یازدهم اردیبهشت، سالگرد بازداشت خشونتبار رضا محمدحسینیست؛ زندانی سیاسیای که فردا، دوازدهم اردیبهشت، سیودومین تولدش را در زندان میگذراند. این ششمین تولد او در زندان است.
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲، مأموران اطلاعات سپاه، با یورش به خانه، مقابل چشمان پدرش او را بهشدت کتک زدند، به زمین کوبیدند، دست و پایش را بستند و یکی از آنها اسلحه را روی پیشانیاش گذاشت تا رمز گوشیاش را بگیرد. پدر با صدایی لرزان فریاد زد: «مگر تروریست گرفتهاید؟» این آخرین صحنهای بود که از فرزندش دید. چند ماه بعد، در مهر ۱۴۰۲، پدر دق کرد و از دنیا رفت. رضا حتی از حضور بر مزارش هم محروم شد.
رضا، تنها بهخاطر گفتن جملهای ساده و شرافتمندانه: «ما شما را نمیخواهیم»، تهیه یک کلیپ اعتراضی، دیدار با خانواده محسن شکاری، و مقاومت در برابر تحقیر، به ۷ سال و ۹ ماه حبس محکوم شد. پیشتر نیز، در سال ۱۳۹۸، قاضی مقیسه به دلیل نوشتن «مرگ بر دیکتاتور» بر دیوار، ۷ سال زندان برایش بریده بود. در حکم دوم، حتی صراحتاً نوشته شده بود که دلیل مجازات، نه گفتن به جمهوری اسلامی است.
پس از انتقال اجباری از اوین به قزلحصار، هدایتالله فرزادی، رئیس وقت زندان، به او گفت: «کاری میکنم راه خانهات را گم کنی!» و همینطور هم شد؛ رضا از خانه، از مغازه پدری، و حتی از ارث پدر محروم شد.
در بهمن ۱۴۰۳، به خاطر اعتراض به شرایط غیرانسانی، در سلول انفرادی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و از سوی افسر زندان به تجاوز گروهی تهدید شد. بارها در کنار اعدامیان، شبهای آخر زندگیشان را دیده، و با اینحال هرگز تسلیم نشده.
۱۸ فروردین ۱۴۰۴، با اعلام اعتصاب غذای نامحدود نوشت:
«وقتی همه صداها را خفه میکنند، جسممان میشود فریاد.»
او از بنیانگذاران کارزار سهشنبههای نه به اعدام است.
و صدای او، هنوز از پشت دیوارها میگوید:
«ما گروگانیم، نه مجرم. این حکومت غیرقانونیست، نه ما.»
رضا محمدحسینی، جوان شریفی که شش سال از جوانیش را در زندان گذرانده، همچنان با شهامت، فریاد «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهد و بر سر آرمانهایش ایستاده است، به این امید که روزی شاهد برقراری آزادی و عدالت در ایران باشد.
مرتبط:
روایت بازخوانی شده رضا محمدحسینی از بازداشت وحشیانه:
https://youtu.be/G-mFLq5m6UU?feature=shared
#رضا_محمدحسینی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲، مأموران اطلاعات سپاه، با یورش به خانه، مقابل چشمان پدرش او را بهشدت کتک زدند، به زمین کوبیدند، دست و پایش را بستند و یکی از آنها اسلحه را روی پیشانیاش گذاشت تا رمز گوشیاش را بگیرد. پدر با صدایی لرزان فریاد زد: «مگر تروریست گرفتهاید؟» این آخرین صحنهای بود که از فرزندش دید. چند ماه بعد، در مهر ۱۴۰۲، پدر دق کرد و از دنیا رفت. رضا حتی از حضور بر مزارش هم محروم شد.
رضا، تنها بهخاطر گفتن جملهای ساده و شرافتمندانه: «ما شما را نمیخواهیم»، تهیه یک کلیپ اعتراضی، دیدار با خانواده محسن شکاری، و مقاومت در برابر تحقیر، به ۷ سال و ۹ ماه حبس محکوم شد. پیشتر نیز، در سال ۱۳۹۸، قاضی مقیسه به دلیل نوشتن «مرگ بر دیکتاتور» بر دیوار، ۷ سال زندان برایش بریده بود. در حکم دوم، حتی صراحتاً نوشته شده بود که دلیل مجازات، نه گفتن به جمهوری اسلامی است.
پس از انتقال اجباری از اوین به قزلحصار، هدایتالله فرزادی، رئیس وقت زندان، به او گفت: «کاری میکنم راه خانهات را گم کنی!» و همینطور هم شد؛ رضا از خانه، از مغازه پدری، و حتی از ارث پدر محروم شد.
در بهمن ۱۴۰۳، به خاطر اعتراض به شرایط غیرانسانی، در سلول انفرادی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و از سوی افسر زندان به تجاوز گروهی تهدید شد. بارها در کنار اعدامیان، شبهای آخر زندگیشان را دیده، و با اینحال هرگز تسلیم نشده.
۱۸ فروردین ۱۴۰۴، با اعلام اعتصاب غذای نامحدود نوشت:
«وقتی همه صداها را خفه میکنند، جسممان میشود فریاد.»
او از بنیانگذاران کارزار سهشنبههای نه به اعدام است.
و صدای او، هنوز از پشت دیوارها میگوید:
«ما گروگانیم، نه مجرم. این حکومت غیرقانونیست، نه ما.»
رضا محمدحسینی، جوان شریفی که شش سال از جوانیش را در زندان گذرانده، همچنان با شهامت، فریاد «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهد و بر سر آرمانهایش ایستاده است، به این امید که روزی شاهد برقراری آزادی و عدالت در ایران باشد.
مرتبط:
روایت بازخوانی شده رضا محمدحسینی از بازداشت وحشیانه:
https://youtu.be/G-mFLq5m6UU?feature=shared
#رضا_محمدحسینی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔28🕊3👍2❤1😍1
به نام برزان، نماد شرافت و رفاقت و انسانیت
از صبح که خبر مرگ جانسوز برزان محمدی را شنیدم، اشک امانم نمیدهد. باورش سخت است؛ برزان، رفیق و همبندم، مردی که با تمام وجود برای دیگران بود، دیگر در میان ما نیست.
برزان فقط یک اسم نبود. برزان یک معنا بود؛ معنای رفاقت، شرافت، مهربانی، ایستادگی. با هم در سال ۹۸ در اوین همبند بودیم. او نه فقط یک زندانی سیاسی، که تکیهگاه دیگران بود. وقتی آزاد شد، آمد دیدنم؛ با وحید قدیرزاده. با اصرار، شماره حسابم را گرفت و پانصد هزار تومان به من کمک کرد—با پول کارگریاش. همان کمک را، بعدها، دادگاه به عنوان "رد مال" جرمانگاری کرد. وقتی فهمید، خیلی ناراحت شد. ناراحتی نه از پول، که از اینکه نیکی و رفاقت را هم جرمانگاری کردهاند.
برزان برای خیلیها برادر بزرگتر بود، پدر بود، همراه بود—در حالی که خودش پدر و مادر نداشت. اما هیچوقت خودش را ندید. همیشه صدای زندانیان بود، صدای دردها، صدای بیصداها. بیچشمداشت کمک میکرد؛ به هر که میتوانست، با همان دستهای پینهبسته کارگریاش. او نماد انسانی بود که هیچگاه در برابر ظلم سکوت نکرد، فارغ از گرایش سیاسی، فارغ از مرز و مذهب، همیشه در کنار عدالت ایستاد.
برزان غریبانه رفت؛ دور از همه نزدیکانش، حین کارگری در گنبد کاووس، دور از خانه و کاشانهاش.
فردا خاکش مراسم خاکسپاریش است، در دل روستای گوشتخانی، حوالی سروآباد کردستان، نرسیده به مریوان.
اما نامش، راهش، صدایش خاموششدنی نیست.
برزان رفت، اما شرافت ماندگار است.
و ما تا هستیم، صدایش خواهیم بود.
رضا محمدحسینی
زندان قزلحصار
#برزان_محمدی #رضا_محمدحسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
از صبح که خبر مرگ جانسوز برزان محمدی را شنیدم، اشک امانم نمیدهد. باورش سخت است؛ برزان، رفیق و همبندم، مردی که با تمام وجود برای دیگران بود، دیگر در میان ما نیست.
برزان فقط یک اسم نبود. برزان یک معنا بود؛ معنای رفاقت، شرافت، مهربانی، ایستادگی. با هم در سال ۹۸ در اوین همبند بودیم. او نه فقط یک زندانی سیاسی، که تکیهگاه دیگران بود. وقتی آزاد شد، آمد دیدنم؛ با وحید قدیرزاده. با اصرار، شماره حسابم را گرفت و پانصد هزار تومان به من کمک کرد—با پول کارگریاش. همان کمک را، بعدها، دادگاه به عنوان "رد مال" جرمانگاری کرد. وقتی فهمید، خیلی ناراحت شد. ناراحتی نه از پول، که از اینکه نیکی و رفاقت را هم جرمانگاری کردهاند.
برزان برای خیلیها برادر بزرگتر بود، پدر بود، همراه بود—در حالی که خودش پدر و مادر نداشت. اما هیچوقت خودش را ندید. همیشه صدای زندانیان بود، صدای دردها، صدای بیصداها. بیچشمداشت کمک میکرد؛ به هر که میتوانست، با همان دستهای پینهبسته کارگریاش. او نماد انسانی بود که هیچگاه در برابر ظلم سکوت نکرد، فارغ از گرایش سیاسی، فارغ از مرز و مذهب، همیشه در کنار عدالت ایستاد.
برزان غریبانه رفت؛ دور از همه نزدیکانش، حین کارگری در گنبد کاووس، دور از خانه و کاشانهاش.
فردا خاکش مراسم خاکسپاریش است، در دل روستای گوشتخانی، حوالی سروآباد کردستان، نرسیده به مریوان.
اما نامش، راهش، صدایش خاموششدنی نیست.
برزان رفت، اما شرافت ماندگار است.
و ما تا هستیم، صدایش خواهیم بود.
رضا محمدحسینی
زندان قزلحصار
#برزان_محمدی #رضا_محمدحسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔48❤4