آغاز رسمی بیبرقی در حکومتی که با وعده آبوبرق مجانی بر سر کار آمد.
در کشوری که دارنده منابع عظیم گازی و نفتی است و از نظر جغرافیایی امکان تامین برق از طریق انرژی بادی و خورشیدی را هم دارد خاموشی حکمفرما ست. چرا؟
زیر سایه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران از همه نظر محروم است.
جدول خاموشی برای بیشتر استانها اعلام شده، گویی که یک امر طبیعی باشد. در این زمانه و با وجود صرف هزینههای گزاف اقتصادی و البته سیاسی برای انرژی هستهای که جمهوری اسلامی ادعا میکند قصد استفاده صلحآمیز از آن را دارد، ایران ما برق ندارد.
پیامهایی از همراهان دریافت کردهایم خانوادههایی که در خانه فرد بیمار یا عضو سالخورده یا نوزاد دارند و گرفتار مشکلات عدیده شدهاند.
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#قطعی_برق
@Tavaana_TavaanaTech
در کشوری که دارنده منابع عظیم گازی و نفتی است و از نظر جغرافیایی امکان تامین برق از طریق انرژی بادی و خورشیدی را هم دارد خاموشی حکمفرما ست. چرا؟
زیر سایه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران از همه نظر محروم است.
جدول خاموشی برای بیشتر استانها اعلام شده، گویی که یک امر طبیعی باشد. در این زمانه و با وجود صرف هزینههای گزاف اقتصادی و البته سیاسی برای انرژی هستهای که جمهوری اسلامی ادعا میکند قصد استفاده صلحآمیز از آن را دارد، ایران ما برق ندارد.
پیامهایی از همراهان دریافت کردهایم خانوادههایی که در خانه فرد بیمار یا عضو سالخورده یا نوزاد دارند و گرفتار مشکلات عدیده شدهاند.
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#قطعی_برق
@Tavaana_TavaanaTech
«درود بر شما
با وجود اینکه مدتزمان کمی از شروع ترم اول دانشجوهای ورودی ۱۴۰۳ میگذرد بارها از تکتک دوستانم شنیدم که قصد مهاجرت دارند. یک روز به یکی از آنها گفتم امیدوارم آخر دوره کارشناسی نظرت عوض شود و بمانیم و کنار هم کشورمان را بسازیم.
دیشب با همین دوستان برای بازدید از نمایشگاه شهر هوشمند، که در محل نمایشگاه بینالمللی مشهد برگزار میشد، رفتیم. آنجا خانمی به دو نفر از ما، که حجاب نداشتیم، تذکر داد، من هم گفتم پوشش هر کس اختیاری است. ایشان در حالی که من مشغول عکاسی از دوستانم بودم، چندتایی از دانشجویان را تهدید میکنند که میخواهند به مامورها اطلاع دهند ما هم جدای از فشار عصبی که تحمل میکردیم حاضر نشدیم شال بر سر کنیم. حدود نیم ساعت بعد، از دور متوجه برگشتن آن خانوم به همراه چند مامور شدم دست دوستم را، که هر دو شال نداشتیم، گرفتم و بین غرفهها فرار کردیم.
تمام مدت که سعی داشتیم در خروجی را پیدا کنیم و از نمایشگاه بیاییم بیرون، آن خانم ما را تعقیب میکرد. دلهره داشتیم به هر چیزی برای فرار فکر میکردیم به جز تسلیمشدن و سرکردن شالها. بالاخره وقتی از نمایشگاه خارج شدیم متوجه شدیم ما را گم کردهاند و نیستند.
بعد نمایشگاه تصمیم گرفتیم به یک کافیشاپ برویم و دور هم بنشینیم. تصمیم بر این شد به ... که در ورودی پاساژ است برویم. آنجا دو ون گشت ارشاد و کلی مامور ایستاده بودند. زمانی هم که داخل کافه رفتیم از کارمندها تا صندوقدار دائم تذکر حجاب میدادند. کل در و دیوار کافه هم پر از کاغذهایی بود که بر آنها درخواست رعایت حجاب اجباری نوشته شده بود.
در کافه وقتی به من تذکر حجاب دادند و من دلم نمیخواست تفریح و دورهمی با دوستانم را خراب کنم و شالم را از کیفم در آوردم که سر کنم، لحظهای نگاهم به آن دوستم افتاد که به او گفته بودم کاش نرود و بماند.
با خودم فکر کردم به کدام امید باید ماند؟ یک شب عادی و گذراندن یک تفریح عادیتر با حداقلیترین هزینهها چقدر برای ما هزینه روانی داشت؟ چقدر فشار و استرس تحمل کردیم؟ زمانی که بین غرفهها فرار میکردیم به چه چیزهایی فکر کردیم؟ در کافیشاپ یا بعد از دیدن ونهای گشت ارشاد مقابل پاساژ چطور؟ آنجا چه آیندهای برای خود دیدیم؟ آیا با هر کدام از این اتفاقها پلی از آنچه گذشته تکتک ما را به آیندهمان وصل میکند و باعث میشود امیدی برای ماندن و ساختن داشت، خراب نمیشود؟ باورش بسیار سخت است ولی تکتک جمع دوستانه دیشب وقتی برای کنکور میخواندند وقتی رتبهها زیر دوهزار شد وقتی به دانشگاه آمدند یا آن دوستانی که قبولی المپیاد هستند، در تکتک لحظات در حال برنامهریزی برای رفتن بودند یا شاید همین دیشب این تصمیم را گرفتند.»
دردناک است که جوانان کشورمان، اینچنین در ناامنی و ترس حتی امکان کوچکترین تفریحی را ندارند.
آیا شما هم چنین تجربهای داشتهاید؟
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_به_حجاب_اجباری
@Tavaana_TavaanaTech
با وجود اینکه مدتزمان کمی از شروع ترم اول دانشجوهای ورودی ۱۴۰۳ میگذرد بارها از تکتک دوستانم شنیدم که قصد مهاجرت دارند. یک روز به یکی از آنها گفتم امیدوارم آخر دوره کارشناسی نظرت عوض شود و بمانیم و کنار هم کشورمان را بسازیم.
دیشب با همین دوستان برای بازدید از نمایشگاه شهر هوشمند، که در محل نمایشگاه بینالمللی مشهد برگزار میشد، رفتیم. آنجا خانمی به دو نفر از ما، که حجاب نداشتیم، تذکر داد، من هم گفتم پوشش هر کس اختیاری است. ایشان در حالی که من مشغول عکاسی از دوستانم بودم، چندتایی از دانشجویان را تهدید میکنند که میخواهند به مامورها اطلاع دهند ما هم جدای از فشار عصبی که تحمل میکردیم حاضر نشدیم شال بر سر کنیم. حدود نیم ساعت بعد، از دور متوجه برگشتن آن خانوم به همراه چند مامور شدم دست دوستم را، که هر دو شال نداشتیم، گرفتم و بین غرفهها فرار کردیم.
تمام مدت که سعی داشتیم در خروجی را پیدا کنیم و از نمایشگاه بیاییم بیرون، آن خانم ما را تعقیب میکرد. دلهره داشتیم به هر چیزی برای فرار فکر میکردیم به جز تسلیمشدن و سرکردن شالها. بالاخره وقتی از نمایشگاه خارج شدیم متوجه شدیم ما را گم کردهاند و نیستند.
بعد نمایشگاه تصمیم گرفتیم به یک کافیشاپ برویم و دور هم بنشینیم. تصمیم بر این شد به ... که در ورودی پاساژ است برویم. آنجا دو ون گشت ارشاد و کلی مامور ایستاده بودند. زمانی هم که داخل کافه رفتیم از کارمندها تا صندوقدار دائم تذکر حجاب میدادند. کل در و دیوار کافه هم پر از کاغذهایی بود که بر آنها درخواست رعایت حجاب اجباری نوشته شده بود.
در کافه وقتی به من تذکر حجاب دادند و من دلم نمیخواست تفریح و دورهمی با دوستانم را خراب کنم و شالم را از کیفم در آوردم که سر کنم، لحظهای نگاهم به آن دوستم افتاد که به او گفته بودم کاش نرود و بماند.
با خودم فکر کردم به کدام امید باید ماند؟ یک شب عادی و گذراندن یک تفریح عادیتر با حداقلیترین هزینهها چقدر برای ما هزینه روانی داشت؟ چقدر فشار و استرس تحمل کردیم؟ زمانی که بین غرفهها فرار میکردیم به چه چیزهایی فکر کردیم؟ در کافیشاپ یا بعد از دیدن ونهای گشت ارشاد مقابل پاساژ چطور؟ آنجا چه آیندهای برای خود دیدیم؟ آیا با هر کدام از این اتفاقها پلی از آنچه گذشته تکتک ما را به آیندهمان وصل میکند و باعث میشود امیدی برای ماندن و ساختن داشت، خراب نمیشود؟ باورش بسیار سخت است ولی تکتک جمع دوستانه دیشب وقتی برای کنکور میخواندند وقتی رتبهها زیر دوهزار شد وقتی به دانشگاه آمدند یا آن دوستانی که قبولی المپیاد هستند، در تکتک لحظات در حال برنامهریزی برای رفتن بودند یا شاید همین دیشب این تصمیم را گرفتند.»
دردناک است که جوانان کشورمان، اینچنین در ناامنی و ترس حتی امکان کوچکترین تفریحی را ندارند.
آیا شما هم چنین تجربهای داشتهاید؟
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_به_حجاب_اجباری
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«در وضعیت رکود اقتصادی و قطع برق، پیامک کمک به فلسطین برایمان میفرستند.»
ارسالی از همراهان توانا
جمهوری اسلامی ناتوان از تامین ابتداییترین نیازهای جامعه ایران، ثروت کشورمان را در راه جنگافروزی و تامین مالی تروریستها هزینه کرده و اکنون اینچنین وقیحانه پیامک کمک به فلسطین برای هموطنانمان ارسال میکند.
پیشتر هم همراهان توانا در پیامهایی برای ما نوشته بودند که بدون اجازه آنها از حقوقشان مبالغی برای کمک به فلسطین برداشته شده است و هنگام اعتراض به کارگزینی به آنها گفته شده بود که مبالغ ناچیز است از وزارت انجام شده ما نمیتوانیم قطع کنیم یا بهانههایی از این قبیل.
آیا شما هم چنین پیامهایی دریافت کردهاید؟
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_غزه_نه_لبنان_جانم_فدای_ایران
@Tavaana_TavaanaTech
ارسالی از همراهان توانا
جمهوری اسلامی ناتوان از تامین ابتداییترین نیازهای جامعه ایران، ثروت کشورمان را در راه جنگافروزی و تامین مالی تروریستها هزینه کرده و اکنون اینچنین وقیحانه پیامک کمک به فلسطین برای هموطنانمان ارسال میکند.
پیشتر هم همراهان توانا در پیامهایی برای ما نوشته بودند که بدون اجازه آنها از حقوقشان مبالغی برای کمک به فلسطین برداشته شده است و هنگام اعتراض به کارگزینی به آنها گفته شده بود که مبالغ ناچیز است از وزارت انجام شده ما نمیتوانیم قطع کنیم یا بهانههایی از این قبیل.
آیا شما هم چنین پیامهایی دریافت کردهاید؟
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_غزه_نه_لبنان_جانم_فدای_ایران
@Tavaana_TavaanaTech
« #وریشه_مرادی: «آنان وحشیام خواندند و گفتند زنانگیات را از دست دادهای! چرا گریه نمیکنی؟ آخرین بار که گریستی چه زمانی بود؟ آخرین بار کِی گُلی را بوییدهای؟»
سخنان اطلاعات سنندج به وریشه، به نقل از بیدارزنی.
هربار به این قسمت از نامهی اول وریشه که فکر میکنم همزمان مملو از خشم و اندوه میشم. وقاحت جمهوری اسلامی و مزدورانش، حد و مرزی نداره؛ انگار نه انگار که این شما بودید که ما رو به این روز انداختید! شما شب و روز ما رو سیاه کردید، شما بودید که ما رو «مجبور به مبارزه کردید»، ما مگه به جز آزادی و زندگی چی میخواستیم؟ شما بودید که کشتید، شکنجه کردید، خون ریختید! شما بودید که مهلتی برای بوییدن شمع و گل و پروانه به ما ندادید! مهساها رو به قتل رسوندید، نگذاشتید حنانهها عروسیشون رو ببین، به نیکاها تجاوز کردید، دختران دانشآموز را به جرم شلوار جین و لاک ناخن به خودکشی واداشتید، هر روز و هرشب خون به جگر زنان این سرزمین کردید و حالا با چه رویی و به چه جرأتی برای ما «زنانگی» رو تعریف میکنید؟!!
زنانگی یعنی استقامت، زن یعنی ایستادگی، آزادیخواهی، عدالتجویی، زن یعنی زندگی، زن یعنی تمام آنچه که شما از آن واهمه دارید و با آن مخالفید، زن یعنی #نه_به_جمهوری_اسلامی »
تصویر از فعالیتهای خیابانی جوانان مبارز داخل ایران و اکانت اتحاد جوانان محلات ایران
fa_uyi
متن از اکانت کولکاپیس در شبکه اجتماعی ایکس
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سخنان اطلاعات سنندج به وریشه، به نقل از بیدارزنی.
هربار به این قسمت از نامهی اول وریشه که فکر میکنم همزمان مملو از خشم و اندوه میشم. وقاحت جمهوری اسلامی و مزدورانش، حد و مرزی نداره؛ انگار نه انگار که این شما بودید که ما رو به این روز انداختید! شما شب و روز ما رو سیاه کردید، شما بودید که ما رو «مجبور به مبارزه کردید»، ما مگه به جز آزادی و زندگی چی میخواستیم؟ شما بودید که کشتید، شکنجه کردید، خون ریختید! شما بودید که مهلتی برای بوییدن شمع و گل و پروانه به ما ندادید! مهساها رو به قتل رسوندید، نگذاشتید حنانهها عروسیشون رو ببین، به نیکاها تجاوز کردید، دختران دانشآموز را به جرم شلوار جین و لاک ناخن به خودکشی واداشتید، هر روز و هرشب خون به جگر زنان این سرزمین کردید و حالا با چه رویی و به چه جرأتی برای ما «زنانگی» رو تعریف میکنید؟!!
زنانگی یعنی استقامت، زن یعنی ایستادگی، آزادیخواهی، عدالتجویی، زن یعنی زندگی، زن یعنی تمام آنچه که شما از آن واهمه دارید و با آن مخالفید، زن یعنی #نه_به_جمهوری_اسلامی »
تصویر از فعالیتهای خیابانی جوانان مبارز داخل ایران و اکانت اتحاد جوانان محلات ایران
fa_uyi
متن از اکانت کولکاپیس در شبکه اجتماعی ایکس
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تصاویری از تداوم مقاومت مدنی زنان ایران در تنندادن به حجاب اجباری
- الکساندر سولژنیتسین در مقاله «زندگی نه با دروغ» میگوید:
«سادهترین و دستیافتنیترین شاهکلید دستیابی به آزادی اهمال شدهمان این است:
خودداری فرد از دروغ.
دروغ همهچیز را میپوشاند، دروغ همهچیز را
در بر میگیرد... اما نه به تنهایی، نه بدون «من»
وقتی مردم از دروغ میپرهیزند، در واقع دروغ را از چرخه هستی خارج میکنند. مثل عفونتها، دروغ تنها در موجودات زنده امکان حیات دارد.
اگر جسم و پوست مرده ایدئولوژیها را به زور به هم نچسبانیم، خود از شتاب نشست و تجزیه وامانده دروغها به شگفت خواهیم آمد.»
تصاویر از اکانت کولکاپیس در شبکه اجتماعی ایکس
#زن_زندگی_آزادی #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_حجاب_اجباری #مقاومت_مدنی #مقاومت_زندگیست #نافرمانی_مدنی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
- الکساندر سولژنیتسین در مقاله «زندگی نه با دروغ» میگوید:
«سادهترین و دستیافتنیترین شاهکلید دستیابی به آزادی اهمال شدهمان این است:
خودداری فرد از دروغ.
دروغ همهچیز را میپوشاند، دروغ همهچیز را
در بر میگیرد... اما نه به تنهایی، نه بدون «من»
وقتی مردم از دروغ میپرهیزند، در واقع دروغ را از چرخه هستی خارج میکنند. مثل عفونتها، دروغ تنها در موجودات زنده امکان حیات دارد.
اگر جسم و پوست مرده ایدئولوژیها را به زور به هم نچسبانیم، خود از شتاب نشست و تجزیه وامانده دروغها به شگفت خواهیم آمد.»
تصاویر از اکانت کولکاپیس در شبکه اجتماعی ایکس
#زن_زندگی_آزادی #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_حجاب_اجباری #مقاومت_مدنی #مقاومت_زندگیست #نافرمانی_مدنی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به گزارش خبرگزاری انتخاب، پایگاه خبری و رسانهای حوزههای علمیه خواهران اعلام کرد: به همت اداره زنان و خانواده ستاد امر به معروف، کلنیک ترک بی حجابی در تهران با هدف درمان علمی و روان شناختی بی حجابی ویژه نسل نوجوان، جوان و بانوان جویای هویت اجتماعی و اسلامی افتتاح میشود.
برای نخستین بار در کشور به همت اداره زنان و خانواده ستاد امر به معروف کلنیک ترک بی حجابی در تهران با هدف درمان علمی و روان شناختی بی حجابی ویژه نسل نوجوان، جوان و بانوان جویای هویت اجتماعی و اسلامی افتتاح میشود.
مهری دازستانی، رئیس اداره زنان و خانواده ستاد امر به معروف استان تهران،اعلام کرد: این مرکز به عنوان بخشی از نقشه جامع راهبردی «زیست بوم غیرت، حیا، عفت، حجاب» با رویکرد فرهنگی نوین و با هدف ارائه خدمات روانشناختی، مشاورهای و مددکاری به افرادی که تمایل به رعایت حجاب دارند و ممکن است به دلیل فشارهای اجتماعی یا تأثیرات محیطی در این زمینه دچار چالش شده باشند، طراحی و به مرحلهی اجرا رسیده است.
ـ این خبر با واکنشهای زیادی بین کاربران شبکههای اجتماعی مواجه شده است.
بسیاری این مرکز را وسیلهای برای بلعیدن بودجه مملکت دانستهاند. برخی گفتهاند که بعد سرنگونی ما هم برای شما کلینیک ترک خودشیرینی، چاپلوسی، مزدوری، آدمفروشی و ... تاسیس میکنیم!
برخی از کاربران این روشها را گامی دیگر برای سرکوب شهروندان و نوعی از دیگریسازی به سبک فاشیسم و نازیسم دانستهاند.
نیکی محجوب نوشت:
«ما زنان مخالف حجاب اجباری هیچ اختلالی نداریم، اتفاقا در صحت کامل عقل انتخاب کردیم لچک بر سر نگذاریم، اما خب از فهم شما خارج است.»
نظر شما چیست؟
#نه_به_پوشش_اجباری #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برای نخستین بار در کشور به همت اداره زنان و خانواده ستاد امر به معروف کلنیک ترک بی حجابی در تهران با هدف درمان علمی و روان شناختی بی حجابی ویژه نسل نوجوان، جوان و بانوان جویای هویت اجتماعی و اسلامی افتتاح میشود.
مهری دازستانی، رئیس اداره زنان و خانواده ستاد امر به معروف استان تهران،اعلام کرد: این مرکز به عنوان بخشی از نقشه جامع راهبردی «زیست بوم غیرت، حیا، عفت، حجاب» با رویکرد فرهنگی نوین و با هدف ارائه خدمات روانشناختی، مشاورهای و مددکاری به افرادی که تمایل به رعایت حجاب دارند و ممکن است به دلیل فشارهای اجتماعی یا تأثیرات محیطی در این زمینه دچار چالش شده باشند، طراحی و به مرحلهی اجرا رسیده است.
ـ این خبر با واکنشهای زیادی بین کاربران شبکههای اجتماعی مواجه شده است.
بسیاری این مرکز را وسیلهای برای بلعیدن بودجه مملکت دانستهاند. برخی گفتهاند که بعد سرنگونی ما هم برای شما کلینیک ترک خودشیرینی، چاپلوسی، مزدوری، آدمفروشی و ... تاسیس میکنیم!
برخی از کاربران این روشها را گامی دیگر برای سرکوب شهروندان و نوعی از دیگریسازی به سبک فاشیسم و نازیسم دانستهاند.
نیکی محجوب نوشت:
«ما زنان مخالف حجاب اجباری هیچ اختلالی نداریم، اتفاقا در صحت کامل عقل انتخاب کردیم لچک بر سر نگذاریم، اما خب از فهم شما خارج است.»
نظر شما چیست؟
#نه_به_پوشش_اجباری #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسعود علیزاده، نمیگذارد همبندیهای مظلومش در بازداشتگاه کهریزک، فراموش شوند. او ضمن انتشار دکلمهای از جاویدنام امیرجوادیفر، نوشت:
«امیر جوادیفر، جوانی که عاشق ترانهسرایی، شعر و ادبیات بود و علاقه زیادی به بازیگری داشت، ولی ضحاک تمام آرزوهایش را از او گرفت
امیر جانم ، برادر شجاع و قهرمانم : هنوز بعد از گذشت پانزده سال شب نالههایت برایم زنده میشود که از مادرت چشم های زیبایت را میخواستی ، هنوز تصویر لبهای خشک و تشنهات را فراموش نکردم که وقتی که ناباورانه خون بالا آوردب و در اوج مظلومیت با ما وداع کردی.
جاویدنام امیر جوادیفر پیش از دستگیری در روز ۱۸ تیر ۱۳۸۸ توسط لباس شخصی به شدت از ناحیهٔ سر و گردن، بینی، چشم، فک و دنده هایش مجروح شده بود و یک شب در بیمارستان فیروزگر بستری شد و فردای آن روز ۱۹ تیر تحویل پلیس پیشگیری داده شد و به دستور دادستان تهران (سعید مرتضوی) به همراه ما به بازداشتگاه کهریزک منتقل شود.
امیر روزهای خیلی سختی را در بازداشتگاه کهریزک سپری کرد. وقتی وارد کهریزک شد گردنش، فکش و دنده هایش خرد شده بود و بینایی یکی از چشم هایش را بر اثر ضرب شتم مامورین از دست داده بود و همش به فکر این بود که چرا یکی از چشمانش نمیبیند. چند روز گذشت و چشمانش بخاطر شرایط غیر بهداشتی بازداشتگاه کهریزک به شدت عفونت کرده بود. یک بار در کنار دستشویی وقتی امیر می خواست آب بخوره دیدمش و بهم گفت نمیدونم چرا چشم سمت چپم نمیبینه؟ گفتن واقعیت برایم سخت بود و نتوانستم بگویم بینایی یکی از چشم هایت را از دست دادهای، در آن لحظه تنها کاری که از دستم بر آمد دل داری بود.
امیر همیشه با صدای بلند ناله میکرد و از مادرش کمک میخواست که مادرم! چرا یکی از چشم هایم نمی بیند چشم هایم را به من باز گردان. بعد از اینکه از زندان اوین آزاد شدم متوجه شدم مادر امیر پنج سال پیش از دستگیریاش بر اسر سرطان فوت کرده بود و داغ مادرش بر دلش مانده بود و در آخرین روزهای زندگیش همش از مادرش کمک میخواست و در آخر هم به سوی مادرش شتافت.
روز آخر بود داشتیم از جهنم کهریزک به زندان اوین منتقل میشدیم، امیر حالش از چند روز پیش خیلی وخیمتر شده بود و در آن آفتاب سوزان تیر ماه در کنج سایه ای در حیاط نشسته بود. در همان لحظه (سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک) به جرم اینکه امیر در سایه نشسته بود و در زیر آفتاب سوزان نبود شروع کرد با پوتین بر سر و صورت و دندههای شکستهاش چند ضربه ای زد که امیر از شدت درد پوتین مجبور شد از سایه بیرون بیاد و با تنی بی جان کنار ما بشیند.
قبل از اینکه سوار اتوبوس بشیم دست های پلاستیکی به دستمان زدند، انقدر محکم بستند که دست همگی خون مرده شده بود و دست بعضی ها را پاره کرده بود. راننده اتوبوس و مامورین نیروی انتظامی از بوی گند ما همگی ماسک زدند.هوای داخل اتوبوس خیلی گرم بود و هر چی التماس کردیم پنجره ها را باز کنند این کار رو نکردند، نامرد ها جلوی ما آب خنک میخوردند ولی یک قطره آب هم به ما نمی دادند. چند تا سرباز در اتوبوس ما بود که باتوم بر دست داشتند و هر کسی ناله میکرد با باتوم پذیرایی میکردند.
امیر در راه کهریزک به اوین در اتوبوس حالش خیلی بد شده بود و خیلی هم تشنه بود و لب هایش از تشنگی خشک شده بود، دوستانم به مامورین خیلی التماس کردند که تو رو خدا به او آب بدهند ولی دریغ از یک قطره آب. امیر با لبهای تشنه مرتب خون بالا میآورد، تنفس کم کم برای امیر سخت و سختتر میشد. یکی از دوستانم به امیر تنفس مصنوعی داد ولی متأسفانه هیچ کاری از دستش بر نیامد تا امیر زنده بماند. وقتش بود که امیر در اوج مظلومیت از این دنیا برود و به سوی مادرش بشتابد. امیر جان ما رو ببخش که نتوانستیم برایت کاری انجام دهیم و تو در اخر مظلومانه از این دنیا رفتی و داغت را بر دل پدر ، برادر ، لبخند و ما گذاشتی.
یاد و خاطره.ات تا همیشه در قلب ما زنده و گرامیست.💔»
#امیرجوادی_فر #جنایت_کهریزک #کهریزک #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«امیر جوادیفر، جوانی که عاشق ترانهسرایی، شعر و ادبیات بود و علاقه زیادی به بازیگری داشت، ولی ضحاک تمام آرزوهایش را از او گرفت
امیر جانم ، برادر شجاع و قهرمانم : هنوز بعد از گذشت پانزده سال شب نالههایت برایم زنده میشود که از مادرت چشم های زیبایت را میخواستی ، هنوز تصویر لبهای خشک و تشنهات را فراموش نکردم که وقتی که ناباورانه خون بالا آوردب و در اوج مظلومیت با ما وداع کردی.
جاویدنام امیر جوادیفر پیش از دستگیری در روز ۱۸ تیر ۱۳۸۸ توسط لباس شخصی به شدت از ناحیهٔ سر و گردن، بینی، چشم، فک و دنده هایش مجروح شده بود و یک شب در بیمارستان فیروزگر بستری شد و فردای آن روز ۱۹ تیر تحویل پلیس پیشگیری داده شد و به دستور دادستان تهران (سعید مرتضوی) به همراه ما به بازداشتگاه کهریزک منتقل شود.
امیر روزهای خیلی سختی را در بازداشتگاه کهریزک سپری کرد. وقتی وارد کهریزک شد گردنش، فکش و دنده هایش خرد شده بود و بینایی یکی از چشم هایش را بر اثر ضرب شتم مامورین از دست داده بود و همش به فکر این بود که چرا یکی از چشمانش نمیبیند. چند روز گذشت و چشمانش بخاطر شرایط غیر بهداشتی بازداشتگاه کهریزک به شدت عفونت کرده بود. یک بار در کنار دستشویی وقتی امیر می خواست آب بخوره دیدمش و بهم گفت نمیدونم چرا چشم سمت چپم نمیبینه؟ گفتن واقعیت برایم سخت بود و نتوانستم بگویم بینایی یکی از چشم هایت را از دست دادهای، در آن لحظه تنها کاری که از دستم بر آمد دل داری بود.
امیر همیشه با صدای بلند ناله میکرد و از مادرش کمک میخواست که مادرم! چرا یکی از چشم هایم نمی بیند چشم هایم را به من باز گردان. بعد از اینکه از زندان اوین آزاد شدم متوجه شدم مادر امیر پنج سال پیش از دستگیریاش بر اسر سرطان فوت کرده بود و داغ مادرش بر دلش مانده بود و در آخرین روزهای زندگیش همش از مادرش کمک میخواست و در آخر هم به سوی مادرش شتافت.
روز آخر بود داشتیم از جهنم کهریزک به زندان اوین منتقل میشدیم، امیر حالش از چند روز پیش خیلی وخیمتر شده بود و در آن آفتاب سوزان تیر ماه در کنج سایه ای در حیاط نشسته بود. در همان لحظه (سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک) به جرم اینکه امیر در سایه نشسته بود و در زیر آفتاب سوزان نبود شروع کرد با پوتین بر سر و صورت و دندههای شکستهاش چند ضربه ای زد که امیر از شدت درد پوتین مجبور شد از سایه بیرون بیاد و با تنی بی جان کنار ما بشیند.
قبل از اینکه سوار اتوبوس بشیم دست های پلاستیکی به دستمان زدند، انقدر محکم بستند که دست همگی خون مرده شده بود و دست بعضی ها را پاره کرده بود. راننده اتوبوس و مامورین نیروی انتظامی از بوی گند ما همگی ماسک زدند.هوای داخل اتوبوس خیلی گرم بود و هر چی التماس کردیم پنجره ها را باز کنند این کار رو نکردند، نامرد ها جلوی ما آب خنک میخوردند ولی یک قطره آب هم به ما نمی دادند. چند تا سرباز در اتوبوس ما بود که باتوم بر دست داشتند و هر کسی ناله میکرد با باتوم پذیرایی میکردند.
امیر در راه کهریزک به اوین در اتوبوس حالش خیلی بد شده بود و خیلی هم تشنه بود و لب هایش از تشنگی خشک شده بود، دوستانم به مامورین خیلی التماس کردند که تو رو خدا به او آب بدهند ولی دریغ از یک قطره آب. امیر با لبهای تشنه مرتب خون بالا میآورد، تنفس کم کم برای امیر سخت و سختتر میشد. یکی از دوستانم به امیر تنفس مصنوعی داد ولی متأسفانه هیچ کاری از دستش بر نیامد تا امیر زنده بماند. وقتش بود که امیر در اوج مظلومیت از این دنیا برود و به سوی مادرش بشتابد. امیر جان ما رو ببخش که نتوانستیم برایت کاری انجام دهیم و تو در اخر مظلومانه از این دنیا رفتی و داغت را بر دل پدر ، برادر ، لبخند و ما گذاشتی.
یاد و خاطره.ات تا همیشه در قلب ما زنده و گرامیست.💔»
#امیرجوادی_فر #جنایت_کهریزک #کهریزک #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دلبر توکلی، خبرنگار مستقل که خبر از کشتهشدن یکی از بازداشتیهای خیزش انقلابی ۱۴۰۱ داده بود، حالا اطلاعاتی تکمیلی به شرح زیر منتشر کرده است:
«لازم میدونم در مورد خبری که نوشتم اطلاعات تکمیلی و تصحیحی که به دستم رسید را منتشر کنم. #پرنیان_دلیری متولد سال ۱۳۶۳ بود و در تاریخ ۲۷ مهر سال ۱۴۰۱ در حوالی میدان فلسطین دستگیر شد. خانواده پرنیان طی دو سال گذشته از سوی سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی، تحت فشار قرار گرفتند که اگر اطلاع رسانی کنند خواهر پرنیان را هم دستگیر خواهند کرد.. پرنیان در بازجویی مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت. چند هفته قبل به خانواده پرنیان اینطور گفتند که «دخترشان اعدام شده» و چند روز با تاخیر و تحت فشار امنیتی مراسم خاکسپاری انجام شد. ظاهرا عموی پرنیان را هم در مراسم خاکسپاری دستگیر کردند. این اطلاعات از طرف یکی از نزدیکان پرنیان به دست من رسیده است. حفظ امنیت فردی که این خبر را به من داده در اولویت هست و هر خبر تکمیلی که بدستم برسد منتشر میکنم. برداشت من از اطلاعات تکمیلی اینست :«حکومت به خانواده پرنیان، دروغ گفتهکه پرنیان اعدام شده و احتمالا پرنیان را در شرایط شکنجه و آزار در زندان کشتهاند، آنهم بدون طی شدن روند قضایی و بعدا جسد را به خانواده تحویل دادند. » لطفا هر کسی خبر تکمیلی و اطلاعاتی در این مورد داره در دایرکت پیام بدهد.»
delbar.tavakoli
ـ خانم توکلی، خبرنگار تحقیقی و با سابقه است که نامش با اطلاعرسانی درباره جاویدنام ندا آقاسلطان و ممانعت از تحریف واقعیت درباره قتل او گره خورده است.
از نوشته خانم توکلی چنین بر میآید که پرنیان دلیری احتمالا فارغالتحصیل دانشگاه هنر بود. لطفا اگر از ورودیهای سالهای ۱۳۸۰ به بعد هستید و چنین فردی را میشناسید با ما تماس بگیرید و اگر اطلاعاتی دارید، بگویید.
در تمام سالیان گذشته، جمهوری اسلامی افراد زیادی را کشته است، ولی هیچ اطلاعاتی در خصوص آنها منتشر نشده است. در جریان کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸, در اعتراضات سالهای ۸۸، ۸۹، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸، ۱۴۰۱ و ... همه میدانیم که تعداد جانباختگان بسیار بیشتر از آماری است که تا کنون منتشر شده است.
لذا برای راستیآزمایی و جمعآوری اطلاعات جانباختگان به یاری هموطنان نیازمندیم.
اگر عزیزی از نزدیکان شما بازداشت میشود، لطفا اطلاعات کامل او را برای رسانهها و نهادهای حقوق بشری ارسال کنید و نگذارید در گمنامی بماند.
#پرنیان_دلیری #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«لازم میدونم در مورد خبری که نوشتم اطلاعات تکمیلی و تصحیحی که به دستم رسید را منتشر کنم. #پرنیان_دلیری متولد سال ۱۳۶۳ بود و در تاریخ ۲۷ مهر سال ۱۴۰۱ در حوالی میدان فلسطین دستگیر شد. خانواده پرنیان طی دو سال گذشته از سوی سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی، تحت فشار قرار گرفتند که اگر اطلاع رسانی کنند خواهر پرنیان را هم دستگیر خواهند کرد.. پرنیان در بازجویی مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت. چند هفته قبل به خانواده پرنیان اینطور گفتند که «دخترشان اعدام شده» و چند روز با تاخیر و تحت فشار امنیتی مراسم خاکسپاری انجام شد. ظاهرا عموی پرنیان را هم در مراسم خاکسپاری دستگیر کردند. این اطلاعات از طرف یکی از نزدیکان پرنیان به دست من رسیده است. حفظ امنیت فردی که این خبر را به من داده در اولویت هست و هر خبر تکمیلی که بدستم برسد منتشر میکنم. برداشت من از اطلاعات تکمیلی اینست :«حکومت به خانواده پرنیان، دروغ گفتهکه پرنیان اعدام شده و احتمالا پرنیان را در شرایط شکنجه و آزار در زندان کشتهاند، آنهم بدون طی شدن روند قضایی و بعدا جسد را به خانواده تحویل دادند. » لطفا هر کسی خبر تکمیلی و اطلاعاتی در این مورد داره در دایرکت پیام بدهد.»
delbar.tavakoli
ـ خانم توکلی، خبرنگار تحقیقی و با سابقه است که نامش با اطلاعرسانی درباره جاویدنام ندا آقاسلطان و ممانعت از تحریف واقعیت درباره قتل او گره خورده است.
از نوشته خانم توکلی چنین بر میآید که پرنیان دلیری احتمالا فارغالتحصیل دانشگاه هنر بود. لطفا اگر از ورودیهای سالهای ۱۳۸۰ به بعد هستید و چنین فردی را میشناسید با ما تماس بگیرید و اگر اطلاعاتی دارید، بگویید.
در تمام سالیان گذشته، جمهوری اسلامی افراد زیادی را کشته است، ولی هیچ اطلاعاتی در خصوص آنها منتشر نشده است. در جریان کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸, در اعتراضات سالهای ۸۸، ۸۹، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸، ۱۴۰۱ و ... همه میدانیم که تعداد جانباختگان بسیار بیشتر از آماری است که تا کنون منتشر شده است.
لذا برای راستیآزمایی و جمعآوری اطلاعات جانباختگان به یاری هموطنان نیازمندیم.
اگر عزیزی از نزدیکان شما بازداشت میشود، لطفا اطلاعات کامل او را برای رسانهها و نهادهای حقوق بشری ارسال کنید و نگذارید در گمنامی بماند.
#پرنیان_دلیری #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نامه احمدرضا حائری از زندان قزلحصار در واکنش به افزایش غیرقانونی حکم به شش سال و سه ماه:
عصبانیم از قلدری شما که زندگی ملتی را گروگان گرفته!
دیوان عالی حکم سه سال و هشت ماه زندانم را که دو سال پیش شعبه ۲۶ صادر و عباسعلی خوزان در شعبه ۳۶ تجدیدنظر تایید کرده را نقض کرده بود، و پرونده برای رسیدگی مجدد و احتمالا آزادی موقتم با وثیقه به شعبه ۲۱ تجدیدنظر رفته بود.
شبها در زندان، داخل اتاق دو در یکونیم متری که «قبر زندگان»ش میخوانم، بار عشق به همسرم و دخترکم «هستی»، عشق به پدرم و مادرم و عشق به زندگی ضریب میخورد و صدها برابر میشود و قرار را از دل و خواب را از چشمانم میرباید.
اما این اواخر با نقض حکم ظالمانه، فکر به آزادی و اینکه پس از یکونیم سال دوری، به خانه برگردم و بروم پیش دخترکم و به تلافی غصه ۶۰۰ روز دوری، ساعتها در آغوشش گرفته و برایش قصه بخوانم قلبم را جلا میدهد و چشمم دیگر کمتر متوجه دیوارهای این «قبر زندگان» و نزدیکی غریبشان به هم میشود.
در چنین حالاتی بودم که وکلا خبر آوردند، شعبه ۲۱ اعاده را رد کرده است!
چرا؟
چون یک سال پیش وقتی شعبه یک اجرای احکام دادسرای امنیت حکم ۹۱ روز زندان(شکایت سازمان زندانها به دلیل اینکه مرگ زنده یاد ساسان نیکنفس و امیرحسین حاتمی در زندان را «قتل سیستماتیک» نامیده بودم) را برای ادغام با حکم اصلی نزد شعبه ۳۶ میفرستد، این شعبه به جای ادغام دو حکم، هر دو را باطل کرده و با افزودن ۲۰ماه حکم زندان در مجموع، حکم تازهای صادر میکند.(متن حکم پیوست است)
سه سال و هشت ماه حبس اقدام علیه امنیت ملی میشود چهار سال؛ هشت ماه حبس تبلیغ! میشود یک سال، ۹۱ روز حبس نشر اکاذیب! نیز میشود ۱۵ ماه زندان!
تاریخ صدور حکم جدید کی بوده؟
۱۵ مهر ۱۴۰۱، یعنی درست چهار روز پس از انتشار نامه سرگشاده من به محسنی اژهای رئیس عدلیه! که در جایی از آن نوشته بودم:«حکم یک خطی شعبه ۳۶ دادگاه انقلاب که بر اساس آن اینجانب به چهار سال و چهار ماه زندان محکوم شدهام، از مصادیق بارز آپارتاید قضایی است. حکمی شرمآور که به صراحت حق آزادی بیان و آزادی قلم را به سخره گرفته و مصاحبهها و نوشتن نامه سرگشاده به گزارشگران سازمان ملل را مصادیق عمل مجرمانه دانسته است!»
بله!
به همین سادگی!
آقای عباسعلی خوزان در شعبه ۳۶ از فرط عصبانیت بابت اینکه حکمش را «شرمآور» خوانده بودم، ۲۰ ماه حکم اضافه برایم برید! و از آن بدتر در عملی غیرقانونی به مدت یک سال یعنی از مهر پارسال تا همین چند روز پیش حکم فراقضایی و کینهورزانه خود را از من، دو وکیل محترم و حتی قضات دیوان عالی کشور پنهان میدارد! تا اگر احیانا رای «بیپایه و اساس» قبلیاش در دیوان نقض شد؛ با توجه به عدم اطلاع وکلا و دیوان از رای تازه، روند اعاده دادرسی مختل و مانعی ایجاد کند بر سر راه آزادی من!، البته در مسیر انجام این تخلف و رفتار غیرقانونی و تحقق این هدف از یاری شعبه یک اجرای احکام دادسرای امنیت نیز بهرهمند میشود که رای آخر پرونده یک سال در خفا بماند!
بله!
به همین سادگی!
گوئی نه چیزی به نام قانون وجود دارد و نه دستگاه عریض و طویلی به نام قوه قضائیه! زورشان میرسد که همه موازین قانونی و انسانی را نادیده بگیرند و میگیرند!
بسیار عصبانی هستم، در داخل بند رفقای همبندیم که ۴۱ هفته است سهشنبهها همراه با هم علیه «اعدام» دست به اعتصاب غذا میزنیم، دلایل اصلی عصبانیتم را میدانندِ اما رفیقی شفیق تلفنی میگوید:
«مجموع حکمت الان شش سال و سه ماه است اما اشدش که چهار سال است قابل اجراست و....!»
میگویم:
«برادر! من برای خودم و بیقانونی که در حقام شده و مانع از آزادی احتمالیام شده ناراحت نیستم! عصبانیتم بابت این است که وقتی با ما که خبری از حال و روزمان به بیرون از این زندان میرود، چنین بیپروا رفتار میکنند و حقوقمان را نادیده میگیرند، گویی که «شهر هرت است» این مملکت! وای به حال آنها که بی نام و نشانی در دست اینها اسیر میشوند.
من عصبانیام برای حکم اعدام «عیدو؛ سلیمان و عبدالغنی شهبخش و عبدالرحیم گرگیج که الان اجرایشان به شعبه یک دادسرای امنیت ابلاغ شده!
من عصبانیام برای وضعیت چهار هموطن عربی که در اهواز به اعدام محکوم شده و چندین روز است به انفرادی منتقل شده و هیچ خبری از آنها نیست.
من عصبانیام از دادگاه بچههای اکباتان که پشت درهای بسته برگزار شده و بیشتر به قرعهکشی میماند که در آن گردن انسانی را انتخاب میکنند برای به دار کشیدن!»
متن کامل نامه را اینجا بخوانید:
https://tavaana.org/ahmadrea-haeri_letter/
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۱ آبان ۱۴۰۳
#احمدرضا_حائری #بیانیه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
عصبانیم از قلدری شما که زندگی ملتی را گروگان گرفته!
دیوان عالی حکم سه سال و هشت ماه زندانم را که دو سال پیش شعبه ۲۶ صادر و عباسعلی خوزان در شعبه ۳۶ تجدیدنظر تایید کرده را نقض کرده بود، و پرونده برای رسیدگی مجدد و احتمالا آزادی موقتم با وثیقه به شعبه ۲۱ تجدیدنظر رفته بود.
شبها در زندان، داخل اتاق دو در یکونیم متری که «قبر زندگان»ش میخوانم، بار عشق به همسرم و دخترکم «هستی»، عشق به پدرم و مادرم و عشق به زندگی ضریب میخورد و صدها برابر میشود و قرار را از دل و خواب را از چشمانم میرباید.
اما این اواخر با نقض حکم ظالمانه، فکر به آزادی و اینکه پس از یکونیم سال دوری، به خانه برگردم و بروم پیش دخترکم و به تلافی غصه ۶۰۰ روز دوری، ساعتها در آغوشش گرفته و برایش قصه بخوانم قلبم را جلا میدهد و چشمم دیگر کمتر متوجه دیوارهای این «قبر زندگان» و نزدیکی غریبشان به هم میشود.
در چنین حالاتی بودم که وکلا خبر آوردند، شعبه ۲۱ اعاده را رد کرده است!
چرا؟
چون یک سال پیش وقتی شعبه یک اجرای احکام دادسرای امنیت حکم ۹۱ روز زندان(شکایت سازمان زندانها به دلیل اینکه مرگ زنده یاد ساسان نیکنفس و امیرحسین حاتمی در زندان را «قتل سیستماتیک» نامیده بودم) را برای ادغام با حکم اصلی نزد شعبه ۳۶ میفرستد، این شعبه به جای ادغام دو حکم، هر دو را باطل کرده و با افزودن ۲۰ماه حکم زندان در مجموع، حکم تازهای صادر میکند.(متن حکم پیوست است)
سه سال و هشت ماه حبس اقدام علیه امنیت ملی میشود چهار سال؛ هشت ماه حبس تبلیغ! میشود یک سال، ۹۱ روز حبس نشر اکاذیب! نیز میشود ۱۵ ماه زندان!
تاریخ صدور حکم جدید کی بوده؟
۱۵ مهر ۱۴۰۱، یعنی درست چهار روز پس از انتشار نامه سرگشاده من به محسنی اژهای رئیس عدلیه! که در جایی از آن نوشته بودم:«حکم یک خطی شعبه ۳۶ دادگاه انقلاب که بر اساس آن اینجانب به چهار سال و چهار ماه زندان محکوم شدهام، از مصادیق بارز آپارتاید قضایی است. حکمی شرمآور که به صراحت حق آزادی بیان و آزادی قلم را به سخره گرفته و مصاحبهها و نوشتن نامه سرگشاده به گزارشگران سازمان ملل را مصادیق عمل مجرمانه دانسته است!»
بله!
به همین سادگی!
آقای عباسعلی خوزان در شعبه ۳۶ از فرط عصبانیت بابت اینکه حکمش را «شرمآور» خوانده بودم، ۲۰ ماه حکم اضافه برایم برید! و از آن بدتر در عملی غیرقانونی به مدت یک سال یعنی از مهر پارسال تا همین چند روز پیش حکم فراقضایی و کینهورزانه خود را از من، دو وکیل محترم و حتی قضات دیوان عالی کشور پنهان میدارد! تا اگر احیانا رای «بیپایه و اساس» قبلیاش در دیوان نقض شد؛ با توجه به عدم اطلاع وکلا و دیوان از رای تازه، روند اعاده دادرسی مختل و مانعی ایجاد کند بر سر راه آزادی من!، البته در مسیر انجام این تخلف و رفتار غیرقانونی و تحقق این هدف از یاری شعبه یک اجرای احکام دادسرای امنیت نیز بهرهمند میشود که رای آخر پرونده یک سال در خفا بماند!
بله!
به همین سادگی!
گوئی نه چیزی به نام قانون وجود دارد و نه دستگاه عریض و طویلی به نام قوه قضائیه! زورشان میرسد که همه موازین قانونی و انسانی را نادیده بگیرند و میگیرند!
بسیار عصبانی هستم، در داخل بند رفقای همبندیم که ۴۱ هفته است سهشنبهها همراه با هم علیه «اعدام» دست به اعتصاب غذا میزنیم، دلایل اصلی عصبانیتم را میدانندِ اما رفیقی شفیق تلفنی میگوید:
«مجموع حکمت الان شش سال و سه ماه است اما اشدش که چهار سال است قابل اجراست و....!»
میگویم:
«برادر! من برای خودم و بیقانونی که در حقام شده و مانع از آزادی احتمالیام شده ناراحت نیستم! عصبانیتم بابت این است که وقتی با ما که خبری از حال و روزمان به بیرون از این زندان میرود، چنین بیپروا رفتار میکنند و حقوقمان را نادیده میگیرند، گویی که «شهر هرت است» این مملکت! وای به حال آنها که بی نام و نشانی در دست اینها اسیر میشوند.
من عصبانیام برای حکم اعدام «عیدو؛ سلیمان و عبدالغنی شهبخش و عبدالرحیم گرگیج که الان اجرایشان به شعبه یک دادسرای امنیت ابلاغ شده!
من عصبانیام برای وضعیت چهار هموطن عربی که در اهواز به اعدام محکوم شده و چندین روز است به انفرادی منتقل شده و هیچ خبری از آنها نیست.
من عصبانیام از دادگاه بچههای اکباتان که پشت درهای بسته برگزار شده و بیشتر به قرعهکشی میماند که در آن گردن انسانی را انتخاب میکنند برای به دار کشیدن!»
متن کامل نامه را اینجا بخوانید:
https://tavaana.org/ahmadrea-haeri_letter/
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۱ آبان ۱۴۰۳
#احمدرضا_حائری #بیانیه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یاشار تبریزی فعال مدنی و زندانی سیاسی سابق، این ویدیو را در کانال تلگرام خود منتشر کرد و نوشت:
«امروز بیش از ۱۱ تن از سربازان گمنام امام زمان سازمان اطلاعات سپاه عاشورای تبریز موقع خروج از خانه به زور وارد خانهام شدند تمام خانه را تفتیش و گوشی همراه مرا با خود بردند.
۲۸ آبان ۱۴۰۳ بنا به احضاریه و دستور نانوشته دادستان تبریز باید در مقر قرارگاه این سازمان حضور پیدا کنم.»
لازم به ذکر است، صفحه اینستاگرام و توئیتر آقای یاشار تبریزی فعلا از دسترس ایشان خارج شده است.
یاشار تبریزی از جمله فعالان مدنی است که همواره نظرات انتقادی خود را با صراحت و البته به مسالمتترین شکل بیان میکند. جمهوری اسلامی اما تحمل شنیدن هیچ نظر انتقادیای را ندارد.
#یاشار_تبریزی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«امروز بیش از ۱۱ تن از سربازان گمنام امام زمان سازمان اطلاعات سپاه عاشورای تبریز موقع خروج از خانه به زور وارد خانهام شدند تمام خانه را تفتیش و گوشی همراه مرا با خود بردند.
۲۸ آبان ۱۴۰۳ بنا به احضاریه و دستور نانوشته دادستان تبریز باید در مقر قرارگاه این سازمان حضور پیدا کنم.»
لازم به ذکر است، صفحه اینستاگرام و توئیتر آقای یاشار تبریزی فعلا از دسترس ایشان خارج شده است.
یاشار تبریزی از جمله فعالان مدنی است که همواره نظرات انتقادی خود را با صراحت و البته به مسالمتترین شکل بیان میکند. جمهوری اسلامی اما تحمل شنیدن هیچ نظر انتقادیای را ندارد.
#یاشار_تبریزی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech