آموزشکده توانا
56.3K subscribers
31.5K photos
37.1K videos
2.55K files
19K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
۷ هزار معلم و فعال صنفی فرهنگیان و کارگران، طی نامه‌ای سرگشاده خواهان آزادی رسول بداقی، معلم زندانی، شدند.


رسول بداقی، معلم، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ بازداشت شد و از آن زمان تا امروز، در بازداشت به سر می‌برد. از حدود یک هفته پیش، کمپینی برای آزادی این فعال صنفی فرهنگیان تشکیل شده است. در بخشی از این کمپین که از سوی ۷ هزار معلم و فعال صنفی و کارگر امضا شده، آمده است:
«رسول بداقی، دهم اردیبهشت ۱۴۰۱ دستگیر و زندانی شد. بعد از این ­تاریخ، تنها ۴ روز برای مراسم خواستگاری دخترش، به­ مرخصی آمد و بلافاصله به­ زندان بازگردانده شد. اکنون بیش از ۲ سال از حبس او می‌­گذرد و از مرخصی محروم است. تلاش وکلای او برای آزادی‌اش با رد اعاده دادرسی در دیوان عالی کشور هم بی‌نتیجه مانده است. اخیرا نیز تماس‌­های تلفنی او محدود شده است …. ما جمعی از معلمان، کارگران، فعالان صنفی و‌ مدنی ایران و امضاکنندگان این متن، خواستار آزادی رسول معلمان ایران هستیم.»

رسول بداقی یک معلم شجاع و فعال صنفی برجسته‌ای است که طی سالیان اخیر بارها و بارها مورد بازداشت قرار گرفته است و زندانی شده است.


بداقی هفت سال زندان کشیده است. حمایت از رسول بداقی و دیگر معلمان معترض، وظیفه همه کنشگرانی است که به ایرانی آباد و آزاد می‌اندیشند.

#رسول_بداقی #اعتراضات_سراسری_مغلمان #یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی #بیانیه
#معلم
@Tavaana_TavaanaTech
حلقه‌ی بیمارها

✍️ رسول بداقی

رسول بداقی، معلم زندانی و کنش‌گر صنفی فرهنگیان این شعر را در زندان اوین سروده است.

گریه می‌خواهد دلم بسیارها
بهر این اندیشه‌ها بردارها

جای هر اندیشه‌ای جادو نشست
خون چکید از گونه‌ها، خروارها

بی‌گناهی، نیست در آیین ما
پنجه در سر پنجه‌ی خونخوارها

لاف قدرت می‌زند بیچاره چون
کرکسی در مجلس مُردارها

با چنان هیبت ز شیران وطن
خنده دارد، زوزه‌ی کفتارها

تاس رِندان می‌نشیند جفت، جفت
آفرین بر حلقه‌ی بیمارها

بی هنر تا دست بر شمشیر یافت
خامُشی، شده بهره‌ی هشیار ها

در قفس هرگز نمی‌ماند یلی
گو بداند، اسوه‌ی کفتارها

گر خرد، همبستگی آرد به بار
با نسیمی بشکند دیوارها

- منبع کانال تلگرام شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان

- رسول بداقی، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ بازداشت شد. بعد از این ­تاریخ، تنها ۴ روز برای مراسم خواستگاری دخترش، به­ مرخصی آمد و بلافاصله به­ زندان بازگردانده شد. اکنون بیش از ۲ سال از حبس او می‌­گذرد و از مرخصی محروم است. تلاش وکلای او برای آزادی‌اش با رد اعاده دادرسی در دیوان عالی کشور هم بی‌نتیجه مانده است.

رسول بداقی یک معلم شجاع و فعال صنفی برجسته‌ای است که طی سالیان اخیر بارها و بارها مورد بازداشت و ضرب و شتم قرار گرفته است.
آقای بداقی پیش‌تر هفت سال حبس بدون مرخصی را گذرانده‌بود، دو دختر دو قلویش حالا دیگر بزرگ شده است و در مجموع بیش از ۹ سال از زندگی‌شان پدرشان در حبس بود.
حقوق این معلم و فعال صنفی قطع شده است و انواع و اقسام فشارها علیه او اعمال شده ولی همه اینها نتوانسته روحیه و منش آزادی‌خواهی او را بگیرد و صدایش را خاموش کند.

#رسول_بداقی #معلم_زندانی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
#یاداشت
🔴 دیوارها بی‌گناهند

✍️ #رسول_بداقی

یادداشت زیر را رسول بداقی #معلم_زندانی برای مراسم ازدواج دخترش نوشته است.
و کانال تلگرام شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان منتشر کرده است.

رسول بداقی در بیش از دو سال گذشته به جز یک بار به مدت ۴ روز، همچنان از حق مرخصی محروم مانده و «تلاش وکلای او برای آزادی‌اش با رد اعاده دادرسی در دیوان عالی بی نتیجه مانده است».

او پیش از این یک دوره هفت ساله زندان بدون مرخصی را گذرانده است.

او که حتی برای مراسم ازدواج دخترش نیز اجازه نیافت از حق مرخصی قانونی خود استفاده کند، این یادداشت را در همین رابطه برای دخترش نوشته است.


«دخترم شبنم، از پشت دیوارها و قفل‌های زندان، جشن عروسی‌ات را شادباش می‌گویم؛ می‌دانم دیوارها و قفل‌ها بی گناهند، آنان که در بیدادگاه خودکامگان گناهکارند، آزادگانند.

دخترم، می‌دانم که ده سال زاد روزت را بدون پدر جشن گرفتنید، ده عید تنها بر سفره‌ی هفت‌سین نشستید؛ ده چهارشنبه‌سوری و سیزده‌به‌در چشمتان به در بود. اما من نه فقط ده عید که روزی ده بار در اندوه دوری شما اشک‌هایم را پنهان کردم. ده سال، هر آن دلم زیر باران و سوز سرمای اندوه به خود لرزید. خود می‌دانی که مرگ مادر را هم در تنهایی سلول زندان با خود به سوگ نشستم و دیدم که دیوار زندان هم به حالم گریست.

دلبندم، اندوه نبودنم در کنار سفره‌ی عقد تو، همچون نبودنم هنگام جان‌کندن مادر، سنگین و دلخراش بود؛ گرچه آن‌روزها خواب دیدم که مادر سر بر زانوی من جان می‌سپرد، اما این خواب زخمی‌ست که نمکش سکوت و نگاه‌های رمزآلود و گله‌مند شماست.

فرزندم، واپسین نگاه و خاطره‌ام از مادر، تنها سنگ قبری‌ست، سرد و بی‌جان که هرگز باورش نکردم. نمی‌دانم آیا مادرم با آن اراده‌ی استوار زیر آن سنگ بود یا اطرافیانم فریبم دادند! هرگز باورم نشد که مادری دلیر و با احساس چگونه می‌تواند زیر سنگی سرد پنهان شود؟!

گمان می‌کردم اگر مادرم زیر آن سنگ بود، برای نوشیدن چای صدایم می‌کرد. در آن گورستان در میان زمزمه‌های نامفهوم اطرافیان دلم من همچون همیشه گوشش به صدای پر مهر مادر بود، اما نه...! من فقط خیال می‌کردم و امیدوارنه دلم مرا به‌سوی خانه‌ای پر از خاطره‌های مادر می‌کشاند؛ خانه‌ای که دلم را چون بچه آهویی در آن جا گذاشته بودم.

از گورستان که به خانه آمدم، چشمانم به در بود، شاید مادرم همچون همیشه به رویم آغوش بگشاید؛ اما نه مادر و نه هیچ‌کس دیگر در خانه نبود. تا سر بر ستون شانه‌هایش غبار از دل بزدایم و رنج هفت سال زندان را با او قسمت کنم. من ماندم و خاطراتی تلخ‌تر و اشک‌هایی که هنوز پشت پلک‌هایم پنهان شده است.
این بار جشن عروسی تو نیز برفی دیگر بر زمستان دلم نشاند، این سرنوشت، مرده ریگ نیاکان است که باید ما دگرگونش کنیم. برف روی برف. زمستان پشت زمستان! اما برآنم که اندوهم را روزی، با خاک گور قسمت کنم که رازدار است و پربار و بی‌سرزنش.

از مادرم آموختم که: «درد دل سی زیر گل» آموختم که پنهان و بی‌صدا گریه کنم، آموختم که محبت به گدایی ندهند، محبت خریدنی نیست. همچون دستان بخشنده‌ی طبیعت، رایگان و خودروست.

دخترم، سوگند به اشک‌های آزادگان؛ سوگند به خون گرم شهیدان راه آزادی و انسانیت، جز برای رهایی انسان از بند خودکامگان آرمانی ندارم، و هیچ چیز به‌جز لذت آزادگی در کام من شیرین نیست. مال و شهرت و مقام جز خس و خاشاکی، بر روی دریای آرزوهایم نیست؛ که من بر کشتی اراده، اندیشه و تجربه‌ی خویش، توانا و شاداب ایستاده‌ام؛ از تلخی روزهای پیش‌رو مرا باک نیست. زیرا هیچ چیز برای من تلخ‌تر از بندگی و شکم‌بارگی نیست. والاترین شکوه برای من شادی و رفاه و آرامش و آزادمنشی ایرانیان است و در این راه یک دم درنگ نخواهم کرد.

فرزندانم مرا ببخشید، چون همه‌ی آزادی و همه‌ی مسئولیت من با خودم است و شما نیز آزاد و مسئول رفتار و گفتار و کردار خویشید.

من و شما همانا آفریده‌ی اندیشه و رفتار خویشیم. در آرزوی خوشبختی شما

رسول - شهریور ۱۴۰۳»

#رسول_بداقی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech