کاربر لعبت در شبکه اکس، توییتر سابق، از جانباختگان انقلاب ایران مینویسد.
«من #محمد_قائمی_فرد آسترکی هستم. من ۱۵ آبان ۱۴۰۱ کشته شدم. ۱۸ سالم بود، متولد ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۳. فرزند حسن، لر بختیاری و ساکن دزفول در استان خوزستان بودم. وقتی سه سالم بود پدرم رو از دست داده بودم، مادر زحمتکشم من و خواهر کوچکترم رو با سختی بزرگ کرده بود. بچه درسخونی بودم و علاقه زیادی به فوتبال داشتم، با تلاش زیاد دروازهبان تیم فوتبال امین دزفول شده بودم، همزمان تو یه میوهفروشی هم کار میکردم. آرزو داشتم یه روزی دروازهبان تیم ملی ایران بشم برا همین خیلی تلاش میکردم. عادت داشتم هدفهای زندگیم رو مینوشتم و برنامهریزی میکردم. هدف بزرگم تلاش برای رسیدن به آزادی کشورم بود.
اعتراضات سراسری بعد از کشتهشدن مهسا ژینا امینی شروع شده بود. منم که وظیفه خودم میدونستم در راه آزادی وطنم قدمی بردارم در کنار هموطنام تو دزفول، به خیابون رفتم و فریاد آزادیخواهی سر دادم. شب ۳۰ مهر ۱۴۰۱ بود، اون شب با چند تا از دوستام توی اعتراضات شرکت کردیم. تو خیابون شریعتی بودیم که مزدورای سرکوبگر به طرف مردم حملهور شدن، با تفنگ ساچمهای و گلولههای جنگی به سمت ما شلیک میکردن. ناگهان یکی از مزدورا منو هدف گلوله ساچمهای قرار داد که به گردنم برخورد کرد، افتادم زمین
مردم من رو رسوندن بیمارستان، ۱۵ روز تو بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم کردم و توی کما بودم، مامورای امنیتی خانوادم رو به شدت تهدید کردن برای جلوگیری از خبررسانی. به اونا گفتن اگه میخواین برای درمان فرزندتون کاری بکنیم اطلاعرسانی نکنین! ولی عاقبت روز ۱۵ آبان در اثر شدت جراحات وارده به سر و گردنم چشم از دنیا فرو بستم ….
بعد از کشته شدنم مامورا موقع تحویل جنازه اجازه ندادن هیچکس از اعضای خانوادم اونجا باشن. با برنامه و فشار فرماندار دزفول ساعت ۵ صبح ۱۶ آبان ۱۴۰۱ جسد من رو انتقال دادن به آرامستان بهشت علی و ساعت ۶ صبح، وقتی هوا هنوز تاریک بود، در قطعه ۶ با حضور گسترده نیروهای امنیتی به صورت مخفیانه و مظلومانه به خاک سپرده شدم
مامورا از ورود مردم به آرامستان جلوگیری میکردن.
خانوادم در اینستاگرام نوشتن:
ادامه را اینجا بخوانید
#دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«من #محمد_قائمی_فرد آسترکی هستم. من ۱۵ آبان ۱۴۰۱ کشته شدم. ۱۸ سالم بود، متولد ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۳. فرزند حسن، لر بختیاری و ساکن دزفول در استان خوزستان بودم. وقتی سه سالم بود پدرم رو از دست داده بودم، مادر زحمتکشم من و خواهر کوچکترم رو با سختی بزرگ کرده بود. بچه درسخونی بودم و علاقه زیادی به فوتبال داشتم، با تلاش زیاد دروازهبان تیم فوتبال امین دزفول شده بودم، همزمان تو یه میوهفروشی هم کار میکردم. آرزو داشتم یه روزی دروازهبان تیم ملی ایران بشم برا همین خیلی تلاش میکردم. عادت داشتم هدفهای زندگیم رو مینوشتم و برنامهریزی میکردم. هدف بزرگم تلاش برای رسیدن به آزادی کشورم بود.
اعتراضات سراسری بعد از کشتهشدن مهسا ژینا امینی شروع شده بود. منم که وظیفه خودم میدونستم در راه آزادی وطنم قدمی بردارم در کنار هموطنام تو دزفول، به خیابون رفتم و فریاد آزادیخواهی سر دادم. شب ۳۰ مهر ۱۴۰۱ بود، اون شب با چند تا از دوستام توی اعتراضات شرکت کردیم. تو خیابون شریعتی بودیم که مزدورای سرکوبگر به طرف مردم حملهور شدن، با تفنگ ساچمهای و گلولههای جنگی به سمت ما شلیک میکردن. ناگهان یکی از مزدورا منو هدف گلوله ساچمهای قرار داد که به گردنم برخورد کرد، افتادم زمین
مردم من رو رسوندن بیمارستان، ۱۵ روز تو بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم کردم و توی کما بودم، مامورای امنیتی خانوادم رو به شدت تهدید کردن برای جلوگیری از خبررسانی. به اونا گفتن اگه میخواین برای درمان فرزندتون کاری بکنیم اطلاعرسانی نکنین! ولی عاقبت روز ۱۵ آبان در اثر شدت جراحات وارده به سر و گردنم چشم از دنیا فرو بستم ….
بعد از کشته شدنم مامورا موقع تحویل جنازه اجازه ندادن هیچکس از اعضای خانوادم اونجا باشن. با برنامه و فشار فرماندار دزفول ساعت ۵ صبح ۱۶ آبان ۱۴۰۱ جسد من رو انتقال دادن به آرامستان بهشت علی و ساعت ۶ صبح، وقتی هوا هنوز تاریک بود، در قطعه ۶ با حضور گسترده نیروهای امنیتی به صورت مخفیانه و مظلومانه به خاک سپرده شدم
مامورا از ورود مردم به آرامستان جلوگیری میکردن.
خانوادم در اینستاگرام نوشتن:
ادامه را اینجا بخوانید
#دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech