آموزشکده توانا
56.4K subscribers
31.4K photos
37.1K videos
2.55K files
19K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
یاسمن آریانی، فعال مخالف حجاب اجباری که چند سال پیش بازداشت شده بود و چندین سال را در زندان گذرانده بود، ماجرای دادگاهش با قضاوت محمد مقیسه را به شرح زیر نوشت:

«من هر دوبار که بازداشت شدم قاضیم مقیسه بود. بار دوم بد جور ازم کینه گرفته بود. شنیده بودم میگفتن مقیسه و صلواتی تو جلسه‌ها فحش و بد و بیراه میگن ولی فکر نمی‌کردم برای خودمم اتفاق بیفته.
با خودم می‌گفتم من کم سن و سالم جوونم، برای من چنین چیزی پیش نمیاد، ولی انگار برعکس بود.
یادمه همه رو از اتاق انداخت بیرون تا خودم و خودش تنها باشیم و شروع کرد به گفتن.
تو بی لیاقتی، بی حرمتی، فاحشه‌ای، باید می‌ذاشتم بار اول تو زندان بپوسی...
چشماش داشت از کاسه در میومد. کله گنده‌اش شکل چقندر شده بود.  نمی‌دونم چرا تو اون حالت پر از تنش و عصبی من خنده ام گرفته بود. هی اون می‌گفت، من می‌گفتم ... تا جایی که میرزا بنویسش اومد وسط سعی کرد جو کمی آروم کنه.
آخرشم زل زد تو چشمام گفت بهت اشد فساد و فحشا میدم تا حالت جا بیاد.
می‌خواست ازم انتقام بگیره.
خبر نداشت یه روزی میرسه، مثل همه روزا، یه روز عادی
عبا شو تنش می‌کنه، عمامه شو سرش میذاره، از در خونه میاد بیرون، می‌ره محل کارش، وضو شو می‌گیره، بسم الله الرحمن الرحیم شو میگه آماده میشه تا زندگی آدم‌های بیگناه بیشتری رو تباه کنه که یه دفعه یکی از در میاد تو و ...
انتقام واقعی به اون میگن قاضی مقیسه»

#آبدارچی_قهرمان
#مقیسه
#پخشان_عزیزی


#محمد_مقیسه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یاسمن آریانی، فعال مخالف حجاب اجباری که چند سال پیش بازداشت شده بود و چندین سال را در زندان گذرانده بود، ماجرای دادگاهش با قضاوت محمد مقیسه را به شرح زیر نوشت:

«من هر دوبار که بازداشت شدم قاضیم مقیسه بود. بار دوم بد جور ازم کینه گرفته بود. شنیده بودم میگفتن مقیسه و صلواتی تو جلسه‌ها فحش و بد و بیراه میگن ولی فکر نمی‌کردم برای خودمم اتفاق بیفته.
با خودم می‌گفتم من کم سن و سالم جوونم، برای من چنین چیزی پیش نمیاد، ولی انگار برعکس بود.
یادمه همه رو از اتاق انداخت بیرون تا خودم و خودش تنها باشیم و شروع کرد به گفتن.
تو بی لیاقتی، بی حرمتی، فاحشه‌ای، باید می‌ذاشتم بار اول تو زندان بپوسی...
چشماش داشت از کاسه در میومد. کله گنده‌اش شکل چقندر شده بود.  نمی‌دونم چرا تو اون حالت پر از تنش و عصبی من خنده ام گرفته بود. هی اون می‌گفت، من می‌گفتم ... تا جایی که میرزا بنویسش اومد وسط سعی کرد جو کمی آروم کنه.
آخرشم زل زد تو چشمام گفت بهت اشد فساد و فحشا میدم تا حالت جا بیاد.
می‌خواست ازم انتقام بگیره.
خبر نداشت یه روزی میرسه، مثل همه روزا، یه روز عادی
عبا شو تنش می‌کنه، عمامه شو سرش میذاره، از در خونه میاد بیرون، می‌ره محل کارش، وضو شو می‌گیره، بسم الله الرحمن الرحیم شو میگه آماده میشه تا زندگی آدم‌های بیگناه بیشتری رو تباه کنه که یه دفعه یکی از در میاد تو و ...
انتقام واقعی به اون میگن قاضی مقیسه»

#آبدارچی_قهرمان
#مقیسه
#پخشان_عزیزی


#محمد_مقیسه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech