آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
بازداشت #یغماگلرویی، #شاعر و ترانه‌سرا

مأموران #امنیتی جمهوری اسلامی با حمله به منزل یغما گلرویی،شاعر و #ترانه‌سرا، او را #بازداشت کردند.

یغما گلرویی
به گزارش خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، روز دوشنبه ۹ آذر، نیروهای امنیتی با هجوم به منزل یغما گلرویی، پس از بازرسی و تفتیش خانه، او را بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل کردند. هنوز دلیل این #دستگیری و نهاد بازداشت‌کننده او مشخص نیست و خبری از وضعیت این شاعر منتشر نشده است.

گلرویی، شنبه ۲۳ آبان امسال در گفت‌وگو با ایلنا، گفته بود: «مرکز موسیقی در ۱۰ سال گذشته هیچ نامی از من در هیچ آلبومی نیاورده‌ است. ممکن است تعداد محدودی از شعر‌هایم در آلبوم‌ها خوانده شده باشد اما نام من مجوز نمی‌گیرد و الان هم اگر خواننده‌ای، آلبومی با #اشعار من به دفتر موسیقی ارائه کند، مجوز نخواهد گرفت.» بیشتر بخوانید: یغما گلرویی، شاعر و ترانه‌سرا: ممنوع‌الکار هستم

یغما گلرویی متولد ۶ مرداد ۱۳۵۴ در #ارومیه ترانه‌سرا، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است. خسته شدم، رؤیایی دارم، ستاره، ضیافت، رانندگی در مستی، کوچه ملی از جمله کارهای شناخته شده اوست. ترانه‌های او توسط خوانندگانی چون شادمهر عقیلی ،سیاوش قمیشی، امیر کریمی، حسن شماعی زاده، امید، شاهین نجفی، فرهاد جواهرکلام، ناصر عبدالهی، قاسم افشار، سعید شهروز، رضا یزدانی و چند خواننده دیگر اجرا شده است.
منبع: رادیو زمانه
@Tavaana_Tavaanatech

ترانه «تصور کن» از یغما #گلرویی با اجرای سیاوش قمیشی را با هم ببینیم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
دیوانه شو، دیوانه شو

دولتمند بزرگترین فلک سرای تاجیکستان است که علم موسیقی را نیز در مدرسه موسیقی و دانشگاه هنر تاجیکستان آموخته و به همین دلیل با موسیقی جهان آشنایی دارد.
او به واسطه همین آشنایی گاه دست به نوآوری‌هایی در اجراهایش می‌زند و با این کار سعی می‌کند توانایی‌های موسیقی تاجیکستان را نشان دهد. او در سال ۱۹۵۰ در روستای داغستان ناحیه شورآباد تاجیکستان در خانواده‌ای کشاورز و اهل فرهنگ به دنیا آمد.
نخستین استادان او پدرش خان محمد و برادرش نظرعلی بودند. او در مدرسه موسیقی و دانشکده هنر تاجیکستان تحصیل کرده است.
نخستین کنسرت دولتمند خال اف در سال ۱۹۶۳ در سن ۱۳ سالگي از تلویزیون سراسری شوروی سابق پخش شد و از ۲۸ سال پیش از شعرهای مولوی در کارهایش استفاده کرد تا این که ۲ سال پیش ژاک شیراک نشان طلایی کشور فرانسه را به‌دلیل استفاده از شعرهای مولوی به دولتمند اهدا کرد.
دولتمند همان‌گونه که به موسیقی اصیل تاجکستان و #اشعار #مولانا پایبند است، از شعرهای #شاعران معاصر نیز استفاده می‌کند و حتی با ارکسترهای سمفونیک و گروه کر نیز کنسرت می‌گذارد.
دولتمند رهبر گروه فلک تاجیکستان است که از سوی دولت حمایت می‌شود.
موسیقی #تاجیکستان شامل ۶ مقام و فلک سرایی است. فلک #موسیقی مردمی است که سال‌هاست آوازهای آن که قرن‌ها سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و اجرا می‌شود. دولتمند درباره موسیقی فلک در مصاحبه‌ای گفته است: به‌دلیل استفاده از اشعار عرفانی در زمان شوروی سابق از سوی دولت تا حدودی اجرای این نوع موسیقی ممنوع بود.

ویدیو: bit.ly/1SGZXoG
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
به بهانه‌ی تولد لنگستون هیوز، شاعر، #داستان‌نویس و #نمایشنامه‌نویس آمریکایی

لنگستن #هیوز در اول فوریهٔ ۱۹۰۲ در ایالت میزوری آمریکا متولد شد. آثارش به دلیل تصویرهای هنرمندانه‌ای که از زندگی سیاهان بین سال‌های دهه‌ی ۲۰ تا ۶۰ ترسیم کرده است مشهور است.
#لنگستون_هیوز در ۲۲ می ۱۹۶۷ بر اثر سرطان در نیویورک درگذشت.

برخی از #اشعار این #شاعر آمریکایی توسط #احمدشاملو به فارسی ترجمه شده است. یکی از این اشعار نامش است «بگذارید این وطن دوباره وطن شود». در بخشی از این #شعر می‌خوانیم:

بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن‌جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.

(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویش‌داشته‌اند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)

آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج ِ گل ِ ساخته‌گی ِ وطن‌پرستی نمی‌آرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زنده‌گی آزاد است

و برابری در هوایی است که استنشاق می‌کنیم.

(در این «سرزمین ِ آزاده‌گان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)

@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
زادروز سهراب سپهری، شاعر رنگ
https://goo.gl/xzDTUk
«غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ايراد می‌گرفتم كه رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمايل به كبودی است.
آدم چه دير می فهمد. من چه دير فهميدم كه انسان يعنی عجالتاً.
ايران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفكران بد و دشت های دلپذير.
و همين.»

سهراب سپهری بی‌شک یکی از سرشناس‌ترین شاعران معاصر ایران است. او نه تنها شاعر، بل‌که نقاشی چیره‌دست نیر بود. سهراب سپهری ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در شهر کاشان دیده به جهان گشود. سهراب سپهری در کتاب «هنوز در سفرم» که مجموعه‌ای از اشعار و دست‌نوشته‌های منتشر نشده‌ی سپهری است که توسط خواهر او،پری‌دخت سپهری گردآوری شده است در مورد تاریخ تولد خود چنین می‌گوید: "من کاشی‌ام. اما در قم متولد شده‌ام. شناسنامه‌ام درست نیست. مادرم می‌داند که من روز چهاردهم مهر (۶ اکتبر) به‌دنیا آمده‌ام.
درست سر ساعت ۱۲. مادرم صدای اذان را می‌شنیده است. در قم زیاد نمانده‌ایم. به گلپایگان و خوانسار رفته‌ایم. بعد به سرزمین پدری. من کودکی رنگینی داشته‌ام" سهراب فرزند اسدالله و ماه‌جبین بود که هر دو اهل هنر و شعر بودند. سهراب سپهری پدرش را این‌گونه معرفی می‌کند: «کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت.خوش‌خط بود؛ تار می‌نواخت. او مرا به نقاشی عادت داد. (هنوز در سفرم ص۱۰)

پدربزگش، میرزا نصرالله‌خان سپهری، رئیس تلگراف‌خانه‌ی کاشان بود. سهراب، دوره‌ی ابتدایی را در دبستان خیام کاشان در خردادماه ۱۳۱۹ به پایان رساند و دوره‌ی متوسطه را در دبیرستان پهلوی کاشان سپری کرد و پس از فارغ‌التحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ و پس از به پایان رساندن دوره‌ی دوساله‌ی دانش‌سرای مقدماتی پسران به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان درآمد.

سپهری در توصیف مدرسه در کتاب «اتاق آبی» چنین می‌گوید: «مدرسه، خواب‌های مرا قیچی کرده بود. نماز مرا شکسته بود. مدرسه عروسک‌های مرا رنجانده بود. روز ورودم، یادم نخواهد رفت: مرا از میان بازی‌هایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند. خودم را تنها دیدم و غریب… از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه می‌شد.»
.
سپهری در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت کرد و دیپلم دوره‌ی دبیرستان خود را دریافت کرد و به تهران آمد و در دانش‌کده‌ی هنرهای زیبای دانش‌گاه تهران به تحصیل مشغول شد و در زمان تحصیل به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد اما پس از ۸ ماه استعفا داد. سهراب سپهری اولین مجموعه‌ی شعر نیمایی خود را در سال ۱۳۳۲ منتشر کرد که «مرگ رنگ» نام داشت: «در این شکست رنگ/ از هم گسسته رشته‌ی هر آهنگ./ تنها صدای مرغک بی‌باک / گوش سکوت ساده می‌آراید/ با گوشوار پژواک.

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1JlONyt

@Tavaana_TavaanaTech
سالگرد عباس یمینی‌شریف، نغمه‌سرای کودکان
goo.gl/70kIIz

این اشعار را حتمن شنیده‌اید:

«به دست خود درختی می‌نشانم
به پایش جوی آبی می‌كشانم
كمی تخم چمن بر روی خاكش
برای یادگاری می‌فشانم
درختم كم‌كم آرد برگ و باری
بسازد بر سر خود شاخساری
چمن روید در آن‌جا سبز و خرم
شود زیر درختم سبزه‌زاری
به تابستان كه گرما رو نماید
درختم چتر خود را می‌گشاید
خنک می‌سازد آن‌جا را ز سایه
دل هر رهگذر را می‌رباید»
شاید همه‌ی ما که کودکی خود را با اشعار کودکانه و انسانی یمینی‌شریف سر کردیم وقتی نام کتاب را می‌شنویم یاد این شعر می‌اُفتیم:

«من یار مهربانم
دانا و خوش زبانم
گویم سخن فراوان
با آنکه بی زبانم
پندت دهم فراوان
من یار پند دانم
من دوستی هنرمند
با سود و بی زیانم
از من مباش غافل
من یار مهربانم»
این اشعار متعلق به عباس یمینی‌شریف است.

شاید وقتی این اشعار را می‌خوانیم خاطرات خوش کودکی و مدرسه مقابل دیدگانمان رژه برود. «عباس یمینی شریف»؛ آموزگار، مدیر مدرسه و نویسنده‌ی ایرانی ادبیات کودکان.

عباس یمینی شریف، اول خردادماه ۱۲۹۸ در محله‌ی پامنار تهران به دنیا آمد. در ۵ سالگی وارد مدرسه شد و تابستان‌ها به مکتب می‌رفت. رفتار خشنی که در این مکتب‌خانه‌ها رواج داشت و همین‌طور محیط خشن این مراکز او را به فکر فرو برد که برای کودکان بعدها کاری بکند. یمینی‌شریف هم‌واره در زندگی‌اش از رفتار خشونت‌آمیزی که در مدرسه و مکتب نسبت به کودکان دیده بود سخن می‌گفت. او زندگی خانوادگی بسیار سختی را تجربه کرد و کودکی‌اش با سختی گذشت.

در همان کودکی و نوجوانی، آشنایی‌اش با فرخی یزدی که در دربند تهران دوران تبعید خود را می‌گذراند تاثیر بسیاری بر یمینی‌شریف گذاشت. او به جد به این باور رسیده بود که باید تغییراتی در شیوه‌های آموزش به کودکان ایجاد شود.

اعتقاد او به همین نیاز به دگرگونی، موجب شد که به تالیف کتاب کلاس اول ابتدایی به نام «دارا و آذر» که سال‌ها در مدارس تدریس می‌شد بپردازد. در سال ۱۳۲۱ اولین شعری که برای کودکان سروده بود را در مجله‌ی «نونهالان» منتشر کرد. او در سال ۱۳۲۳ با ابراهیم بنی‌احمد مجله‌ای به نام «بازی کودکان» را منتشر ساخت. اشعار عباس یمینی شریف در سال ۱۳۲۴ وارد کتاب‌های درسی دوره‌ی ابتدایی ایران شد. ابتدا اشعار او در کتاب‌های درسی ابتدایی اراک منتشر شد و پس از آن در کتاب‌های درسی کلاس‌های اول و دوم و سوم کلیه‌ی دبستان‌ها وارد شد.

یمینی‌شریف در سال ۱۳۲۸ به مدیریت مجلات دانش‌آموز و سازمان جوانان شیر و خورشید سرخ منصوب شد در سال ۱۳۳۲ یمینی‌شریف با بورس دولتی آمریکا به آن‌جا سفر کرد و یک سال در دانش‌گاه کلمبیا به تحصیل دوره‌ی تخصصی در آموزش کودکان پرداخت و توانست فوق لیسانس بگیرد. شاید بتوان به راستی بر این امر صحه نهاد که در نیم قرن اخیر میلیون‌ها کودک ایرانی اشعار و نوشته‌های او را خوانده‌اند. یمینی‌شریف یکی از پرکارترین نویسندگان و شاعران کودکان در جهان بوده است.

عباس یمینی‌شریف در ۲۸ آذرماه سال ۱۳۶۸ درگذشت. او در آخرین دو بیتی که در روزهای واپسین عمر خود و برای حک شدن بر سنگ مزار سروده است می‌گوید:

من نغمه‌سرای کودکانم
شادست ز مهرشان روانم
عباس یمینی شریفم
گیرید ز کودکان نشانم
بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/2OtYOF

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
«...این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود...»
goo.gl/qdq77s

ایرج میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به دلیل سکته قلبی درگذشت و او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند.
بسیاری از ما تجربه‌ی این را داریم که در خانه، بزرگ‌ترها برخی از کتاب‌ها را از دست‌رس نوجوانان و جوانان ِ خانه دور نگاه می‌داشته‌اند تا مبادا نوجوانان آن کتاب‌ها را بخوانند و به زعم آن‌ها تحت تاثیر بدآموزی‌های آن کتاب‌ها قرار بگیرند. برای مثال بسیار از خانواده‌ها با کتاب‌های «صادق هدایت» چنین می‌کرده‌اند. ایرج میرزا، از شاعران برجسته‌ی عصر مشروطه نیز از جمله‌ی کسانی بود که برخی گمان داشتند که خواندن اشعارش به دلیل داشتن حرف‌های رکیک بدآموزی دارد.
چند سال پیش بود که شهرداری مشهد نام بلوار ایرج میرزا را به «جلال آل‌احمد» تغییر داد و با نصب پارچه‌ای در محل بلوار دلایل این تغییر نام را چنین برشمرد: «ایرج میرزا، بنیان‌گذار نوع خاصی از ادبیات پرونوگرافی (مستهجن) است که تا پیش از از او هرگز مضامین و مفاهیم مبتذل بدین‌سان در عرصه‌ی فرهنگ مکتوب ما وارد نشده بود. لبه‌ی تیز حملات ادبی ایرج میرزا پیوسته متوجه مفاهیم ارزش دینی و ارکان اصلی شریعت (از جمله نماز) بوده و بر نمادهای اصول و فروع دین و نهادهای برخاسته از آن به طور مکرر حمله شده است. سخیف‌سازی نمادها ارزشی دین اسلام و تخفیف شان آن و به خصوص نازل‌سازی جای‌گاه روحانیت معظم شیعه مهم‌ترین وجه محتوایی اشعار ایرج میرزا بوده است.»
«پروفسور مار»، ایران‌شناس نام‌دار روس، ایرج میرزا را چنین توصیف کرده است: «مردی بود سیاه‌سوخته و لاغراندام و متوسط‌القامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آن‌ها را می‌خواند جان می‌گرفت… ایرج میرزا را از زمره‌ی شاعران برجسته‌ی عصر مشروطیت می‌دانند. شاید بتوان وی را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبیات ایران نیز به شمار آورد.»
وجود الفاظ رکیک در اشعار ایرج میرزا موجب شد که برخی از منتقدان، آثار تربیتی منفی‌ای بر اشعار او مترتب بدانند. از شعرهای شناخته‌شده‌ی دیگر ایرج میرزا می‌توان به شعری اشاره کرد که در افواه عمومی به «حجاب» شهره گشته است و در آن کلمات رکیک بسیاری در نقد حجاب اسلامی به کار رفته است. مخالفت ایرج میرزا با برخی از شعائر مذهبی-مانند شعر منتقدانه او در مورد عزاداری محرم- و هم‌چنین هجو روحانیت - مثلا شعر او در هجو شیخ فضل‌الله نوری- و نقد روضه‌خوانی موجب شد که بخش سنتی جامعه و روحانیان اشعار او را نپسندند. وقتی ایرج میرزا می‌سرود که در ایران تا بُوَد آخوند و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی روحانیان کثیری از او رنجیده می‌شدند.
ملک‌الشعرای بهار در رثای ایرج میرزا سروده است که:
سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
بود مانند می صاف ِ طهور
خالی از هر دُرد ایرج میرزا
سعدی‌ای نو بود و چون سعدی به دهر
شعر نو آورد ایرج میرزا
از دل یارن به اشعار لطیف
رنگ غم بسترد ایرج میرزا
دائما در شادی یاران خویش
پای می‌افشرد ایرج میرزا
برخلافْ آخر ز مرگ خویشتن
خلق را آزرد ایرج میرزا
ای دریغا کان‌چه را آورده بود
رفت و با خود برد ایرج میرزا
گورکن فضل و ادب را گل گرفت
چون به گل بسپرد ایرج میرزا
سکته کرد و از پس پنجاه و پنج
لحظه‌ای نشمرد ایرج میرزا
مرد آسان لیک مشکل کرد کار
بر بزرگ و خرد ایرج میرزا
گفت بهر سال تاریخش بهار:
وه چه راحت مرد ایرج میرزا

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1xihdmH

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
سالگرد درگذشت جبران خلیل جبران
goo.gl/c3S5xT

«فرزندانتان، فرزندان شما نیستند؛
آنان فرزندان زندگی‌اند که به خویشتن خویش مشتاق‌اند.
آنان به‌وسیله‌ی شما به این جهان می‌آیند اما از آنها شما نیستند.
اگرچه با شما زندگی می‌کنند اما از آنِ شما نیستند. شما می‌توانید به آنان عشق بورزید، اما نمی‌توانید بذر اندیشه‌هایتان را در آنان بکارید، زیرا اندیشه‌ی مستقلی دارند. شما می‌توانید برای تن‌شان خانه بسازید، اما روان‌شان در این خانه نخواهد ماند. زیرا آنان به خانه‌ی فردا تعلق دارند؛ فردایی که در خواب نیز نمی‌توانید دید. می‌توانید بکوشید مانند آنان شوید، اما بیهوده است که بکوشید آنان را مانند خود کنید. زیرا زندگی به عقب بازنمی‌گردد و در خانه‌ی دیروز به سر نمی‌برد." (برگرفته از کتاب پیامبر)

جبران خلیل جبران در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳ در یک خانواده‌ی مسیحی مارونی که به خلیل جبران شهره بودند در منطقه‌ای کوهستانی به نام «البشری» در شمال لبنان به دنیا آمد.
نام مادر جبران، کامله رحمه بود که جبران از ازدواج این زن با همسر سومش به دنیا آمد؛ پدری بدون هرگونه احساس مسئولیت نسبت به فرزند که خانواده به علت این بی‌مسئولیتی به گرداب فقر و فلاکت افتاد. این نداری موجب شد که جبران در آن دوره نتواند تحصیلات رسمی داشته باشد و تنها آموزش او محدود به دیدارهایی شد که بین جبران و یک کشیش روستایی در جریان بود و نتیجه‌اش برای جبران، یادگیری اصول مذهب و انجیل و زبان‌های عربی و سوری بود. جبران تنها هشت سال داشت که پدرش به دلیل مشکلات عدیده‌ی مالی به زندان افتاد و ورشکست شد به شکلی که حکومت عثمانی همه‌ی اموالشان را توقیف کرد. مادر جبران پس از این اتفاق تصمیم گرفت که با خانواده به آمریکا مهاجرت کند و این‌چنین شد که در ژوئن سال ۱۸۹۵ و در سن دوازده‌سالگی، جبران به هم‌راه مادر و برادر و دو خواهرش راهی ایالات متحده آمریکا شد. او در محله‌ی فقیرنشین شهر بوستون ساکن شد و با دست‌فروشی و دوره‌گردی روزگار می‌گذراند. او تنها فرزند خانواده بود که توانست به مدرسه برود و سواد بیاموزد.

اشعار جبران خلیل جبران از پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان شد و آوازه‌ی جبران جهان را در نوردید. کتاب “پیامبر” پس از انتشار آن در سال ۱۹۲۳ هر ساله تجدید چاپ می‌شود و تا کنون به ۵۰ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده است. استفان هگارتی معتقد است این کتاب عملا در فضای آکادمیک ادبیات غرب نادیده گرفته شده است اما سطوری از آن الهام‌بخش ترانه‌ها و سخنرانی‌ها بوده و در سراسر جهان در عزا و عروسی خوانده شده است.
پروفسور خوان کول، متخصص تاریخ خاورمیانه در دانشگاه میشیگان و مترجم چندین اثر جبران از زبان عربی، می‌گوید: «بسیاری از کلیسا روی گرداندند و به جبران دل بستند».
«او معنویتی جهان‌شمول و بی‌تعصب پیش کشیده است که در تقابل با مذاهب خشک قرار دارد. و فهمش از معنویت اخلاق‌گرا نیست. در واقع از مردم می‌خواهد که دیگران را قضاوت نکنند". کول درباره وضعیت جبران خیلیل جبران در کشورهای انگلیسی زبان می‌گوید: "او را در آستان ادبیات انگلیسی راه ندادند. با وجود این که کارهای عمده‌اش پس از ۱۹۱۸ به زبان انگلیسی بودند و اشعارش یکی از پرفروشترین‌ کتاب‌ها در تاریخ آمریکا محسوب‌ می‌شوند، اساتید ادبیات انگلیسی او را عوامانه شمردند».

جبران خلیل جبران در دهم آوریل سال ۱۹۳۱ بر اثر بیماری کبد درگذشت.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/mRrdQz

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
زادروز جبران خلیل جبران
goo.gl/Hy2dJn

«فرزندانتان، فرزندان شما نیستند؛
آنان فرزندان زندگی‌اند که به خویشتن خویش مشتاق‌اند.
آنان به‌وسیله‌ی شما به این جهان می‌آیند اما از آنها شما نیستند.
اگرچه با شما زندگی می‌کنند اما از آنِ شما نیستند. شما می‌توانید به آنان عشق بورزید، اما نمی‌توانید بذر اندیشه‌هایتان را در آنان بکارید، زیرا اندیشه‌ی مستقلی دارند. شما می‌توانید برای تن‌شان خانه بسازید، اما روان‌شان در این خانه نخواهد ماند. زیرا آنان به خانه‌ی فردا تعلق دارند؛ فردایی که در خواب نیز نمی‌توانید دید. می‌توانید بکوشید مانند آنان شوید، اما بیهوده است که بکوشید آنان را مانند خود کنید. زیرا زندگی به عقب بازنمی‌گردد و در خانه‌ی دیروز به سر نمی‌برد." (برگرفته از کتاب پیامبر)

جبران خلیل جبران در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳ در یک خانواده‌ی مسیحی مارونی که به خلیل جبران شهره بودند در منطقه‌ای کوهستانی به نام «البشری» در شمال لبنان به دنیا آمد.
نام مادر جبران، کامله رحمه بود که جبران از ازدواج این زن با همسر سومش به دنیا آمد؛ پدری بدون هرگونه احساس مسئولیت نسبت به فرزند که خانواده به علت این بی‌مسئولیتی به گرداب فقر و فلاکت افتاد. این نداری موجب شد که جبران در آن دوره نتواند تحصیلات رسمی داشته باشد و تنها آموزش او محدود به دیدارهایی شد که بین جبران و یک کشیش روستایی در جریان بود و نتیجه‌اش برای جبران، یادگیری اصول مذهب و انجیل و زبان‌های عربی و سوری بود. جبران تنها هشت سال داشت که پدرش به دلیل مشکلات عدیده‌ی مالی به زندان افتاد و ورشکست شد به شکلی که حکومت عثمانی همه‌ی اموالشان را توقیف کرد. مادر جبران پس از این اتفاق تصمیم گرفت که با خانواده به آمریکا مهاجرت کند و این‌چنین شد که در ژوئن سال ۱۸۹۵ و در سن دوازده‌سالگی، جبران به هم‌راه مادر و برادر و دو خواهرش راهی ایالات متحده آمریکا شد. او در محله‌ی فقیرنشین شهر بوستون ساکن شد و با دست‌فروشی و دوره‌گردی روزگار می‌گذراند. او تنها فرزند خانواده بود که توانست به مدرسه برود و سواد بیاموزد.

اشعار جبران خلیل جبران از پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان شد و آوازه‌ی جبران جهان را در نوردید. کتاب “پیامبر” پس از انتشار آن در سال ۱۹۲۳ هر ساله تجدید چاپ می‌شود و تا کنون به ۵۰ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده است. استفان هگارتی معتقد است این کتاب عملا در فضای آکادمیک ادبیات غرب نادیده گرفته شده است اما سطوری از آن الهام‌بخش ترانه‌ها و سخنرانی‌ها بوده و در سراسر جهان در عزا و عروسی خوانده شده است.
پروفسور خوان کول، متخصص تاریخ خاورمیانه در دانشگاه میشیگان و مترجم چندین اثر جبران از زبان عربی، می‌گوید: «بسیاری از کلیسا روی گرداندند و به جبران دل بستند».
«او معنویتی جهان‌شمول و بی‌تعصب پیش کشیده است که در تقابل با مذاهب خشک قرار دارد. و فهمش از معنویت اخلاق‌گرا نیست. در واقع از مردم می‌خواهد که دیگران را قضاوت نکنند". کول درباره وضعیت جبران خیلیل جبران در کشورهای انگلیسی زبان می‌گوید: "او را در آستان ادبیات انگلیسی راه ندادند. با وجود این که کارهای عمده‌اش پس از ۱۹۱۸ به زبان انگلیسی بودند و اشعارش یکی از پرفروشترین‌ کتاب‌ها در تاریخ آمریکا محسوب‌ می‌شوند، اساتید ادبیات انگلیسی او را عوامانه شمردند».

جبران خلیل جبران در دهم آوریل سال ۱۹۳۱ بر اثر بیماری کبد درگذشت.
بیش‌تر بخوانید:

https://goo.gl/mRrdQz

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ