شعر «خوشبختی در خوردن سیبهای سرخ»، مجموعه داستان «دیداری در پاییز»، مجموعه رباعی «جنگ مشوش»، داستانهای بلند «در پس آینه» و «آتش و باد»، رمان «در انتهای آتش و آیینه» و فرهنگ «کارنمای زنان کارای ایران از دیروز تا امروز» میتوان اشاره کرد.
یادش گرامی
http://bit.ly/2iSPtZl
محمد نوریزاد، نویسنده و فعال سیاسی مخالف با انتشار این ویدئوی کوتاه در کانال تلگرام خود، مراسم تشییع پیکر خانم فرخزاد را «غریبانه» توصیف کرده و گفته مردمی «اندک» در این مراسم شرکت داشتند.
آقای نوریزاد تاکید کرده نزدیکان این نویسندهی فقید بعد از چند روز تلاش، نتوانستند مجوز برگزاری مراسم تشییع او از مقابل «تالار وحدت یا جایی مانند آن» را بگیرند.
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
.
تشییع غریبانه ی زنده ياد #پوران_فرخزاد
http://bit.ly/2iSPtZl
پوران فرخزاد، #پژوهشگر، #شاعر و #نویسنده، بامداد روز پنجشنبه ۹ دیماه در سن ۸۳ سالگی در تهران درگذشت. او خواهر بزرگتر #فروغ_فرخزاد، شاعر و #فریدون_فرخزاد، #خواننده، مجری رادیو و تلویزیون و فعال…
تشییع غریبانه ی زنده ياد #پوران_فرخزاد
http://bit.ly/2iSPtZl
پوران فرخزاد، #پژوهشگر، #شاعر و #نویسنده، بامداد روز پنجشنبه ۹ دیماه در سن ۸۳ سالگی در تهران درگذشت. او خواهر بزرگتر #فروغ_فرخزاد، شاعر و #فریدون_فرخزاد، #خواننده، مجری رادیو و تلویزیون و فعال…
خانهی #فروغ_فرخزاد هنوز ثبت ملی نشده است، قرار است چند روز دیگر تخریب شود و به جایش آپارتمانی نو ساخته شود!
- ایلنا
دربارهی فروغ فرخزاد:
bit.ly/1uMdl1p
@Tavaana_TavaanaTech
- ایلنا
دربارهی فروغ فرخزاد:
bit.ly/1uMdl1p
@Tavaana_TavaanaTech
خانه فروغ فرخزاد هنوز ثبت ملی نشده و قرار است چند روز دیگر تخریب شود و به جایش آپارتمان ساخته شود
دیوارهای خانه اگرچه ۴۱ سال پیش بازسازی شده اما حیاط هنوز همان حوض بکری را دارد که بارها و بارها با ماهیهای قرمزش پا به شعرهای فروغ گذاشته بود.
باغچههای حیاط خانه فرخزاد، دیگر رونق سابق را ندارند. از همه آن درختهای انگور و پرتقال و ... یک درخت خرمالو مانده که ثابت کند فروغ راست میگفت؛ کسی نمیخواهد باور کند که باغچه دارد میمیرد/و ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی میشود.
فروغ در همین خانه به سال ۱۳۱۳ به دنیا آمد. در همین خانه بزرگ شد. در همین خانه اولین شعرهایش را گفت و در غربت همین خانه لباس عروسی به تن کرد.
سالهای ابتدای جداییش از پرویز شاپور به همین خانه بازگشته بود و چند صباحی هم کنار کامیار و خانوادهاش در انتهای کوی خادم آزاد زندگی کرد. حتی بنا بر روایت توران خانم، مادر فروغ، او در آخرین روز زندگی خود، ۲۴ بهمن سال ۴۵ هم، به این خانه سر زده بود.
« کوچهای هست که قلب من آن را /از محلههای کودکیام دزیده است...»
حالا با پتکها و کلنگهایشان در یک قدمی حیاط خانه فرخزاد ایستاده و خبر از تخریب آن در همین یکی دو روز آینده میدهند. پیرمرد تفرشی که سالها پیش این خانه را از پدر فروغ خریده و حافظ تاریخ و خاطرههای آن بود، حالا فوت کرده است و ورثه میخواهند هرچه سریعتر خانه را تخریب کنند. رسانهها در خواب و شهرداری منطقه ۱۱ ناحیه ۴ هم پروانه ساخت آن را صادر کرده و کار روی کاغذ تمام است.
دکتر شفیعیکدکنی چند سال پیش در مقالهای نوشته بود: «از حوزهی کار خودم، دانشگاه تهران، مثال میزنم. اگر از دانشگاه تهران بپرسند که ما میخواهیم نوع سؤالات امتحانی ملکالشعراء بهار یا بدیعالزمان فروزانفر یا خانم فاطمه سیّاح را بدانیم، آیا دانشگاه تهران یک نمونه ـ فقط یک نمونه ـ از پرسشهای امتحانی این استادان بزرگ و بیمانند را، که فصول درخشانی از تاریخ ادبیات و فرهنگ عصر ما را شکل دادهاند، میتواند در اختیار ما قرار دهد؟ نه تنها در این زمینه پاسخ دانشگاه تهران منفی است، که حتی پرونده استخدامی ملکالشعراء بهار را هم ندارد. "بهار نوعی" اگر در فرانسه میزیست، برای صورتحساب قهوهای که در فلان "کافه" پاریس خورده بود، آرشیو داشتند و ما حتی پرونده استخدامی او را نداریم؛ تا چه رسد به نوع صورت سؤالهای امتحانی او.»
به نظر شما ریشه این بیتوجهی به فرهنگ و مفاخر ایرانی چیست؟
درباره فروغ فرخزاد بیشتر بخوانید:
bit.ly/1uMdl1p
#فروغ_فرخزاد
@Tavaana_TavaanaTech
دیوارهای خانه اگرچه ۴۱ سال پیش بازسازی شده اما حیاط هنوز همان حوض بکری را دارد که بارها و بارها با ماهیهای قرمزش پا به شعرهای فروغ گذاشته بود.
باغچههای حیاط خانه فرخزاد، دیگر رونق سابق را ندارند. از همه آن درختهای انگور و پرتقال و ... یک درخت خرمالو مانده که ثابت کند فروغ راست میگفت؛ کسی نمیخواهد باور کند که باغچه دارد میمیرد/و ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی میشود.
فروغ در همین خانه به سال ۱۳۱۳ به دنیا آمد. در همین خانه بزرگ شد. در همین خانه اولین شعرهایش را گفت و در غربت همین خانه لباس عروسی به تن کرد.
سالهای ابتدای جداییش از پرویز شاپور به همین خانه بازگشته بود و چند صباحی هم کنار کامیار و خانوادهاش در انتهای کوی خادم آزاد زندگی کرد. حتی بنا بر روایت توران خانم، مادر فروغ، او در آخرین روز زندگی خود، ۲۴ بهمن سال ۴۵ هم، به این خانه سر زده بود.
« کوچهای هست که قلب من آن را /از محلههای کودکیام دزیده است...»
حالا با پتکها و کلنگهایشان در یک قدمی حیاط خانه فرخزاد ایستاده و خبر از تخریب آن در همین یکی دو روز آینده میدهند. پیرمرد تفرشی که سالها پیش این خانه را از پدر فروغ خریده و حافظ تاریخ و خاطرههای آن بود، حالا فوت کرده است و ورثه میخواهند هرچه سریعتر خانه را تخریب کنند. رسانهها در خواب و شهرداری منطقه ۱۱ ناحیه ۴ هم پروانه ساخت آن را صادر کرده و کار روی کاغذ تمام است.
دکتر شفیعیکدکنی چند سال پیش در مقالهای نوشته بود: «از حوزهی کار خودم، دانشگاه تهران، مثال میزنم. اگر از دانشگاه تهران بپرسند که ما میخواهیم نوع سؤالات امتحانی ملکالشعراء بهار یا بدیعالزمان فروزانفر یا خانم فاطمه سیّاح را بدانیم، آیا دانشگاه تهران یک نمونه ـ فقط یک نمونه ـ از پرسشهای امتحانی این استادان بزرگ و بیمانند را، که فصول درخشانی از تاریخ ادبیات و فرهنگ عصر ما را شکل دادهاند، میتواند در اختیار ما قرار دهد؟ نه تنها در این زمینه پاسخ دانشگاه تهران منفی است، که حتی پرونده استخدامی ملکالشعراء بهار را هم ندارد. "بهار نوعی" اگر در فرانسه میزیست، برای صورتحساب قهوهای که در فلان "کافه" پاریس خورده بود، آرشیو داشتند و ما حتی پرونده استخدامی او را نداریم؛ تا چه رسد به نوع صورت سؤالهای امتحانی او.»
به نظر شما ریشه این بیتوجهی به فرهنگ و مفاخر ایرانی چیست؟
درباره فروغ فرخزاد بیشتر بخوانید:
bit.ly/1uMdl1p
#فروغ_فرخزاد
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. خانه فروغ فرخزاد هنوز ثبت ملی نشده و قرار است چند روز دیگر تخریب شود و به جایش آپارتمان ساخته شود دیوارهای خانه اگرچه ۴۱ سال پیش بازسازی شده اما حیاط هنوز همان حوض بکری را دارد که بارها و بارها با ماهیهای قرمزش پا به شعرهای فروغ گذاشته بود. باغچههای…
زادروز پرویز شاپور
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین میشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
.
🔸از نامه های #فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور
@Tavaana_TavaanaTech
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین میشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند!
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
.
🔸از نامه های #فروغ_فرخزاد به پرویز شاپور
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز پرویز شاپور احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد. #پرویز_شاپور از…
سالگرد پرویز شاپور
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمیشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
.
🔸از نامههای #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
@Tavaana_TavaanaTech
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمیشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
.
🔸از نامههای #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد پرویز شاپور احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد. #پرویز_شاپور از…
Forwarded from آموزشکده توانا
سالگرد پرویز شاپور
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمیشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
.
🔸از نامههای #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
@Tavaana_TavaanaTech
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمیشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
.
🔸از نامههای #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد پرویز شاپور احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد. #پرویز_شاپور از…
زادروز پرویز شاپور
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمیشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
.
🔸از نامههای #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
@Tavaana_TavaanaTech
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمیشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
.
🔸از نامههای #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
@Tavaana_TavaanaTech
سالگرد درگذشت پرویز شاپور
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمیشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
.
🔸از نامههای #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
@Tavaana_TavaanaTech
احمد شاملو برای کارهای #پرویزشاپور نام «کاریکَلِماتور» را برگزیده بود چرا که میگفت کارهای شاپور کاریکاتورهایی است که با کلمه بیان شدهاست. این واژهی انتخابی ِ شاملو در دایرهی واژگانی زبان فارسی برای همیشه ماندگار شد.
#پرویز_شاپور از ۵ اسفندماه ۱۳۰۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۷۸ زندگی کرد. شاپور در سال ۱۳۲۹ با فروغ فرخزاد، شاعر ایرانی که نوهی خالهی مادرش بود ازدواج کرد. زندگیای که ۵ سال دوام داشت و حاصل آن فرزندی بود به نام کامیار شاپور.
از پرویز شاپور ۱۲ جلد اثر بر جای مانده است.
برخی از کاریکلماتورهای شاپور:
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد.
فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند.
فریاد زندگی در سکوت گورستان ته نشین چمیشود.
برای اینکه پشهها کاملاً نا امید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون میگذارم.
.
🔸از نامههای #فروغ_فرخزاد به #پرویز_شاپور:
🔘یاد نوازشهای پر از صمیمیت تو میافتم. پرویز به خدا بدبخت هستم و این بدبختی مثل شرابی مرا مست میکند. این بدبختی اعصاب مرا تخدیر کرده تو را میخواهم و نمیخواهم، نمیخواهم زیرا بدبختی را از من میگیری و میخواهم به این جهت که آرامش من هستی نباید حرفهای من به نظر تو خیلی رمانتیک باشد ولی باور کن که این طور احساس میکنم. میدانم که نباید این حرف ها را برای تو بنویسم. میدانم که دیگر تو مال من نیستی اما نمیشود. نمیتوانم همین یک دفعه را بگذار بگویم بعد دیگر نامه نمینویسم. پرویز امروز برف میآید بعد از چهار سال امروز دارم رنگ برف را میبینم یادم میآید همیشه به تو می گفتم که اهواز ما را از دیدن برف محروم کرده و در دلم شوقی داشتم که زمستان حقیقی را با چشمهایی ببینم اما حالا مثل این است که این برف روی قلب من می بارد و سردی مشئوم آن را در تمام رگها و اعصابم احساس میکنم. کاش این برف روی گور من میآمد و من حالا زنده نبودم یا اگر زنده بودم برف را با تو تماشا میکردم و پرویز به من نخند حرفهایم را مسخره نکن به خدا دلم میخواهد به یک جایی فرار کنم که گذشتهام را نبینم و دلم میخواهد دیوانه شوم و شعورم از بین برود.
@Tavaana_TavaanaTech
زادروز فروغ فرخزاد
«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است... من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد
فروغالزمان فرخزاد هشتم دیماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از همکلاسیهای فروغ میگفت: زنگهای انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه میگفت که من از انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ میکرد و میگفت: فروغ تو این ها را از کتابها میدزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقهی وافر داشت و میگفت وقتی از خیاطی برمیگردم بهتر میتوانم شعر بگویم.
درباره فروغ فرخزاد بیشتر بخوانید:
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/ForoughFarokhzad
#پروفایل #فروغ_فرخزاد
#یاری_مدنی_توانا
#شعر
#شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است... من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد
فروغالزمان فرخزاد هشتم دیماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از همکلاسیهای فروغ میگفت: زنگهای انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه میگفت که من از انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ میکرد و میگفت: فروغ تو این ها را از کتابها میدزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقهی وافر داشت و میگفت وقتی از خیاطی برمیگردم بهتر میتوانم شعر بگویم.
درباره فروغ فرخزاد بیشتر بخوانید:
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/ForoughFarokhzad
#پروفایل #فروغ_فرخزاد
#یاری_مدنی_توانا
#شعر
#شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«امروز فریاد زن، زندگی، آزادی در تمام دنیا طنین انداز است.
این صدای بلند را مرهون سالها مرارت، رنج و مبارزهی مستمر زنان و مردانی هستیم که در طول تاریخ، شرافتمندانه علیه جامعه زنستیز و استبداد مذهبی جنگیدهاند. آنها که جان دادهاند تا معنای زندگی، آنی شود که امروز فریاد میزنیم.
بر ماست که حافظ گوهر ارزشمند آزادیخواهی باشیم، گوهری که امروز در دستان ماست.
خواهرانمان را به شکستن سکوت علیه خشونت و تحجر دعوت کنیم و با همهی دردی که بر جان داریم برای زن، زندگی، آزادی به پا خیزیم که پیروزی نزدیک است.»
@parsimaryam
خروش
آواز: مریم پارسی
موسیقی: سروش کمالیان
شعر: فروغ فرخزاد
آوا: مری آلبرت
ROAR
Vocals: Maryam Parsi
Music: Soroush Kamalian
Lyrics: Forough Farrokhzad
Lyric Soprano: Marie Albert
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #فروغ_فرخزاد #خروش #مریم_پارسی #سروش_کمالیان #woman_life_freedom #mahsaamini #roar #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
این صدای بلند را مرهون سالها مرارت، رنج و مبارزهی مستمر زنان و مردانی هستیم که در طول تاریخ، شرافتمندانه علیه جامعه زنستیز و استبداد مذهبی جنگیدهاند. آنها که جان دادهاند تا معنای زندگی، آنی شود که امروز فریاد میزنیم.
بر ماست که حافظ گوهر ارزشمند آزادیخواهی باشیم، گوهری که امروز در دستان ماست.
خواهرانمان را به شکستن سکوت علیه خشونت و تحجر دعوت کنیم و با همهی دردی که بر جان داریم برای زن، زندگی، آزادی به پا خیزیم که پیروزی نزدیک است.»
@parsimaryam
خروش
آواز: مریم پارسی
موسیقی: سروش کمالیان
شعر: فروغ فرخزاد
آوا: مری آلبرت
ROAR
Vocals: Maryam Parsi
Music: Soroush Kamalian
Lyrics: Forough Farrokhzad
Lyric Soprano: Marie Albert
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #فروغ_فرخزاد #خروش #مریم_پارسی #سروش_کمالیان #woman_life_freedom #mahsaamini #roar #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جاودان باشی ای "سپیده عشق" . . .
برای خواهرمان #سپیده_رشنو
ویدیو از سامان فردی
samy_fardi
سپیده رشنو باید قریب به چهار سال زندان برود. تنها به خاطر عدم تمکین به حجاب زوری!
#فروغ_فرخزاد #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برای خواهرمان #سپیده_رشنو
ویدیو از سامان فردی
samy_fardi
سپیده رشنو باید قریب به چهار سال زندان برود. تنها به خاطر عدم تمکین به حجاب زوری!
#فروغ_فرخزاد #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #آرمیتا_گراوند #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
زادروز فروغ فرخزاد
«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است... من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد
فروغالزمان فرخزاد هشتم دیماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از همکلاسیهای فروغ میگفت: زنگهای انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه میگفت که من از انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ میکرد و میگفت: فروغ تو این ها را از کتابها میدزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقهی وافر داشت و میگفت وقتی از خیاطی برمیگردم بهتر میتوانم شعر بگویم.
درباره فروغ فرخزاد بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/ForoughFarokhzad
#پروفایل #فروغ_فرخزاد
#یاری_مدنی_توانا
#شعر
#شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آنها با مردان است... من به رنجهایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان میبرند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آنها به کار میبرم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیتهای علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد
فروغالزمان فرخزاد هشتم دیماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از همکلاسیهای فروغ میگفت: زنگهای انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه میگفت که من از انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ میکرد و میگفت: فروغ تو این ها را از کتابها میدزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقهی وافر داشت و میگفت وقتی از خیاطی برمیگردم بهتر میتوانم شعر بگویم.
درباره فروغ فرخزاد بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/ForoughFarokhzad
#پروفایل #فروغ_فرخزاد
#یاری_مدنی_توانا
#شعر
#شاعر
@Tavaana_TavaanaTech