آموزشکده توانا
51K subscribers
36.7K photos
39.7K videos
2.56K files
20.7K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معصومه آذری، مادر دادخواه جاویدنام حنانه کیا، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:

دختردلبندم، حنانه جان،🖤
امروز ۳۰ شهریور است،شهریور خونین،
سه سال از آن شب شوم و خونین میگذرد و امروز سومین سالگرد عروج تو می‌باشد و من چه ناباورانه تاب آورده ام، باور ندارم سه سال مثل برق وباد گذشت وتو نیستی و من همچنان نفس می‌کشم. منی که حتی نمی‌توانستم یک روز نبودت را تحمل کنم، چگونه تاب آوردم؟
نمی‌دانم چگونه با این دستان دردناک برایت بنویسم که لایق تو باشد. مامان جان منو ببخش.
همیشه تصور می‌کردم گذشت زمان درد نبودنت را کاهش می‌دهد، اما هر روز که میگذرد دلتنگی‌هایت برایم بیشتر می‌شود و این خیلی دردناک است.
عزیز مادر، با اینکه سه سال از فراقت می‌گذرد، هنوز در کوچه و خیابان دوستدارانت نامت را فریاد می‌زنند و من افتخار می‌کنم که مادرت هستم و به خود می‌بالم که فرزندی شجاع و جسور چون تو را پرورش دادم. دخترم، تو از دل‌ها نمی‌روی، تو جاودانه شدی و من به امید روزی زنده‌ام، که خداوند منان همه ی عاملین وقاتلینت را به سزای عملشان برساند تا شاید ذره ای از داغ فراقت کاسته شود. به امید آنروز..‌‌.


#حنانه_کیا
#عروس_ایران
#علیه_فراموشی
#مادران_دادخواه #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔42
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مراسم سالگرد جاویدنام محسن قیصری، بر سر مزارش برگزار شد

برادرش ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

بمناسبت سومین سالیاد جاودانه شدنت ...

می‌نویسم از عشقی که تو با خون خود بر زمین نوشتی عشق به آزادی، به حق، به انسانیت. تو نه فقط یک نام، که نمادی شدی؛ نمادی از آن‌هایی که در سکوت ننشستند، از آن‌هایی که حتی با نفس آخرشان، فریاد حق را سر دادند.

چه جوان بودی... چه آرام بودی با آن رویا های زیبا و آن نگاهِ پر از امید. شاید فکر می‌کردی روزی می‌آید در کنار دوستانت، به این روزها می‌خندیدی‌...
شاید رویایی داشتی برای فردایی بهتر‌ و افسوس در آن نخواهی بود، اما خاطره‌ات، فریادت، و خونت، سنگ بنایش خواهد شد.

عزیزِ جان،
هر کسی که برای عدالت قدم برمی‌دارد،  نام تو را زمزمه می‌کند و هر  شمعی  که در تاریکی روشن میشود ، نوری از وجود توست.
تو در هر پرچمی که برافراشته می‌شود، در هر شعاری که سر داده می‌شود ودر هر قلبی که برای آزادی می‌تپد حاضر و ناظری.
 
جانِ برادر ؛ تو جاودانه شدی.
تا روزی که عدالت نفس بکشد، نام تو را فریاد خواهیم زد. 
تا روزی که آزادی بیدار شود و تو را در آغوش بگیرد.

نام و یادت تا ابد مانگار ...

@mostafa__ghaysari

#محسن_قیصری #علیه_فراموشی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔279
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تاریخ جمهوری اسلامی با خون نوشته شده است. با مرگ و جنایت. اما روز دادخواهی فرا خواهد رسید و آیندگان در ایران آزاد، از دوران این. ژیم به عنوان یکی از سیاه‌ترین ادوار تاریخ میهنمان یاد خواهند کرد.
جان‌هایی که به واسطه اینهمه جنایت گرفته شد، هرگز فراموش نخواهند شد. عزیزانی که جانشان را، عزیزترین سرمایه‌شان را، نثار راه آزادی کردند، همیشه در یادها خواهند ماند.


ویدیو از پوریا افضلی

#زن_زندگی_آزادی #نه_به_جمهوری_اسلامی #دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
🕊297💔5
سی و یکم شهریور؛ تولدی که سه دهه است با دلتنگی گره خورده ، سعید زینالی فرزند گمشده‌ای که مادر هنوز چشم‌به‌راه اوست.

۳۱ شهریور، زادروز سعید زینالی است؛ روزی که باید پر از خنده و شادی باشد، اما بیش از سه دهه است که این روز با اشک و دلتنگی گره خورده است. روزی که مادر، پدر و خانواده‌اش باید در کنار او جشن می‌گرفتند، حالا یادآور نبودنش، سکوت بی‌رحم خانه‌ها و قلب‌هایی است که هنوز جای خالی‌اش را حس می‌کنند.

سعید زینالی، دانشجوی ۲۳ ساله دانشگاه تهران در رشته مهندسی کامپیوتر، با قلبی روشن و آرزوهایی بزرگ برای آینده، در ۲۳ تیر ۱۳۷۸ در جریان اعتراضات دانشجویی موسوم به «کوی دانشگاه» در خانه‌اش بازداشت شد و از آن روز تاکنون هیچ خبری از او در دست نیست. تنها یک تماس کوتاه با خانواده‌اش برقرار شد و پس از آن، سکوتی عمیق جای خنده‌ها و حضورش را گرفت.

مادر مهربان و داغدارش، بانو اکرم نقابی، بیش از ۲۶ سال است که هر روز با اشک و امید، با قلبی پاره و روحی خسته، به دنبال حقیقت و فرزندش می‌گردد. ۲۶ سال انتظار، ۲۶ سال درد و ۲۶ سال نگاه به هر کوچه و هر درگاه که شاید نشانی از او باشد. مادری که حتی خواسته است اگر فرزندش دیگر در میان ما نیست، حداقل محل آرامگاه او را بداند تا بتواند با آرامش، خاطره‌اش را در آغوش گیرد.

امروز، تولد سعید زینالی با خاطره‌ها و امید به عدالت گرامی داشته می‌شود، با قلب‌هایی که هنوز برای او می‌تپند و با یادش که هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود. نبودنش زخمی است که هرگز کهنه نمی‌شود، اما یاد و نامش همچنان روشن و جاودانه است.

سعید جان، هر سال که می‌گذرد، نبودت بیشتر حس می‌شود، اما یاد تو، مظلومیتت و دلی که برایت می‌تپد، هرگز خاموش نخواهد شد. تولدت مبارک، ای فرزند گم‌شده‌ای که مادر هنوز به دنبال استخوان‌هایت است، به دنبال هر نشانی از تو، به دنبال حقیقتی که باید روشن شود…

و ما امیدواریم روزی فرا برسد که پس از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، سعید زینالی در زندان باشد و دوباره به آغوش مادر و خانواده‌اش بازگردد.

نوشته مسعود علیزاده
masoudalizadeh___✍️

#کوی_دانشگاه_۷۸
#سعید_زینالی_کجاست
#اکرم_نقابی
#زادروز
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔475🕊3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر دادخواه جاویدنام محمدرسول مؤمنی‌زاده، ضمن انتشار این ویدئو نوشت:

«سومین سالگر جگر گوشه‌ام ...باران تند پاییزی در حال باریدن است
سایه‌بانی باید درست می‌کردیم برای مراسم یکشنبه۳۰ شهریور ساعت چهار و نیم ..
درگیری بوجود آمد تهدید به خراب کردن سایه‌بان
بخاطر همین از ساعت یک ونیم توی سرما موندم تا مراسم شروع شد ...چهارونیم.
.خلاصه مراسم را برگزار کردم ...ّبا همراهی هموطنانم دوستان همراه ومادران داغدیده و دادخواه هستم تا پای جان.
من مادر محمدرسول، از هیچ چیزی نمی‌ترسم حتی تهدیدهایی که به زبان می‌آورید ......»


#دادخواهی
#محمد_رسول_مومنی_زاده
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔40🕊81
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهسا موگویی، در این ویدیو می‌گوید که به مناسبت سومین سالگرد جان‌باختن جاویدنام مهسا موگوی برای صد دانش آموز نیازمند لوازم تحریر تهیه شد و همچنین مبلغی کمک مالی به چند خانواده نیازمند شد.
«تا هدیه و یادگاری باشد از طرف "مهسا" برای هموطنانش
و جاودانگی نام و یادش در قلب و ذهن مردم عزیز و باغیرتی
که همیشه کنار ما هستند
به امید روزی که توی دست هیچ مادری عکس فرزندش نباشه.»

مهسا موگویی، معترض متولد سال ۱۳۸۲ روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در پی خیزش انقلابی پس از کشته شدن مهسا امینی، در فولادشهر اصفهان با شلیک گلوله نیروهای سرکوبگر حکومتی جان باخت.

در گواهی فوت او آمده: «در ستون فقرات او ۳۹ عدد سوراخ مدور در بازوی چپ  ۳۱ و ساعد دست چپ نیز ۹ سوراخ مدور با حاشیه سوختگی دیده شده است.»
به عبارتی دیگر به مهسا بیش از ۷۰ گلوله ساچمه‌ای شلیک شده است.
همچنین در این گواهی فوت نوشته است: «با مانتو مشکی آغشته به خون و دارای سوراخ‌های متعدد و کوچک» تحویل شده است.

آرزوهای او را که با دستخط خودش نوشته شده، را در این ویدیو ببینید. جمهوری اسلامی این آرزوها را به خاک سپرد.

او اهداف قشنگی داشت:
- خواندن دندانپزشکی در دانشگاه شیراز
- رتبه کنکور زیر ۶۰۰
- خریدن ماشین
- خواندن کتاب‌های زیاد
- کمک کردن به بقیه از حقوقش
- خرید یا اجاره خانه

#مهسا_موگویی #فولادشهر #زن_زندگی_آزادی #دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔446
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمد جامه‌بزرگ، ۵۹ ساله، در نیمه‌شب دوم مهر ۱۴۰۱ بر اثر شلیک مأموران سپاه پاسداران در پشت‌بام منزلش جان باخت. مأموران بدون ارائه حکم وارد منزل شدند و در پی مقاومت او، با شلیک گلوله ساچمه‌ای از فاصله یک متری، وی را به قتل رساندند.
خانواده جام‌بزرگ پس از این واقعه شکایت خود را به دادگستری ملارد ارائه کردند و پرونده به دادگاه نظامی ارجاع شد. به گفته وکیل خانواده، کارشناسی اسلحه نشان داده است که شلیک به قصد کشت صورت گرفته و ضارب ـ که کارمند رسمی سپاه پاسداران بوده ـ شناسایی و بازداشت شد. این فرد پیش‌تر نیز با اتهاماتی چون حمل و نگهداری غیرقانونی سلاح شکاری و تیراندازی غیرمجاز مواجه بوده و سوءسابقه داشته است.
در گزارش نهایی دادسرا همچنین به تلاش‌هایی برای انحراف پرونده، تنظیم گزارش‌های خلاف واقع توسط مأموران، و جلوگیری از خاکسپاری پیکر محمد جام‌بزرگ در ملارد اشاره شده است.
دادگاه نظامی در دی ۱۴۰۲ متهم اصلی را به قصاص محکوم کرد و دیوان عالی کشور در شهریور ۱۴۰۳ این حکم را تأیید نمود. با این حال، خانواده جام‌بزرگ بارها تأکید کرده‌اند که هدف‌شان خون‌خواهی نیست، بلکه دادخواهی است: آنان می‌خواهند با پیگیری این پرونده مانع تکرار فجایع مشابه شوند و یادآور شوند که خون هیچ‌کس از دیگری رنگین‌تر نیست.

ویدیو از بنیاد برومند
@iranrights

@elahe_jamebozorg

#محمد_جامه_بزرگ
#مهسا_امینی
#عرفان_خزایی
#مهرشاد_شهیدی
#مهران_سماک
#محمدحسن_ترکمان
#کیان_پیرفلک
#سیاوش_محمودی
#آیدا_رستمی
#خدانور_لجعی
#غزاله_چلابی
#علیه_فراموشی
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
22💔15
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امید، برادر جاویدنام میلاد سعیدیان‌جو، ویدیویی از سخنرانی خواهرش زهرا در چهلم میلاد را منتشر کرد و نوشت:

«میلاد، تنها یک پسر نبود؛ یک رویا بود برای خانواده‌اش
و یک فصل از تاریخ ایران.

صدای خواهرم، پژواک درد همه مادران و پدرانی است
که عزیزی را به ناحق از دست داده‌اند.
اینجا، در مراسم چهلمش، خواهرم نه برای یک خانواده،
بلکه برای همه ملت سوگوار سخن می‌گوید.

برای میلاد.برای همه میلادهایی که قربانی شدند
خواهرم از عزیزان از دست رفته همه ما می‌گوید: آنان که رفتن،
حقیقت را به امانت گذاشتند و ما وارثان این راهیم.

از دست دادن میلاد، فرزند خانواده، نه فقط یک مصیبت شخصی
بلکه زخمی بر پیکر ایران است.
میلاد ما، تنها فرزند یک خانه نبود؛ او فرزند ایران بود.

او تسلیت می‌گوید به تمام خانواده‌هایی که مانند ما،
آسمان زندگی‌شان را ابری از فراق گرفته است.

و از خاموشی یک چراغ،هزاران خورشید برخاست.»

#میلاد_سعیدیان_جو #علیه_فراموشی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
20💔13
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سومین سالگرد جاویدنام محمد جامه‌بزرگ، با حضور جمعی از خانواده‌های دادخواه برگزار شد

محمد جامه‌بزرگ، ۵۹ ساله، در نیمه‌شب دوم مهر ۱۴۰۱ بر اثر شلیک مأموران سپاه پاسداران در پشت‌بام منزلش جان باخت. مأموران بدون ارائه حکم وارد منزل شدند و در پی مقاومت او، با شلیک گلوله ساچمه‌ای از فاصله یک متری، وی را به قتل رساندند.
خانواده جام‌بزرگ پس از این واقعه شکایت خود را به دادگستری ملارد ارائه کردند و پرونده به دادگاه نظامی ارجاع شد. به گفته وکیل خانواده، کارشناسی اسلحه نشان داده است که شلیک به قصد کشت صورت گرفته و ضارب ـ که کارمند رسمی سپاه پاسداران بوده ـ شناسایی و بازداشت شد. این فرد پیش‌تر نیز با اتهاماتی چون حمل و نگهداری غیرقانونی سلاح شکاری و تیراندازی غیرمجاز مواجه بوده و سوءسابقه داشته است.
در گزارش نهایی دادسرا همچنین به تلاش‌هایی برای انحراف پرونده، تنظیم گزارش‌های خلاف واقع توسط مأموران، و جلوگیری از خاکسپاری پیکر محمد جام‌بزرگ در ملارد اشاره شده است.
دادگاه نظامی در دی ۱۴۰۲ متهم اصلی را به قصاص محکوم کرد و دیوان عالی کشور در شهریور ۱۴۰۳ این حکم را تأیید نمود. با این حال، خانواده جام‌بزرگ بارها تأکید کرده‌اند که هدف‌شان خون‌خواهی نیست، بلکه دادخواهی است: آنان می‌خواهند با پیگیری این پرونده مانع تکرار فجایع مشابه شوند و یادآور شوند که خون هیچ‌کس از دیگری رنگین‌تر نیست.


#محمد_جامه_بزرگ
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
31


۱۳ آبان ماه در اوج روزهای خیزش انقلابی ۱۴۰۱ مردم ایران، پیکر بی‌جان و کبود نسرین قادری، دانشجوی دکترای فلسفه، ۳۵ ساله، اهل مریوان، در آپارتمانی در شهرک اندیشه پیدا شد.

او از مبارزانی بود که در راهپیمایی‌ها و اعتراضات شرکت می‌کرد و در فضای مجازی نیز پست‌هایی انتقادی منتشر می‌کرد، برادرش او در آپارتمان با بدنی کبود و آثار ضرب و شتم بر سر و بدنش پیدا کرد.

خانواده نسرین برای انجام مراسم کفن و دفن تحت فشار قرار گرفتند، موقع انتقال پیکرش، برادرش برای جلوگیری از جنازه دزدی توسط نهادهای امنیتی تا مریوان سوار بر آمبولانس شد و پدر و مادرش با ماشینی دیگر پشت آمبولانس حرکت کردند، اما وقتی به مریوان رسیدند به پدر نسرین گفتند که تا در مصاحبه‌ای نگوید که در اثر بیماری زمینه‌ای فوت شده، اجازه دفن داده نمی‌شود.
ساعت ۵ صبح روز ۱۵ آبان، در تاریکی نسرین با حضور تعداد زیادی مامور در خفا به خاک سپرده شد، اما برادرش که دیگر تاب تحمل نداشت، عنوان کرد که نسرین چطور کشته شده است، اگر چه در همان موقع خبرگزاری‌های داخلی عنوان کردند که نسرین در اثر مصرف متانول جان خود را از دست داده است، سناریویی تکراری که در جریان خیزش سراسری بسیار شاهد آن بودیم.

نسرین، از همراهان توانا بود و صفحه ما را دنبال می‌کرد. پست‌های اینستاگرام او از روز قتل حکومتی مهسا امینی تا روز جان‌باختنش گواه انتخاب آگاهانه مسیری هستند که او تا پای جان ادامه داده بود.

یادش گرامی باد

#نسرین_قادری #زن_زندگی_آزادی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
14🕊10💔5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علیه فراموشی؛
تصاویری از قدرت و همبستگی ایرانیان در مهرماه ۱۴۰۱

مردم ایران اگر با هم در میدان مبارزه حضور داشته باشند، می‌توانند بر دیکتاتوری فائق آیند و آن روز دور نیست که خیابان‌های شهرهای ایران در تسخیر آزادی‌خواهان در آید. تاریخ نشان داده که همبستگی مردم، دیکتاتورها را به زانو درمی‌آورد.

از یاد نبریم جمهوری اسلامی با ایجاد اختلاف بین گروه‌های مخالف، سعی در تضعیف ما دارد. اما ما می‌توانیم با تمرکز بر اشتراکاتمان، مانند خواست آزادی و عدالت، این ترفند را خنثی کنیم. بیایید از اتهام‌زنی به یکدیگر دست بکشیم و به جای آن، کمپین‌های مشترکی برای اعتراضات بی‌خشونت راه‌اندازی کنیم. اعتصابات سراسری، تحصن‌های مسالمت‌آمیز، و انتشار پیام‌های متحد در فضای مجازی می‌تواند رژیم را تحت فشار قرار دهد و جهانیان را با ما همراه کند.

#علیه_فراموشی #زن_زندگى_آزادى‌ #قدرت_مردم #قدرت_بی_قدرتان #همبستگی #یاری_مدنی_توانا

@Ravaana_TavaanaTech
👍257💯1
وقتی نوستالژی بوی شکنجه گرفت
✍️مسعود علیزاده

ماشین اصلاح دستی برای ما دهه شصتی‌ها یادآور روزهای کودکی است؛ روزهایی که پیش از بازگشایی مدارس، ناچار بودیم موهایمان را از ته بزنیم. آن زمان هنوز از ماشین‌های برقی خبری نبود و سلمانی‌ها با همان ماشین‌های دستی موها را می‌تراشیدند.هرگز تصور نمی‌کردم روزی همین ابزار ساده‌ کودکی، در جایی به نام کهریزک وسیله‌ای برای شکنجه‌ی انسان شود.

بارها در روایت‌هایم نوشته‌ام که در بازداشتگاه کهریزک چه بر ما و کشته‌شدگان گذشت: از عریان‌کردن در برابر یکدیگر، از شکنجه‌های گروهی، از شب‌هایی که دود گازوئیل را به قرنطینه می‌فرستادند تا نفس‌کشیدن آرزو شود؛ از کتک‌ها، تحقیرها و نعره‌هایی که در تاریکی گم می‌شدند.
اما این‌بار می‌خواهم از ماشین دستی سلمانی بنویسم ، از لحظه‌ای که نوستالژی کودکی‌ام بدل به ابزار شکنجه شد.

یک روز پیش از انتقال ما به زندان اوین، طبق معمول، با فریاد و ضرب‌وشتم ما را به حیاط داغ و روی آسفالت سوخته بردند؛ پا برهنه، در صف‌های تحقیر. در میانه‌ی شکنجه‌ی همیشگی. سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه فریاد زد:
موهایشان را سریعآ از ته بزنید!

لحظه‌ای بعد چند ماشین اصلاح دستی آوردند؛ همان‌هایی که زمانی بوی کودکی و مدرسه می‌دادند حالا در دستان شکنجه‌گران می‌درخشیدند. تیغه‌ها کند و زنگ‌زده بودند. افسران نگهبان و چند مجرم خطرناک از جمله ممد طیفیل مأمور اجرای دستور شدند.

اما این تراشیدن اصلاح نبود؛ شکنجه بود. تیغه‌های کند، موها را نمی‌بریدند، از ریشه می‌کَندند. صدای ناله‌ی بچه‌ها با تق‌تق ماشین‌ها در هم می‌آمیخت. پوست سرمان زخم می‌شد، خون می‌آمد، اما جرأت اعتراض نبود بیرون صف، لوله و چوب در انتظارمان بود.

پیش‌تر، از ضربات قفل‌کتابیِ ممد طیفیل سرم از چند جا شکسته بود و درد را تا مغز استخوان حس می‌کردم. حالا ماشینِ دستیِ زنگ‌زده با تیغه‌های کُندش زخم‌هایم را می‌درید و موهایم را از پوست می‌کَند. فریادها از هر سو برمی‌خاست، اما گوشی نبود که بشنود.

میان آن همه درد، جوانی بود با موهای بلند. با التماس گفت:خواهش می‌کنم موهایم را از ته نزنید، یک ماه دیگر عروسی دارم.اما التماسش خریدار نداشت. موهایش را از ته با شکنجه تراشیدند و اشک تحقیرش بر آسفالت داغ چکید.

جاویدنام محسن روح‌الامینی که موهای بلندی داشت؛ وقتی نوبت به او رسید رو به شکنجه گران کرد و گفت: شاید اینجا بتوانید موهایم را بزنید، اما عقیده‌ام را هرگز نمی‌توانید بتراشید و عوض کنید.

کلامِ شجاعانه محسنِ شجاع و قهرمانم هنوز در گوشم می‌پیچد؛ جمله‌ای که با خون و شرافت ادا شد.

در میان هیاهوی جمعیت و ناله‌ها، چشمم به پسر جوانی افتاد به نام پیمان شهنایی؛ سر و صورتش غرق در خون بود. شکنجه‌گران نیروی انتظامی عمداً هنگام تراشیدن موی سرش با ماشین دستی گوشش را بریدند. خون از سر و صورتش می‌جوشید و نگاهش میان درد و خشم شعله‌ور بود، نگاهِ کسی که با وحشی‌گری مستقیم روبه‌رو شده است.

ساعت‌ها گذشت، سر همگی ما از ته تراشیده شد. پوست سرها زخمی و خونی، موهایمان کنده، و روح‌هایمان تا مغز استخوان خراشیده بود. همان ماشین دستی که روزی بوی کودکی و مدرسه می‌داد حالا در کهریزک بوی خون، تحقیر و بی‌عدالتی می‌داد.

آن روز آموختم: می‌توان بدن را شکست، اما باور را نه. می‌توان مو را برید، اما اندیشه را نه.می‌توان انسان را به خاک انداخت، اما شرف را هرگز نمی‌توان پایین کشید.

بازداشتگاه کهریزک پایانِ کودکی بود؛ جایی که نوستالژی به شکنجه بدل شد و خاطره به داغ. اما ما زنده ماندیم، زنده برای روایت، زنده برای مقاومت. تا بگوییم: حتی با کندترین تیغه‌ها و تاریک‌ترین دستان هم نمی‌توان شعله‌ی اندیشه‌ی انسان را خاموش کرد.

#بازداشتگاه_کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔4411🕊3👎1
قتل مشکوک «دکتر زهرا بنی‌یعقوب» در بازداشتگاه امر به معروف همدان؛ ۱۸ سال بعد، هنوز حقیقتی روشن نشده است

زهرا بنی‌یعقوب، پزشک جوان ایرانی، در ۲۴ مهر ۱۳۵۹ در تهران به دنیا آمد و از نخبگان علمی کشور بود؛ فارغ‌التحصیل دبیرستان فرزانگان و دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران با رتبه ششم کنکور سراسری. روز ۲۰ مهر ۱۳۸۶، در حالی که تنها چهار روز تا تولد ۲۷ سالگی‌اش مانده بود، در یکی از پارک‌های همدان هنگام گفت‌وگو با نامزدش بازداشت و به بازداشتگاه «ستاد امر به معروف و نهی از منکر» همدان منتقل شد. دو روز بعد، خانواده‌اش به‌جای دیدار با دخترشان، پیکر بی‌جان او را تحویل گرفتند.

مقامات حکومتی مرگ او را «خودکشی» اعلام کردند، اما خانواده و وکلایش این روایت را قویاً رد کردند. پدرش، ابوالقاسم بنی‌یعقوب، گفت آثار ضرب‌وشتم روی بدن دخترش مشهود بوده و «پارچه‌ای که ادعا می‌کنند با آن خودکشی کرده» بعداً توسط مأموران به گردنش بسته شده است. او تأکید کرد هیچ تصویر یا مدرکی از لحظه‌ خودکشی وجود ندارد و شواهد ارائه‌شده جعلی است.

عبدالفتاح سلطانی، وکیل خانواده، فاش کرد که پارچه‌ی ادعایی ناپدید شده و لباس‌ها و مدارک جرم از بین رفته‌اند. او گفت: «این پارچه باید بررسی می‌شد که اصلاً توان تحمل وزن زهرا را داشته یا نه. هیچ بازجویی جدی هم از متهمان نشده است.» پدر زهرا بعدها خبر داد که بخش‌هایی از پرونده از جمله بازجویی متهمان حذف و خود خانواده نیز تحت فشار و تهدید قرار گرفته‌اند تا از پی‌گیری دست بکشند.

شیرین عبادی نیز که از وکلای خانواده بود، خودکشی را ناممکن دانست و گفت: «با توجه به قد ۱۷۵ سانتی‌متر و وزن ۸۰ کیلوگرم زهرا، اگر پارچه در محل ادعایی نصب می‌شد، پای او به زمین می‌رسید و نمی‌توانست حلق‌آویز شود.» او به تناقضات در زمان مرگ و تماس تلفنی زهرا با برادرش نیز اشاره کرد و افزود که صحنه‌سازی آشکار است.

خانواده در نامه‌ای سرگشاده به مردم ایران نوشتند: «بیش از یک سال است که تلاش ما، وکلایمان و فعالان حقوق بشر بی‌نتیجه مانده و متهمان همچنان آزادند.»
۱۸ سال پس از آن مهر تلخ، پرونده قتل دکتر زهرا بنی‌یعقوب همچنان گشوده نمانده و عدالت، همچون او، در بند بی‌پاسخ‌مانده است.

بیش‌تر بخوانید:
https://tavaana.org/zahra_bani_yaghoub/

#زهرا_بنی_یعقوب #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔56🕊31🥰1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علیه فراموشی؛

جمهوری اسلامی بعد از برجام، مبالغ زیادی از پول‌های بلوکه شده را دریافت کرد، اما فکر می‌کنید آن پول‌ها چه شدند؟ صرف ساخت مدرسه و بیمارستان در ایران شدند؟ صرف واردات واکسن شدند؟ صرف ایجاد اشتغال شدند؟ برای حل مشکل دریاچه ارومیه سرمایه‌گذاری شد؟

خیر! به اعتراف مسئولان حماس و مسئولان جمهوری اسلامی، آن پول‌ها صرف تجهیز گروه‌های تروریستی و نیز حمایت از دولت بشار اسد شدند.

جمهوری اسلامی به دستور خامنه‌ای واردات واکسن کرونا را ممنوع کرد و جان هموطنان بسیاری را گرفت. در خصوص تامین داروی بسیاری از بیماری‌های صعب‌العلاج اهمال کاری کرد. می‌گفتند بودجه کافی نداریم. اما داشتند. پول‌ها چمدان چمدان برای حماس و حزب‌الله ارسال می‌شد. برای تامین و تجهیز حوثی‌های یمن، برای تامین بودجه جامعه‌المصطفی‌العالمیه، برای بودجه حجاب و سرکوب ....

و این مردم ایران هستند که روز به روز به ورطه فلاکت و مرگ افکنده شدند. به زیر خط فقر سقوط کردند، به حاشیه شهرها رفتند، سطح کیفی زندگی‌شان افت کرد و حتی بعضی به زباله‌گردی روی آوردند، دچار سوء تغذیه شدند و ...

حالا هم این حکومت خواهان دریافت پول از غرب است تا نیروهای نیابتی خود را بازسازی کند. تا پروژه هسته‌ای را تداوم بخشد تا باز ایران را در معرض خطر نابودی قرار دهد.

مادامی که حکومت ولایی پابرجا است، مادامی که ایدئولوژی اسلام رادیکال و افراطی در ایران حاکم است. سرنوشت مردم ایران همین است. مگر آنکه با همبستگی و مبارزه سرنوشت خود را تغییر دهند. به خصوص امروز که سیاست فشار حداکثری و تحریم‌ها دست حکومت را برای تامین نیروهای سرکوبگر و تروریستی تنگ کرده است، از این فرصت همسویی سیاست بین‌المللی با خواست مردم ایران باید استفاده کرد و ایران را نجات داد. کلید نجات ایران در دست مردم است.


#علیه_فراموشی #ایران #واکسن_کرونا #تروریسم #فقر_فساد_گرونی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
22👍8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز سالگرد جان‌باختن مائده جوانفر است. خواهرش، محدثه، اولین سعودش را به او تقدیم کرده است.

مائده جوانفر، پرستاری بود که سعی می‌کرد در خیابان به معترضان مجروح رسیدگی پزشکی کند، اما با ضربات باتون ماموران کشته شد.
مائده جوانفر، ۲۸ ساله، اهل رامسر و مجرد بود، او پرستار بیمارستانی در رشت بود، ورودی سال ۱۳۹۱ به دانشگاه، با رتبه برتر کنکور.

مائده در دوران کرونا، سه ماه چند شیفت به بیماران خدمت می‌کرد، اما پس از آن، بیمارستان با او قطع همکاری کرد.

مائده، در جریان خیزش انقلابی، روز سوم آبان ۱۴۰۱ به مردم معترض در خیابان پیوست، وقتی ماموران امنیتی با شلیک گلوله مردم را هدف قرار می‌دادند، جوانی در خیابان‌های رشت بر روی زمین افتاد و مجروح شد،  مائده، این پرستار دلسوز، بر بالای سر آن جوان معترض حاضر شد تا به او رسیدگی پزشکی کند، اما ماموران امنیتی به او اجازه این کار را ندادند.

ماموران به مائده حمله کردند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند، آنچنان که به گفته نزدیکانش صورتش به شدت کبود شده بود.

پدر مائده، تحت تاثیر رعب و وحشت نهادهای امنیتی، در مصاحبه‌ای گفت که مرگ مائده به دلیل تصادف بوده است و نهادهای امنیتی برای او صحنه‌سازی تصادف را نیز ترتیب دادند.

خواهر مائده، پس از گفتگوی پدرشان، در فایل صوتی، افشاگری کرد و گفت: مائده را با ضرب و شتم کشته‌اند، صورت خواهرم کبود بوده است، به لگن او لگد زده‌اند.

روز جمعه ۶ آبان وقتی خانواده مائده،  برای خاکسپاری به آرامستان زینبیه رفتند، نیروهای امنیتی به آن‌ها اجازه هیچ کاری ندادند و بسیار غریبانه و بی‌سر و صدا به خاک سپرده شد.

«دیدی ای دل که خزان با گل و گلزار چه کرد
تیغ طوفان بلا با گل بی‌خار چه کرد»

نیروهای امنیتی، حتی به شعر روی بالا که در آگهی فوتش بود، ایراد گرفتند و گفتند این شعر منظور دارد و آزادی‌خواهانه است و همه اعلامیه‌ها را از سطح شهر جمع کردند.

https://tavaana.org/maedeh_javanfar/

فایل صوتی خواهر مائده جوانفر در سال ۱۴۰۱
https://t.me/Tavaana_TavaanaTech/60724

#مائده_جوانفر #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #دادخواهی #زن_زندگی_آزادی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔515
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طاهره خوشکلام، همسر جاویدنام جواد رضایی، از جان‌باختگان انقلاب مهسا در شهر لاهیجان، با انتشار این ویدئو در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
«آبان آمد و دردی که هیچ‌وقت آرام نمی شود
آبانی که هیچ فصلی نتوانست سردش کند
چرا که هنوز بارانش بوی خون می‌دهد
در خیابانش هنوز صدای فریاد می پیچد
و خاکش هنوز سنگینی نام فرزندانش را بر دوش میکشد.»
جواد رضایی همان جوانمردی است که تصویرش چند روز قبل از کشته‌شدن در چالش مشت و شکلات به طور اتفاقی منتشر شده بود، ... پدر دو فرزند بود. سنگ‌کار و کاشی‌کاری بود که به دلیل مشکل کمر، دست از این کار کشیده و در یک کیوسک حوالی میدان انتظام لاهیجان مشغول به کار شده بود.

اکانت ایشان در اینستاگرام
tahereh.khoshkalam7373

#آبان_خونین #جواد_رضایی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
💔362
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#علیه_فراموشی

۹ آبان ۱۴۰۱ روز خاکسپاری جاویدنام کومار درافتاده بود. او را جمهوری اسلامی در روز ۸ آبان همان سال به قتل رساند.

نوجوانی شانزده ساله که در پیرانشهر کشته شد.

یک شاهد عینی درباره نحوه کشته شدن کومار گفته بود: «دو سمند سبز و سفید بدون پلاک پس از توقف با اسلحه ته‌پر و از فاصله سه متری به سوی کومار تیراندازی کردند» و «دو نوجوان دیگر همراه کومار بوده‌اند که یکی از آنها نیز همان‌زمان توسط نیروهای حکومتی ربوده شد.»

کومار درافتاده در آخرین پست اینستاگرامی خود ترجمه‌ای شعری را بازنشر کرده بود: «ما مردم خاورمیانه هستیم، بعضی‌ھامان در جنگ كشته می‌شويم، بعضی در زندان، بعضی در جاده، بعضی در دريا، حتی بلندترين كوه‌ها هم انتقام تنهايی‌شان را از ما می‌گيرند، چرا كه ما شغل‌مان مردن است.»

پدر کومار در مراسم خاکسپاری فرزندش گفت: «این پسرم ٢٥ مرداد به دنیا آمد اسمش را کومار گذاشتم، خوشبختم که در راه آزادی و وطن شهید شده است، خوشبختم که شهید شد، از دیشب جگرم تکه تکه شده اما فدای این خاک و آزادی شد، به خدا همه ما را خواهند کشت، به خدا بیگناه بود.»

پدر کومار ادامه داد : «پسرم در بچگی شهید شد، بالغ نشده، کومار پسر من نیست، پسر تمام ملت‌های تحت ستم است، کومار خیلی بی‌گناه بود، به اندازه سن کم‌اش، مامورها فکرکردند دیو بزرگی است، من بعدا فهمیدم چقدر کومار بزرگ بود، اگر دیکتاتورها پسر خودشان این‌طور به ناحق کشته‌می‌شد حاضر بودند خون هزار بچه دیگر را بریزند، خون ما را بی‌دلیل می‌ریزند تا خودشان را بی‌گناه نشان دهند.»

#کومار_درافتاده #پیرانشهر #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
🕊3014
هالووین!
طرح از آستیاگ

(از مخاطبان توانا)

چهره جوانان پرپر شده در ‎#آبان_٩٨ از خاطرمان محو نخواهد شد و فراموش نمی‌کنیم که حاکمیت مستبد دستور قتل‌عام مردم را صادر کرد.

#علیه_فراموشی
#آبان_خونین #فریاد_آبانیم
#آبان_ادامه_دارد #دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا

- شما هم می‌توانید کارتون‌، ویدئو، فایل صوتی و مطالب خود را برای ما ارسال کنید.

@Tavaana_TavaanaTech
21👍8💔2👌1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#علیه_فراموشی
مادر #سمکو_مولودی:
پسرم شجاع بود، مسیر خودش را انتخاب کرد. با گلوله جنگی کشته شد. من حق خودم و دختر خردسالش را می‌خواهم...

در ۴ آبان ۱۴۰۱در اعتراضات #زن_زندگی_آزادی بود که #سمکو_مولودی در مهاباد جان باخت.
فردای آن روز مردم برای اعتراض به خیابان‌ها آمدند و چندین نفر جان باختند و ده ها نفر مجروح شدند.
درست است که مادر سمکو و مادران و خانواده‌ها را داغدار کردید،
اما همین شیون و عزای آن‌ها
تبدیل به دادخواهی شده و آهی شده که
دودمان ظلم‌ و ستم‌تان را به باد خواهد خواهد.

از اینستاگرام فرهاد محمودی، برادر جاویدنام فریدون محمودی


#دادخواهی #مهاباد #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💯185👍4💔2
🌱 «در مسیر انقلاب به سر می‌بریم. خدا وکیلی اگه شهید شدم، همین آهنگو بذارید، می‌خوام برم انقلاب رو‌ کنترات کنم».

سه سال پیش در چنین روزی مهدی صالحی‌پور با این روحیه راهی مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست شده بود.

🔸مهدی این حرف‌ها را وقتی که به آهنگ « می‌زنم و لولم» از «احمد آزاد» گوشی می‌کرد و در حال رفتن به مراسم چهلم «حدیث نجفی» بود در یک ویدیو منتشر کرد.

#مهدی_صالحی‌پور متولد ۱۳۴۹ و اهل کرج بود، او مهندس برق بود و از مادر پیر خود و پسر ۱۴ ساله‌اش مراقبت می‌کرد، دخترش «غزاله صالحی‌پور » فوتبالیست سابق تیم ملی نوجوانان و جوانان ایران، بازیکن ذوب آهن اصفهان، وچان کردستان است که الان ساکن اسپانیا و بازیکن تیم « خوونتود تورمولیتوس» اسپانیا است، روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱ راهی آرامستان بهشت سکینه بود تا در مراسم چهلم « حدیث نجفی» شرکت کند، مزدوران به سمت مردم تیر‌اندازی می‌کردند، مهدی در حال کمک کردن به یک دختر بود که تیر خورده و زخمی شده بود اما مزدوران از با شلیک ۷ گلوله به پشت سر او را کشتند، مزدوران با دریافت ۲۵۰ میلیون تومان پول پیکرش را تحویل خانواده دادند و آنها را تهدید کردند که این ماجرا را رسانه ای نکنند و موبایل و ماشین مهدی را هم توقیف کردند، خانواده‌اش قبل از خاکسپاری و مشاهده پیکرش متوجه شدند که مزدوران پایش را هم شکسته‌اند، او را هم در بهشت زهرا قطعه ۳۲۷، ردیف ۷۳، شماره ۷۴ به خاک سپردند.

#علیه_فراموشی #نه_به_جمهوری_اسلامی #مهدی_صالحی_پور #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
21💔18🕊1