آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
شهاب حسینی هم ایرانی نیست!
نه تنها اصغر فرهادی ایرانی نیست بلکه تصور می‌کنم شهاب حسینی هم ایرانی نباشد! دلیلش هم بسیار روشن است؛ این که رسانه ملی ما خبر افتخار آفرینی فیلم فروشنده و بازیگر آن در جشنواره فیلم کن را کم ارزش‌تر از خبرهای معمولی قلمداد کرد! انگار نه انگار که این فیلم در ایران و توسط هنرمندان ایرانی ساخته شده و نماینده سینمای ایران در یکی از معتبرترین جوایز سینمای جهان بوده است!
از بیست و چند کانال صدا و سیما انتظار نمی‌رود که مثل بسیاری از کانال‌های تلوزیونی کشورهای دیگر، برنامه اهدای برگزیدگان جشنواره فیلم کن را به صورت مستقیم پخش کنند! حتی از کانال اختصاصی شبکه خبر هم چنین انتظاری نداریم چرا که سقف انتظارت مان از رسانه ملی را این سال‌ها چنان پایین آورده ایم که چنین انتظاراتی، خود کم و بیش نشانه هم صدایی با بیگانگان به شمار می آید! اما این انتظار که لااقل خبر افتخار آفرینی نماینده سینمای ایران در این جشنواره، در رسانه ملی اعلام شود، انتظار زیادی نیست!
در واقع خبر این افتخارآفرینی، حتی دیرتر از کانال‌های تلویزیونی کشورهایی مثل امارات متحده عربی، ترکیه و افغانستان در رسانه ملی ـ و آن هم به صورت زیر نویس در شبکه خبر اعلام شد!
یعنی چیزی به اسم خبر فوری یا گزارش ویژه (Breaking news) وجود ندارد! گونه شناخته شده‌ای که در همه رسانه‌های دنیا شناخته شده است و در چنین زمان‌هایی با قطع برنامه‌ها درباره آن به طور ویژه اطلاع‌رسانی می‌شود!
اینکه شهاب حسینی و اصغرفرهادی، نخل طلای معتبرترین جوایز سینمایی جهان را کسب کنند نه تنها برای سینمای ایران و هر ایرانی که برای کشور می‌تواند فرصت تبلیغاتی ارزشمندی برای ایران هم در سطح بین‌المللی و هم در سطح ملی باشد اما صدا و سیما چنین فرصت‌هایی را به راحتی از دست می‌دهد! و ظاهرا روز به روز شکاف بین خود و مخاطبان ایرانی را بیشتر و بیشتر می‌کند! چنین افتخار آفرینی نمی‌توانست فرصت و وسیله‌ای برای ایجاد غرور، شادی و نشاط ملی برای مخاطبان رسانه ملی باشد؟
اما ایرانی‌ها علاقمند به هنر و سینما دیشب چه کردند؟ همه پای کانال‌های ماهواره‌ای به تماشای مراسم اعلام نتایج #جشنواره_کن نشستند! چشم #صداوسیما و دلسوزان فرهنگی خوش که این گونه هدایت شده، روز به روز مردم را ترغیب به تماشای کانال‌های ماهواره‌ای می‌کنند!
مگر نه اینکه این فیلم در همین #ایران پروانه ساخت دریافت کرده است؟ مگر نه اینکه #نویسنده، #کارگردان و #بازیگران آن ایرانی‌اند؟ مگر نه اینکه این هنرمندان در ایران مانده‌اند و در شرایط نه چندان مساعد سینمای ایران برای همین مردم نوشته‌اند، بازی کرده‌اند و فیلم ساخته‌اند؟
آیا جشنواره معتبر کن در حد مسابقات ورزشی ملی، منطقه‌ای یا بین‌المللی نبود؟ دریافت عنوان و جایزه از یکی از معتبرترین جشنواره‌های هنری جهان، رویداد مهمی نیست؟
افشین داورپناه، مردم‌شناس
منبع: فرارو
به باور شما چه دلیلی دارد که صدا و سیمای جمهوری اسلامی این موفقیت سینمای ایران را «افتخار ملی» نمی‌داند و از آن چندان سخن نمی‌گوید؟)
@Tavaana_TavaanaTech
فراستی کمال تبریزی را به وطن فروشی متهم کرد:
فیلم «دونده زمین» مصداق دیاثت فرهنگی و هنری است
در برنامه سینمایی «هفت» که شب گذشته از شبکه سه سیمای جمهوری پخش شد مسعود فراستی کارشناس #سینمایی به تبعیت از جوادی آملی از لفظ دیاثت دفاع کرد و کمال تبریزی را متهم به دیاثت فرهنگی کرد چون این کارگردان با پول خارجی‌ها فیلم «دونده زمین» را ساخت.
ه گزارش هفت هنر، فیلم «دونده زمین» که ظاهراً نقد هشت سال دوران احمدی نژاد و فضای آن دوران بوده و محصول مشترک سینمای ایران و ژاپن است، به نقد بی‌سابقه‌ای همراه شد. فراستی تبریزی را با تکیه بر این فیلم متهم به بی‌غیرتی فرهنگی کرد و با استفاده از کلام آیت الله جوادی آملی، تعبیر «دیاثت فرهنگی» را برای تبریزی به کار برد!
فراستی ادعا کرد: خود #کارگردان و تهیه‌کننده محترم در جایی گفته‌اند این فیلم نقدی بر وضعیت دلت قبل است. فیلم ابداً علیه دولت قبل نیست. فیلم علیه مردم است. فیلم به شدت بی‌غیرت است. همان بی غیرتی که اخیراً آقای #جوادی_آملی بر آن اشاره کردند که فروش خانه و مملکت به بیگانه مصداق کامل #بی‌غیرتی است. ما #دیاثت_فرهنگی و هنری هم داریم که متاسفانه فیلم، چنین #دیاثت و فروش غیرتی در آن است.
@Tavaana_TavaanaTech
فیلم خاک شکوفه آتش ساخته‌ی #شبنم_طلوعی بازیگر و کارگردانی که با وجود جوایزهای متعددش در تئاتر، به دلیل ممنوع الکاری مجبور به ترک ایران شد، این روزها به پایان رسیده و بازتاب مثبتی در مخاطبانش داشته است. این مستند درباره‌ی زندگی #طاهره‌_قره_العین است، زنی #ادیب که تأثیر حضورش از قرن ١٩ و در دوران قاجار بر جنبش‌های برابری خواه #زنان تا امروز ادامه دارد. نوشتن و گفتن از #قره_العین در ایران پس از انقلاب اسلامی ممنوع است، حتی در تجدید چاپ کتب تاریخی یا ادبی فصلها و صفحات مربوط به او حذف شده است. و البته کم نیستند کتابهایی که با حمایت دولت در سیاه نمایی او به عنوان زنی ملحد و حتی بدکاره با تیراژهایی بالا به چاپ رسیده‌اند. قره العین در نهایت به حکم دو مجتهد و امضای ناصرالدین شاه شبانه و مخفیانه خفه می‌شود.

بهیه ی نخجوانی، نویسنده‌ی کتاب "زنی که زیاد می‌خواند" the woman who read too much - که سه روایت است از زبان سه زن در مورد قره العین- از جمله صاحب نظرانیست که در فیلم مستند خاک شکوفه آتش حضور دارد و دیدگاه‌هایش در کنار دیگر پژوهشگران خط روایی فیلم را به پیش می‌برد.
بهیه نخجوانی پس از تماشای فیلم درباره آن نوشت:
"تا کنون تلاش‌های بسیاری برای روایت‌ داستان طاهره قرة‌العین صورت گرفته و مطمئناً این تلاش‌ها ادامه خواهند داشت؛ بانویی از سرزمین ایران که در دوران قاجار الگوییِ از #شجاعت در #اخلاق و #اندیشه ، و استقلال اجتماعی و معنوی بنا کرد. کسی که قلب‌های بسیاری را به هیجان‌ آورد و عقل‌های بی شماری را حیران کرد و از این روبه تعداد هنرمندان، نویسندگان، مورخان، پژوهشگران و زندگی‌نامه نویسان ، روایات متنوعی از تلاش برای طراحی زندگی او وجود خواهد داشت. درباره‌ی او نمایشنامه‌های بی‌شماری اجرا شده، کتاب‌های بسیاری نوشته شده، و حتی اشعاری به او تقدیم شده است. اما مستندی که اخیراً شبنم طلوعی، بازیگر و #کارگردان شناخته‌شده‌ی ایرانی، تهیه کرده برای من در میان تمام آن آثار بی‌همتا است.
شبنم در این فیلم شیوه ای نادرانتخاب کرده است. او موفق شده تا بین گزارشی بی‌طرفانه و ِ"جستجویی" عمیقاً شخصی تعادلی بی‌نقص ایجاد کند. او مجموعه‌ ای از مصاحبه‌ با «صاحب نظران» را که دیدگاه‌های مختلفی درباره‌ی طاهره مطرح می‌کنند ، با جستجویی شخصی در هم تنیده و به این ترتیب عینیت و ذهنیت، همچنان که هیجان و خویشتنداری، به شکلی معجزه‌آسا ‌با یکدیگر آمیخته می شوند . این مستند ظرافت و قدرت را با هم دارد؛ هم لطافت دارد و هم تحلیل‌های متین. صحنه های مصاحبه‌ها ترکیبی رنگارنگ و غنی ساخته از تفسیرهای ممکن از رویداد‌های تاریخی مربوط به طاهره؛ و داستان جستجویی که از درون پرسش‌های خود شبنم دنبال میشود، وهم‌ذات‌پنداری او با طاهره، و تکرار تصاویر شاعرانه، ناگفتنی‌ها را به تصویر می‌کشند.
این فیلم درباره‌ی پرسش‌ها است و نه پاسخ‌ها؛ همچنین درباره‌ی پرسش‌هایی است که خود پاسخ‌اند. این فیلم مرا شگفت زده کرد. به گمان من درمستند "خاک، شکوفه، آتش" تجربه ای معنوی اتفاق میفتد ؛ نهایت‌ها کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، مانند "فرشتگان آتش و برف "؛ نهایت هایی که در وجود خود طاهره بود. و چنین است که این بازتاب بی‌همتا از روح طاهره به دست هنرمندی خلق میشود که در شجاعت مانند خود اوست. "

خاک- شکوفه - آتش پس از اکران در پاریس، در چند شهر مختلف امریکا و اروپا نمایش عمومی خواهد داشت.
Dust-Flower-Flame خاک، شکوفه، آتش

@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
بیژن مفید #نویسنده و #کارگردان #نمایشنامه معروف «شهر قصه»، ۲۲ خردادماه ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد. «شهر قصه» معروف‌ترین اثر بیژن مفید است. از بیژن مفید بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی #ترحمه و کارگردانی شده است.
سازنده‌ آهنگ‌ها، #خواننده و #نوازنده پیانو در «شهر قصه» بیژن مفید است.
#شهر_قصه در سال ۱۳۴۷ در اولین جشن هنر شیراز اجرا شد.

بیژن مفید در بروشور «شهر قصه» نوشت:
«شهر قصه حکایت انسان‌های ساخته ذهن یک قصه‌گوست؛ انسان‌هایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفته‌اند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد می‌شود و به رنگ آن‌ها درمی‌آید و هویت خود را از دست می‌دهد.»

بیژم مفید در گفت‌وگویی با بصیر نصیبی در مجله نگین می‌گوید:
«در حقیقت، شهر قصه، قصه گرگ‌هاست. روایت است در شب‌های سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم می‌رسند. از ترس روبروی هم می‌نشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کم‌کم گرگانِ دیگر می‌رسند و همه دورِ هم می‌نشینند و مواظب یکدیگر پلک نمی‌زنند. هر بار یکی خسته می‌شود و پلک می‌زند، بقیه بر سرش می‌ریزند و پاره‌پاره‌اش می‌کنند؛ و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شده‌اند و آنها ندیده‌اند. شهر قصه، حکایت حلقهٔ گرگ‌هاست و تراژدی نکبت‌بار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی می‌کردند، وضعشان این‌همه دردناک نبود….نکته اینکه این کار کمک زیادی به پُر شدن فاصلهٔ فکری بین روشن‌فکر و مردم عادی می‌کند. این دو دسته در عصر ما روزبه‌روز از هم فاصله می‌گیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پُر کردن این خندق ذهنی بین روشن‌فکر و مردم.»

#بیژن_مفید در ۲۱ آبان‌ماه ۱۳۶۳ در شهر لس‌آنجلس درگذشت.

ترانه زیبای «نه دیگه این واسه ما دل نمی‌شه» با صدای گرم بیژن مفید تقدیم می‌شود به شما همراهان توانا

@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
پزشک ایرانی عباس کیارستمی محکوم شد / کم‌تر از یک سال محرومیت محدود از طبابت
http://ow.ly/nRPV304Euz0
وضعیت پزشکی و نحوه‌ی معالجه‌ی عباس کیارستمی به دلیل مرگ این کارگردان نامی ایران خبرساز شد و موضوع #خطای_پزشکی را به موضوعی جنجال‌آفرین تبدیل کرد.

در خبرگزاری‌های داخلی آمده است که پس از گذشت بیش از دو ماه هیات بدوی سازمان نظام پزشکی پس از رسیدگی به این پرونده جنجالی حکم خود را دراین باره صادرکرد.

هیات بدوی سازمان نظام پزشکی پس ازرسیدگی به این پرونده جنجالی حکم خود را دراین باره صادرکرد:

اقدام دیرهنگام برای عمل جراحی
پاره شدن هالب بیمار
انجام نشدن مشاوره های به موقع
رهاکردن مریض پس ازعمل جراحی

هیات بدوی دادگاه نظام پزشکی پس ازبررسی های نهایی پزشک معالج را به محرومیت محدودازطبابت-کمترازیک سال-محکوم کرده است.

نظر شما در این مورد چیست؟

در همین زمینه:

«در حاشیه» درآمد پزشکان متخصص در ایران
http://bit.ly/2cKL9a9

@Tavaana_TavaanaTech
سال‌روز درگذشت ِ علی حاتمی، سوته‌دل ِ سینمای ایران
goo.gl/wD0F1Z

شاید کم‌تر اتفاق بیفتد که کسی اهل سینما باشد و سینمای ایران را دنبال کرده باشد و لااقل یک دیالوگ از فیلم‌های «علی حاتمی» را در خاطر نداشته باشد.

علی حاتمی، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس و تهیه‌کننده‌ی سینما در ۲۳ مردادماه ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمد. مادرش خانه‌دار و پدرش صفحه‌آرا در یک چاپ‌خانه بود.حاتمی آن‌چنان علاقه‌مند به سینما و نمایش‌نامه‌نویسی بود که از همان سن کم پایش به تماشاخانه‌های لاله‌زار باز شد و در آن‌جا عاشق بازی‌های هنرمندانه‌ی «جعفر توکل» شد. جعفر توکل دکترای سینما در رشته‌ی سینماتوگراف از دانشگاه مسکو بود و از هم‌شاگردی‌های آندره تارکوفسکی بود.
حاتمی در آن روزها آرزو داشت که روزی کارگردانی شود تا توکل در نمایش‌نامه‌ای به کارگردانی حاتمی بازی کند. در همان زمان بود که حاتمی تصمیم گرفت که نمایشنامه‌هایی از داستان‌های ملی و ایرانی کار کند. در کلاس نهم تحصیل می‌کرد که برای آموختن اصول نمایش‌نامه‌نویسی به هنرستان ِ هنرپیشگی تهران رفت و پس از آن به تحصیل در هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک پرداخت.

علی حاتمی اولین نمایش‌نامه‌ی خود به نام «دیب» یا همان دیو را نوشت و در اردیبهشت‌ماه ۱۳۴۴ و با حضور کودکان در تالار نمایش هنرهای دراماتیک به مدت سه شب اجرا کرد. علی حاتمی کار نمایش‌نامه‌نویسی خود را در تئاتر آغاز کرد و در زمینه‌ی نویسندگی با نمایش‌نامه‌هایی چون «ساتن»، «قصه‌ی حریر»،«ماهی‌گیر»، «حسن کچل»، «چهل‌گیس» و «شهر آفتاب و مهتاب» خوش درخشید. نوشتن نمایش‌نامه‌ی مدرنی با نام «آدم و حوا» یا برج زهر مار در سال ۱۳۴۵ نقطه‌ی عطفی در کارهای حاتمی محسوب می شود.

پس از موفقیت در فیلم حسن کچل بود که حاتمی تئاتر را به یک سو نهاد و پا در عالم سینما گذاشت. حاتمی پس از حسن کچل، فیلم طوقی را در سال ۱۳۴۹ ساخت. طوقی نوعی از کبوتر است که کبوتربازها علاقه ی زیاد به آن دارند. پس از طوقی علی حاتمی فیلم «بابا شمل» را به سال ۱۳۵۰ ساخت که نوعی سینمای ریتمیک و موزیکال بودو موضوعش در مورد لوطی و لوطی‌گری بود. حاتمی در سال ۱۳۵۱ بسیار پر کار بود و توانست سه فیلم بسازد؛ فیلم‌های قلندر، ستار خان و خواستگار. حاتمی به مدت تقریبا ۵ سال فیلمی نساخت تا این‌که یلم مشهور «سوته‌دلان» را در سال ۱۳۵۶ ساخت. پس از انقلاب حاتمی فیلم «حاجی واشینگتن» را ساخت که روایت‌گر ماجرای اولین سفیر ایران در آمریکاست.

از ازدواج علی حاتمی و زهرا خوشکام که از هنرپیشگان پیش از انقلاب بود، لیلا حاتمی به دنیا آمد که از هنرپیشگان توانای ایران محسوب می‌شود. بر روی سنگ مزار علی حاتمی که در تاریخ ۱۵ آذرماه ۱۳۷۵ درگذشت دیالگوی از فیلم «حاجی واشینگتن» حک شده است که «آئین چراغ خاموشی نیست».

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/VdYUd6

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه کیهان و نماینده ولی فقیه در مؤسسه کیهان بارها در روزنامه‌اش از بهرام بیضایی کارگردان شهیر ایرانی به زشتی یاد کرده است. پرویز پرستویی پاسخی داده است به حسین شریعتمداری:

«آقای شریعتمداری
شما می‌دانید راجع به چه کسی حرف می‌زنید؟ واقع اچگونه به خودتان اجازه می‌دهید که در مورد استاد مسلم عرصه ادبیات و نمایش و مدافع فرهنگ پارسی، استاد بهرام بیضایی حرفی بزنید؟
شما بهتره به همان کار اصلی خودتان بپردازید.

بس کنید. شما با اسم بردن از استاد بیضایی بزرگ نمی‌شوید.
و بنده هم قرارنیست، ایشان را به کسی بشناسانم. چون همه ملت ایران، چه مردم عوام، و چه فرهنگیان و اهل ادب و نمایش، و کسانی که دلشان برای ایران زمین می‌تپد، او را خوب می‌شناسند.

فقط به شما یادآورم‌یشوم و از یک اثر از استاد نام می‌برم، فیلم‌نامه، فیلم سینمایی (روزواقعه) غیر از سینما، یکی از افتخارات صداوسیمای ایران است، که هر ساله در ایام دهه محرم، به مناسبت شهادت امام حسین(ع) نشان می‌دهد.

استاد بیضایی هر مرام و مسلکی دارد، بدانید از شما بهتر اسلام رامی‌شناسد. ازخدای بزرگ خواهانم که سایه استاد بیضایی را از سر فرهنگ و هنر ایران زمین کم نکند.»

https://www.instagram.com/p/BNucto5hM_3/

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
سرکیس جانبازیان، پدر رقص باله ایران
goo.gl/XvsgMP

سرکیس در پانزدهم‌ ژانویه سال ۱۹۱۳ برابر با بیست‌وششم دی‌ماه ۱۲۹۲ در شهر آرماویر ارمنستان پا به زندگی گذاشت. او پس از آن‌که تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان برد برای ادامه‌ی تحصیل به سن‌پترزبورگ رفت و از هنرستان باله واگانو به عنوان سولیست و مربی رقص فارغ‌التحصیل شد. پس از این سرکیس تحصیلاتش را در رشته‌ی ژیمناستیک در دانشگاه ورزش لسزاف پی گرفت. او پس از این از آکادمی باله «واگانووا» که از معروف‌ترین و قدیمی‌ترین موسسات آموزشی رقص باله در دنیا است فارغ‌التحصیل شد.
دولت روسیه فشار بر ارامنه را افزایش داد. سرکیس جانبازیان به دلیل همین فشارها در سال ۱۳۱۷ خورشیدی به همراه خانواده‌ی خود به ایران مهاجرت کرد. در آن زمان به دلیل ناآرامی‌های سیاسی و قوانین مهاجرت به مهاجران اجازه‌ی اقامت در شهر تهران داده نمی‌شد و از این‌رو جانبازیان در شهر قزوین ساکن شد.

گفت‌وگوی سرکیس جانبازیان با شهردار قزوین برای درک شرایط آن روزگار برای هنر رقص باله نکته‌آموز است:
«شهردار: شما چه کاره‌اید؟
جانبازیان: کارگردان.
شهردار: کارگردان یعنی چی؟
جانبازیان: من معلم باله هستم.
شهردار: باله چیه؟
جانبازیان: باله یک زمینه‌ی هنری است که رقص...
شهردار (با فریاد): خجالت نمی‌کشی؟ تو با این هیکل گنده می‌خوای رقص یاد بدی؟»
جانبازیان مصمم بود که مدرسه‌ی تخصصی برای آموزش رقص ایجاد کند و از بازی ِ روزگار این‌که دختر همان شهردار یکی از شاگردان جانبازیان شد.

افسوس که عمر جانبازیان چندان نپایید و او در بیستم آذرماه ۱۳۴۲ و در سن ۴۹ سالگی به دلیل سکته‌ی قلبی درگذشت. پی از مرگ جانبازیان، همسرش فلور اداره‌ی هنرستان رقص او را برعهده گرفت. آنا که از سه سالگی در مکتب رقص پدر بالیده بود و در زمان مرگ پدر تنها یازده سال سن داشت با حمایت مادر و وزرات فرهنگ و هنر برای ادامه‌ی تحصیل در رقص به شوروی رفت. آنا می‌گوید که به خود قول داده بود که هنرستان پدر را به به‌ترین شکل ممکن ادامه بازسازی کند اما وقوع انقلاب اسلامی مانع از آن شد: «من به خودم قول داده بودم که هنرستان پدر را به بهترین شکل ممکن بازسازی کنم اما متاسفانه وقوع انقلاب اسلامی به من اجازه نداد تا کاری را که آغاز کرده بودم به پایان برسانم.»

هایده چنگیزیان، بالرین پرآوازه‌ی ایرانی در مورد رقص باله پس از انقلاب اسلامی می‌گوید که در میان کارهای هنری، باله بزرگ‌ترین قربانی انقلاب بود و هیچ هنری به اندازه‌ی باله صدمه ندید. او می‌گوید: «باله را توی ظرف آشغالدانی انداختند و رفتگر محله آمد آن را برد. باله بعد از انقلاب کاملاً از بین رفت. امروز هیچ نشانه‌ای از آن به چشم نمی‌خورد که حتی زمانی باله بتواند دوباره در ایران پا بگیرد.»

چنگیزیان در پاسخ ِ این پرسش که آیا روزی باله به ایران بازخواهد گشت یا نه می‌گوید که امیدی به بازگشت هنر باله به ایران ندارد. «هیچ امیدی در این باره وجود ندارد. مگر این‌که معجزه‌ی عجیب و غریبی اتفاق بیافتد. من بعد از انقلاب با یکی از کارگردان‌های خیلی معروف سینما صحبت کردم. او به من گفت که ما در سینما فوری دست به کار شدیم که آن بلایی که سر باله آمد، سر سینمای ایران نیاید و به همین خاطر، رضایت دادیم مقداری فیلم‌ها را مطابق میل جمهوری اسلامی بسازیم و این اتفاق در مورد باله نمی‌توانست بیافتد.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/eEMM9g

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
۱۲ دی‌ماه سالروز اکران اولین فیلم سینمایی ایرانی، آبی و رابی و یادی از اوانس اوگانیانس
goo.gl/aOnH7B

آبی و رابی نخستین فیلم سینمای ایران است که در سال ۱۳۰۹ توسط اوانس اوگانیانس ساخته شد.

اوانس اوگانیانس اولین کارگردان سینمای ایران و هم‌چنین بانی اولین مدرسه‌ی بازی‌گری در ایران است. اوگانیانس در سال ۱۲۷۹ به دنیا آمد. می‌گویند او در عشق‌آباد ِ جمهوری ترکمنستان دیده به جهان گشوده و هم‌چنین آمده است که محل تولد او مشهد است. این کارگردان سینما تحصیلات خود را ابتدا در رشته‌ی تجارت در تاشکند گذراند و بعد در عشق‌آباد حقوق خواند. او سینما را در مسکو فرا گرفت و در سال ۱۳۰۸ به همراه دخترش زما ( بازی‌گر فیلم حاج آقا آکتور سینما، دومین ساخته‌ی اوگانیانس) به ایران مهاجرت کرد. او در سال ۱۳۰۹ مدرسه‌ی آرتیستی سینما که اولین مدرسه‌ی سینمایی در ایران بود را بنیان نهاد و در همین سال بود که اولین فیلم تاریخ سینمای ایران را به عنوان نویسنده و کارگردان و بازی‌گر و تدوین‌گر به نام “آبی و رابی” در کشور هند ساخت.

فیلم “آبی و رابی” یک کمدی سیاه و سفید و صامت بود که ساکوارلیذره تهیه‌کننده‌ی آن بود و فیلم‌برداری آن را خان‌بابا معتضدی بر عهده داشت.
این فیلم در روز جمعه ۱۲ دی‌ماه ۱۳۰۹ و در ساعت دو بعد از ظهر در سینما مایاک به نمایش درآمد.

این فیلم پانصد و شصت تومان خرج برداشت و حدود هفت‌هزار تومان نیز عاید اوگانیانس شد. بخشی از این فیلم را حرکات کمدی دو مرد کوتاه و بلند خنده‌دار را انجام می‌دادند و بخشی نیز نقاشی بود. این فیلم بر اساس فیلم “پات پاته شون” دانمارکی ساخته شد.

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1xmIdEP

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
«صمدآقا» از خودش می‌گوید!
http://bit.ly/1RKzSoE
بسیاری او را به خاطر کاراکتر دوست‌داشتنی «صمد» می‌شناسند. شاید خیلی‌ها او را در خیابان «صمدآقا» صدا می‌زنند. #پرویز_صیاد #بازیگر، #نویسنده و #کارگردان ، متولد ۱۳۱۸ در لاهیجان و فارغ‌التحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه تهران است. وی فعالیت هنری خود را با سرودن شعر و نوشتن داستان کوتاه آغاز کرد و سپس به فعالیت در سینما روی آورد.
صیاد با بازی در نقش «صمد» به یکی از مطرح‌ترین بازیگران سینمای پیش از انقلاب ایران تبدیل شد...
ویدیوی کامل را اینجا ببینید:
http://bit.ly/1RKzSoE

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
«آیان حرصی عالی» از ختنه‌شدن در سومالی تا نمایندگی پارلمان هلند تا حکم ارتداد
goo.gl/V2k8Hr

او در سومالی به دنیا آمد. او را در پنج‌سالگی به امر عمه‌اش ختنه کردند. بعدها به هلند پناهنده می‌شود و در سال ۲۰۰۳ عضو پارلمان هلند می‌شود و تا ۲۰۰۶ ادامه می‌یابد. نوشتن فیلم‌نامه‌ای در مورد اسلام با نام «تسلیم» خشم اسلام‌گرایان را برمی‌انگیزد به طوری که او تهدید به قتل می‌شود.

کارگردان فیلمی که بر اساس سناریوی «آیان حرصی عالی» ساخته می‌شود توسط بنیادگرایان مذهبی به قتل می‌رسد. او نیز دچار مشکلات عدیده می‌شود تا جایی که مجبور می‌شود با محافظ زندگی کند تا مبادا به قتل برسد. «آیان حرصی عالی»، سیزده نوامبر سال ۱۹۶۹ در موگادیشو در سومالی به دنیا آمد.خانواده‌ی او مذهبی و مسلمان بودندو پدرش مسلمانی روشنفکر بود و مادرش زنی خانه‌دار و کم‌سواد. بر خلاف خواست پدر آیان که به سنت ختنه بی‌اعتقاد بود، او را به دستور عمه‌اش در پنج سالگی ختنه کردند.

آیان حرصی در سال ۲۰۰۴ میلادی سناریوی فیلمی را می‌نویسد که «تئو ون گوگ» آن را می‌سازد. این کارگردان هلندی که به «تئو» ملقب است پس از ساختن این فیلم در خیابانی حوالی خانه‌اش در آمستردام با شلیک گلوله‌ی یک بنیادگرای مسلمان به نام «محمد بوبری» به قتل می‌رسد.

محمد بوبری که شهروند مراکشی - هلندی است پس از قتل «تئو» با کاردی گردن او را می‌بُرد.

فیلم «تسلیم» ساخته‌ی «تئو» و با نویسندگی آیان حرصی عالی در مورد وضعیت زنان در کشورهای اسلامی است که بنیادگرایان آن را توهین به مقدسات مذهبی خود قلمداد کردند.

آیان حرصی علی برای حفظ جانش مجبور شد که از هلند خارج شود. او هم‌اکنون در آمریکا ساکن است.

آیان حرصی عالی با راه‌اندازی بنیاد AHA که در زمینه‌ی حقوق زنان فعالیت می‌کند.

آیان عالی چند کتاب نوشته است. کتابی با نام «کافر» - Infidel:My life - زندگی‌نامه‌ی خودنوشت آیان حرصی عالی است. آیان حرصی منتقد اسلام است و معتقد است این‌که بگوئیم اسلام دین صلح است هیچ گره‌ای از ما نمی‌گشاید. او معتقد است که باید در اسلام بازنگری صورت بگیرد و این بازنگری باید به دست مسلمانان مدارااندیش صورت بگیرد وگرنه اسلام خودویرانگر خواهد بود.

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/2oyBIRw

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
محمد رسول‌اف برای کارگردانی فیلم «لرد» برنده جایزه بهترین فیلم بخش نوعی نگاه هفتادمین دوره جشنواره کن شد.
goo.gl/NEftl5

متن کامل خبر در لینک زیر
goo.gl/F20y6s

در این رابطه متن زیر را هم بخوانید:

چرا یک روزنامه‌نگار این‌گونه سخن می‌گوید؟

لادن موسوی خبرنگار روزنامه‌ی شرق در جشنواره‌ی سینمایی کن در روزنامه شرق روز یکشنبه ۳۱ اردیبهشت، گزارشی از روز سوم این جشنواره ارائه می‌دهد با عنوان «تلخ؛ همچون كن»

او در بحشی از گزارشش به فیلم «لِرد» ساخته‌ی محمد رسول‌اف می‌پردازد.
محمد رسول‌اف، کارگردان، فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده ایرانی می‌پردازد.

لادن موسوی در پایان این گزارش و از آن‌چا که نگاه رسول‌اف و بازیگرانش را در کن تلخ و عصبی می بیند چنین می‌نویسد:

«فيلم كه تمام شد همه ما ايرانى‌هاى شاد و مغرور كه براى ديدن فيلم هم‌وطنمان آمده بوديم، ناراحت سالن را ترک مى‌كرديم.
من اما فكر كردم كه اى كاش آنها كه اين قدر ناراحت‌اند و كينه به دل دارند، بروند و هم خيال خودشان را راحت كنند و هم مخصوصا خيال ما را... .»

چگونه است که یک گزارش‌نویس سینمایی در یک روزنامه اصلاح‌طلب، این‌چنین خواهان این است که یک کراگردان سینمایی به دلیل منتقدبودنش - حتا تلخ- از ایران بروند تا خیال «ما» راحت بشود؟ این «ما» دقیقا کیست؟

محمد رسول‌اف پس از اعتراضات مسالمت‌آمیز مردم در خرداد ۸۸ در حالی که با جعفر پناهی در حال فیلمبرداری برای ساخت فیلمی بود بازداشت شد و به شش سال زندان محکوم شد که این زندان به یک سال کاهش پیدا کرد و او هم‌اکنون به قید وثیقه آزاد است.

روزنامه کیهان روز شنبه ۳۰ خرداد با چاپ مطلبی در روزنامه با عنوان «فیلم متهم ضدامنیتی راهی جشواره کن شد!» به حضور این فیلم در جشنواره ن اعتراض کرد.

مطلب مرتبط:

همدلی، راهی به سوی زیستن در صلح و آشتی
http://bit.ly/2fs2aWl

متن زیر را هم یک همراه توانا ارسال کرده:

چرا #لادن_موسوی که الان در کن است و مشغول تهیه گزارش برای #روزنامه_شرق و دوربین به دست از سالنی یه سالنی می دودکه گزارش تهیه کند؛ برای فیلم سازی مثل #محمد_رسول_اف تکلیف معلوم می کند که : « من اما فكر كردم كه اى كاش آنها كه اين قدر ناراحت‌اند و كينه به دل دارند، بروند و هم خيال خودشان را راحت كنند و هم مخصوصا خيال ما را... . »!!
بارها و بارها چه با زبان شیرین شاعرانمان و چه به زبان نویسندگانمان و چه با فریادهایمان در خیابانها و چه با هشتک گذاری در فضای مجازی گفته ایم « ما جایی نمی رویم»، «ما می مانیم»، «چراغ خانه ما در این خانه می سوزد»، ...
خانم #لادن_موسوی، شما که سهل است بزرگترهای شما هم گفته اند، ما را خس و خاشاک هم خواندند، ما را بزغاله هم خطاب کردند، در نماز جمعه گفتند کنسرت می خواهید از مشهد بروید، از این شرایط خوشتان نمی آید از ایران بروید، اما ما نرفتیم، ما مانده ایم ولو قصه های تلخ این دیار را مرور کنیم، ولو قصه های تلخ این دیار را زندگی کنیم، ما به سهم ایرانی بودنمان مانده ایم و نه به دستور شما و نه به دستور هیچکس اینجا را ترک نمی کنیم.... #ما_می_مانیم.
طرز تفکر امثال شما #بیضایی، #مخملباف، #نادری، #قبادی، #پناهی و #کیارستمی عزیزمان را از ما گرفت، بگذارید با چراغی که کورسویی از آن مانده است، هنرمندان در گوشه ای ازین مرزوبوم جای خودشان را داشته باشند، آنها جای هیچکس را تنگ نکرده اند.
منصوره موسوی
goo.gl/Do9USu

@Tavaana_TavaanaTech
دانشگاه سنت اندروز اسکاتلند، با اهدای دکترای افتخاری ادبیات به بهرام بیضایی، از فعالیت‌های ادبی و نمایشی این نویسنده، پژوهشگر و کارگردان برجسته تئاتر و سینمای ایران تقدیر می‌کند.
goo.gl/VlD5BX

به گزارش ایلنا، گروه ادبیات فارسی دانشکده زبان‌های خارجه و موسسه ایرانشناسی دانشگاه سنت اندروز برنامه ویژه‌ای تدارک دیده‌ است که طی آن بهرام بیضایی به خاطر شش دهه فعالیت مستمر و خلاقانه در حوزه‌های پژوهش نمایش و اساطیر، نمایشنامه نویسی و فیلمسازی، دکترای افتخاری ادبیات دریافت خواهد کرد. این برنامه که به ابتکار سعید طلاجوی (مدیر گروه فارسی) و با همکاری پروفسور علی انصاری (مدیر مؤسسه ایرانشناسی) دانشگاه سنت اندروز برگزار می‌شود، شامل چندین سخنرانی درباره آثار بهرام بیضایی، نمایش نسخه بازسازی شده اولین فیلم بلند او «رگبار» (١٣٥١) و اجرای انفرادی بخش نخست نمایش «شب هزار و یکم» (١٣٨٢) با هنرنمایی مژده شمسایی خواهد بود.

در این برنامه، علاوه بر سخنرانی بیضایی در مورد «ضحاک و جمشید»، سعید طلاجوی در مورد دیالوگ بیضایی با سینمای ایران در فیلم «رگبار»، پرویز جاهد در مور عناصر تریلر جنایی در آثار سینمایی بیضایی با تمرکز بر روی فیلم‌های «کلاغ»، «شاید وقتی دیگر» و «سگ کشی»، مریم قربان کریمی در مورد هویت زنانه در «رگبار»، سعید زیدآبادی‌نژاد در مورد چندزبانی در فیلم «باشو غریبه کوچک»، فرشاد زاهدی در مورد فضا، زمان، بدن‌ها و حافظه در آثار بیضایی، نینا خامسی در مورد بازنمایی جوانان آواره در سینمای ایران، فرشید کاظمی در مورد جنبه‌های شاعرانه و اسطوره‌ای صدای زنانه در سینمای بیضایی، فاطمه خوانسالار در مورد خوانش بومگرایانه از «غریبه و مه»، «چریکه تارا» و «باشو غریبه کوچک»، حمید احیا در مورد زبان و شیوه‌های اجرایی در «طرب نامه» و نیلوفر بیضایی در مورد نبوغ بیضایی و تلاش خستگی ناپذیر او در تئاتر و سینمای ایران سخنرانی خواهند کرد.

بهرام بیضایی که در حال حاضر در دانشگاه استانفورد آمریکا به تحقیق و تدریس مشغول است در طی سال های دوری از ایران، علاوه بر تدریس و به چاپ رسانیدن کتاب «هزار افسان کجاست؟» (١٣٩١) که به ریشه‌های ایرانی «هزار و یک شب» می‌پردازد، دو نمایشنامه «گزارش ارداوریراف» (١٣٩٣) و «طرب نامه» (١٣٩٥-١٣٩٤) را هم به صحنه برده است.

مراسم اهدای دکترای افتخاری به بهرام بیضایی با حضور اساتید برجسته دانشگاه سنت اندروز و به دست رئیس دانشگاه، پروفسور سالی ماپستون، در روز اول تیرماه ١٣٩٦ به انجام خواهد رسید و سخنرانی‌ها و نمایش فیلم که به وسیله سعید طلاجوی برنامه‌ریزی شده است در روزهای دوم و سوم تیرماه اجرا خواهند شد.

درباره بهرام بیضایی بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1xigKmy

@Tavaana_TavaanTech
بیژن مفید #نویسنده و #کارگردان #نمایشنامه معروف «شهر قصه»، ۲۲ خردادماه ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد. «شهر قصه» معروف‌ترین اثر بیژن مفید است. از بیژن مفید بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی #ترحمه و کارگردانی شده است.
سازنده‌ آهنگ‌ها، #خواننده و #نوازنده پیانو در «شهر قصه» بیژن مفید است.
#شهر_قصه در سال ۱۳۴۷ در اولین جشن هنر شیراز اجرا شد.

بیژن مفید در بروشور «شهر قصه» نوشت:
«شهر قصه حکایت انسان‌های ساخته ذهن یک قصه‌گوست؛ انسان‌هایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفته‌اند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد می‌شود و به رنگ آن‌ها درمی‌آید و هویت خود را از دست می‌دهد.»

بیژم مفید در گفت‌وگویی با بصیر نصیبی در مجله نگین می‌گوید:
«در حقیقت، شهر قصه، قصه گرگ‌هاست. روایت است در شب‌های سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم می‌رسند. از ترس روبروی هم می‌نشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کم‌کم گرگانِ دیگر می‌رسند و همه دورِ هم می‌نشینند و مواظب یکدیگر پلک نمی‌زنند. هر بار یکی خسته می‌شود و پلک می‌زند، بقیه بر سرش می‌ریزند و پاره‌پاره‌اش می‌کنند؛ و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شده‌اند و آنها ندیده‌اند. شهر قصه، حکایت حلقهٔ گرگ‌هاست و تراژدی نکبت‌بار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی می‌کردند، وضعشان این‌همه دردناک نبود….نکته اینکه این کار کمک زیادی به پُر شدن فاصلهٔ فکری بین روشن‌فکر و مردم عادی می‌کند. این دو دسته در عصر ما روزبه‌روز از هم فاصله می‌گیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پُر کردن این خندق ذهنی بین روشن‌فکر و مردم.»

#بیژن_مفید در ۲۱ آبان‌ماه ۱۳۶۳ در شهر لس‌آنجلس درگذشت.

ترانه زیبای «نه دیگه این واسه ما دل نمی‌شه» با صدای گرم بیژن مفید تقدیم می‌شود به شما همراهان توانا

https://t.me/Tavaana_TavaanaTech/9975

@Tavaana_TavaanaTech
- ناصر تقوایی؛ کارگردان بزرگ و جریان ساز ایرانی
goo.gl/pRdrii

دیروز ناصر تقوایی ۷۶ساله شد. ناصر تقوایی، نویسنده و کارگردان ایرانی در نوزدهم تیرماه ۱۳۲۰ در آبادان دیده به جهان گشود. او در روستای عرب‌نشین سعدونی در نخلستان‌های سرسبز جنوب شرقی آبادان به دنیا آمد. ناصر تقوایی در مورد زادگاهش و تولدش و دوران کودکی‌اش چنین می‌گوید: «ایران را دوست دارم، برای این‌که وطن من‌ است، خوزستان را دوست دارم، برای این که ولایت من‌ است، و عاشق آبادان هستم، برای این‌که زادگاه من‌است.»
ناصر تقوایی که سازنده سریال ماندگار «دایی جان ناپلئون» است، این سال ها بسیار کم کار است. او در گفت و گویی در مورد کم کاری اش گفته بود:‌« در نشريات از قول من نوشته‌اند، تا زمانی که برای فيلم ساختن بايد اجازه گرفت، من فيلم نمی‌سازم. صحيح‌تر اين بود که بنويسند من اجازه نمی‌دهم کسی فيلم‌نامه مرا بخواند. وقتی که فيلم را ساختم، هر جا را که دلشان می‌خواهد دربياورند. از فيلمنامه «چای تلخ» من تاکنون چند بار فيلم ساخته‌اند. به يکی از همان فيلم‌ها حتی چند جايزه سيمرغ بلورين هم داده‌اند. لابد فيلم «روز سوم» را ديده‌ايد؟ فيلم‌نامه آن از روی فيلم‌نامه من نوشته شده است. توسط فردی به نام «مهدی سجاده‌چی». دو شخصيت اصلی آن فيلم يک دختر ايرانی و يک افسر جوان عراقی است که هر دو در سراسر فيلم با هم در کشمکش و ستيز هستند. وقايع فيلم «روز سوم» هم در خرمشهر می‌گذرد و پايانش در کنار رودخانه! حالاهمين آقای «سجاده‌چی» مسوول مميزی فيلم‌نامه‌ها شده است. آن‌وقت من بروم فيلمنامه‌ام را بدهم به ايشان تا تصويب کند؟»...

درباره تقوایی بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2t75DiE

@Tavaana_TavaanaTech
#علی_حاتمی؛ کارگردان بزرگ سینمای ایران
https://goo.gl/A5SqYo

توانا- شاید کم‌تر اتفاق بیفتد که کسی اهل سینما باشد و سینمای ایران را دنبال کرده باشد و لااقل یک دیالوگ از فیلم‌های «علی حاتمی» را در خاطر نداشته باشد. علی حاتمی، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس و تهیه‌کننده‌ی سینما در ۲۳ مردادماه ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمد. مادرش خانه‌دار و پدرش صفحه‌آرا در یک چاپ‌خانه بود.حاتمی آن‌چنان علاقه‌مند به سینما و نمایش‌نامه‌نویسی بود که از همان سن کم پایش به تماشاخانه‌های لاله‌زار باز شد و در آن‌جا عاشق بازی‌های هنرمندانه‌ی «جعفر توکل» شد. جعفر توکل دکترای سینما در رشته‌ی سینماتوگراف از دانشگاه مسکو بود و از هم‌شاگردی‌های آندره تارکوفسکی بود. حاتمی در آن روزها آرزو داشت که روزی کارگردانی شود تا توکل در نمایش‌نامه‌ای به کارگردانی حاتمی بازی کند. در همان زمان بود که حاتمی تصمیم گرفت که نمایشنامه‌هایی از داستان‌های ملی و ایرانی کار کند. در کلاس نهم تحصیل می‌کرد که برای آموختن اصول نمایش‌نامه‌نویسی به هنرستان ِ هنرپیشگی تهران رفت و پس از آن به تحصیل در هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک پرداخت...

بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2BOuwoz

#پروفایل

@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
بهرام بیضایی ۷۹ ساله شد برای آشنایی بیش‌تر با بهرام بیضایی: http://bit.ly/1xigKmy @tavaana
زادروز بهرام بیضایی، استاد نمایش و سینمای ایران
https://goo.gl/mEFg6e

مارتین اسکورسیزی:
«من خیلی مفتخرم که بنیاد جهانی سینما اولین فیلم بلند کارگردانش بهرام بیضایی را مرمت کرده است. حال و هوای فیلم من را می‌برد به بهترین لحظات فیلم‌های نئورالیستی ایتالیایی و داستان، زیبایی یک افسانه کهن را دارد و در آن می‌توانید ریشه‌های بیضایی در ادبیات، تئاتر و شعر را کامل حس کنید. بیضایی حالا در کالیفرنیا زندگی می‌کند و دردناک است که فکر کنیم این فیلم فوق‌العاده که زمانی در ایران محبوبیتی داشته در آستانه نابودی بود.»

بهرام بیضایی:

«خیال نمی‌کنم به واسطه ترک ایران امکان مهمی داشته‌ام که از دست داده‌ام. فیلم و صحنه بله، اگر راهی به دلخواهی بود، ولی پیشیزی نمی‌ارزد به از دست دادن آنچه من از دست دادم؛ به عمری در نوبت نه شنیدن، از کارهای دیگری ماندن! استراحتی دادم به کسانی که در واقع هم کاری جز استراحت نداشتند و آمدم پی شغلی جای دیگری از جهان و درست 30 سال پس از آن که از دانشگاه بیرونم گذاشتند به دانشگاه برگشتم.»

بهرام بیضایی کارگردان سینما و تئاتر و نمایش‌نامه نویس و فیلمنامه‌نویس و پژوهشگر ایرانی در پنجم دی‌ماه ۱۳۱۷ در تهران دیده به جهان گشود. خانواده بیضایی از اهالی آران و بیدگل در استان اصفهان بودند. پدر او تعزیه‌خوان بوده و پدربزرگ و عمویش نیز متون تعزیه را تهیه می‌کردند. بهرام بیضایی تحصیل دانشگاهی در رشته ادبیات را ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۳۸ به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد.

پیش از این و در سال پایانی دبیرستان بیضایی دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشته بود. بیضایی در سال ۱۳۴۱ به اداره هنرهای دراماتیک که در سال ۱۳۳۶ توسط دکتر مهدی فروغ بنا نهاده شده بود رفت که بعدها به دو مرکز دانش‌کده هنرهای دراماتیک و اداره برنامه‌های تئاتر تقسیم شد. در این سال‌ها بهرام بیضایی “پژوهش‌های نمایش در ایران” را در مجله موسیقی که نخستین مجله تخصصی موسیقی به زبان فارسی بود و از اوایل سال ۱۳۱۸ در تهران منتشر می‌شد، انتشار داد.

بیضایی یکی از پایه‌گذاران و از اعضای اصلی کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود که در سال ۱۳۵۷ از آن کناره‌گیری کرد. او در سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد مدعو با دانشگاه تهران هم‌کاری می‌کرد و در سال ۱۳۵۲ از اداره‌ی برنامه‌های تئاتر به دانشگاه تهران به عنوان استادیار تمام‌وقت نمایش دانشکده‌ی هنرهای زیبا انتقال یافت.

بیضایی در سال ۱۳۶۰ پس از بیست سال کار دولتی از دانش‌گاه تهران اخراج شد. ....

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1xigKmy

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز بهرام بیضایی، استاد نمایش و سینمای ایران
https://goo.gl/mEFg6e

مارتین اسکورسیزی:
«من خیلی مفتخرم که بنیاد جهانی سینما اولین فیلم بلند کارگردانش بهرام بیضایی را مرمت کرده است. حال و هوای فیلم من را می‌برد به بهترین لحظات فیلم‌های نئورالیستی ایتالیایی و داستان، زیبایی یک افسانه کهن را دارد و در آن می‌توانید ریشه‌های بیضایی در ادبیات، تئاتر و شعر را کامل حس کنید. بیضایی حالا در کالیفرنیا زندگی می‌کند و دردناک است که فکر کنیم این فیلم فوق‌العاده که زمانی در ایران محبوبیتی داشته در آستانه نابودی بود.»

بهرام بیضایی:

«خیال نمی‌کنم به واسطه ترک ایران امکان مهمی داشته‌ام که از دست داده‌ام. فیلم و صحنه بله، اگر راهی به دلخواهی بود، ولی پیشیزی نمی‌ارزد به از دست دادن آنچه من از دست دادم؛ به عمری در نوبت نه شنیدن، از کارهای دیگری ماندن! استراحتی دادم به کسانی که در واقع هم کاری جز استراحت نداشتند و آمدم پی شغلی جای دیگری از جهان و درست 30 سال پس از آن که از دانشگاه بیرونم گذاشتند به دانشگاه برگشتم.»

بهرام بیضایی کارگردان سینما و تئاتر و نمایش‌نامه نویس و فیلمنامه‌نویس و پژوهشگر ایرانی در پنجم دی‌ماه ۱۳۱۷ در تهران دیده به جهان گشود. خانواده بیضایی از اهالی آران و بیدگل در استان اصفهان بودند. پدر او تعزیه‌خوان بوده و پدربزرگ و عمویش نیز متون تعزیه را تهیه می‌کردند. بهرام بیضایی تحصیل دانشگاهی در رشته ادبیات را ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۳۸ به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد.

پیش از این و در سال پایانی دبیرستان بیضایی دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشته بود. بیضایی در سال ۱۳۴۱ به اداره هنرهای دراماتیک که در سال ۱۳۳۶ توسط دکتر مهدی فروغ بنا نهاده شده بود رفت که بعدها به دو مرکز دانش‌کده هنرهای دراماتیک و اداره برنامه‌های تئاتر تقسیم شد. در این سال‌ها بهرام بیضایی “پژوهش‌های نمایش در ایران” را در مجله موسیقی که نخستین مجله تخصصی موسیقی به زبان فارسی بود و از اوایل سال ۱۳۱۸ در تهران منتشر می‌شد، انتشار داد.

بیضایی یکی از پایه‌گذاران و از اعضای اصلی کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود که در سال ۱۳۵۷ از آن کناره‌گیری کرد. او در سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد مدعو با دانشگاه تهران هم‌کاری می‌کرد و در سال ۱۳۵۲ از اداره‌ی برنامه‌های تئاتر به دانشگاه تهران به عنوان استادیار تمام‌وقت نمایش دانشکده‌ی هنرهای زیبا انتقال یافت.

بیضایی در سال ۱۳۶۰ پس از بیست سال کار دولتی از دانش‌گاه تهران اخراج شد. ....

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1xigKmy

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز ناصر تقوایی؛ کارگردان و مستندساز

ناصر تقوایی در گفت‌وگو با شرق در مورد کم‌کاری‌اش می‌گوید: «در نشريات از قول من نوشته‌اند، تا زمانی که برای فیلم ساختن بايد اجازه گرفت، من فيلم نمی‌سازم. صحيح‌تر اين بود که بنويسند من اجازه نمی‌دهم کسی فيلم‌نامه مرا بخواند. وقتی که فيلم را ساختم، هر جا را که دلشان می‌خواهد دربياورند. از فيلم‌نامه «چای تلخ» من تاکنون چند بار فيلم ساخته‌اند. به یکی از همان فيلم‌ها حتی چند جايزه سيمرغ بلورين هم داده‌اند.»

او در بخش دیگری از این گفتگو می‌گوید:
«من در خانه نشستن و خواندن و نوشتن را به ساختن فيلمی که مورد علاقه‌ام نبوده است، ترجيح می‌دهم. به همين فيلمسازان جوان هم می‌گويم. وقتی نمی‌گذارند يا نمی‌شود فيلم خودت را بسازی، می‌توانی بروی سرت را به کار ديگری گرم کنی. تا لااقل حرمت هنرت را نگه داشته باشی. وقتی نمی‌توانم فيلم دلخواهم را بسازم می‌روم عکاسی می‌کنم. عکاسی نشد، می‌روم فيلم‌سازی تدريس می‌کنم. مشکل من و امثال من که چند نفر حرفه‌ای هستيم فقط در کار سينما و فيلم‌سازی نيست. در عالم ادبيات و انتشارات اوضاع از اين هم بدتر است. مميزی ما که روزگاری روی حذف‌های محتوايی تمرکز داشت، حالا شکل غريب و نادرتری پيدا کرده. مميزی ما شده مميزی واژگانی. واژه‌ها خوب و بد شده‌اند، واژه‌ها حلال و حرام شده‌اند. تا جايی که می‌شود گفت نيمی از واژه‌های لغت‌نامه مرحوم دهخدا از زبان فارسی حذف شده‌اند. چرا که استفاده از آن‌ها جرم است. به همين علت نمی‌توانم نوشته‌هايم را منتشر کنم.»

ناصر تقوایی کارگردان نامدار ایرانی امروز ۷۸ ساله شد. او کارگران سریال محبوب "دائی‌جان ناپلئون" است.

این مجموعه بر اساس رمان دایی‌جان ناپلئون اثر طنزنویس معاصر ایرانی «ایرج پزشکزاد» در سال ۱۳۵۵ ساخته شد. ناصر تقوایی در دوران فعالیت هنری خود چندین فیلم کارگردانی کرده است که می‌توان به «آرامش در حضور دیگران» (۱۳۴۹)، «صادق کرده»(۱۳۵۰)، «نفرین» (۱۳۵۲)، «ناخدا خورشید» (۱۳۶۵)، «ای ایران» (۱۳۶۸)، «قصه‌های کیش» اپیزود کشتی یونانی، (۱۳۷۷) و «کاغذ بی‌خط» (۱۳۸۰) اشاره کرد. ناصر تقوایی همچنین چند اثر نیمه تمام دارد که می‌توان به «زنگی و رومی» و «چای تلخ» اشاره کرد.

تاسف‌بار است که به کارگردان بزرگی مثل ناصر تقوایی مجوز داده نمی‌شود، نه برای کارگردانی و نه برای ایجاد موسسه فرهنگی هنری!

درباره ناصر تقوایی بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Naser_Taghvai

ویدئو سخنان چند سال پیش ناصر تقوایی درباره کیارستمی

#ناصر_تقوایی #کارگردان #دائی_جان_ناپلئون #فیلمسلز #ناخدا_خورشید #توانا

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز ناصر تقوایی؛ کارگردان و مستندساز

ناصر تقوایی در گفت‌وگو با شرق در مورد کم‌کاری‌اش می‌گوید: «در نشريات از قول من نوشته‌اند، تا زمانی که برای فیلم ساختن بايد اجازه گرفت، من فيلم نمی‌سازم. صحيح‌تر اين بود که بنويسند من اجازه نمی‌دهم کسی فيلم‌نامه مرا بخواند. وقتی که فيلم را ساختم، هر جا را که دلشان می‌خواهد دربياورند. از فيلم‌نامه «چای تلخ» من تاکنون چند بار فيلم ساخته‌اند. به یکی از همان فيلم‌ها حتی چند جايزه سيمرغ بلورين هم داده‌اند.»

او در بخش دیگری از این گفتگو می‌گوید:
«من در خانه نشستن و خواندن و نوشتن را به ساختن فيلمی که مورد علاقه‌ام نبوده است، ترجيح می‌دهم. به همين فيلمسازان جوان هم می‌گويم. وقتی نمی‌گذارند يا نمی‌شود فيلم خودت را بسازی، می‌توانی بروی سرت را به کار ديگری گرم کنی. تا لااقل حرمت هنرت را نگه داشته باشی. وقتی نمی‌توانم فيلم دلخواهم را بسازم می‌روم عکاسی می‌کنم. عکاسی نشد، می‌روم فيلم‌سازی تدريس می‌کنم. مشکل من و امثال من که چند نفر حرفه‌ای هستيم فقط در کار سينما و فيلم‌سازی نيست. در عالم ادبيات و انتشارات اوضاع از اين هم بدتر است. مميزی ما که روزگاری روی حذف‌های محتوايی تمرکز داشت، حالا شکل غريب و نادرتری پيدا کرده. مميزی ما شده مميزی واژگانی. واژه‌ها خوب و بد شده‌اند، واژه‌ها حلال و حرام شده‌اند. تا جايی که می‌شود گفت نيمی از واژه‌های لغت‌نامه مرحوم دهخدا از زبان فارسی حذف شده‌اند. چرا که استفاده از آن‌ها جرم است. به همين علت نمی‌توانم نوشته‌هايم را منتشر کنم.»

ناصر تقوایی کارگردان نامدار ایرانی امروز ۷۸ ساله شد. او کارگران سریال محبوب "دائی‌جان ناپلئون" است.

این مجموعه بر اساس رمان دایی‌جان ناپلئون اثر طنزنویس معاصر ایرانی «ایرج پزشکزاد» در سال ۱۳۵۵ ساخته شد. ناصر تقوایی در دوران فعالیت هنری خود چندین فیلم کارگردانی کرده است که می‌توان به «آرامش در حضور دیگران» (۱۳۴۹)، «صادق کرده»(۱۳۵۰)، «نفرین» (۱۳۵۲)، «ناخدا خورشید» (۱۳۶۵)، «ای ایران» (۱۳۶۸)، «قصه‌های کیش» اپیزود کشتی یونانی، (۱۳۷۷) و «کاغذ بی‌خط» (۱۳۸۰) اشاره کرد. ناصر تقوایی همچنین چند اثر نیمه تمام دارد که می‌توان به «زنگی و رومی» و «چای تلخ» اشاره کرد.

تاسف‌بار است که به کارگردان بزرگی مثل ناصر تقوایی مجوز داده نمی‌شود، نه برای کارگردانی و نه برای ایجاد موسسه فرهنگی هنری!

درباره ناصر تقوایی بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Naser_Taghvai

ویدئو سخنان چند سال پیش ناصر تقوایی درباره کیارستمی

#ناصر_تقوایی #کارگردان #دائی_جان_ناپلئون #فیلمسلز #ناخدا_خورشید #توانا

@Tavaana_TavaanaTech