سعیدی سیرجانی را سکته کردند!
سالروز درگذشت علیاکبر سعیدی سیرجانی
سعیدی سیرجانی در نامه به خامنهای:
«آدمیزادهام، #آزادهام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.»
«سعیدی سیرجانی را هم کشتند، شاهکار تازهی جمهوری اسلامی. حتا اگر اینطور که ادعا میکنند به «مرگ طبیعی» مرده باشد، اینکه پیرمردی ضعیف ده ماه تمام زیر دست این بزرگواران دوام آورده عجیب است. از برکات الطاف(آنان) باید خیلی پیش از اینها میمُرد؛ البته «به مرگ طبیعی»» - شاهرخ مسکوب
«سعیدی سیرجانی را سکته کردند»، این جملهای بود که بسیاری پس از مرگ سعیدی سیرجانی که توسط جمهوری اسلامی علت آن سکته اعلام شد، بر زبان آوردند. این جمله حاکی از آن بود که علیاکبر سعیدی سیرجانی که هنگام مرگ دست جمهوری اسلامی اسیر بود به مرگ طبیعی از نمرده، بلکه به قتل رسیده است.
سعیدی سیرجانی تنها به جرم! #نوشتن نامه به رهبری ِ جمهوری اسلامی که در آن به سانسور کتابهایش اشاره کرده بود بازداشت شد و تحت شکنجه قرار گرفت و مجبور شد مقابل دوربین بنشیند و علیه خود اعتراف کند.
نامههای سیرجانی حاوی نکات طنز و جدی بسیاری است که همه درس شجاعت است. #شجاعت #روشنفکری که نقادانه نفر اول مملکت را مورد خطاب قرار میدهد. سعیدی سیرجانی در ابتدای نامهی اولش به خامنهای چنین مینویسد:
«محضر مبارک حضرت آیتاله خامنهای رهبرمعظم جمهوری اسلامی با عرص سلام وتقدیم احترام، سه ماه پیش عریضه ای به حضورتان فرستادم در شرح اختناق تحملناپذیر نا معقولی که ماموران وزرات ارشاد در کار نشر کتاب اعمال میفرمایند....
آنگونه که از نامهی دوم سیرجانی به خامنهای برمیآید خامنهای به این نامه پاسخی عتابآمیز میدهد.
«پيام عتابآميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفتهام و به زودی امت هميشه در صحنه حزبالله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ #شهادت از خدا خواستهايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد رفته ام دربارهی سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران #رهبری شما خواهند داشت.
بگذريم از لحن توهين آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مينمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جنابعالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا #مرتد قلمداد کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص میفرموديد، و اگر مبتنی بر واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.»
.....
#سعید_امامی در مورد مرگ سعیدی سیرجانی توضیح داده بود که به او به جای شیاف ملین، شیافی ساختهشده از پتاسیم دادند تا به عنوان توصیه پزشک استفاده کند. شیاف پتاسیم به راحتی میتواند قلب انسان را از کار بیاندازد. قلب #سیرجانی از کار افتاد و علت مرگ او را حملهی قلبی اعلام کردند.
سعیدی سیرجانی در ۲۳ اسفندماه ۱۳۷۲، خارج از منزل مسکونیاش به وسیلهی #ماموران وزارت #اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شد و پس از نُه ماه #بازداشت در چهارم آذرماه ۱۳۷۳ درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/1qRcV5
#توانا #نویسندگی #آزادگی
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
سالروز درگذشت علیاکبر سعیدی سیرجانی
سعیدی سیرجانی در نامه به خامنهای:
«آدمیزادهام، #آزادهام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.»
«سعیدی سیرجانی را هم کشتند، شاهکار تازهی جمهوری اسلامی. حتا اگر اینطور که ادعا میکنند به «مرگ طبیعی» مرده باشد، اینکه پیرمردی ضعیف ده ماه تمام زیر دست این بزرگواران دوام آورده عجیب است. از برکات الطاف(آنان) باید خیلی پیش از اینها میمُرد؛ البته «به مرگ طبیعی»» - شاهرخ مسکوب
«سعیدی سیرجانی را سکته کردند»، این جملهای بود که بسیاری پس از مرگ سعیدی سیرجانی که توسط جمهوری اسلامی علت آن سکته اعلام شد، بر زبان آوردند. این جمله حاکی از آن بود که علیاکبر سعیدی سیرجانی که هنگام مرگ دست جمهوری اسلامی اسیر بود به مرگ طبیعی از نمرده، بلکه به قتل رسیده است.
سعیدی سیرجانی تنها به جرم! #نوشتن نامه به رهبری ِ جمهوری اسلامی که در آن به سانسور کتابهایش اشاره کرده بود بازداشت شد و تحت شکنجه قرار گرفت و مجبور شد مقابل دوربین بنشیند و علیه خود اعتراف کند.
نامههای سیرجانی حاوی نکات طنز و جدی بسیاری است که همه درس شجاعت است. #شجاعت #روشنفکری که نقادانه نفر اول مملکت را مورد خطاب قرار میدهد. سعیدی سیرجانی در ابتدای نامهی اولش به خامنهای چنین مینویسد:
«محضر مبارک حضرت آیتاله خامنهای رهبرمعظم جمهوری اسلامی با عرص سلام وتقدیم احترام، سه ماه پیش عریضه ای به حضورتان فرستادم در شرح اختناق تحملناپذیر نا معقولی که ماموران وزرات ارشاد در کار نشر کتاب اعمال میفرمایند....
آنگونه که از نامهی دوم سیرجانی به خامنهای برمیآید خامنهای به این نامه پاسخی عتابآمیز میدهد.
«پيام عتابآميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفتهام و به زودی امت هميشه در صحنه حزبالله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ #شهادت از خدا خواستهايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد رفته ام دربارهی سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران #رهبری شما خواهند داشت.
بگذريم از لحن توهين آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مينمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جنابعالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا #مرتد قلمداد کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص میفرموديد، و اگر مبتنی بر واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.»
.....
#سعید_امامی در مورد مرگ سعیدی سیرجانی توضیح داده بود که به او به جای شیاف ملین، شیافی ساختهشده از پتاسیم دادند تا به عنوان توصیه پزشک استفاده کند. شیاف پتاسیم به راحتی میتواند قلب انسان را از کار بیاندازد. قلب #سیرجانی از کار افتاد و علت مرگ او را حملهی قلبی اعلام کردند.
سعیدی سیرجانی در ۲۳ اسفندماه ۱۳۷۲، خارج از منزل مسکونیاش به وسیلهی #ماموران وزارت #اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شد و پس از نُه ماه #بازداشت در چهارم آذرماه ۱۳۷۳ درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/1qRcV5
#توانا #نویسندگی #آزادگی
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
سعیدی سیرجانی؛ کشتهی راه قلم - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
«سعیدی سیرجانی را هم کشتند، شاهکار تازه جمهوری اسلامی. حتی اگر این طور که ادعا میکنند به “مرگ طبیعی” مرده باشد، اینکه پیرمردی ضعیف ۱۰ ماه تمام زیر دست این بزرگواران دوام آورده عجیب است. از برکات الطاف (آنان) باید خیلی پیش از اینها میمرد؛ البته “به مرگ…
Forwarded from آموزشکده توانا
به مناسبت سالگرد قتل محمد مختاری، شاعر و نویسنده
محمد مختاری، جان بر سر #قلم
سیاوش مختاری، فرزند محمد مختاری، شاعر و نویسنده جسد پدر را در هجدهم آذرماه در پزشکی قانونی تشخیص داد. شش روز قبل پیکر بیجان این شاعر را با دو کوپن ناگرفته در جیب در بیابانهای امینآباد پیدا کردند. مهرداد عالیخانی، یکی از قاتلان وزارت اطلاعات در شرح ماجرای ربودن و قتل محمد مختاری میگوید که در تاریخ نهم آذرماه ۱۳۷۷ موسوی از کارمندان وزارت اطلاعات پیش دری نجفآبادی وزیر اطلاعات میرود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارشی ارائه میدهد.
پس از آن موسوی به عالیخانی میگوید که کار #کانون #نویسندگان را انجام بدهد و تاکید میکند که کار کانون را هر چه سریعتر شروع کنید. هفت پرونده از مهمترین سوژههای فعال کانون نویسندگان، هوشنگ گلشیری، منصور کوشان، علیاشرف درویشیان، محمدعلی سپانلو، پوینده و چهلتن در دستور کار حذف فیزیکی قرار میگیرد. قرار میشود که از مهمترینها شروع بشود. شمارهی تلفن محمد مختاری از طریق یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار داریوش به دست میآید… حدود ساعت ۱۷، مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون میآید و از سمت شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت میکند. در این ساعت ناظری جهت اقامهی نماز محل را ترک کرده بود لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم #سوژه بیرون زد، خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود بیستدقیقه خریدش طول کشید. در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند.
از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشهای پارک کند. رضا و علی پیاده به دنبال مختاری به راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سوار اتومبیل کردند… داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند.
همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفهای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد. مقادیری پارچهی سفید برداشت، چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت. او را به روی شکم خواباند و حدود چهار یا پنج دقیقع طناب را تنگ کرد و آنرا کشید. در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچهی سفید گرفته بود تا بدین وسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سروصدای احتمالی جلوگیری کند. این دو از روی ناخنها تشخیص دادند که کار تمام شده است… در جادهی افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی میشد… جنازه را بیرون گذاشتیم.
#محمد_مختاری اینگونه در دوازدهم آذرماه ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به #قتلهای_زنجیرهای توسط وزارت #اطلاعات جمهوری اسلامی به #قتل رسید. محمد مختاری، #شاعر، #نویسنده و از فعالان #کانون_نویسندگان_ایران در اول اردیبهشت ۱۳۲۱ در شهر #مشهد به دنیا آمد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/nwxqj7
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد مختاری، جان بر سر #قلم
سیاوش مختاری، فرزند محمد مختاری، شاعر و نویسنده جسد پدر را در هجدهم آذرماه در پزشکی قانونی تشخیص داد. شش روز قبل پیکر بیجان این شاعر را با دو کوپن ناگرفته در جیب در بیابانهای امینآباد پیدا کردند. مهرداد عالیخانی، یکی از قاتلان وزارت اطلاعات در شرح ماجرای ربودن و قتل محمد مختاری میگوید که در تاریخ نهم آذرماه ۱۳۷۷ موسوی از کارمندان وزارت اطلاعات پیش دری نجفآبادی وزیر اطلاعات میرود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارشی ارائه میدهد.
پس از آن موسوی به عالیخانی میگوید که کار #کانون #نویسندگان را انجام بدهد و تاکید میکند که کار کانون را هر چه سریعتر شروع کنید. هفت پرونده از مهمترین سوژههای فعال کانون نویسندگان، هوشنگ گلشیری، منصور کوشان، علیاشرف درویشیان، محمدعلی سپانلو، پوینده و چهلتن در دستور کار حذف فیزیکی قرار میگیرد. قرار میشود که از مهمترینها شروع بشود. شمارهی تلفن محمد مختاری از طریق یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار داریوش به دست میآید… حدود ساعت ۱۷، مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون میآید و از سمت شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت میکند. در این ساعت ناظری جهت اقامهی نماز محل را ترک کرده بود لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم #سوژه بیرون زد، خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود بیستدقیقه خریدش طول کشید. در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند.
از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشهای پارک کند. رضا و علی پیاده به دنبال مختاری به راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سوار اتومبیل کردند… داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند.
همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفهای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد. مقادیری پارچهی سفید برداشت، چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت. او را به روی شکم خواباند و حدود چهار یا پنج دقیقع طناب را تنگ کرد و آنرا کشید. در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچهی سفید گرفته بود تا بدین وسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سروصدای احتمالی جلوگیری کند. این دو از روی ناخنها تشخیص دادند که کار تمام شده است… در جادهی افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی میشد… جنازه را بیرون گذاشتیم.
#محمد_مختاری اینگونه در دوازدهم آذرماه ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به #قتلهای_زنجیرهای توسط وزارت #اطلاعات جمهوری اسلامی به #قتل رسید. محمد مختاری، #شاعر، #نویسنده و از فعالان #کانون_نویسندگان_ایران در اول اردیبهشت ۱۳۲۱ در شهر #مشهد به دنیا آمد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/nwxqj7
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
محمد مختاری؛ جان بر سر قلم