Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روایت محمد داوری، زندانی سیاسی از عادلآباد: شکنجه، تهدید و بیعدالتی در حکومت خامنهای
محمد داوری، زندانی سیاسی در زندان عادلآباد شیراز، در نامهای به علی خامنهای، وی را مسئول شکنجهها، آزارها و تخریب زندگی خود و خانوادهاش میداند. او روایت میکند که چگونه با فریب، شکنجه و تهدید جنسی مواجه شده، از حقوق اولیه محروم گشته و حتی پس از شکایت، سیستم قضایی شکنجهگران را تبرئه کرده است. او از فشارهای امنیتی بر خانوادهاش، از جمله تهدیدات علیه پدر بیمارش که منجر به سکته و مرگ او شد، پرده برمیدارد.
متن کامل نامه به شرح زیر است:
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی
محمد داوری هستم و این نامه را از زندان عادل آباد شیراز خطاب به شما مینویسم و از این جهت شما را مخاطب قرار دادهام زیرا به جرم توهین به شما در زندانم، ازینرو شما را مسئول تمامی رنج و مشقتهایی میدانم که در طی این مدت خود و خانوادهام متحمل شدهایم.
در تاریخ دوم دی ماه من را با فریب از بند خارج میکنند؛ در بدو خروج ناگهان ماموران وزارت اطلاعات را میبینم آنها بدون نشان دادن احضاریه و بیان علت احضار و داشتن غرض قبلی من را جهت انتقال سوار خودروی ون میکنند. در بدو نشستن با زدن دستبند از پشت و پابند آنهم به صورتی که از شدت سفت بسته شدن دستها و پاهایم دچار بیحسی و کبودی میشوند؛ سفت بسته شدنی که پس از گذشت بیش از ۵۰ روز آثار آن هنوز قابل مشاهده است. پس از سوار شدن، خودروی ون تبدیل به اتاق شکنجه متحرکی میشود و ضرب و شتمی که از زندان تا خود بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ ادامه مییابد.
سخنان شما در مدت اخیر و تاکید بر برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه را شنیدم اما وقتی هنوز یک ماه از مرگ پدرم نگذشته من را در چنین شرایطی از زندان میربایند تا خانواده داغدارم را که درگیر مقدمات برگزاری مراسم چهلم هستند با قراردادن در بیخبری و بیاطلاعی درگیر استرس و بیتابی دهشتانکی کنند آنهم به گونهای که مادرم بدحال شود و خواهرم دچار شوک روحی گردد و من را به گونهای کتک بزنند که دندهها و سینهام کبود شوند، خون دماغ شوم، پاهایم زخمی و کبود شود، عینکام را بشکنند، توهین و تحقیر کنند و در نهایت مرا با شیشه نوشابه تهدید جنسی کنند که مبادا صدایت دربیاید؛ که چه؟ برای چه؟ آری آنچه بر من گذشت چنان برایم سهمگین بود که تا روزها نتوانستم لب به غذا بزنم؛ ....
ادامه را در سایت توانا بخوانید:
tavaana.org/torture-in-khamenei-prisons-mohammad-davari/
#محمد_داوری #بیانیه #زندان_عادل_آباد_شیراز #بازداشتگاه_پلاک_صد_شیراز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد داوری، زندانی سیاسی در زندان عادلآباد شیراز، در نامهای به علی خامنهای، وی را مسئول شکنجهها، آزارها و تخریب زندگی خود و خانوادهاش میداند. او روایت میکند که چگونه با فریب، شکنجه و تهدید جنسی مواجه شده، از حقوق اولیه محروم گشته و حتی پس از شکایت، سیستم قضایی شکنجهگران را تبرئه کرده است. او از فشارهای امنیتی بر خانوادهاش، از جمله تهدیدات علیه پدر بیمارش که منجر به سکته و مرگ او شد، پرده برمیدارد.
متن کامل نامه به شرح زیر است:
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی
محمد داوری هستم و این نامه را از زندان عادل آباد شیراز خطاب به شما مینویسم و از این جهت شما را مخاطب قرار دادهام زیرا به جرم توهین به شما در زندانم، ازینرو شما را مسئول تمامی رنج و مشقتهایی میدانم که در طی این مدت خود و خانوادهام متحمل شدهایم.
در تاریخ دوم دی ماه من را با فریب از بند خارج میکنند؛ در بدو خروج ناگهان ماموران وزارت اطلاعات را میبینم آنها بدون نشان دادن احضاریه و بیان علت احضار و داشتن غرض قبلی من را جهت انتقال سوار خودروی ون میکنند. در بدو نشستن با زدن دستبند از پشت و پابند آنهم به صورتی که از شدت سفت بسته شدن دستها و پاهایم دچار بیحسی و کبودی میشوند؛ سفت بسته شدنی که پس از گذشت بیش از ۵۰ روز آثار آن هنوز قابل مشاهده است. پس از سوار شدن، خودروی ون تبدیل به اتاق شکنجه متحرکی میشود و ضرب و شتمی که از زندان تا خود بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ ادامه مییابد.
سخنان شما در مدت اخیر و تاکید بر برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه را شنیدم اما وقتی هنوز یک ماه از مرگ پدرم نگذشته من را در چنین شرایطی از زندان میربایند تا خانواده داغدارم را که درگیر مقدمات برگزاری مراسم چهلم هستند با قراردادن در بیخبری و بیاطلاعی درگیر استرس و بیتابی دهشتانکی کنند آنهم به گونهای که مادرم بدحال شود و خواهرم دچار شوک روحی گردد و من را به گونهای کتک بزنند که دندهها و سینهام کبود شوند، خون دماغ شوم، پاهایم زخمی و کبود شود، عینکام را بشکنند، توهین و تحقیر کنند و در نهایت مرا با شیشه نوشابه تهدید جنسی کنند که مبادا صدایت دربیاید؛ که چه؟ برای چه؟ آری آنچه بر من گذشت چنان برایم سهمگین بود که تا روزها نتوانستم لب به غذا بزنم؛ ....
ادامه را در سایت توانا بخوانید:
tavaana.org/torture-in-khamenei-prisons-mohammad-davari/
#محمد_داوری #بیانیه #زندان_عادل_آباد_شیراز #بازداشتگاه_پلاک_صد_شیراز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مهرزاد موسوی، نویسنده و پژوهشگر شناختهشده اهل شیراز، همچنان در زندان عادلآباد این شهر دوران محکومیت خود را سپری میکند. او آبان ماه ۱۴۰۲ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و از آن زمان تاکنون، علیرغم وضعیت وخیم جسمانی، در زندان نگهداری شده است.
موسوی روز چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۲ (۱ نوامبر ۲۰۲۳) با خشونت در منزل خود در شیراز دستگیر شد. دو ماه پس از بازداشت، شعبه یک دادگاه انقلاب شیراز او را به اتهام "عضویت در جریانات اپوزیسیون مخالف حکومت" و "اجتماع و تبانی"، هرکدام به ۵ سال حبس تعزیری و همچنین به دلیل "تبلیغ علیه حکومت" به ۱ سال حبس تعزیری محکوم کرد. در مجموع، حکم صادره برای این نویسنده ۱۱ سال زندان تعیین شده است. که مجازات اشد یعنی پنج سال برای ایشان قابل اجرا است.
علاوه بر این، وی به عنوان مجازات تکمیلی به منع خروج از کشور، ابطال گذرنامه، منع فعالیت در فضای مجازی، و تبعید به بردسیر کرمان، هرکدام به مدت ۲ سال محکوم شده است.
مهرزاد موسوی اکنون ماههاست که در زندان عادلآباد شیراز نگهداری میشود و به دلیل بیماری و شرایط نامناسب تغذیه، در وضعیت جسمانی نامساعدی قرار دارد.
این نویسنده آثار پژوهشی متعددی در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران منتشر کرده که از جمله مهمترین آنها میتوان به "ایران در دو یورش" و "جستاری در پیشینه هنر هخامنشی" اشاره کرد.
یکی از همبندیهای سابق مهرزاد موسوی، نوشته؛
«از باغهای قصردشت تا سلول انفرادی؛ از پلاک ۱۰۰ تا عادلآباد
بله، از مهرزاد موسوی میگویم. مردی با ریش مشکی و چشمان درشت و نافذ، آن شیرازی شوخطبع و آگاه که در تاریخ و فرهنگ این سرزمین پژوهش میکرد. نویسندهای که کتابهایش از ایران میان دو یورش میگفت، از نقش ژاپن در انقلاب مشروطه، از تاریخ، از حقیقت.
اما مگر اینجا ایران نیست؟ مگر در اصل بیستوشش قانون اساسی آزادی بیان و عقیده تضمین نشده است؟ پس این وعدهها فریب بود یا دروغ؟ مگر قرار نبود آگاهی، حق هر شهروند باشد؟ مگر هدف انقلاب، هوایی تازه نبود؟ پس چرا حالا نفسکشیدن هم جرم شده است؟
مهرزاد موسوی، مرد آگاهی که در سلولهای عادلآباد فراموش شده است، کسی که همواره میخواند و مینویسد، نه برای ترویج نفرت، که برای روشنگری، برای شناختن داشتهها و عبرت از گذشتهها. مگر نه اینکه شاه گفته بود مردم باید آگاه باشند تا حقوق خود را بشناسند؟ پس چگونه آگاهی جرم شده است؟
آیا حقخواهی جرم است؟ مگر نه اینکه فساد، دزدی، اختلاس، تحجر و انحصار جرماند؟
پس چرا مهرزاد باید در زندان باشد، اما آنان که ثروت کشور را غارت میکنند، آزادانه زندگی میکنند؟ زندان جای دزدان است، نه نویسندگانی که سرمایه فکری این مملکتاند.
چرا سازمانهای بینالمللی سکوت کردهاند؟ چرا از او حمایتی نمیشود؟ چگونه است که برخی افراد در سطح جهانی مطرح میشوند، اما مهرزاد موسوی، این نویسنده چیرهدست، در سلولهای تنگ و تاریک، از یادها میرود؟
بیایید صدای مهرزاد باشیم. او را فراموش نکنیم، او را تنها نگذاریم.»
#مهرزاد_موسوی #زندان_عادل_آباد #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
موسوی روز چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۲ (۱ نوامبر ۲۰۲۳) با خشونت در منزل خود در شیراز دستگیر شد. دو ماه پس از بازداشت، شعبه یک دادگاه انقلاب شیراز او را به اتهام "عضویت در جریانات اپوزیسیون مخالف حکومت" و "اجتماع و تبانی"، هرکدام به ۵ سال حبس تعزیری و همچنین به دلیل "تبلیغ علیه حکومت" به ۱ سال حبس تعزیری محکوم کرد. در مجموع، حکم صادره برای این نویسنده ۱۱ سال زندان تعیین شده است. که مجازات اشد یعنی پنج سال برای ایشان قابل اجرا است.
علاوه بر این، وی به عنوان مجازات تکمیلی به منع خروج از کشور، ابطال گذرنامه، منع فعالیت در فضای مجازی، و تبعید به بردسیر کرمان، هرکدام به مدت ۲ سال محکوم شده است.
مهرزاد موسوی اکنون ماههاست که در زندان عادلآباد شیراز نگهداری میشود و به دلیل بیماری و شرایط نامناسب تغذیه، در وضعیت جسمانی نامساعدی قرار دارد.
این نویسنده آثار پژوهشی متعددی در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران منتشر کرده که از جمله مهمترین آنها میتوان به "ایران در دو یورش" و "جستاری در پیشینه هنر هخامنشی" اشاره کرد.
یکی از همبندیهای سابق مهرزاد موسوی، نوشته؛
«از باغهای قصردشت تا سلول انفرادی؛ از پلاک ۱۰۰ تا عادلآباد
بله، از مهرزاد موسوی میگویم. مردی با ریش مشکی و چشمان درشت و نافذ، آن شیرازی شوخطبع و آگاه که در تاریخ و فرهنگ این سرزمین پژوهش میکرد. نویسندهای که کتابهایش از ایران میان دو یورش میگفت، از نقش ژاپن در انقلاب مشروطه، از تاریخ، از حقیقت.
اما مگر اینجا ایران نیست؟ مگر در اصل بیستوشش قانون اساسی آزادی بیان و عقیده تضمین نشده است؟ پس این وعدهها فریب بود یا دروغ؟ مگر قرار نبود آگاهی، حق هر شهروند باشد؟ مگر هدف انقلاب، هوایی تازه نبود؟ پس چرا حالا نفسکشیدن هم جرم شده است؟
مهرزاد موسوی، مرد آگاهی که در سلولهای عادلآباد فراموش شده است، کسی که همواره میخواند و مینویسد، نه برای ترویج نفرت، که برای روشنگری، برای شناختن داشتهها و عبرت از گذشتهها. مگر نه اینکه شاه گفته بود مردم باید آگاه باشند تا حقوق خود را بشناسند؟ پس چگونه آگاهی جرم شده است؟
آیا حقخواهی جرم است؟ مگر نه اینکه فساد، دزدی، اختلاس، تحجر و انحصار جرماند؟
پس چرا مهرزاد باید در زندان باشد، اما آنان که ثروت کشور را غارت میکنند، آزادانه زندگی میکنند؟ زندان جای دزدان است، نه نویسندگانی که سرمایه فکری این مملکتاند.
چرا سازمانهای بینالمللی سکوت کردهاند؟ چرا از او حمایتی نمیشود؟ چگونه است که برخی افراد در سطح جهانی مطرح میشوند، اما مهرزاد موسوی، این نویسنده چیرهدست، در سلولهای تنگ و تاریک، از یادها میرود؟
بیایید صدای مهرزاد باشیم. او را فراموش نکنیم، او را تنها نگذاریم.»
#مهرزاد_موسوی #زندان_عادل_آباد #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech