من #مرضیه_دشمن_زیاری هستم. من کشته شدم در تاریخ ۲۵ مهرماه ۱۴۰۱. بیست و دو سالم بود، متولد ۲۶ بهمن ماه۱۳۷۹. فرزند حاج عبدالرحیم، اهل شهرستان دیلم در استان بوشهر، ساکن شیراز و دانشجوی رشته مدیریت بازرگانی در دانشگاه آزاد پردیس صدرای شیراز بودم.
وقتی اعتراضات سراسری با کشته شدن مهسا امینی شروع شد. منم در کنار دانشجوهای دیگه به تظاهرات میرفتم و حضور فعالی داشتم. با دوستام توی دانشگاه بیانیه میدادیم و از ظلم حکومت ضحاک به هموطنامون حرف میزدیم، من از فساد گسترده سپاه و اطلاعاتی که داشتم میگفتم….روز ۲۳ مهرماه بعد از اینکه آخرین بیانیه رو آماده کردیم نیروهای امنیتی منو دزدیدن. اونا منو بشدت شکنجه کردن و با ضربات باتوم آنقدر به سرم کوبیدن که در اثر جراحات وارده چشم از دنیا فرو بستم…
بعد از کشته شدنم نیروهای امنیتی به پدرم زنگ زدن و گفتن جنازه دخترت تو سردخونه هست! در ازای تحویل جسدم، از خانوادم تعهد گرفتن که به همه بگن من در اثر تصادف از بین رفتم. در واقع برادرم که از قبل هم با سپاه در شبکه مافیایی قاچاق کالا همکاری داشت با خون من معامله کرد و روی قتلم سرپوش گذاشت…
مزدورا حتی دانشجوهای خوابگاه رو هم تهدید کردن که هیچ حرفی در مورد من نباید بزنن ولی دوستام راز کشته شدن منو برملا کردن. نیروهای امنیتی اونا رو هم دستگیر کردن….
پیکر بیجون من روز ۲۷ مهر ماه ۱۴۰۱ ساعت ۵ صبح حتی بدون حضور مادرم در بیخبری و سکوت مظلومانه به خاک سپرده شد…
آخرین مکالمه من تا قبل از کشته شدنم با دوستم بود در مورد بیانیه ای که قرار بود توی دانشگاه بزنیم….من که دانشجوی نمونه تو رشته مدیریت بازرگانی بودم آرزوم این بود که در آینده یه زن بازرگان نمونه تو بوشهر بشم ولی حکومت ضحاک نذاشت….من شرافت و آزادی رو به پول سیاه قاچاق ترجیح دادم و در راه رسیدن بهش از جونم گذشتم. هموطن منو فراموش نکن و اسممو بخاطرت بسپار تا روز پیروزی…💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
وقتی اعتراضات سراسری با کشته شدن مهسا امینی شروع شد. منم در کنار دانشجوهای دیگه به تظاهرات میرفتم و حضور فعالی داشتم. با دوستام توی دانشگاه بیانیه میدادیم و از ظلم حکومت ضحاک به هموطنامون حرف میزدیم، من از فساد گسترده سپاه و اطلاعاتی که داشتم میگفتم….روز ۲۳ مهرماه بعد از اینکه آخرین بیانیه رو آماده کردیم نیروهای امنیتی منو دزدیدن. اونا منو بشدت شکنجه کردن و با ضربات باتوم آنقدر به سرم کوبیدن که در اثر جراحات وارده چشم از دنیا فرو بستم…
بعد از کشته شدنم نیروهای امنیتی به پدرم زنگ زدن و گفتن جنازه دخترت تو سردخونه هست! در ازای تحویل جسدم، از خانوادم تعهد گرفتن که به همه بگن من در اثر تصادف از بین رفتم. در واقع برادرم که از قبل هم با سپاه در شبکه مافیایی قاچاق کالا همکاری داشت با خون من معامله کرد و روی قتلم سرپوش گذاشت…
مزدورا حتی دانشجوهای خوابگاه رو هم تهدید کردن که هیچ حرفی در مورد من نباید بزنن ولی دوستام راز کشته شدن منو برملا کردن. نیروهای امنیتی اونا رو هم دستگیر کردن….
پیکر بیجون من روز ۲۷ مهر ماه ۱۴۰۱ ساعت ۵ صبح حتی بدون حضور مادرم در بیخبری و سکوت مظلومانه به خاک سپرده شد…
آخرین مکالمه من تا قبل از کشته شدنم با دوستم بود در مورد بیانیه ای که قرار بود توی دانشگاه بزنیم….من که دانشجوی نمونه تو رشته مدیریت بازرگانی بودم آرزوم این بود که در آینده یه زن بازرگان نمونه تو بوشهر بشم ولی حکومت ضحاک نذاشت….من شرافت و آزادی رو به پول سیاه قاچاق ترجیح دادم و در راه رسیدن بهش از جونم گذشتم. هموطن منو فراموش نکن و اسممو بخاطرت بسپار تا روز پیروزی…💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech