This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«فواد قدیمی جزو نخستین جوانانی بود که در جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی جان خود را فدای آزادی کرد. یاد و نام او و همه جانباختگان آزادی را زنده نگه داریم تا راه مبارزاتیشان تا پیروزی ادامه یابد.»
از صفحه رادا فاتحی
rada_fatehi
- فواد قدیمی ۴۰ساله بود و پدر دو فرزند بود. ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ با شلیک ماموران در دیواندره زخمی شد و سیام در بیمارستان جان باخت. در ویدیویی دیده میشود ماموران در این شهر از فاصله نزدیک به معترضان شلیک میکنند. کاوان، فرزند ۹ساله فواد، انشایی برای پدر میخواند: «همیشه فصل پاییز را دوست داشتم، ولی امسال نه، چون پدرم را در شروع این فصل از دست دادم».
۶ آبان ۱۴۰۱، مراسم چهلم فواد با حضور جمعیت زیادی از مردم دیواندره برگزار شد. حاضران در این مراسم، شعار مرگ بر دیکتاتور سر دادند.
#دادخواهی_ادامه_دارد
#ژن_ژیان_ئازادی
#فواد قدیمی
#رامین_فاتحی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«فواد قدیمی جزو نخستین جوانانی بود که در جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی جان خود را فدای آزادی کرد. یاد و نام او و همه جانباختگان آزادی را زنده نگه داریم تا راه مبارزاتیشان تا پیروزی ادامه یابد.»
از صفحه رادا فاتحی
rada_fatehi
- فواد قدیمی ۴۰ساله بود و پدر دو فرزند بود. ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ با شلیک ماموران در دیواندره زخمی شد و سیام در بیمارستان جان باخت. در ویدیویی دیده میشود ماموران در این شهر از فاصله نزدیک به معترضان شلیک میکنند. کاوان، فرزند ۹ساله فواد، انشایی برای پدر میخواند: «همیشه فصل پاییز را دوست داشتم، ولی امسال نه، چون پدرم را در شروع این فصل از دست دادم».
۶ آبان ۱۴۰۱، مراسم چهلم فواد با حضور جمعیت زیادی از مردم دیواندره برگزار شد. حاضران در این مراسم، شعار مرگ بر دیکتاتور سر دادند.
#دادخواهی_ادامه_دارد
#ژن_ژیان_ئازادی
#فواد قدیمی
#رامین_فاتحی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام غزاله چلابی، در آخرین جمعه سال ۱۴۰۳ در دلنوشتهای خطاب به دخترش چنین نوشت:
۱۴۰۳/۱۲/۲۴
«کم کم روزهای پایانی ۱۴۰۳ نزدیک میشه و ما یکسال دیگه بدون تو سر کردیم. در سالی که گذشت روزهایی پر از درد و غم سپری شد، روزهایی که تو باید در کنار ما میبودی تا لحظههای خاطره انگیزی با ما می ساختی، امااا جبر روزگار طوری رقم خورد تا تو در جایی از جغرافیای این کره خاکی بدنیا بیایی که سیاستمداران آن ،،طاقت هیچ مخالفتی را ندارند حتی حاضر نیستند کوچکترین نقدی در مورد سرکرده خود بشنوند، او را خدا میدانند و با زور اسلحه و فشار، مردمانشان را وادار به تبعیت میکنند، هر کسی را با نظر مخالف یا میکشند یا تبعید میکنند یا به زندان میاندازند و تو در چنین آب و خاکی، بدون هیچ گناهی، خون پاکت به زمین ریخته شد، مورد هدف گلوله قاتلانی قرار گرقتی که خود را تابع این نظام مستبد میدانند، پدران و مادران بسیاری در عزای فرزندان بیگناهشان نشستند و در جواب آنان برای پاسخگویی به این همه جنایت یا فشار بود و تهدید و یا زندان،
غزالم ❤️دختر قهرمانم تو وهمه #جانباختگان_راه_آزادی ،مثل یک اسطوره در قلب و جان مردم تحت ستم وطنم ایران جای گرفتهاید و ما پدران و مادران، از شما قدرت میگیریم تا ادامه دهنده راهتان باشیم.
من از همینجا ،،از همه کسانیکه در این راه بامن ودر کنار من همقدم بودند تشکر میکنم 🙏دوستانی که در طول این سی ماه هیچگاه مرا تنها نگذاشتند و همیشه در کنارم بودند، با غم من شریک شدند و با من گریستند و به من دلداری دادند. از جای جای ایران به زیارت مزار پاکت آمدند، از همه سپاسگزارم و در این روزهای پایانی سال برای همه مردم خوب وطنم آرزوی، آزادی ایران رو دارم.»
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#اتحاد_رمز_پیروزی
#شجاعت_را_تکثیر_کنیم
#دادخواهی_ادامه_دارد
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
۱۴۰۳/۱۲/۲۴
«کم کم روزهای پایانی ۱۴۰۳ نزدیک میشه و ما یکسال دیگه بدون تو سر کردیم. در سالی که گذشت روزهایی پر از درد و غم سپری شد، روزهایی که تو باید در کنار ما میبودی تا لحظههای خاطره انگیزی با ما می ساختی، امااا جبر روزگار طوری رقم خورد تا تو در جایی از جغرافیای این کره خاکی بدنیا بیایی که سیاستمداران آن ،،طاقت هیچ مخالفتی را ندارند حتی حاضر نیستند کوچکترین نقدی در مورد سرکرده خود بشنوند، او را خدا میدانند و با زور اسلحه و فشار، مردمانشان را وادار به تبعیت میکنند، هر کسی را با نظر مخالف یا میکشند یا تبعید میکنند یا به زندان میاندازند و تو در چنین آب و خاکی، بدون هیچ گناهی، خون پاکت به زمین ریخته شد، مورد هدف گلوله قاتلانی قرار گرقتی که خود را تابع این نظام مستبد میدانند، پدران و مادران بسیاری در عزای فرزندان بیگناهشان نشستند و در جواب آنان برای پاسخگویی به این همه جنایت یا فشار بود و تهدید و یا زندان،
غزالم ❤️دختر قهرمانم تو وهمه #جانباختگان_راه_آزادی ،مثل یک اسطوره در قلب و جان مردم تحت ستم وطنم ایران جای گرفتهاید و ما پدران و مادران، از شما قدرت میگیریم تا ادامه دهنده راهتان باشیم.
من از همینجا ،،از همه کسانیکه در این راه بامن ودر کنار من همقدم بودند تشکر میکنم 🙏دوستانی که در طول این سی ماه هیچگاه مرا تنها نگذاشتند و همیشه در کنارم بودند، با غم من شریک شدند و با من گریستند و به من دلداری دادند. از جای جای ایران به زیارت مزار پاکت آمدند، از همه سپاسگزارم و در این روزهای پایانی سال برای همه مردم خوب وطنم آرزوی، آزادی ایران رو دارم.»
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#اتحاد_رمز_پیروزی
#شجاعت_را_تکثیر_کنیم
#دادخواهی_ادامه_دارد
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آرمین، برادر جاویدنام آیدا رستمی شعر زیر را از زبان آیدا، برای نگار کورکور نوشته است
قولی در حلقهای ناتمام
(از زبان آیدا، برای نگار)
نگار عزیزم…
انگشتر کوچکی داشتم،
نه از طلا،
بلکه از تکههای ایمانِ شکستهام ساخته شده بود.
میخواستم آن را به تو بدهم،
در روزی روشن،
وقتی لبخندت کامل باشد
و چشمانت بیهراس.
اما زود رفتی…
نه وقتِ خداحافظی بود،
نه وقتِ هدیه دادن.
حالا این حلقه در دست من نمانده،
در دستان تو هم نیست…
میان ماست،
آویخته بر سکوتِ این سرزمین.
هر زنی که صدای تو را بشنود،
هر دختری که راه تو را دنبال کند،
انگشتر را از نو به انگشت میکند.
تو شاید دیگر نباشی، نگار،
اما حلقهای که برایت نگه داشته بودم،
حالا به گرد جهان افتاده؛
و هر بار که دستی بالا میرود برای داد،
نور این حلقه دوباره زنده میشود.
armin_rst69
#نگار_کورکور #مجاهد_کورکور #دکتر_آیدا_رستمی #آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
قولی در حلقهای ناتمام
(از زبان آیدا، برای نگار)
نگار عزیزم…
انگشتر کوچکی داشتم،
نه از طلا،
بلکه از تکههای ایمانِ شکستهام ساخته شده بود.
میخواستم آن را به تو بدهم،
در روزی روشن،
وقتی لبخندت کامل باشد
و چشمانت بیهراس.
اما زود رفتی…
نه وقتِ خداحافظی بود،
نه وقتِ هدیه دادن.
حالا این حلقه در دست من نمانده،
در دستان تو هم نیست…
میان ماست،
آویخته بر سکوتِ این سرزمین.
هر زنی که صدای تو را بشنود،
هر دختری که راه تو را دنبال کند،
انگشتر را از نو به انگشت میکند.
تو شاید دیگر نباشی، نگار،
اما حلقهای که برایت نگه داشته بودم،
حالا به گرد جهان افتاده؛
و هر بار که دستی بالا میرود برای داد،
نور این حلقه دوباره زنده میشود.
armin_rst69
#نگار_کورکور #مجاهد_کورکور #دکتر_آیدا_رستمی #آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آرمین، برادر جاویدنام آیدا رستمی، این تصاویر را به اشتراک گذاشت و نوشت:
«آخرین اعلامیههایی که دکتر آیدا با دست خط خودش نوشت
چند روز قبل از انکه جاودانه شود.
یه روز از سر کار برگشتم خونه ...
در خونه رو که باز کردم، انگار وارد سنگر انقلاب شدم.
آیدا پشت میز نشسته بود،
اطرافش پر از کاغذ، چند تا ماژیک رنگی،
و دستخطی که خودش فریاد بود، نه نوشته.
مینوشت:
«زن، زندگی، آزادی – مرد، میهن، آبادی»
📌برای فراخوان اعتراضات سراسری در تاریخ ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر ....
سال ۱۴۰۱.
دقیقاً چند روز پیش از اونکه گلولههای وحشت، تن پاکش رو هدف بگیرن.
با دل آشوب، با بغضی در گلو گفتم:
«آیدا... ما پشت و پناهی نداریم، اگه بلایی سرت بیاد..........!!!!!»
آروم نگاهم کرد.
چشماش مثل شعله میسوخت.
گفت:
«تهش مرگه؟
مرگ کوچیکتر از آرمانیه که ما براش میجنگیم.
ما از مرگ نمیترسیم،
مرگ از ما باید بترسه.»
بعد نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
«نسلی که بیدار شده، دیگه خواب نمیره.
این راه برگشت نداره.
ما برای پیروزی بلند شدیم،
برای نجات، برای ساختن، برای آزادی.»
و باز شروع کرد به نوشتن…
کلمههاش گلوله نبود، نور بود.
هر اعلامیه، نوری توی شب تار.
و اون، فانوسبهدست، پیشاپیش همه میرفت…
بیتردید. بیتوقف. بیتسلیم.
مراعهدیست با جانان......»
#دکتر_آیدا_رستمی
#آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد
#آیدا_رستمی #پزشکان_شریف #زن_زندگی_آزادی #علیه_فراموشی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«آخرین اعلامیههایی که دکتر آیدا با دست خط خودش نوشت
چند روز قبل از انکه جاودانه شود.
یه روز از سر کار برگشتم خونه ...
در خونه رو که باز کردم، انگار وارد سنگر انقلاب شدم.
آیدا پشت میز نشسته بود،
اطرافش پر از کاغذ، چند تا ماژیک رنگی،
و دستخطی که خودش فریاد بود، نه نوشته.
مینوشت:
«زن، زندگی، آزادی – مرد، میهن، آبادی»
📌برای فراخوان اعتراضات سراسری در تاریخ ۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر ....
سال ۱۴۰۱.
دقیقاً چند روز پیش از اونکه گلولههای وحشت، تن پاکش رو هدف بگیرن.
با دل آشوب، با بغضی در گلو گفتم:
«آیدا... ما پشت و پناهی نداریم، اگه بلایی سرت بیاد..........!!!!!»
آروم نگاهم کرد.
چشماش مثل شعله میسوخت.
گفت:
«تهش مرگه؟
مرگ کوچیکتر از آرمانیه که ما براش میجنگیم.
ما از مرگ نمیترسیم،
مرگ از ما باید بترسه.»
بعد نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
«نسلی که بیدار شده، دیگه خواب نمیره.
این راه برگشت نداره.
ما برای پیروزی بلند شدیم،
برای نجات، برای ساختن، برای آزادی.»
و باز شروع کرد به نوشتن…
کلمههاش گلوله نبود، نور بود.
هر اعلامیه، نوری توی شب تار.
و اون، فانوسبهدست، پیشاپیش همه میرفت…
بیتردید. بیتوقف. بیتسلیم.
مراعهدیست با جانان......»
#دکتر_آیدا_رستمی
#آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد
#آیدا_رستمی #پزشکان_شریف #زن_زندگی_آزادی #علیه_فراموشی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حضور و صدای جاویدنام دکتر آیدا رستمی، وقتی در خیابان شعار میداد
آرمین رستمی، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«لحظههایی از دکتر آیدا رستمی، همون وقتی که نه فقط با دستهاش درمان میکرد، بلکه با صداش هم فریاد میزد.
تو خیابون، کنار مردم، علیه رژیم جنایتکار آخوندی.
آیدا، صدای روشن فردا
در دل تاریکی، نوری لرزید.
نه از خورشید، نه از چراغ،
بلکه از گلویی ظریف، صدایی محکم اما پرغرور:
توپ، تانک، فشفشه… آخوند باید گم بشه.
آیدا بود، دختری جوان با دلی بزرگتر از تمام خیابان.
گوشی را بالا گرفت، لرزش دستانش را پنهان نکرد،
اما صدایش… صدایش، کوبنده بود، رساتر از هر شعار،
شفافتر از هر گلوله.
او از نسل نسیم بود،
اما در برابر طوفان ایستاد.
او میدانست خطر چیست، ترس کجاست،
ولی تصمیم گرفت نترسد… فقط برای چند ثانیه، فقط برای ثبت حقیقت.
و حالا این تصویر،
مثل پرچم، در دست تاریخ میلرزد.
یادگاری از دختری که نهتنها شجاع بود،
بلکه صدایش، ارتشی را به لرزه انداخت.
ما صدای آیدا را تکرار میکنیم.
تا روزی که حقیقت، پیروز شود.
مراعهدیست با جانان .....»
🌱🕊️🩸
#دکتر_آیدا_رستمی #آیدا_رستمی #یاری_مدنی_توانا
#آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد
#پزشکان_شریف #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی
#علیه_فراموشی #دادخواهی #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
آرمین رستمی، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«لحظههایی از دکتر آیدا رستمی، همون وقتی که نه فقط با دستهاش درمان میکرد، بلکه با صداش هم فریاد میزد.
تو خیابون، کنار مردم، علیه رژیم جنایتکار آخوندی.
آیدا، صدای روشن فردا
در دل تاریکی، نوری لرزید.
نه از خورشید، نه از چراغ،
بلکه از گلویی ظریف، صدایی محکم اما پرغرور:
توپ، تانک، فشفشه… آخوند باید گم بشه.
آیدا بود، دختری جوان با دلی بزرگتر از تمام خیابان.
گوشی را بالا گرفت، لرزش دستانش را پنهان نکرد،
اما صدایش… صدایش، کوبنده بود، رساتر از هر شعار،
شفافتر از هر گلوله.
او از نسل نسیم بود،
اما در برابر طوفان ایستاد.
او میدانست خطر چیست، ترس کجاست،
ولی تصمیم گرفت نترسد… فقط برای چند ثانیه، فقط برای ثبت حقیقت.
و حالا این تصویر،
مثل پرچم، در دست تاریخ میلرزد.
یادگاری از دختری که نهتنها شجاع بود،
بلکه صدایش، ارتشی را به لرزه انداخت.
ما صدای آیدا را تکرار میکنیم.
تا روزی که حقیقت، پیروز شود.
مراعهدیست با جانان .....»
🌱🕊️🩸
#دکتر_آیدا_رستمی #آیدا_رستمی #یاری_مدنی_توانا
#آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد
#پزشکان_شریف #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی
#علیه_فراموشی #دادخواهی #نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech