آموزشکده توانا
54.4K subscribers
32.9K photos
38.2K videos
2.55K files
19.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
🔴 و این روزها چه سیاهی بر بام آموزش و پرورش است با حضور علیرضا کاظمی وزیر مجیزگوی امنیتی…

✍️سارا سیاهپور

وقتی خبر موافقت با حضور #نیروی_انتظامی در مدارس را خواندم، اصلاً تعجب نکردم. همیشه هر وقت احساس خطر می‌کنند، برای کنترل فضا دست به هر کاری می‌زنند؛ حتی اگر لازم باشد آیین‌نامه‌های خودشان را هم زیر پا بگذارند.

با خواندن این خبر، ناخودآگاه یاد یکی از روزهای خاص زندگی‌ام افتادم؛ دوازدهم اسفند ۱۳۹۷، زمانی که معاون یکی از دبیرستان‌های ناحیه یک کرج بودم. پیش از آن‌که از آموزش و پرورش اخراج شوم.

آن روز به همراه همکارانم با فراخوان شورای هماهنگی معلمان در مدرسه تحصن کرده بودیم. تصاویری از تحصن معلمان در سراسر کشور در فضای مجازی منتشر شد و همین کافی بود تا موجی از واکنش‌ها به راه بیفتد.

همسر یکی از همکاران خانم… که در استانداری کرج سمتی داشت و به‌قول خودش “یه کاره مملکت بود”، و در جلسه‌ ی اضطراری استان البرز که با موضوع #تحصن_معلمان برگزار شده بود حضور داشت، بلافاصله بعد از رسانه ای شدن خبر تحصن «حاجی‌شان» با او تماس گرفت تا از صحت خبر اطمینان پیدا کند. حاجیه خانم هم ضمن تأیید، تأکید کردند که «معلمان حاضر نیستند به کلاس بروند و از دفتر خارج شد تا گزارش کامل را ارائه دهد.»
کمتر از نیم ساعت بعد، سه نفر با لباس نیروی انتظامی و دو نفر با لباس شخصی وارد مدرسه شدند. مدیر مدرسه مرا از دفتر همکاران به دفتر خودش فراخواند. رنگ به چهره نداشت….
رو به یکی از مأموران که درجه بالاتری داشت گفتم:

«ظاهراً حاجی‌تان فراموش کرده که آموزش و پرورش مُلک استانداری نیست. شما نمی‌توانید بدون هماهنگی با حراست اداره ناحیه وارد مدرسه شوید. مدرسه که مسجد نیست تا برای استقرار نیروهایتان، از آن استفاده کنید، لطفاً مجوز حضورتان را ارائه دهید تا ببینیم مشکل چیست.»

آن‌ها گفتند:
«نگران نباشید.»
گفتم: «از قضا نگران نیستم. من در خانه‌ام هستم، این شما هستید که بدون اجازه وارد شدید.»
یکی خندید، مأمور لباس شخصی زیر لب چیزی غر زد، و دیگری ادامه داد:
«طبق گزارشی که به ما رسیده، فقط آمده‌ایم بررسی کنیم شرایط مدرسه چگونه است.
در جلسه‌ای در فرمانداری، نام این مدرسه (دبیرستان نجاری سی‌سی – عفت سابق) مطرح شده بود و گفته‌اند یکی از فعالان صنفی و از تشویق‌کنندگان تحصن این‌جاست. فقط خواستیم مطمئن شویم مشکلی پیش نمی‌آید و رسانه‌های معاند سوءاستفاده نمی‌کنند.»

در پاسخ گفتم:

«همان‌طور که می‌بینید، مدرسه در آرامش کامل است. بین #معلمان_متحصن و #دانش‌آموزان تعامل  و هماهنگی برقرار است و هیچ نشانی از به قول گزارش دهندگان آشوب وجود ندارد. ما از تحصن #حمایت کرده‌ایم برای دستیابی به مطالباتمان. حالا که مطمئن شدید، لطفاً حضورتان را صورت‌جلسه کنید، تا یک سند دیگر به مجموعه‌ی رسوایی‌ها و مداخلات غیرقانونی در محیط آموزشی اضافه شود.»

در نهایت، در صورت‌جلسه نوشتند که «مدرسه در آرامش کامل است» و حتی از عوامل مدرسه «تقدیر و تشکر» کردند. امضا زدیم و رفتند.

حالا با خبر رسمی‌شدن حضور نیروی انتظامی در مدارس، خاطره‌ام دوباره زنده شد…
امنیتی‌سازی فضای آموزشی، نه‌تنها خلاف مقررات و اصول تربیتی‌ست، بلکه اعتماد را می‌سوزاند و گفت‌وگو را از میان می‌برد.
مدرسه باید محل اندیشه، رشد و نقد باشد؛ نه صحنه‌ی سرکوب و کنترل.
حضور نیروی انتظامی در فضای آموزشی، به‌جای ایجاد امنیت، به جو روانی مدرسه لطمه می‌زند و فضا را متشنج می‌کند.
با امنیتی‌کردن مدارس، اعتماد فرومی‌پاشد و امکان گفت‌وگو از بین می‌رود.

و سخن آخر این‌که، تنها راه نجات آموزش و پرورش، دور ساختن دست افراد نالایق و بی‌کفایت از جایگاه تصمیم‌گیری، از جمله وزیر کنونی آن است؛ و به‌جای آنان، باید میدان را به نیروهای آگاه، دلسوز و متخصص سپرد؛ کسانی که به جای سرکوب، به رشد، گفت‌وگو و پرورش اندیشه باور دارند.


#سارا_سیاهپور #مدرسه #نه_به_حجاب_اجباری #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
حمید حسین‌نژاد حیدرانلو، مخفیانه اعدام شد

دقایقی پیش، خبرگزاری فارس خبر اعدام این کولبر را اعلام کرد و البته طبق روایت حکومت او را تروریست خواند.

پرونده آقای حیدرانلو پر از تناقض است. واقعه‌ای در سال ۱۳۹۶ اتفاق افتاد، همه عوامل آن کشته شدند.

۲۴ فروردین ۱۴۰۲ #حمید_حسین‌نژاد_حیدرانلو کولبر کُرد اهل چالدران، در حالی بازداشت شد که قرار بود با قرار وثیقه آزاد شود. اما آن‌چه در ادامه رخ داد، روایتی است از ظلم پنهان در سلول های انفرادی؛ یازده ماه شکنجه جسمانی، روانی، فریب. مردی فاقد سواد خواندن و نوشتن، ناآشنا با زبان فارسی، مجبور شد برگه‌هایی را انگشت بزند که بازجویان نوشته بودند.

در پرونده‌ای که به اتهام مشارکت در کشته شدن هشت مرزبان در آبان ۱۳۹۶ شکل گرفته، روایت‌های متناقضی وجود دارد. دادگاه ادعا می‌کند حمید در آن روز نیروهای پژاک را به داخل ایران هدایت کرده، اما منابع موثق می‌گویند او در همان روز با خانواده‌اش در ترکیه بوده است. پاسپورت، مهر ورود، دوربین‌های مدار بسته و حتی مسیر صعب العبور جغرافیایی دشوار منطقه همه با این ادعا در تضادند.

در روزهای اخیر ویدیویی توسط حکومت منتشر شد که خود آن ویدیو پر از نکات مبهم بوده و به نوعی اثبات می‌کند که شواهد لازم برای مجرم جلوه دادن آقای حسین‌نژاد وجود نداشته است.

حالا یک مادر دیگر فرزندش را از دست داد، سه کودک، یتیم شدند و یک زن بیوه...

اعدام قتل حکومتی است، جمهوری اسلامی از اعدام به عنوان حربه‌ای برای گستراندن فضای رعب و وحشت استفاده می‌کند. در دادرسی غیر عادلانه، پرونده‌ای مبتنی بر اعترافات اجباری و در نهایت با استدلال مبهمی به عنوان «علم قاضی» حق حیات شهروندان بی‌گناه را سلب می‌کنند.

تا وقتی که این حکومت برقرار است، هیچ جانی در امان نیست...

#نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_اعدام #حمید_حسین‌نژاد_حیدرانلو #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«در یک زندگی عادی، نه تنها اعدام نمی‌شد، زندانی هم نمیشد و کنار فرزندان و همسرش بود.
لعنت بهت جمهوری اسلامی!
لعنت به اذانت،
و لعنت به هرچی میپرستی.»

متن از مهسا پیرایی، دختر جاویدنام مینو مجیدی

حکم حمید حسین‌نژاد حیدرانلو مخفیانه اجرا شد، بدون اطلاع خانواده، او را از ارومیه به تهران منتقل کرده بودند و در تهران به قتل رساندند.

سه کودک بی‌پدر شدند، زنی بدون همسر و مادری فرزندش را از دست داد و چندین خانواده عزادار شدند و از این به بعد زندگی‌شان تغییر اساسی می‌کند و شاید چند نسل متاثر از این واقعه شوند. حکمی که بر اساس «علم قاضی» و نه بر اساس مدارک متقن صادر شده است.
در جمهوری اسلامی جان انسان ارزش ندارد و حکومتی که با خفت در برابر «دشمن» ۴۶ ساله به پای میز مذاکره می‌رود، قدرت پوشالی‌اش را در داخل با اعدام مردم بی‌دفاع می‌خواهد نشان دهد که بله من همچنان می‌توان اعدام کنم!!
حکومتی زندگی مردم را با شعار «مرگ بر آمریکا» به تباهی کشانده، حالا این شعار را دارد از دیوارهای شهر پاک می‌کند، اما حاضر نیست ماشین سرکوب و اعدامش را خاموش کند.
برق و آب قطع می‌شود، ولی اعدام نه!

#حمید_حسین_نژاد_حیدرانلو #نه_به_جمهورى_اسلامى #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«در سوگ حمید، در خشم بیدار

حمید حسین‌نژاد حیدرانلو را، در تاریکیِ شب، بی‌صدا به چوبه‌ی دار سپردند.
بی ‌دادگاهی عادل، بی‌ گواهی روشن، بی ‌خبر از خانواده‌ای که شش روز تمام، بدون ‌خواب و بی‌قرار، در مقابل زندان ارومیه نشسته بودند؛ تنها با امیدی کوچک، تنها برای شنیدن یک صدا…
اما رژیم جنایت‌کار، آن صدا را هم برید.

ما، نه فقط در سوگ حمید، بلکه در خشم و آگاهی ایستاده‌ایم.
این سکوت، سکوت ما نخواهد بود.
این شب، شب ما نخواهد ماند.

حمید، نه تنها یک فرد، بلکه نمادِ تمام صدایی‌ست که جمهوری اسلامی از آن می‌ترسد؛
نمادِ انسانِ آزاد، اندیشمند، معترض، زنده.
ما این خون را فراموش نخواهیم کرد.

ما نخواهیم گذاشت نام‌ها خاموش شوند.
ما نخواهیم ایستاد تا عدالت در خاک دفن شود.

به نام حمید،
به نام مهسا،
به نام هر زنی، هر مردی، هر دختری که بی‌صدا به دار سپرده شد،
ما راه را ادامه می‌دهیم —
با صدا، با قلم، با خیابان، با مقاومت.

اعدام، ابزار حاکمیتی است که از واژه می‌ترسد.
و ما، با واژه، ادامه خواهیم داد.
تا سقوط آنکه مرگ را حکومت می‌نامد.»

از صفحه‌ی:
sa_lyrics

لازم به ذکر است به نوشته برخی منابع، بهزاد سرخانلو، معاون دادستان ارومیه، به خانواده حمید حسین‌نژاد حیدرانلو، زندانی سیاسی اعدام‌شده، اعلام کرده «جنازەای در کار نیست و اجازه برگزاری هیچ گونه مراسمی را ندارید.»

#نه_به_اعدام #اعدام_نکنید #اعدام_قتل_عمد_دولتی_است
#حمید_حسین_نژاد_حیدرانلو
#زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech