فاطمه حیدری، خواهر جاویدنام جواد حیدری، از تحت فشار بودن پدر و برادران بازداشتشدهاش خبر داد.
او نوشت:
«مردم! دو روز پیش تصاویر حملهی نیروهاشون به خونمون رو دیدید. شما دیدید چطور با گلوله و اشکآور حمله کردن به یک خونوادهی داغدار. شما نفس گرفتهی دلوان دو ساله از گاز اشکآور رو دیدید. حال بد مادرم روی تخت بیمارستان رو دیدید. حالا پدر و برادرهام رو در بازداشت، گروگان نگه داشتن تا به شما مردم بگن هرچی به چشم دیدید و با گوش خودتون شنیدید دروغ بوده. احمقها برادرم رو در بازداشت نگه داشتن تا با زخم روی پیشونیش بشینه جلو دوربین بگه کتکم نزدن. دیگه واقعا نمیدونم از حجم جنایت و رذالت بینهایتشون زار بزنم یا به حماقت و بلاهت بیپایانشون بخندم.»
heydari_____fatemeh
- دو روز پیش حکومت به روستای خانواده حیدری قشونکشی کرد تا جلوی مراسم سالگرد جواد حیدری را بگیرد. تا نگذارد خانوادهای داغدار کنار مزار عزیز از دست رفتهشان سوگواری کنند.
حکومتی که مدعی اقتدار است و خود را قدرت اول منطقه میداند، بسیار ترسو و شکننده است.
#جواد_حیدری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او نوشت:
«مردم! دو روز پیش تصاویر حملهی نیروهاشون به خونمون رو دیدید. شما دیدید چطور با گلوله و اشکآور حمله کردن به یک خونوادهی داغدار. شما نفس گرفتهی دلوان دو ساله از گاز اشکآور رو دیدید. حال بد مادرم روی تخت بیمارستان رو دیدید. حالا پدر و برادرهام رو در بازداشت، گروگان نگه داشتن تا به شما مردم بگن هرچی به چشم دیدید و با گوش خودتون شنیدید دروغ بوده. احمقها برادرم رو در بازداشت نگه داشتن تا با زخم روی پیشونیش بشینه جلو دوربین بگه کتکم نزدن. دیگه واقعا نمیدونم از حجم جنایت و رذالت بینهایتشون زار بزنم یا به حماقت و بلاهت بیپایانشون بخندم.»
heydari_____fatemeh
- دو روز پیش حکومت به روستای خانواده حیدری قشونکشی کرد تا جلوی مراسم سالگرد جواد حیدری را بگیرد. تا نگذارد خانوادهای داغدار کنار مزار عزیز از دست رفتهشان سوگواری کنند.
حکومتی که مدعی اقتدار است و خود را قدرت اول منطقه میداند، بسیار ترسو و شکننده است.
#جواد_حیدری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«حالا دیگر برادرم به فریادهای نیمهشب دلوان دوساله عادت کرده که هر شب با گریه و ترس جیغ میکشد و میگوید: "پلیسا اومدن ما رو آتیش بزنن". همان دلوانی که گاز اشکآور نفسش را به شماره انداخت و تا ساعتها بعد میگفت: مامان تو چشام آتیشه. عصبهای دست برادرم محمد بر اثر فشار عصبی زیاد از کار افتاده و در صورت ادامه این روند نیاز به عمل جراحی دارد. خواهرم همچنان وقتی میخواهد حرف بزند بغضش را فرومیخورد و با صدای خفه میگوید: "وقتی به صورت روحالله شلیک کردند و خون تمام صورتش را گرفت، فکر کردم کشتنش…" اینها و صدها چیز دیگر را در شرح بلندی از دردهایی که خانوادهام در این مدت متحمل شدند آورده بودم؛ به سطور آخر آن که رسیدم دیدم فقط از دردها و زخمهایی که جمهوری اسلامی به همه اعضای خانوادهام (از کودک دوساله گرفته تا پدر و مادر هفتادسالهام) تحمیل کرده گفتهام و از شجاعت و مقاومت خانوادهام هیچ نگفتهام. تصمیم گرفتم همه آن را در یک جمله خلاصه کنم و بگویم آنچه از فشار بر ما و سرکوب خانوادهام منتشر شد، تنها بخش کوچکی از واقعیت سرکوب بود نه تمام آن!
جمهوری اسلامی در سالگرد کشتهشدن مبارزان راه آزادی با تمام قوا به میدان آمد. ماهها برای سرکوب هر تجمع و تحرکی برنامهریزی کرد و این پیام روشنی برام ما داشت: "بیش از آنکه ما از لشگر تادندانمسلح آنها بترسیم، آنها از ما میترسند". کاش میشد از صحنهای که نیروهای ضدشورش اسحلههایشان را به روی خواهرم کشیدند و او را تهدید میکردند فیلمی داشتم تا رشادت او را میدیدید. در حالی که اسلحهها به سمت خواهرم نشانه رفته بود، به آنها میگوید: "ما از گلولههای شما نمیترسیم". کاش میتوانستم نشانتان دهم که چه شجاعتی بین تکتک ما نهفته است... کاش از مردمی که جانشان را کف دست گرفتند و دست خالی برای نجات ما به اطراف روستا آمده بودند تصاویری داشتم تا شرافت و شجاعت آنان را تماشا میکردید. کاش میشد از حرفهای مادرم فیلم بگیرم و نشانتان دهم که درست وقتی هنوز از پوکههای گلولههای شلیکشده افتاده در حیاط خانهمان بخار و گاز متصاعد میشد، کل اقتدار پوشالی جمهوری اسلامی را به سخره گرفت و گفت: "دخترم نترس! مبارزه همینه؛ اگه چیزی رو میخوای باید براش بجنگی. درسته مبارزه سخته، ترس داره، زخمهای روحی و روانی داره، زندان داره، سوگ بیپایان داره، اما آرمان ما بزرگتر و بیشتر از همه اینهاست..."
پس با تمام زخمهایی که بر تنمان همچنان تازه مانده و کهنه نمیشود، بر سرتان فریاد میزنیم: ما از شما، اسلحهها و گلولههایتان نمیترسیم.»
- آنچه خواندید نوشته فاطمه حیدری، خواهر جاویدنام جواد حیدری است که از شهامت خانواده خود سخن میگوید.
خانوادهای که دادخواه عزیزشان بودهاند، ولی بازداشت شدند، کتک خوردند، ولی ایستادگی کردند.
#جواد_حیدری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
«حالا دیگر برادرم به فریادهای نیمهشب دلوان دوساله عادت کرده که هر شب با گریه و ترس جیغ میکشد و میگوید: "پلیسا اومدن ما رو آتیش بزنن". همان دلوانی که گاز اشکآور نفسش را به شماره انداخت و تا ساعتها بعد میگفت: مامان تو چشام آتیشه. عصبهای دست برادرم محمد بر اثر فشار عصبی زیاد از کار افتاده و در صورت ادامه این روند نیاز به عمل جراحی دارد. خواهرم همچنان وقتی میخواهد حرف بزند بغضش را فرومیخورد و با صدای خفه میگوید: "وقتی به صورت روحالله شلیک کردند و خون تمام صورتش را گرفت، فکر کردم کشتنش…" اینها و صدها چیز دیگر را در شرح بلندی از دردهایی که خانوادهام در این مدت متحمل شدند آورده بودم؛ به سطور آخر آن که رسیدم دیدم فقط از دردها و زخمهایی که جمهوری اسلامی به همه اعضای خانوادهام (از کودک دوساله گرفته تا پدر و مادر هفتادسالهام) تحمیل کرده گفتهام و از شجاعت و مقاومت خانوادهام هیچ نگفتهام. تصمیم گرفتم همه آن را در یک جمله خلاصه کنم و بگویم آنچه از فشار بر ما و سرکوب خانوادهام منتشر شد، تنها بخش کوچکی از واقعیت سرکوب بود نه تمام آن!
جمهوری اسلامی در سالگرد کشتهشدن مبارزان راه آزادی با تمام قوا به میدان آمد. ماهها برای سرکوب هر تجمع و تحرکی برنامهریزی کرد و این پیام روشنی برام ما داشت: "بیش از آنکه ما از لشگر تادندانمسلح آنها بترسیم، آنها از ما میترسند". کاش میشد از صحنهای که نیروهای ضدشورش اسحلههایشان را به روی خواهرم کشیدند و او را تهدید میکردند فیلمی داشتم تا رشادت او را میدیدید. در حالی که اسلحهها به سمت خواهرم نشانه رفته بود، به آنها میگوید: "ما از گلولههای شما نمیترسیم". کاش میتوانستم نشانتان دهم که چه شجاعتی بین تکتک ما نهفته است... کاش از مردمی که جانشان را کف دست گرفتند و دست خالی برای نجات ما به اطراف روستا آمده بودند تصاویری داشتم تا شرافت و شجاعت آنان را تماشا میکردید. کاش میشد از حرفهای مادرم فیلم بگیرم و نشانتان دهم که درست وقتی هنوز از پوکههای گلولههای شلیکشده افتاده در حیاط خانهمان بخار و گاز متصاعد میشد، کل اقتدار پوشالی جمهوری اسلامی را به سخره گرفت و گفت: "دخترم نترس! مبارزه همینه؛ اگه چیزی رو میخوای باید براش بجنگی. درسته مبارزه سخته، ترس داره، زخمهای روحی و روانی داره، زندان داره، سوگ بیپایان داره، اما آرمان ما بزرگتر و بیشتر از همه اینهاست..."
پس با تمام زخمهایی که بر تنمان همچنان تازه مانده و کهنه نمیشود، بر سرتان فریاد میزنیم: ما از شما، اسلحهها و گلولههایتان نمیترسیم.»
- آنچه خواندید نوشته فاطمه حیدری، خواهر جاویدنام جواد حیدری است که از شهامت خانواده خود سخن میگوید.
خانوادهای که دادخواه عزیزشان بودهاند، ولی بازداشت شدند، کتک خوردند، ولی ایستادگی کردند.
#جواد_حیدری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
InstaFix
@tavaana
«حالا دیگر برادرم به فریادهای نیمهشب دلوان دوساله عادت کرده که هر شب با گریه و ترس جیغ میکشد و میگوید: "پلیسا اومدن ما رو آتیش بزنن". همان دلوانی که گاز اشکآور نفسش را به شماره انداخت و تا ساعتها بعد میگفت: مامان تو چشام آتیشه. عصبهای دست برادرم…
«حالا دیگر برادرم به فریادهای نیمهشب دلوان دوساله عادت کرده که هر شب با گریه و ترس جیغ میکشد و میگوید: "پلیسا اومدن ما رو آتیش بزنن". همان دلوانی که گاز اشکآور نفسش را به شماره انداخت و تا ساعتها بعد میگفت: مامان تو چشام آتیشه. عصبهای دست برادرم…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ترانه «اما»
کاری از : عاصی
شعر از : دکتر سید مهدی موسوی
ویدیو از پوریا افضلی
با اینکه ما شبامون تاریکه
با اینکه غم به دلا نزدیکه
بوی خون میده انگار هر شب بارون
تو خیابونا میمیرن بچههامون
اما اما اما ما میرسیم
به یه فردای خوب
ما میرسیم
جلو گولّه هاتون
ما فریادیم
با اینکه دل زیر اوار درده
با اینکه شب مارو اواره کرده
ولی راهی نمونده تا روز شادی
می دونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
با اینکه تو توی دستات تفنگه
با اینکه تو انگار قلبت از سنگه
ولی راهی نمونده تا روز شادی
میدونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
#آرمیتا_گرواند #مریم_آروین #نیکا_شاکرمی #محسن_موسوی #رحیم_کلیج #محسن_محمدی_کوچکسرائی #جواد_روحی #جواد_حیدری #مهسا_امینی #مهرگان_زحمتکش #مجتبی_قناعتی #مهران_بصیر_توانا #شهریار_محمدی #محمد_حسن_زاده #عرفان_خزایی .... #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کاری از : عاصی
شعر از : دکتر سید مهدی موسوی
ویدیو از پوریا افضلی
با اینکه ما شبامون تاریکه
با اینکه غم به دلا نزدیکه
بوی خون میده انگار هر شب بارون
تو خیابونا میمیرن بچههامون
اما اما اما ما میرسیم
به یه فردای خوب
ما میرسیم
جلو گولّه هاتون
ما فریادیم
با اینکه دل زیر اوار درده
با اینکه شب مارو اواره کرده
ولی راهی نمونده تا روز شادی
می دونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
با اینکه تو توی دستات تفنگه
با اینکه تو انگار قلبت از سنگه
ولی راهی نمونده تا روز شادی
میدونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
#آرمیتا_گرواند #مریم_آروین #نیکا_شاکرمی #محسن_موسوی #رحیم_کلیج #محسن_محمدی_کوچکسرائی #جواد_روحی #جواد_حیدری #مهسا_امینی #مهرگان_زحمتکش #مجتبی_قناعتی #مهران_بصیر_توانا #شهریار_محمدی #محمد_حسن_زاده #عرفان_خزایی .... #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech