محمد نوریزاد، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، طی نامهای شرح داد که در زندان تلفنهای کارتی را برداشتهاند، در حالی که آن همه زندانی کارت تلفنی داشتند که مبالغ زیادی شارژ شده بود.
mnourizad
متن نامه آقای نوریزاد به شرح زیر است:
درود هموطنانم...
سه شنبه هفته گذشته،گوشتکوبی برداشتم و شیشه ی همه تلفنهای کارتی بند شش زندان اوین را شکستم. چرا شکستم؟ چون سالهای سال همه ی زندانیان در سراسر کشور با تلفنهای کارتی تماس میگرفتند، با خانواده، با وکیل و با دوستان صحبت میکردند. چهار پنج ماه پیش آمدند تلفن دیگری که میگویند اینترنتی ست، در کنار تلفنهای کارتی نصب کردند. همزمان از هر دو تلفن میشد تماس گرفت. ناگهان و بدون اطلاع قبلی، تلفنهای کارتی قطع شد! درحالیکه زندانیان در سراسر کشور، در کارتهای خود از ده هزار تومان تا پانصد هزار تومان شارژ داشتند.
در یک روز چیزی قریب به ۹۵ میلیارد تومان از پول شارژ زندانیان کشور هپلو و بالا کشیده شد! کسی پیگیر این دزدی آشکار نشد و خود زندانیان هم جرأت پیگیری اینهمه پول بالا کشیده شده را نداشتند. من شخصا حدود سه چهار ماه پیش طی نامه ای به رئیس زندان اوین و با چسباندن دو کارت تلفن خود که در هر کدام چهل پنجاه هزار تومان شارژ داشتند، از وی خواستم به این دزدی آشکار ورود کند، پاسخی نیامد!
دوشنبه گذشته به افسر بند شش اخطار دادم که چون سه چهار ماه است به نامه من پاسخی داده نشده، من میزنم شیشه همه تلفنهای کارتی را که متعلق به برادران دزد و آدمکش و جاسوس سپاه است، میشکنم. ۲۴ ساعت مهلت خواستند، و چون خبری نشد، زدم همه را شکاندم، با گوشت کوب! به محل افسر نگهبانی که رفتم، فرد فربهای به نام "عباس شفیعی" از کارکنان با ناسزای رکیک «.....کش». به من حملهور شد.
خبر کردند گارد آمد، و وحشیانه به من پابند و دستبند زدند و بردند بند ۲۴۰ که انفرادی ست.
دو روز و دو شب من با پابند و دستبند در سلول انفرادی شکنجه شدم. در سلول گرم و کثیف با اعتصاب غذای خشک و اعتصاب دارو...
روز سوم مرا منتقل کردند به بند ۸ که اکنون در آنجا هستم، تلفنم را نیز قطع کردهاند از همان روز تا کنون...
دیروز نامهای نوشتم به رئیس حفاظت زندان اوین آقای محمدی، با عنوان "شاش زندانیان" ...
آن نامه را سپردم به رئیس بند ۸ (آقای شیخ نواز) که به محمدی حفاظت برساند، و به دو نکته اشاره کردم:
.
۱. اینکه: آقای محمدی به پرسنل خود بیاموزد که به محمد نوریزاد ناسزاهایی چون «....کش» نگوید. من اگر اینی بودم که عباس شفیعی فربه تر از فربه به من گفت، اکنون مانند شاخ شمشاد در کنار حضرت آیتالله سید مجتبی خامنهای دزد و آدمکش، و در کنار سردار قالیباف دزد و آدمکش و پرستوپران ايستاده بودم.
۲. اینکه: آقای محمدی، چه شما در ۹۵ میلیارد پول بالا کشیده شده زندانيان سراسر کشور سهمی داشته باشيد، چه نه، چه بخواهید، چه نخواهید، بدانید و آگاه باشید؛ لقمهای که هم خودتان و هم خانواده ی شما فرو میبرید، به ...... زندانیان آغشته است، و لقمههای همهی کارکنان دستگاه قضایی از رئیس تا آبدارچی، همين که در قبال این دزدی آشکار -و البته اندک- سکوت اختیار کردهاند، به ....... زندانیان آلوده است. گوارای وجود!
.
محمد نوریزاد
بند ۸ زندان اوین
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
#محمد_نوریزاد #زندانی_سیاسی #حقوق_زندانیان #بیانیه #یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
mnourizad
متن نامه آقای نوریزاد به شرح زیر است:
درود هموطنانم...
سه شنبه هفته گذشته،گوشتکوبی برداشتم و شیشه ی همه تلفنهای کارتی بند شش زندان اوین را شکستم. چرا شکستم؟ چون سالهای سال همه ی زندانیان در سراسر کشور با تلفنهای کارتی تماس میگرفتند، با خانواده، با وکیل و با دوستان صحبت میکردند. چهار پنج ماه پیش آمدند تلفن دیگری که میگویند اینترنتی ست، در کنار تلفنهای کارتی نصب کردند. همزمان از هر دو تلفن میشد تماس گرفت. ناگهان و بدون اطلاع قبلی، تلفنهای کارتی قطع شد! درحالیکه زندانیان در سراسر کشور، در کارتهای خود از ده هزار تومان تا پانصد هزار تومان شارژ داشتند.
در یک روز چیزی قریب به ۹۵ میلیارد تومان از پول شارژ زندانیان کشور هپلو و بالا کشیده شد! کسی پیگیر این دزدی آشکار نشد و خود زندانیان هم جرأت پیگیری اینهمه پول بالا کشیده شده را نداشتند. من شخصا حدود سه چهار ماه پیش طی نامه ای به رئیس زندان اوین و با چسباندن دو کارت تلفن خود که در هر کدام چهل پنجاه هزار تومان شارژ داشتند، از وی خواستم به این دزدی آشکار ورود کند، پاسخی نیامد!
دوشنبه گذشته به افسر بند شش اخطار دادم که چون سه چهار ماه است به نامه من پاسخی داده نشده، من میزنم شیشه همه تلفنهای کارتی را که متعلق به برادران دزد و آدمکش و جاسوس سپاه است، میشکنم. ۲۴ ساعت مهلت خواستند، و چون خبری نشد، زدم همه را شکاندم، با گوشت کوب! به محل افسر نگهبانی که رفتم، فرد فربهای به نام "عباس شفیعی" از کارکنان با ناسزای رکیک «.....کش». به من حملهور شد.
خبر کردند گارد آمد، و وحشیانه به من پابند و دستبند زدند و بردند بند ۲۴۰ که انفرادی ست.
دو روز و دو شب من با پابند و دستبند در سلول انفرادی شکنجه شدم. در سلول گرم و کثیف با اعتصاب غذای خشک و اعتصاب دارو...
روز سوم مرا منتقل کردند به بند ۸ که اکنون در آنجا هستم، تلفنم را نیز قطع کردهاند از همان روز تا کنون...
دیروز نامهای نوشتم به رئیس حفاظت زندان اوین آقای محمدی، با عنوان "شاش زندانیان" ...
آن نامه را سپردم به رئیس بند ۸ (آقای شیخ نواز) که به محمدی حفاظت برساند، و به دو نکته اشاره کردم:
.
۱. اینکه: آقای محمدی به پرسنل خود بیاموزد که به محمد نوریزاد ناسزاهایی چون «....کش» نگوید. من اگر اینی بودم که عباس شفیعی فربه تر از فربه به من گفت، اکنون مانند شاخ شمشاد در کنار حضرت آیتالله سید مجتبی خامنهای دزد و آدمکش، و در کنار سردار قالیباف دزد و آدمکش و پرستوپران ايستاده بودم.
۲. اینکه: آقای محمدی، چه شما در ۹۵ میلیارد پول بالا کشیده شده زندانيان سراسر کشور سهمی داشته باشيد، چه نه، چه بخواهید، چه نخواهید، بدانید و آگاه باشید؛ لقمهای که هم خودتان و هم خانواده ی شما فرو میبرید، به ...... زندانیان آغشته است، و لقمههای همهی کارکنان دستگاه قضایی از رئیس تا آبدارچی، همين که در قبال این دزدی آشکار -و البته اندک- سکوت اختیار کردهاند، به ....... زندانیان آلوده است. گوارای وجود!
.
محمد نوریزاد
بند ۸ زندان اوین
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
#محمد_نوریزاد #زندانی_سیاسی #حقوق_زندانیان #بیانیه #یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد نوریزاد، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین در آخرین نامه خود به نکات مهمی از جمله شکنجه محسن شکاری برای اعتراف اجباری، تهدید خودش به مرگ و ... اشاره کرده است.
او در بخشی از این نامه نوشته:
«امروز یکی از مسئولین زندان اوین آمد مرا به گوشهای برد و گفت: از من نشنیده بگیر، قرار است یک شورش ساختگی برای سالگرد "مهسا امینی" در این بند (بند ۸ که من اکنون در آن زندانیام) دربرگیرد، و در اين شورش و درگیری ساختگی یک چندتایی چاقو هم به تو زده شود! فوقش مینویسند؛ درگیری خود زندانیان بوده، و نوریزاد در راه انتقال به بيمارستان- بر اثر شدت جراحات وارده- درگذشت.»
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
«نجیب نانجیب، قاضی عموزاد قاتل، مجلس ختم حسین زمان و جنازه نوریزاد»
هموطنانم درود
۱. یک روز که همه مسئولان بند ۶ زندان اوین در محل افسر نگهبانی گرد آمده بودند، جلو رفتم و به آقای گودرزی (رئیس بند شش) گفتم؛ شما شرم نمیکنید از این همه دروغی که به خورد زندانیان میدهید؟
گودرزی که دروغگوئیهایش از اندازه بیرون بود، چیزی نگفت، اما آقايی به نام "نجیب" که استخدام دستگاه قضایی ست، و کارش مددکاری ست، رو به رئیس بند و ديگران داد زد: شما چرا از نوریزاد میترسید؟ مگر نوریزاد کيست؟ نوریزاد مزدبگیر آمريکاست، مزدبگیر اسرائیل است، و ... نگذاشتم رشتهی مزدبگیری مرا به دیگر اجانب بدوزد و محکم زیر گوشش خواباندم، جوری که پرتاب شد به آغوش گودرزی.
داد زدم: ابله، چیزی بگو که به من بچسبد...! خوب، صورتجلسهای تنظیم شد، و نجيب از من شکایت کرد!
۲. در بند ۶ پروندهی محسن شکاری زیر دست قاضی قاتل (عموزاد) بود. عموزاد برایش اعدام تجویز کرده بود، اما هنوز حکم اعدام تأیید نشده بود.
محسن پیش ما بود و میگفت: به زور فیلمی را نشان من دادند، مرا زدند و گفتند: امضا کن، این تویی که قمه به دست گرفتهای..!
خود مرا با شکايت "نجیب" و چند ملا که برای سرکشی به بند ما آمده بودند و من جانانه از خجالتشان درآمده بودم، فرستادند دادگاه انقلاب شعبه ۲۶ که قاضی عموزاد رئیس همانجاست. آن روز زدم به سيم آخر و هرچه گند و کثافت و آدمکشی و بلاهت و دزدی و فضاحت دستگاههای جمهوری اسلامی در این چهل و چند سال را يک تنه به عهده گرفتم، و تا توانستم به عموزاد قاتل گفتم: خاک بر سرت با این قضاوت کردنت! تو، عمله سپاه و اطلاعاتی، و اختیار از خودت نداری، هرچه از بالا بگويند، امضا میکنی!
۳. پس از سه چهار روز مرخصی، ساک به دست، داشتم به زندان اوین برمیگشتم که سر راه قرار شد در مجلس ختم دوستم؛ روانشاد "حسین زمان" سخنرانی کنم. سخنرانی من کوتاه بود و کوبنده. در آن سخنرانی، هم از بلاهت خود گفتم، هم از شقاوت و درندگی جمهوری اسلامی و اینکه: هندوانهی جمهوری اسلامی گندیده است.
۴. برای بار دوم مرا بردند دادگاه انقلاب شعبه ۲۶ که رئیسش عموزاد قاتل است. در این فاصله "محسن شکاری" اعدام شده بود. از عموزاد خواستم دمی تحمل کند تا من از دزدیها و آدمکشیهای مجتبی خامنهای و قالیباف و سپاه بگویم.
گفتم و گفتم و او گوش کرد. ناگهان از من پرسید: "از نظر تو علی کریمی(فوتباليست) خائن هست یا نه..؟ و تاکید کرد تنها بگویم: آری یا نه! این بار عموزاد بادیگارد مسلح در اتاقش داشت. پس از اعدام چند زندانی سیاسی و معترض برای او بادیگارد گمارده بودند. به او گفتم؛ پیش از آنکه "علی کریمی" خائن باشد، خود تو که آدمکش هستی و به محسن شکاری اعدام دادی، خائنی! تو خائنی که به قول خودت به قاچاقچیان مواد مخدر اعدام میدهی و با نگاه به کانتینر کانتینر مواد مخدری که سپاه و اطلاعات ترانزیت میکنند، نطق نمیکشی. اسم محسن شکاری را که آوردم، انگار کژدم به تنش انداختم. تکان تکان خورد و گفت؛ محسن شکاری قمه به دست افتاده ميان مردم. و گفت: هرچی از مجتبی خامنهای و قالیباف و ديگران گفتی، پرید رفت. از محسن شکاری قمه به دست دفاع میکنی؟
گفتم: اگر میگویی پرید رفت، برای اینست که شبها راحت بخوابی! همین مجتبی خامنهای مگر به سردار همدانی دستور نداد، مگر همین سردار همدانی مصاحبه نکرد که من دو هزار چاقوکش و قمهکش پروندهدار را گردانبندی کردم، روزهایی که مردم در سال ۸۸ به خیابانها میآمدند، همين گردانهای قمه کش و چاقو کش، شکمها پاره کردند، گردنها بریدند؟
خلاصه از آن گفتگوی بیحاصل هفت سال زندان جدید برای من نوشت؛ پنج سال برای اجتماع و تبانی (حضور سر خاک حسین زمان)، و دو سال تبلیغ علیه نظام (هندوانهی جمهوری اسلامی گندیده است)..!
ادامه نامه را اینجا بخوانید.
#محمد_نوریزاد #محسن_شکاری #بیانیه #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او در بخشی از این نامه نوشته:
«امروز یکی از مسئولین زندان اوین آمد مرا به گوشهای برد و گفت: از من نشنیده بگیر، قرار است یک شورش ساختگی برای سالگرد "مهسا امینی" در این بند (بند ۸ که من اکنون در آن زندانیام) دربرگیرد، و در اين شورش و درگیری ساختگی یک چندتایی چاقو هم به تو زده شود! فوقش مینویسند؛ درگیری خود زندانیان بوده، و نوریزاد در راه انتقال به بيمارستان- بر اثر شدت جراحات وارده- درگذشت.»
متن کامل این نامه به شرح زیر است:
«نجیب نانجیب، قاضی عموزاد قاتل، مجلس ختم حسین زمان و جنازه نوریزاد»
هموطنانم درود
۱. یک روز که همه مسئولان بند ۶ زندان اوین در محل افسر نگهبانی گرد آمده بودند، جلو رفتم و به آقای گودرزی (رئیس بند شش) گفتم؛ شما شرم نمیکنید از این همه دروغی که به خورد زندانیان میدهید؟
گودرزی که دروغگوئیهایش از اندازه بیرون بود، چیزی نگفت، اما آقايی به نام "نجیب" که استخدام دستگاه قضایی ست، و کارش مددکاری ست، رو به رئیس بند و ديگران داد زد: شما چرا از نوریزاد میترسید؟ مگر نوریزاد کيست؟ نوریزاد مزدبگیر آمريکاست، مزدبگیر اسرائیل است، و ... نگذاشتم رشتهی مزدبگیری مرا به دیگر اجانب بدوزد و محکم زیر گوشش خواباندم، جوری که پرتاب شد به آغوش گودرزی.
داد زدم: ابله، چیزی بگو که به من بچسبد...! خوب، صورتجلسهای تنظیم شد، و نجيب از من شکایت کرد!
۲. در بند ۶ پروندهی محسن شکاری زیر دست قاضی قاتل (عموزاد) بود. عموزاد برایش اعدام تجویز کرده بود، اما هنوز حکم اعدام تأیید نشده بود.
محسن پیش ما بود و میگفت: به زور فیلمی را نشان من دادند، مرا زدند و گفتند: امضا کن، این تویی که قمه به دست گرفتهای..!
خود مرا با شکايت "نجیب" و چند ملا که برای سرکشی به بند ما آمده بودند و من جانانه از خجالتشان درآمده بودم، فرستادند دادگاه انقلاب شعبه ۲۶ که قاضی عموزاد رئیس همانجاست. آن روز زدم به سيم آخر و هرچه گند و کثافت و آدمکشی و بلاهت و دزدی و فضاحت دستگاههای جمهوری اسلامی در این چهل و چند سال را يک تنه به عهده گرفتم، و تا توانستم به عموزاد قاتل گفتم: خاک بر سرت با این قضاوت کردنت! تو، عمله سپاه و اطلاعاتی، و اختیار از خودت نداری، هرچه از بالا بگويند، امضا میکنی!
۳. پس از سه چهار روز مرخصی، ساک به دست، داشتم به زندان اوین برمیگشتم که سر راه قرار شد در مجلس ختم دوستم؛ روانشاد "حسین زمان" سخنرانی کنم. سخنرانی من کوتاه بود و کوبنده. در آن سخنرانی، هم از بلاهت خود گفتم، هم از شقاوت و درندگی جمهوری اسلامی و اینکه: هندوانهی جمهوری اسلامی گندیده است.
۴. برای بار دوم مرا بردند دادگاه انقلاب شعبه ۲۶ که رئیسش عموزاد قاتل است. در این فاصله "محسن شکاری" اعدام شده بود. از عموزاد خواستم دمی تحمل کند تا من از دزدیها و آدمکشیهای مجتبی خامنهای و قالیباف و سپاه بگویم.
گفتم و گفتم و او گوش کرد. ناگهان از من پرسید: "از نظر تو علی کریمی(فوتباليست) خائن هست یا نه..؟ و تاکید کرد تنها بگویم: آری یا نه! این بار عموزاد بادیگارد مسلح در اتاقش داشت. پس از اعدام چند زندانی سیاسی و معترض برای او بادیگارد گمارده بودند. به او گفتم؛ پیش از آنکه "علی کریمی" خائن باشد، خود تو که آدمکش هستی و به محسن شکاری اعدام دادی، خائنی! تو خائنی که به قول خودت به قاچاقچیان مواد مخدر اعدام میدهی و با نگاه به کانتینر کانتینر مواد مخدری که سپاه و اطلاعات ترانزیت میکنند، نطق نمیکشی. اسم محسن شکاری را که آوردم، انگار کژدم به تنش انداختم. تکان تکان خورد و گفت؛ محسن شکاری قمه به دست افتاده ميان مردم. و گفت: هرچی از مجتبی خامنهای و قالیباف و ديگران گفتی، پرید رفت. از محسن شکاری قمه به دست دفاع میکنی؟
گفتم: اگر میگویی پرید رفت، برای اینست که شبها راحت بخوابی! همین مجتبی خامنهای مگر به سردار همدانی دستور نداد، مگر همین سردار همدانی مصاحبه نکرد که من دو هزار چاقوکش و قمهکش پروندهدار را گردانبندی کردم، روزهایی که مردم در سال ۸۸ به خیابانها میآمدند، همين گردانهای قمه کش و چاقو کش، شکمها پاره کردند، گردنها بریدند؟
خلاصه از آن گفتگوی بیحاصل هفت سال زندان جدید برای من نوشت؛ پنج سال برای اجتماع و تبانی (حضور سر خاک حسین زمان)، و دو سال تبلیغ علیه نظام (هندوانهی جمهوری اسلامی گندیده است)..!
ادامه نامه را اینجا بخوانید.
#محمد_نوریزاد #محسن_شکاری #بیانیه #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Telegraph
«نجیب نانجیب، قاضی عموزاد قاتل، مجلس ختم حسین زمان و جنازه نوریزاد»
محمد نوریزاد، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین در آخرین نامه خود به نکات مهمی از جمله شکنجه محسن شکاری برای اعتراف اجباری، تهدید خودش به مرگ و ... اشاره کرده است. او در بخشی از این نامه نوشته: «امروز یکی از مسئولین زندان اوین آمد مرا به گوشهای برد و گفت:…