آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.9K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«درد دل مادر داد خواه محسن محمدی کوچکسرایی در خلوت با پسرش
آه این مادران داد خواه دامن‌گیر شما قاتلین خواهد شد.💔✌️
#محسن_محمدی_کوچکسرایی
#پسرطبیعت
،#نه_به_فراموشی
۳۰شهریور ۱۴۰۱ قائم‌شهر شهر خون هرگز فراموش نخواهد شد.»

از صفحه پدر محسن

محسن محمدی کوچکسرایی مهندس برق بود و پدر دو کودک به نام‌های حامی ۱۱ ساله و لیام ۵ ساله. (لیام امسال به مدرسه می‌رود)
محسن محمدی متولد ۱۳۶۴و اهل قائمشهر در استان مازندران بود. او به خاطر علاقه‌اش به طبیعت و محیط زیست به «پسر طبیعت» معروف شد.

پیراهن آغشته به خون‌اش، تنها یادگاری‌ای است که برای خانواده‌اش باقی مانده است. آن شب رفته بود تا به کشته شدن مهسا امینی‌‎[ها] اعتراض کند، اما گلوله‌ای سینه‌اش را نشانه گرفت و کشته شد.

محسن (شعبان) محمدی کوچکسرایی، روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در قائم‌شهر، کشته شد.

همان شب پیکر محسن محمدی را از بیمارستان ولی‌عصر به پزشکی قانونی ساری منتقل می‌کنند. به خانواده او گفته شد یک هفته بعد جنازه را تحویل می‌دهند، اما آنها با پیگیری مداوم و تجمع بیش از ۷۰۰ نفری مقابل منزل پدر محسن محمدی موفق می‌شوند پیکر این جان باخته را تحویل بگیرند.
ماموران پیکرش را تنها به این شرط تحویل خانواده دادند که مرگ او را کار معترضان اعلام کنند. اما خانواده از این کار امتناع کردند و پدرش بارها در صفحه اینستاگرامش علیه دیکتاتوری که خون فرزندش را به زمین ریخت، نوشت.

#رای_بی_رای #سیرک_انتخابات #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«پانزده سال گذشت: هجدهم تیر هشتاد و هشت، بازداشتگاهی به نام کهریزک

ساعت سه صبح است، تارهای اسارت تنیده‌اند، دستان گناه‌آلود بر ما، بوی دود و صدای شکنجه انسان‌های بیگناه به گوش می‌رسد و ما همگی در شوک و اظطرابیم، اینجا زمان ایستاده است و تنها گردونه بیداد است و می‌چرخد. اینجا روزهای بلندش کوتاه می‌شود در امتداد شکنجه تن‌هایمان. زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته است، می‌رویم.. می‌رویم. در میان حصارهای بلند کهریزک، دیگر تابی نمانده است، صدای شکستن استخوان یاران به گوش می‌رسید، هوشی نمانده است در زیر تابشی که ما را بی‌تاب کرده.

انگار خورشید مرده است! روز شب می‌شود و شب آنقدر بلند، که روشنی‌های تیر ، تار می‌شد. اینجا صحرا است و همگی‌مان تنها توهم نوشیدن آب داریم، گلوی خشکیده ما را تر می‌کند، اینجا بیابانیست که نیش‌های تیز ، زهر سیاه در رگ سرخ ما می‌ریزند، ساعت سه صبح است، صدای ناله‌های امیر در گوشم می‌پیچد که از مادرش چشم‌هایش را می‌خواهد، تصویر لب‌های خشک و تشنه‌اش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد همش جلوی چشمانم است..

هر ۱۸ تیری که از راه می‌رسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره می‌سوزد.. محسن عزیزم ؛ هنوز تنم می‌سوزد، هنوز ! زخم‌هایت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و تو ایستاده‌تر ، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن ؛ تو میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، ولی هیچ وقت این مهم را عنوان نکردی تا نشان دهد بزرگی آدمی را ، تا نشان دهی که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمی‌شناسد.

در تنگاتنگ بدن‌های کوفته و زخمی‌مان، رفیقی دارد جان می‌دهد، اینجا سکوت مرگ است، یا نعره زنجیر که می‌درد شب را و صدای ضجه‌های ما که با خود می‌برد باد، اینجا دیوارها خون می‌گیرند و از درون میله‌های قطور جهنم کهریزک صدای شکستن استخوان یاران می‌آید. گویا اینجا آخر دنیاست! و در آخر به یاد دستهای بسته ی محمد می‌افتم، از آنجا که می‌آمدیم، در اوین، از ما جدا شد . ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی ، با دست‌های زنجیر شده بر تخت ، در آنجا کهریزک را می‌گویم او مدام نگران بود و بی‌قرار ، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود.»

از اینستاگرام مسعوعلی‌زاده از جان‌به‌دربردگان کهریزک

#محسن_روح_الامینی
#محمد_کامرانی
#امیر_جوادی_فر
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#رامین_پوراندرجانی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#جنایت_کهریزک_فراموش_نخواهد_شد
#علیه_فراموشی
#رای_بی_رای
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech