آموزشکده توانا
55.7K subscribers
31.9K photos
37.5K videos
2.55K files
19.2K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
چند روز پیش در مورد سعید مرتضوی نوشتیم که او از متهمان فاجعه جنایتی بود که در بازداشتگاه و شکنجه‌گاه کهریزک بعد از انتخابات ۸۸ توسط حکومت انجام شد و تعدادی از جوانان میهن در آنجا به قتل رسیدند.
مسعود علیزاده که از جان‌به‌دربردگان و شاهدان آن وقایع است، خاطره‌ای از آن روزها نوشته است. این مطلب برای انتشار در اختیار ما قرار گرفت.

جمهوری اسلامی همواره سعی در کتمان این وقایع دارد و حتی خود را قربانی می‌داند!!
ثبت این وقایع نور تاباندن به تاریکخانه‌های حکومت است. دانستن حقیقت بخشی از مبارزه است و امروز دیگر ایجاد «ترس» نمی‌کند بلکه «خشم» مردم را بیشتر می‌کند.

سپاس از همه کسانی که در طی این ۴۴ سال هزینه دادند، رنج دیدند و در راه آزادی ایستادند.

متن مسعود علیزاده به شرح زیر است:
من اعدام نشدم ولی خفگی اعدام را تجربه کرده‌ام

مسعود علیزاده:

سیزده سال پیش، شبی در جهنم کهریزک، جایی که خدا هم در آنجا جواب نمی‌داد به طور اتفاقی آن شب برای شکنجه انتخاب شدم، تنها جرمم  این بود که جای خوابم را به یک نفر دیگه دادم، رفتم به سوی توالت آب چاه بخورم، آبی که بوی لجن و تعفن می‌داد. وکیل‌بند محمد کرمی _ معروف به محمد طیفیل _ به داخل قرنطینه آمد.‌ از شانس گند، منو انتخاب کرد برای شکنجه تا درس عبرتی برای دیگران بشود. قرار شد افسر نگهبان خمس‌آبادی ما را شکنجه و از پا آویزان کند، بعد از کلی کتک‌خوردن با لوله پی.وی.سی پابندها را به پاهایم زدند. از پا آویزان شدم و سرم رو به پایین بود. پابندها انقدر تیز بودند که دور پاهایم را زخم کرد، شکنجه‌گران با لوله‌های پی.وی.سی با شدت تمام منو می‌زدند. این بار استوار گنج‌بخش به کمک استواری خمس‌آبادی آمد تا او هم خودش را به شکنجه من ارضا کند، صدای صلوات هم بندی‌هایم هم کارساز نبود و محکم تر می‌زدند ضربه‌ها را. بعد از حدود بیست دقیقه منو پایین آوردند، روی پاهایم نمی‌توانستم بایستم، دوستانم زیر بغل منو می‌گیرند و به توالت بردند تا آب روی سر و صورتم بریزند تا هم زخم‌هایم شسته شود و هم از شوک در بیام.
در همان زمان محمد طیفیل به داخل قرنطینه آمد، با قفل کتابی بر دستش، من در خیال خودم فکر می‌کردم به سراغم آمده برای معذرت‌خواهی ولی تا دیدم نزدیکم شد شروع کرد با اون قفل بر سر و صورتم کوبید، سرم شکست، لب‌هایم پاره شد. چشم‌هایم درونش خون شد و از توی گوشم خون می‌آمد، منو به سمت درب قرنطینه برد، شروع کرد از شلوارم گرفت و منو بلند می‌کرد و به‌شدت می‌کوبید به کف زمین....

ادامه را اینجا بخوانید.

#مسعود_علیزاده #شکنجه #فاجعه_کهریزک #سعید_مرتضوی #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
در طول این سالها دوستان عزیزی از من سوال می‌کنند که آیا به بازداشتی‌های کهریزک در آن جهنم تجاوز هم شد؟؟!!
موضوع تجاوز به زندانیان سیاسی و معترضین حکومت از همان سال ۵۷ آغاز شد تا به خود امروز که حکومت همیشه آن را رد کرده.

لازم دونستم از مشاهدات خودم در بازداشتگاه غیرقانونی چند خطی بنویسم تا شما هم در جریان قرار بگیرید.

روز ۱۹ تیر ۸۸ از پلیس پیشگیری میدان انقلاب به دستور سعید مرتضوی و هماهنگی احمدرضا رادان، سرتیپ رجب‌زاده و رئیس بازداشتگاه کهریزک (سرهنگ کمجانی) وارد جهنم کهریزک شدیم که در میان ما بازداشتی‌ها کودکانی بودند که به سن تکلیف نرسیده بودند و پیر مردهایی بودند که بالای ۶۰ سال سن داشتند، افسر نگهبان محمدیان دستور می‌دهد همگی ما بازداشتی‌ها در جلوی یکدیگر لخت و عریان بشیم و لباس‌زیرمان (شورت) را به سطل اشغال بندازیم و شلوارمان را سرو ته کنیم تا شپش، کک و گال به داخل درز شلوار نرود. لخت و عریان‌شدن در جلوی یکدیگر بسیار ناراحت کننده و دردناک بود، مخصوصا برای آن نوجوانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود و آن پیرمردی که ما و افسر نگهبان به جای پسرش و نوه‌اش بودیم، در چهره آن‌ها عرق شرمساری را می‌دیدم که چطور از خجالت ذره ذره آب می‌شوند ولی افسوس که کاری از دستمان ساخته نبود و مجبور بودیم این شرایط اسفناک را تحمل کنیم.

ما حدود ۱۳۰ نفر بودیم که وارد قرنطینه ۱ شدیم، قرنطینه ۶۰ متر بود و جا به شدت برای ما کم بود، نیم ساعتی گذشت که به دستور افسر نگهبان حدود ۳۰ الی ۴۰ نفر از مجرمان خطرناک را به قرنطینه ما فرستادند، البته جرم آن‌ها اگر هم قتل بود سزایشان بازداشتگاه غیرقانونی بد نام کهریزک نبود. افسر نگهبان به سفارش سرهنگ کمجانی و مسئولین بلند پایه ناجا دستور انتقال مجرمان خطرناک را به بند ما می‌دهد تا آن‌ها ما را مورد آزار و اذیت قرار دهند تا به قول خودشان درس عبرتی برای ما معترضین باشد (به گفته مجرمان خطرناک چندین قاتل هم در بین انها حضور داشتند). چهره‌های بعضی از آن مجرمان بسیار ترسناک بود و بدن‌هایشان بخاطر شکنجه‌های آنجا زخمی بود، بعضی از آن‌ها بخاطر گرمای بیش از حد قرنطینه لخت مادر زاد شده بودند و هیچ چیزی بر تن نداشتند، در میان ما بازداشتی‌ها چندین کودک زیر سن هم بود که از آن‌ها بسیار ترسیده بودند، من و عده‌ای  بازداشتی همیشه در نزدیکی در قرنطینه می‌نشستیم و بیشتر مجرمان خطرناک هم آنجا جمع می‌شدند، از نگاه‌های ترسناک و هیزشان متوجه می‌شدم به کودکان کم سن و سال نظر دارند و می‌خواهند به آنها تجاوز کنند، حتی از قصد میرفتند پیش آن‌ها دراز می‌کشیدند و آن‌ها را دست‌مالی می‌کردند، با دیدن این صحنه‌ها چندین بار صدایمان در آمد و با آن‌ها لفظی جرح و بحث کردیم، می‌توانم به یقین بگویم که اگر تعداد ما کم بود به همگی و شاید به خود من هم تجاوز می‌کردند.

- ادامه متن ارسالی از سوی مسعود علیزاده از جان‌به‌در بردگان از بازداشتگاه کهریزک در سال ۸۸ چرا در اینجا بخوانید.

#فاجعه_کهریزک #مسعود_علیزاده #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Masoud Alizadeh:
روایت سوءقصد نافرجام

امیرمحمد خالقی دانشجوی ۱۹ ساله‌ اهل خراسان  روز چهارشنبه ۲۴ بهمن،در حال بازگشت به خوابگاه دانشجویی در منطقه امیرآباد تهران،توسط دو زورگیر موتور سوار مورد حمله قرار گرفت.در این حمله که برای ربودن کول پشتی امیر محمد صورت گرفته بود چند ضربه چاقو به او زدند. متأسفانه بر اثر جراحات شدید امیر محمد صبح روز پنجشنبه ۲۵ بهمن جان‌ خود را مظلومانه در بیمارستان از دست داد.

در طول بیش از چهار دهه عمر رژیم ، دستگاه‌های امنیتی همواره تلاش کرده‌اند با اعزام ارازل و اوباش حکومتی و صحنه‌سازی‌هایی از قبیل دزدی و خفت‌گیری، مخالفان خود را در خیابان‌ها با چاقو بکشند و از میان بردارند. متأسفانه، همانطور که این اتفاق در سال ۸۹ برای خودم رخ داد، بسیاری از مخالفان با این روش‌ها هدف قرار گرفته‌اند.

بعد از یک سال پیگیری شکایت مان از مأمورین نیروی انتظامی در دادسرای سازمان قضایی نیروهای مسلح، پرونده قضات در دادسرای کارکنان دولت مطرح شد. پس از تماسی که از دادسرای کارکنان دولت با من برقرار شد، حدود یک ماه به من فرصت داده شد تا شکایتم را علیه سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران، دهنوی حداد، قاضی شعبه ۳ امنیت دادگاه انقلاب تهران، و علی‌اکبر حیدری‌فر، دادیار شعبه ۳ دادگاه انقلاب را ثبت کنم.

آن زمان در یک مشاور املاک مشغول به کار بودم. چند روز پس از تماس از دادسرای کارکنان دولت، چندین تهدید تلفنی دریافت کردم که میگفتند نباید بیشتر از این پیگیر پرونده جنایت کهریزک باشم و بهتر است مبلغی پول دریافت کنم و  از این پرونده کنار بکشم. چون قبلاً نیز تهدیدات مشابهی دریافت کرده بودم، به این تهدیدها توجهی نکردم و همچنان در حال برنامه‌ریزی با دیگر آسیب‌دیدگان کهریزک بودم تا همه با هم به دادسرای کارکنان دولت برویم تا آنها  شکایت کنیم.

اگر اشتباه نکنم، شب پنج‌شنبه بود. حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب بود که بنگاه را بستم و پیاده به سمت خانه حرکت کردم. در مسیر، به سوپرمارکت رفتم و مقداری خرید برای خانه انجام دادم. وقتی به سر کوچه رسیدم، متوجه شدم دو جوان به من طعنه می‌زنند. این رفتار برایم کمی عجیب بود، بنابراین از آنها پرسیدم چرا  در همان لحظه جفتشون بهم حمله کردند ، چند ضربه ای زدند و سریعا فرار کردن ، همان لحظه متوجه شدم ماشین پلیس چراغ خاموش جلوتر ایستاده ، آمدم وسایل خریدم را از روی زمین جمع کنم که دیدم نمیتونم نفس بکشم.‌..

نگاهی به سمت قلبم انداختم که از شدت درد می‌سوخت و متوجه شدم که چاقو خورده‌ام. جای چاقو را محکم با دستم فشار دادم، اما خون همچنان بیرون می‌زد و نفس کشیدن برایم هر لحظه سخت‌تر و دشوارتر می‌شد.

کمی جلوتر از جایی که به من حمله کرده بودند، درمانگاهی وجود داشت. با زحمت خودم را به درمانگاه کشاندم. مسئول درمانگاه گفت که باید به بیمارستان منتقل شوم و خونریزی شدیدی دارم. دوباره از درمانگاه خارج شدم و به جلوی درمانگاه رسیدم. به سختی می‌توانستم نفس بکشم و در همان جا روی زمین افتادم. چند نفر از دوستانم دورم جمع شده بودند و به آمبولانس زنگ می‌زدند. حال بسیار بدی داشتم؛ چون چاقو طحالم را پاره کرده بود و خونریزی داخلی شدیدی داشتم.

همان زمان بسیجی ها بالای سرم آمدن و از من فیلم برداری کردند و رفتند ،  آمبولانس آمد ، سوار آمبولانس شدم و دیگر نمی‌تونستم نفس بکشم ، زیرا از قسمتی که چاقو خورده بودم هوا می‌کشد و نمی‌گذاشت از دهن نفس بکشم ، از یک طرف هم خون وارد ریه هایم شده بود و از دهن و دماغم بیرون میزد ، آن موقع فکر می‌کردم که زنده نمی‌مانم و این بار خواهم رفت. تا اینکه به بیمارستان مدنی کرج رسیدیم.خلاصه، سریعاً مرا وارد اتاق عمل کردند و عمل جراحی چندین ساعت طول کشید. اما این بار هم نتوانستم زنده بمانم.
بعد از دو هفته که از بیمارستان مرخص شدم، با مجید مقدم، دیگر بازداشتی کهریزک، هماهنگ کردم و با بخیه‌های روی شکمم، با ماشین مجید به تهران رفتیم. در تهران، شکایتی علیه سعید مرتضوی، قاضی دهنوی حداد و دادیار حیدری‌فر تنظیم کردیم.

در نهایت، پرونده شکایت من از چاقو خوردنم به جایی نرسید و پلیس امنیت دو نفر را معرفی کرد که ادعا می‌کردند من را با چاقو زده‌اند. در حالی که هیکل آن دو نفر به مراتب کوچک‌تر از کسانی بود که من را با چاقو زده بودند. پرونده‌ام به نوعی ماست‌مالی شد، ولی برای همه ما روشن بود که این حمله از سوی چه کسانی و با چه هدفی انجام شده بود.

امیر محمد خالقی به توسط این حکومت به قتل رسیده است و متأسفانه دستگاه قضایی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی که به طور گسترده حقوق بشر را نقض می‌کند، روزی دو نفر از اراذل و اوباش حکومتی را به جای قاتلان اصلی معرفی خواهد کرد.

از اینستاگرام مسعود علیزاده

#امیرمحمد_خالقی #مسعود_علیزاده #کهریزک #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech