آموزشکده توانا
57.9K subscribers
30.1K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
با نزدیک‌شدن به دومین سالگرد قتل مهسا و آغاز انقلاب ۱۴۰۱، ماموران سرکوبگر جمهوری اسلامی، رامیار ابوبکری، نوجوان ۱۶ ساله را بازداشت کرده‌اند.
آژانس خبررسانی کردستان «کُردپا» امروز سه‌شنبه ۱۳ شهریور، از بازداشت رامیار ابوبکری، برادر دادخواه زانیار ابوبکری، از جان‌باختگان انقلاب زن زندگی آزادی در مهاباد خبر داد.

به گزارش کردپا، ساعت ٣ بامداد، نیروهای سرکوبگر بدون ارائه حکم قضایی، به خانه این نوجوان ۱۶ ساله هجوم برده‌اند و پدر و مادر او را به‌شدت مورد ضرب‌وجرح قرار دادند در ادامه با توسل به خشونت بسیار، رامیار ۱۶ ساله را بازداشت کردند.
پسر دیگر این خانواده، زانیار ابوبکری، جوان ۲۱ ساله اهل مهاباد، در پنجم آبان ۱۴۰۱ در جریان اعتراضاتی که پس از خاکسپاری سمکو مولودی، از جان‌باختگان اعتراضات مردمی در این شهر برگزار شده بود، با شلیک گلوله از سوی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی جان باخت.
او به تازگی ازدواج کرده بود و امید به زندگی در آزادی در تمام تصاویری که از او منتشر شده موج می‌زند. رامیار در این عکس لباس تیره به تن دارد و در کنار برادرش زانیار، جوان با لباس روشن، ایستاده است.
جمهوری اسلامی قاتل جوانان‌مان و سرکوبگر خانواده‌های دادخواه است.

#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#رامیار_ابوبکری
#زانیار_ابوبکری
@Tavaana_TavaanaTech
مزارشان کجاست؟

✍️آتنا دائمی

«شنبه هفده شهریور ۹۷ ساعت ۱۰ صبح زنگ زدم به پدرم با نگرانی گفت بچه‌ها رو از پنجشنبه بردند انفرادی زانیار، لقمان و رامین را. سست شدم ولی گفتم من از همین الان اعتصاب غذا هستم، گفت منو مامان هم اعتصابیم.
تمام روز در استرس بودم یکی از ه‌ بندی‌ها اون روز اعزام داشت اما برعکس همیشه با حال بد برگشت، جرات نداشتم بپرسم چی شده، ساعت هشت شب شبکه خبر نگاه می‌کردیم که دنیا رو سرم خراب شد زیرنویس زد که بچه‌ها اعدام شدند.
فقط یادمه دویدم تو باشگاه و با صدای بلند گریه می‌کردم. اولین بار بود صدای گریه خودمو می‌شنیدم.
یکشنبه شد،روز ملاقات! بیانیه نوشتیم و سرودی آماده کردیم اما در سالن مانع ملاقات من و گلرخ ایرایی شدند، همه اعتراض کردند و بقیه هم بدون ما ملاقات نرفتند. همه عزادار بودیم، عصبانی بودیم، درگیری لفظی شد بعد از یک ساعت همه در سالن ملاقات بودیم، خانواده‌ام مشکی‌پوش و همچنان اعتصاب غذا بودند. شش مامور بالای سرم ایستاده بودند تا بیانیه رد نشه اما شد.
بعد از ملاقات امین وزیری(دادیار ناظر) آمد باز هم بحث بود و درگیری، بلند شدم گفتم عزیزان ما را اعدام کردید و بعد این مسخره‌بازی‌ها را در آوردید که مانع انتشار بیانیه ما شوید شب در خانه‌ات بیانیه‌ام را بخوان، از در بیرون رفتم. آن روز و اتفاقاتش بهانه شد که ۳ سال و ۷ ماه از ایمان افشاری حکم زندان گرفتم!
یک سال گذشت
برای اولین سالگرد زانیار و لقمان مرادی و رامین حسین پناهی مراسمی تدارک دیده بودم و شش ماه بود که از ملاقات حضوری با خانواده‌ام محروم بودم،همان روز برای اولین بار غلامرضا ضیایی را دیدم که قبلا رییس رجایی‌شهر بود و او زانیار و لقمان را برای اعدام از بند خارج کرده بود، برای سالگرد آنان به بند آمده بود، اکثر زندانیان با او صحبت کردند. بعضی با داد و بعضی آرام، من اما نرفتم یا در تختم بودم یا مشغول تدارک مراسم عصر. صدایم کرد با خشم رفتم. گفت دوستانت گفته‌اند از ملاقات محرومی، خواسته‌ات چیست؟ گفتم من خواسته‌ای از شماها ندارم، گفت چرا انقدر تلخی؟ عصبانی هستی، همه آمدند حرف زدند، تو بی‌احترامی کردی! رفتی آش هم زدی! روز منو خراب نکن! روز خیلی خوبیه برای من. جواب دادم: برای من اما روز تلخیه چون قاتل زانیار و لقمان و رامین را در سالگردشون در مقابل خودم می‌بینم و اتاق را ترک کردم. دنبالم آمد شروع به داد و فریاد کرد و در حرف‌هایش مدام می‌گفت شنیدم شاخی! من اما شاختو می‌شکنم! چندین بار به قصد ضرب و شتم نزدیکم شد اما در نهایت شاخ خودش شکست! او چند ماه بعد به دلیل اختلاس به بازرس بیمارستان تنزل یافت.
هنوز محل دفن عزیزانمان مشخص نیست»

از اینستاگرام آتنا دائمی
(متن دو سال پیش نوشته و منتشر شده است)

مطلب مرتبط:
اعدام در ایران؛ سیاست هراس و انتقام
https://tavaana.org/execution_in_iran_revenge_policy/

#رامین_حسین_پناهی #زانیار_مرادی #لقمان_مرادی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالگرد کشته‌شدن جاویدنام زانیار ابوبکری، فرزند عبدالله و خدیجه، ۲۲ ساله، دیپلم مکانیک

بعد از سربازی، علاوه بر مکانیکی، نماکاری ساختمان هم انجام می‌داد، زانیار روز ۵ آبان کشته می‌شود، او در آن روز همراه با مادر و برادرش به خیابان‌ها می‌روند، برادر زانیار در میان شلوغی‌ها ناپدید می‌شود، زانیار برای حفظ جان مادرش می‌گوید بدو، تیراندازی می‌کنند، اما ناگهان زانیار بر زمین می‌افتد و شکمش می‌شود فواره خون.

به نوشته  منبعی آگاه در شبکه‌های مجازی، «زانیار با دختری که خیلی دوستش داشت بنام «دیمن» نامزد بود  و قرار بود به زودی ازدواج کنند.

در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، روز مراسم خاکسپاری اسماعیل مولودی از جان‌باخته‌های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگ‌ترین قیام‌های مردم در کردستان بود. نیروهای امنیتی با بی‌رحمی از سلاح‌های جنگی استفاده می‌‌کردند ‌و اعتراضات به خشونت کشیده شد. زانیار و برادر کوچکترش همراه مادرشان به خیابان رفتند، ماموران با ساچمه شلیک می‌کردند، همه درخت‌ها پر از ساچمه بود. تیراندازی با سلاح جنگی که آغاز شد، زانیار سنگ‌ آخر را به طرف ماموران پرت کرد، دست راست مادرش را  گرفت و گفت فرار کنیم، در همان حال، زانیار جلوی پای مادرش به زمین افتاد و فریاد زد «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)، مادرش فکر کرد زانیار زمین خورده است،  دور کمر پسرش را گرفت تا بلند کند  ولی نتوانست.»

این منبع آگاه ادامه داده: «دو جوان به کمک مادر آمدند تا زانیار را بلند کنند، اما مادر تازه فهمید که زانیار گلوله خورده و شروع کرد به داد و فریاد. از شکم زانیار خون فواره می‌زد، با گلوله قناسه به پسرش شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمر زانیار شلیک شده بود و از سمت راست شکمش خارج شده بود. زانیار را به بیمارستان رساندند و او را فوری به اتاق عمل می‌برند، اما زانیار توان تحمل چنین جراحتی را نداشت و جان سپرد.»

#زانیار_ابوبکری #علیه_فراموشی #مهاباد #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech