کیوان رحیمیان:
مروری بر یکسال تحمل حبس
کیوان رحیمیان، شهروند بهائی و زندانی عقیدتی، بعد از یک سال از دور تازه بازداشت و زندان، مطلبی به شرح زیر نوشت:
«یک سال از بازداشت و زندانی شدنم در اوین میگذرد، سالی که برای من و خانوادهام بسیار دشوار گذشت. ۳۶۵ روز گذشته را مرور میکنم، ۴۵ روز انفرادی، 50 ۵۰ بیخبری خانواده از من و من از آنها، مشکلات پیشبینی نشده برای ژینا و احسان و متعاقب آن شدت بیماری مامان و نهایتا درگذشت او، دادگاهی شدن من و حکم ۹ سال زندان، ۶ سال محرومیت از حقوق اجتماعی و ۵۰ میلیون تومان جریمه (که ۵ سال حبس قابل اجرا است). وضعیت زندگی در زندان با افزایش تعداد زندانیها دشوارتر شده است. مثلا ملاقات حضوری از ۵ هفته یکبار به دو ماه یکبار و کمی بیشتر تبدیل شده و حتی برای استفاده از سرویس بهداشتی که ۵ سرویس برای ۱۱۰ نفر وجود دارد (تا امروز یکی از آنها دو هفته است که خراب است) معمولا لازم است دقایقی در انتظار بمانی.یا وضعیت غذای دولتی که بدتر هم هست مثلا برای خورشت قیمه به سالن ما که حدود ۲۰۰ نفر هستیم ۶ عدد مرغ کامل میدهند و برای راگو که کمی هویج و سیب زمینی است دو مرغ برای ۲۰۰ نفر میدهند. در این یک سال شرایط من و سایر زندانیان و کلیه فعالان اجتماعی بیرون از زندان اعم از بهایی و غیربهایی تغییر چندانی نکرده است. کماکان در بر همان پاشنه میچرخد نقض آزادیهای فردی و اجتماعی و تبعیض، مشکلات عدیده اجتماعی و اقتصادی ... گریبانگیر کل جامعه است. اکنون با تغییری که در قوه مجریه صورت گرفته است سوالم این است که آیا این امکان وجود دارد حاکمیت نسبت به رفتارش با کلیه آحاد جامعه اعم از زن و مرد، اقلیت و اکثریت قومی، دینی، سیاسی تجدید نظر کند؟ آیا امکان دارد که همهی مردم از کلیه حقوق شهروندی بدون هرگونه تبعیضی برخوردار شوند؟ آیا امکان دارد آزادیهای فردی و اجتماعی برای همه جلوه عینی پیدا کند؟ پاسخ تجربه چهل و پنج سالهام به این سوال در نهایت تاسف منفی است ولی قلبا امیدوارم و آرزو میکنم چنین اتفاقی بیفتد و همهی ما با هر باور، اعتقاد، جنیست، قوم در کنار یکدیگر برای آبادانی و رفاه میهنمان تلاش کنیم و جلوهاش که آزادی، آسایش، رفاه و همزیستی مسالمتآمیز است را در زندگی خود و فرزندانمان ببینیم.
جامعهشناسی که اسمش را به یاد ندارم گفته بود: همواره امید بر تجربه پیروز میشود. سوال دیگر از خودم این است که برای تحقق چنین آرزو و امیدی، در شرایطی که در زندانم، من چه میتوانم بکنم و یا لازم است بکنم؟ فکر کنم سوال خوبی باشد که هر فردی در هر جایگاه و موقعیتی که هست از خودش بپرسد.
ادامه در کامنت
.
شاید پاسخ تك تك ما به این پرسش که قطعا مناسب با شرایط و امکانات فردي مان است موجب حرکت فردي هر چند کوچک و شايد تغيير اجتماعی شود و به قول دوستي قدمهای كوچك موجب دستاوردهای بزرگ شود و یا به قول ابوسعید ابوالخیر هر کس از هر جایی که هست يك قدم به جلو بیاید. قبل از همه لازم است خودم به این پرسش پاسخ دهم چون باور دارم که تغییر از من شروع میشود. یا امیدوارم که این امید باعث حرکتی در من و دیگران بشود.»
کیوان رحیمیان که اکنون در زندان اوین محبوس است، پیشتر در سال ۱۳۹۶، پس از تحمل پنج سال حبس به دلیل تدریس به جوانان محروم از تحصیل بهائی از زندان رجاییشهر کرج آزاد شده بود.
او اخیرا در نامهای که به مناسبت زادروز همسر درگذشتهاش نوشته، از ممنوعالقلمی همسرش ۱۲ سال پس از فوتش، اخراج دخترش از دانشگاه و تداوم محرومیت از تحصیل دانشجویان بهائی ایران، دفن مادرش در مکانی نامعلوم، دستگیری و اتهامات مجدد بیاساس به خودش پس از سپری کردن ۵ سال زندان و ... گفته بود.
فرشته سبحانی همسر آقای رحیمیان، اندکی پیش از آن که همسرش، کیوان، همچون برادر و همسر برادر کیوان، به جرم تدریس به جوانان بهائی محروم از تحصیل در دانشگاه، رهسپار زندان شود، در اثر بیماری سرطان درگذشت و سرپرستی فرزندان این دو خانواده را مادربزرگی بر عهده گرفت که همسرش (پدر آقای کیوان رحیمیان) را چند دهۀ قبل صرفاً به علت تبری نجستن از عقیدۀ دینی خود پس از شکنجه اعدام کرده بودند.
آقای رحیمیان در بخشی از این نامه نوشته بود:
«بزرگترین رنج، درد و تبعیض در حق ما این است که ما از خدمت و ارائه آنچه در توان برای آبادانی و رفاه کشور عزیزمان ایران داریم، محروم هستیم»
متن کامل این نامه توسط آموزشکده توانا، به صورت صوتی آماده و منتشر شده است:
https://youtu.be/vNowVYM1l-8?feature=shared
#کیوان_رحیمیان #داستان_ما_یکیست #بهائی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مروری بر یکسال تحمل حبس
کیوان رحیمیان، شهروند بهائی و زندانی عقیدتی، بعد از یک سال از دور تازه بازداشت و زندان، مطلبی به شرح زیر نوشت:
«یک سال از بازداشت و زندانی شدنم در اوین میگذرد، سالی که برای من و خانوادهام بسیار دشوار گذشت. ۳۶۵ روز گذشته را مرور میکنم، ۴۵ روز انفرادی، 50 ۵۰ بیخبری خانواده از من و من از آنها، مشکلات پیشبینی نشده برای ژینا و احسان و متعاقب آن شدت بیماری مامان و نهایتا درگذشت او، دادگاهی شدن من و حکم ۹ سال زندان، ۶ سال محرومیت از حقوق اجتماعی و ۵۰ میلیون تومان جریمه (که ۵ سال حبس قابل اجرا است). وضعیت زندگی در زندان با افزایش تعداد زندانیها دشوارتر شده است. مثلا ملاقات حضوری از ۵ هفته یکبار به دو ماه یکبار و کمی بیشتر تبدیل شده و حتی برای استفاده از سرویس بهداشتی که ۵ سرویس برای ۱۱۰ نفر وجود دارد (تا امروز یکی از آنها دو هفته است که خراب است) معمولا لازم است دقایقی در انتظار بمانی.یا وضعیت غذای دولتی که بدتر هم هست مثلا برای خورشت قیمه به سالن ما که حدود ۲۰۰ نفر هستیم ۶ عدد مرغ کامل میدهند و برای راگو که کمی هویج و سیب زمینی است دو مرغ برای ۲۰۰ نفر میدهند. در این یک سال شرایط من و سایر زندانیان و کلیه فعالان اجتماعی بیرون از زندان اعم از بهایی و غیربهایی تغییر چندانی نکرده است. کماکان در بر همان پاشنه میچرخد نقض آزادیهای فردی و اجتماعی و تبعیض، مشکلات عدیده اجتماعی و اقتصادی ... گریبانگیر کل جامعه است. اکنون با تغییری که در قوه مجریه صورت گرفته است سوالم این است که آیا این امکان وجود دارد حاکمیت نسبت به رفتارش با کلیه آحاد جامعه اعم از زن و مرد، اقلیت و اکثریت قومی، دینی، سیاسی تجدید نظر کند؟ آیا امکان دارد که همهی مردم از کلیه حقوق شهروندی بدون هرگونه تبعیضی برخوردار شوند؟ آیا امکان دارد آزادیهای فردی و اجتماعی برای همه جلوه عینی پیدا کند؟ پاسخ تجربه چهل و پنج سالهام به این سوال در نهایت تاسف منفی است ولی قلبا امیدوارم و آرزو میکنم چنین اتفاقی بیفتد و همهی ما با هر باور، اعتقاد، جنیست، قوم در کنار یکدیگر برای آبادانی و رفاه میهنمان تلاش کنیم و جلوهاش که آزادی، آسایش، رفاه و همزیستی مسالمتآمیز است را در زندگی خود و فرزندانمان ببینیم.
جامعهشناسی که اسمش را به یاد ندارم گفته بود: همواره امید بر تجربه پیروز میشود. سوال دیگر از خودم این است که برای تحقق چنین آرزو و امیدی، در شرایطی که در زندانم، من چه میتوانم بکنم و یا لازم است بکنم؟ فکر کنم سوال خوبی باشد که هر فردی در هر جایگاه و موقعیتی که هست از خودش بپرسد.
ادامه در کامنت
.
شاید پاسخ تك تك ما به این پرسش که قطعا مناسب با شرایط و امکانات فردي مان است موجب حرکت فردي هر چند کوچک و شايد تغيير اجتماعی شود و به قول دوستي قدمهای كوچك موجب دستاوردهای بزرگ شود و یا به قول ابوسعید ابوالخیر هر کس از هر جایی که هست يك قدم به جلو بیاید. قبل از همه لازم است خودم به این پرسش پاسخ دهم چون باور دارم که تغییر از من شروع میشود. یا امیدوارم که این امید باعث حرکتی در من و دیگران بشود.»
کیوان رحیمیان که اکنون در زندان اوین محبوس است، پیشتر در سال ۱۳۹۶، پس از تحمل پنج سال حبس به دلیل تدریس به جوانان محروم از تحصیل بهائی از زندان رجاییشهر کرج آزاد شده بود.
او اخیرا در نامهای که به مناسبت زادروز همسر درگذشتهاش نوشته، از ممنوعالقلمی همسرش ۱۲ سال پس از فوتش، اخراج دخترش از دانشگاه و تداوم محرومیت از تحصیل دانشجویان بهائی ایران، دفن مادرش در مکانی نامعلوم، دستگیری و اتهامات مجدد بیاساس به خودش پس از سپری کردن ۵ سال زندان و ... گفته بود.
فرشته سبحانی همسر آقای رحیمیان، اندکی پیش از آن که همسرش، کیوان، همچون برادر و همسر برادر کیوان، به جرم تدریس به جوانان بهائی محروم از تحصیل در دانشگاه، رهسپار زندان شود، در اثر بیماری سرطان درگذشت و سرپرستی فرزندان این دو خانواده را مادربزرگی بر عهده گرفت که همسرش (پدر آقای کیوان رحیمیان) را چند دهۀ قبل صرفاً به علت تبری نجستن از عقیدۀ دینی خود پس از شکنجه اعدام کرده بودند.
آقای رحیمیان در بخشی از این نامه نوشته بود:
«بزرگترین رنج، درد و تبعیض در حق ما این است که ما از خدمت و ارائه آنچه در توان برای آبادانی و رفاه کشور عزیزمان ایران داریم، محروم هستیم»
متن کامل این نامه توسط آموزشکده توانا، به صورت صوتی آماده و منتشر شده است:
https://youtu.be/vNowVYM1l-8?feature=shared
#کیوان_رحیمیان #داستان_ما_یکیست #بهائی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
فرید صفاجو، داماد فریبا کمالآبادی، زندانی عقیدتی بهائی، دو تصویر منتشر کرده است از یک مکان (پشت در زندان اوین)، یکی از عکسها ۱۵ سال پیش است که ترانه دختر فریبا کمالآبادی نوجوان بود و مادرش به مناسبت تولد او یک هویج سبز کرده و به دخترش هدیه داده بود. عکس دیگر مربوط به دیروز و تولد نوهاش است (دختر ترانه و فرید) که مادربزرگ داخل زیدان کیک درست کرده و هدیه داده است.
- فریبا کمالآبادی، زندانی بهایی، در سری قبل محکومیتش به بیست سال حبس (بعداً به ده سال کاهش پیدا کرد)، غیر از یکی دو روز مرخصی به خاطر تولد نوهاش، اجازه استفاده از حق مرخصی را پیدا نکرده بود.
دخترش ترانه، در هفتمین سال حبس مادر در سال ۱۳۹۳ ازدواج کرد. به خانم کمالآبادی اجازه ندادند حتی با دستبند و تحتالحفظ، در مراسم ازدواج او شرکت کند.
او روی یک برگ دستمال کاغذی نامهای خطاب به فرزندش و دامادش نوشته بود، آن دستمال حالا قاب شده و در دیدار خانه جا دارد، و در این روزها که او بار دیگر به حبس طولانی محکوم شده و در زندان است،
نامه فریبا کمالآباذی در سال ۱۳۹۳ را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/Faribak
درباره فریبا کمالآبادی:
https://tavaana.org/fariba_kamalabadi-2/
#فریبا_کمال_آبادی #داستان_ما_یکیست #بهائی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
- فریبا کمالآبادی، زندانی بهایی، در سری قبل محکومیتش به بیست سال حبس (بعداً به ده سال کاهش پیدا کرد)، غیر از یکی دو روز مرخصی به خاطر تولد نوهاش، اجازه استفاده از حق مرخصی را پیدا نکرده بود.
دخترش ترانه، در هفتمین سال حبس مادر در سال ۱۳۹۳ ازدواج کرد. به خانم کمالآبادی اجازه ندادند حتی با دستبند و تحتالحفظ، در مراسم ازدواج او شرکت کند.
او روی یک برگ دستمال کاغذی نامهای خطاب به فرزندش و دامادش نوشته بود، آن دستمال حالا قاب شده و در دیدار خانه جا دارد، و در این روزها که او بار دیگر به حبس طولانی محکوم شده و در زندان است،
نامه فریبا کمالآباذی در سال ۱۳۹۳ را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/Faribak
درباره فریبا کمالآبادی:
https://tavaana.org/fariba_kamalabadi-2/
#فریبا_کمال_آبادی #داستان_ما_یکیست #بهائی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech