صبا مدنی، دختر زندانی سیاسی سعید مدنی، ضمن انتشار تصویری از مرخصی پدرش در بیست و سه سال پیش که آن موقع هم زندانی سیاسی بود، خاطرهای از خودش که یازده ساله و خواهرش که هشت ساله بود به شرح زیر نوشت:
«ظاهرا خواهرم یاسمن که اینجا ۸ سالهست برای بابا تولد گرفته؛ نوشابۀ صورتی سلیقۀ یاسمن بوده بیشک. فکر میکرد یا وانمود میکرد که فکر میکنه بابا از مأموریت کاری ۸-۹ماهه برگشته خونه یک روز؛ ولی در واقع از بعد از ۶ماه زندان انفرادی و ۲-۳ماه حبس غیرانفرادی، توی یک بازداشتگاه نظامی، برای چند ساعت آمده بود مرخصی، به همراه ۲ تا مأمور لباسشخصی، پاییز ۱۳۸۰.
یاسمن توی اون دورۀ بچگی بود که جشن تولد کلا دوست دارند، تولّد بقیه هم یک جورهایی برای خودش میشد؛ از نگاهش به شمعها پیداست که دلش میخواست خودش فوت کنه. اصل تولد گرفتن فکر مامان بود؛ ولی تدارکات مفصلتر، کیک و شمع و کلاه بوقی (که توی این عکس نیست) به اصرار یاسمن بود. من چون دیگه ۱۱ سالم بود و بزرگ شده بودم این مسخرهبازیها رو تحویل نگرفتم.
به غیر از من و مامان و یاسمن، ۱۰-۱۲ نفر مهمان دیگه هم بودند. با همۀ فیلم بازی کردنها جلوی بچۀ ۸ سالۀ مثلا بیخبر از همه جا آخرش تا بابا رسید خونه ۲-۳ نفر زدند زیر گریه، ولی من که نه.
عکس از بیشتر از ۲۰ سال پیشه، ولی اینجا، در ۴۰ سالگی، چهرۀ بابا به نظرم حتی از عکسهای سالهای اخیر هم فرسودهتره.
همچنان مُصر به ادامۀ بازی، بابام دو تا مأمور رو همکارش معرفی کرد و بقیه هم زورکی ناچار شدند مثل مهمون ازشون پذیرایی کنند.
یک جایی از اون عصر تولد هم برگزار شد. ذوق یاسمن برای تولد و کلاه بوقی سر بابا گذاشتن بالاخره به همه سرایت کرد و یک لحظاتی واقعا مثل خودمون شدیم و حتی خوش گذشت. برای همین من یک خرده از خودم که قضیۀ تولد رو جدی نگرفته بودم دلخور شدم.
نزدیکهای آخرش شدهبود و وقت خداحافظی که رفتم توی اتاقم و کتاب هنر اول راهنمایی رو باز کردم و یکی از سرمشقهای آسونتر اول کتاب رو شروع کردم نوشتن، فکر کردم به خوبی نقاشی نیست، ولی خوشنویسی هم کادوئه. صدای خداحافظی میومد و اینقدر عجله کردم که یک دور سرمشق خراب شد.
تلاش دوم رو گذاشتم توی یک پاکت و بدوبدو رفتم دم در که قایمکی بدمش به بابا. «همکارها»چپچپ بابا رو نگاه کردند که یعنی این چیه و از پاکت در بیار هرچی هست. چشم بقیه هم افتاد به اون سرمشق کتاب هنر اول راهنمایی و شروع کردند شوخی و جدی بهبه و چهچه؛ در واقع برداشته بودم گلدرشتترین جملۀ ممکن رو نوشته بودم بی قصد قبلی: «راه مردان بزرگ ادامه دارد».
اون سانتیمانتالیسمِ ناخواسته که بعدا هم یک عزیزی بابتش سربهسرم گذاشت تنها کاری بود که از دستم بر میومد، مثل همین الان.
سال دوم از محکومیتش هم تمام شد و ۶ سال دیگه مونده؛ این دفعه نزدیک ۷۰ سالگی بر میگرده خونه.»
مرتبط:
کودکان دارای والد زندانی، آسیبها و نیازها:
https://youtu.be/_9asB44Y7pg
کودکان دارای والدین زندانی، لزوم و نحوه حمایت:
https://tavaana.org/parents_prison
اگر میخواهید درباره مجموعه احساسات کودکان دارای والدین زندانی و روش حمایت فوری و کمک به آنها بیشتر بدانید، این ویدیو را تا پایان ببینید.
سایت:
https://tavaana.org/support-children-of-prisoners/
توانا اخیرا کتابچه «راهنمای حمایت از کودکان دارای والدین زندانی» را منتشر کرده است که میتوانید از آدرس زیر دانلود کنید:
https://tavaana.org/children_of_incarcerated_parents/
#سعید_مدنی #کودکان_زندانیان #زندانی_سیاسی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«ظاهرا خواهرم یاسمن که اینجا ۸ سالهست برای بابا تولد گرفته؛ نوشابۀ صورتی سلیقۀ یاسمن بوده بیشک. فکر میکرد یا وانمود میکرد که فکر میکنه بابا از مأموریت کاری ۸-۹ماهه برگشته خونه یک روز؛ ولی در واقع از بعد از ۶ماه زندان انفرادی و ۲-۳ماه حبس غیرانفرادی، توی یک بازداشتگاه نظامی، برای چند ساعت آمده بود مرخصی، به همراه ۲ تا مأمور لباسشخصی، پاییز ۱۳۸۰.
یاسمن توی اون دورۀ بچگی بود که جشن تولد کلا دوست دارند، تولّد بقیه هم یک جورهایی برای خودش میشد؛ از نگاهش به شمعها پیداست که دلش میخواست خودش فوت کنه. اصل تولد گرفتن فکر مامان بود؛ ولی تدارکات مفصلتر، کیک و شمع و کلاه بوقی (که توی این عکس نیست) به اصرار یاسمن بود. من چون دیگه ۱۱ سالم بود و بزرگ شده بودم این مسخرهبازیها رو تحویل نگرفتم.
به غیر از من و مامان و یاسمن، ۱۰-۱۲ نفر مهمان دیگه هم بودند. با همۀ فیلم بازی کردنها جلوی بچۀ ۸ سالۀ مثلا بیخبر از همه جا آخرش تا بابا رسید خونه ۲-۳ نفر زدند زیر گریه، ولی من که نه.
عکس از بیشتر از ۲۰ سال پیشه، ولی اینجا، در ۴۰ سالگی، چهرۀ بابا به نظرم حتی از عکسهای سالهای اخیر هم فرسودهتره.
همچنان مُصر به ادامۀ بازی، بابام دو تا مأمور رو همکارش معرفی کرد و بقیه هم زورکی ناچار شدند مثل مهمون ازشون پذیرایی کنند.
یک جایی از اون عصر تولد هم برگزار شد. ذوق یاسمن برای تولد و کلاه بوقی سر بابا گذاشتن بالاخره به همه سرایت کرد و یک لحظاتی واقعا مثل خودمون شدیم و حتی خوش گذشت. برای همین من یک خرده از خودم که قضیۀ تولد رو جدی نگرفته بودم دلخور شدم.
نزدیکهای آخرش شدهبود و وقت خداحافظی که رفتم توی اتاقم و کتاب هنر اول راهنمایی رو باز کردم و یکی از سرمشقهای آسونتر اول کتاب رو شروع کردم نوشتن، فکر کردم به خوبی نقاشی نیست، ولی خوشنویسی هم کادوئه. صدای خداحافظی میومد و اینقدر عجله کردم که یک دور سرمشق خراب شد.
تلاش دوم رو گذاشتم توی یک پاکت و بدوبدو رفتم دم در که قایمکی بدمش به بابا. «همکارها»چپچپ بابا رو نگاه کردند که یعنی این چیه و از پاکت در بیار هرچی هست. چشم بقیه هم افتاد به اون سرمشق کتاب هنر اول راهنمایی و شروع کردند شوخی و جدی بهبه و چهچه؛ در واقع برداشته بودم گلدرشتترین جملۀ ممکن رو نوشته بودم بی قصد قبلی: «راه مردان بزرگ ادامه دارد».
اون سانتیمانتالیسمِ ناخواسته که بعدا هم یک عزیزی بابتش سربهسرم گذاشت تنها کاری بود که از دستم بر میومد، مثل همین الان.
سال دوم از محکومیتش هم تمام شد و ۶ سال دیگه مونده؛ این دفعه نزدیک ۷۰ سالگی بر میگرده خونه.»
مرتبط:
کودکان دارای والد زندانی، آسیبها و نیازها:
https://youtu.be/_9asB44Y7pg
کودکان دارای والدین زندانی، لزوم و نحوه حمایت:
https://tavaana.org/parents_prison
اگر میخواهید درباره مجموعه احساسات کودکان دارای والدین زندانی و روش حمایت فوری و کمک به آنها بیشتر بدانید، این ویدیو را تا پایان ببینید.
سایت:
https://tavaana.org/support-children-of-prisoners/
توانا اخیرا کتابچه «راهنمای حمایت از کودکان دارای والدین زندانی» را منتشر کرده است که میتوانید از آدرس زیر دانلود کنید:
https://tavaana.org/children_of_incarcerated_parents/
#سعید_مدنی #کودکان_زندانیان #زندانی_سیاسی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
YouTube
کودکان دارای والد زندانی؛ آسیبها و نیازها
کودکان دارای والد زندانی و آسیبهایی که آنها را تهدید میکند، از ابتدای حکومت جمهوری اسلامی دغدغه فعالان حقوق بشر و حقوق کودکان در ایران است. این کودکان را میشود در دستههای مختلف تقسیمبندی کرد؛ کودکانی با سنین کم که با مادران محکوم در زندان زندگی میکنند…
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی، در نخستین سالگرد بازداشت همبندیاش نسیم غلامی سیمیاری در زندان اوین، متنی نوشت و از مقاومت این زندانی سیاسی تمجید کرد. زندانیای که با اتهامات سنگینی بر اساس اعترافات اجباری مواجه شده و همچنان بلاتکلیف و بدون دریافت حکم زندانی است.
متن یادداشت گلرخ ایرایی به شرح زیر است:
«برای نسیم عزیزم
که سرشار از مقاومت است
و بی ادعاست.
یکسال گذشت که رخت بسته ای از خانه به کوچ در دیار خوف؛ در این زمستان که لاشهی امید بر در گاهش آویخته اند و کورسوی بهاری در انتهایش سو نمیزند. در قساوت زنجيرها عجب ایستاده ای و دلتنگی را به ستوه آوردی؛ در این مجال که مردمان شهر با گریز خود مدارا میکنند و تصویر خوف بر دلها سایه افکنده است.
آنگاه که در سرودها و جنازههایی آرمیده در گورها، در جای جای شهر تکرار میشدیم و شهر در شقاوت نادانی از قعر حفرههای خالی ماندهی چشمخانهها جهان را به نظاره انتظار میکشید؛ در میان غریو سکوت مردمانی ایستاده به سان قامتی در تسلیم در طنين نومیدوار دعاهایی هرگز مستجاب نشده؛ آنگاه که همسفران بی آنکه در چشم هامان نظر بتوانند کرد بر باورهامان خنج میکشیدند و پیاله بر رُخِ ریا میزدند و شرم جا مانده بر پیشانیهاشان بر دردناکی رسوب وحشت در سینه هامان دهن کجی میکرد؛ سرودی نغمهی نبرد را نبردی که خوش داشتمش بی آنکه بر آن جسارت حضور یابم.
یکسال پیش بازداشت شد و همچنان بلاتکلیف است. در اعتراض به فقر و فلاکتی که در زندگیهامان تنیده شده است و مطالبهاش بهتر زیستن بود. نسیم عزیزم را وادار به اعتراف علیه خود کردند و حالا با اتهاماتی سنگین مواجه است وارد کردن اتهامات سنگین در پاسخ به اعتراض و حضور در کف خیابان نه تنها محکوم که نشان از استیصال و کینهتوزی حکومت و سیستم قضائی و امنیتی آن است. اعتراض حق ما و خیابان از آن ماست.
کسی که به تو و همه ی همانندانت افتخار میکند. گلرخ ایرایی اردیبهشت ۱۴۰۳ ، زندان اوین»
مرتبط:
روایت یک پرونده، گلرخ ایرایی
https://tavaana.org/case_golrokh/
#نسیم_غلامی_سیمیاری #گلرخ_ایرایی #زندانی_سیاسی
#بیانیه #کف_خیابان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
متن یادداشت گلرخ ایرایی به شرح زیر است:
«برای نسیم عزیزم
که سرشار از مقاومت است
و بی ادعاست.
یکسال گذشت که رخت بسته ای از خانه به کوچ در دیار خوف؛ در این زمستان که لاشهی امید بر در گاهش آویخته اند و کورسوی بهاری در انتهایش سو نمیزند. در قساوت زنجيرها عجب ایستاده ای و دلتنگی را به ستوه آوردی؛ در این مجال که مردمان شهر با گریز خود مدارا میکنند و تصویر خوف بر دلها سایه افکنده است.
آنگاه که در سرودها و جنازههایی آرمیده در گورها، در جای جای شهر تکرار میشدیم و شهر در شقاوت نادانی از قعر حفرههای خالی ماندهی چشمخانهها جهان را به نظاره انتظار میکشید؛ در میان غریو سکوت مردمانی ایستاده به سان قامتی در تسلیم در طنين نومیدوار دعاهایی هرگز مستجاب نشده؛ آنگاه که همسفران بی آنکه در چشم هامان نظر بتوانند کرد بر باورهامان خنج میکشیدند و پیاله بر رُخِ ریا میزدند و شرم جا مانده بر پیشانیهاشان بر دردناکی رسوب وحشت در سینه هامان دهن کجی میکرد؛ سرودی نغمهی نبرد را نبردی که خوش داشتمش بی آنکه بر آن جسارت حضور یابم.
یکسال پیش بازداشت شد و همچنان بلاتکلیف است. در اعتراض به فقر و فلاکتی که در زندگیهامان تنیده شده است و مطالبهاش بهتر زیستن بود. نسیم عزیزم را وادار به اعتراف علیه خود کردند و حالا با اتهاماتی سنگین مواجه است وارد کردن اتهامات سنگین در پاسخ به اعتراض و حضور در کف خیابان نه تنها محکوم که نشان از استیصال و کینهتوزی حکومت و سیستم قضائی و امنیتی آن است. اعتراض حق ما و خیابان از آن ماست.
کسی که به تو و همه ی همانندانت افتخار میکند. گلرخ ایرایی اردیبهشت ۱۴۰۳ ، زندان اوین»
مرتبط:
روایت یک پرونده، گلرخ ایرایی
https://tavaana.org/case_golrokh/
#نسیم_غلامی_سیمیاری #گلرخ_ایرایی #زندانی_سیاسی
#بیانیه #کف_خیابان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech