This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ین حمید نوری است که در جریان دادگاهش در سوئد، هویت خود را به عنوان کسی که در جنایتهای رژیم نقش داشته، انکار میکرد، در این ویدیو در بین عدهای از حامیان رژیم و در سوگ دو قاضی مرگ، محمد مقیسه و علی رازینی، که روز گذشته کشته شدند، میگوید که
«خودم راهتان را ادامه میدهم و کمر منافقین (مجاهدین) را میشکنم».
حمید نوری با افتخار از جنایتکاران و جنایاتشان دفاع میکند، جنایاتی که هیچگاه فراموش نخواهند شد.
در کتاب جنایت مومنانه اثر نیره انصاری، میخوانیم:
«حمید نوری در سمت دادیار به ناصریان، مقیسه، کمک میکرده و در واقع دستیار او بوده است.
در دهه ۶۰ قاضی محمد مقیسه با نام مستعار ناصریان در حال همکاری با اعضای گروهی موسوم به «هیئت مرگ» بوده. این هیئت متشکل از ابراهیم رئیسی، مصطفی پورمحمدی، حسینعلی نیری و محمد مقیسه یا ناصریان بوده است. هیئت مرگ به استناد فتوای «روحالله خمینی» مبنی بر اعدام زندانیان سیاسی که بر سر موضع خودباقی بودهاند، حیات زندانیان سیاسی
را از آنان سلب کرده و آنها را اعدام میکردند.
زندانیان سیاسی «گوهردشت» در دادگاه حمید نوری شهادت دادهاند که ناصریان نام مستعار محمد مقیسه است.
کشتار زندانیان در دهه شصت جنایتی ست که هیچگاه فراموش نخواهد شد. جمهوری اسلامی به گزارشگران بینالمللی اجازه بازدید از گورستانهای این قربانیان را نمیدهد و برای امحای آثار این جنایت، حتی گورستانها را هم تخریب میکند.»
کتاب جنایت مومنانه را به رایگان دانلود کنید:
https://tavaana.org/hamid_nouri_trial/
#محمد_مقیسه #علی_رلزینی
#نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«خودم راهتان را ادامه میدهم و کمر منافقین (مجاهدین) را میشکنم».
حمید نوری با افتخار از جنایتکاران و جنایاتشان دفاع میکند، جنایاتی که هیچگاه فراموش نخواهند شد.
در کتاب جنایت مومنانه اثر نیره انصاری، میخوانیم:
«حمید نوری در سمت دادیار به ناصریان، مقیسه، کمک میکرده و در واقع دستیار او بوده است.
در دهه ۶۰ قاضی محمد مقیسه با نام مستعار ناصریان در حال همکاری با اعضای گروهی موسوم به «هیئت مرگ» بوده. این هیئت متشکل از ابراهیم رئیسی، مصطفی پورمحمدی، حسینعلی نیری و محمد مقیسه یا ناصریان بوده است. هیئت مرگ به استناد فتوای «روحالله خمینی» مبنی بر اعدام زندانیان سیاسی که بر سر موضع خودباقی بودهاند، حیات زندانیان سیاسی
را از آنان سلب کرده و آنها را اعدام میکردند.
زندانیان سیاسی «گوهردشت» در دادگاه حمید نوری شهادت دادهاند که ناصریان نام مستعار محمد مقیسه است.
کشتار زندانیان در دهه شصت جنایتی ست که هیچگاه فراموش نخواهد شد. جمهوری اسلامی به گزارشگران بینالمللی اجازه بازدید از گورستانهای این قربانیان را نمیدهد و برای امحای آثار این جنایت، حتی گورستانها را هم تخریب میکند.»
کتاب جنایت مومنانه را به رایگان دانلود کنید:
https://tavaana.org/hamid_nouri_trial/
#محمد_مقیسه #علی_رلزینی
#نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#مژگان_کشاورز که به علت فعالیت در کمپین چهارشنبههای سفید و دادن گل در مترو به زنان با حجاب و صحبت کردن درباره حجاب اجباری چندین سال حبس کشید، در پی کشته شدن قاضی پروندهاش، #محمد_مقیسه نوشت:
«امروز که خبر به هلاکت رسیدن قاضی مقیسه را شنیدم، تمام گذشتهام در دادگاه او مثل سیلی به روحم برگشت. صدای او، نگاهش و حکمی که زندگیام را به زنجیر کشید، در ذهنم طنینانداز شد.
در آن دادگاه، وقتی روبهرویش ایستاده بودم، با صدایی لرزان، اما از اعماق وجودم پرسیدم:
«مگر من چه کردهام که باید جوانیام را پشت میلههای زندان دفن کنم؟ چرا باید به خاطر حقی که هر انسانی برایش میجنگد، ۲۳ سال حبس بکشم؟
او با نگاهی سرد و صدایی که هنوز زخمش بر قلبم مانده است، پاسخ داد:
«تو میتوانستی راه دیگری انتخاب کنی. میتوانستی تنفروشی کنی یا با مواد مخدر زندگی جوانان مردم را نابود کنی و شاید هیچگاه چنین حکمی نمیگرفتی. اما تو کاری کردی که از هر جرمی سنگینتر است! تو تبلیغ علیه نظام کردی، آرمانهای انقلاب را خدشهدار کردی. خانم کشاورز، هر کاری میخواهی بکن، ولی نباید این روسری از سرت بیفتد. خط قرمز ما حجاب است، و تو این خط قرمز را رد کردی.»
این جملات، مثل زخمهایی عمیق در جانم نشست. او به من میگفت که برایشان خط قرمز نه عدالت است، نه انسانیت، نه زندگی جوانان. خط قرمزشان روسریای بود که از سر من افتاد.
اما آن روز، وقتی از ۲۰۱۴ برای کرامت انسانی مبارزه میکردم به عنوان شخص ناشناس ، چیزی بیشتر از یک تکه پارچه بود .زنجیرهایی بود که میخواستند آزادیام، کرامتم و حق طبیعیام برای زیستن را به اسارت بگیرند. فهمیدم که برای آنها، حجاب فقط نمادی نبود، بلکه ابزاری بود برای تحمیل سکوت و اطاعت.
امروز، با شنیدن خبر مرگ او، هیچ حس شادی در من نیست. اما این سکوت، سنگین است. او رفت، اما صدایش، نگاهش و حکمش بخشی از زخمهای زندگی من است. زخمی که با گذشت زمان، نه کهنه شد و نه مرا شکست. بلکه یادم داد که انسان بودن، هزینه دارد.
سال ها حبس برای من بهایی بود برای آزادیای که از آن دفاع کردم. آنها جوانیام را گرفتند، اما چیزی که از من نتوانستند بگیرند، ایمانم به حقیقت و شرافت بود. چون بعضی جنگها، نه برای پیروزی، بلکه برای انسان ماندن است. و من انتخاب کردم که این مرز را بشکنم، حتی اگر بهایش جوانیام باشد.
قاضی مقیسه امروز دیگر نیست. اما این جملهاش همیشه در گوشم باقی خواهد ماند: «نباید این روسری از سر تو بیفتد.» و من با افتخار میگویم، این روسری، نماد شکستن تمام زنجیرهایی بود که میخواستند مرا خاموش کنند.»
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«امروز که خبر به هلاکت رسیدن قاضی مقیسه را شنیدم، تمام گذشتهام در دادگاه او مثل سیلی به روحم برگشت. صدای او، نگاهش و حکمی که زندگیام را به زنجیر کشید، در ذهنم طنینانداز شد.
در آن دادگاه، وقتی روبهرویش ایستاده بودم، با صدایی لرزان، اما از اعماق وجودم پرسیدم:
«مگر من چه کردهام که باید جوانیام را پشت میلههای زندان دفن کنم؟ چرا باید به خاطر حقی که هر انسانی برایش میجنگد، ۲۳ سال حبس بکشم؟
او با نگاهی سرد و صدایی که هنوز زخمش بر قلبم مانده است، پاسخ داد:
«تو میتوانستی راه دیگری انتخاب کنی. میتوانستی تنفروشی کنی یا با مواد مخدر زندگی جوانان مردم را نابود کنی و شاید هیچگاه چنین حکمی نمیگرفتی. اما تو کاری کردی که از هر جرمی سنگینتر است! تو تبلیغ علیه نظام کردی، آرمانهای انقلاب را خدشهدار کردی. خانم کشاورز، هر کاری میخواهی بکن، ولی نباید این روسری از سرت بیفتد. خط قرمز ما حجاب است، و تو این خط قرمز را رد کردی.»
این جملات، مثل زخمهایی عمیق در جانم نشست. او به من میگفت که برایشان خط قرمز نه عدالت است، نه انسانیت، نه زندگی جوانان. خط قرمزشان روسریای بود که از سر من افتاد.
اما آن روز، وقتی از ۲۰۱۴ برای کرامت انسانی مبارزه میکردم به عنوان شخص ناشناس ، چیزی بیشتر از یک تکه پارچه بود .زنجیرهایی بود که میخواستند آزادیام، کرامتم و حق طبیعیام برای زیستن را به اسارت بگیرند. فهمیدم که برای آنها، حجاب فقط نمادی نبود، بلکه ابزاری بود برای تحمیل سکوت و اطاعت.
امروز، با شنیدن خبر مرگ او، هیچ حس شادی در من نیست. اما این سکوت، سنگین است. او رفت، اما صدایش، نگاهش و حکمش بخشی از زخمهای زندگی من است. زخمی که با گذشت زمان، نه کهنه شد و نه مرا شکست. بلکه یادم داد که انسان بودن، هزینه دارد.
سال ها حبس برای من بهایی بود برای آزادیای که از آن دفاع کردم. آنها جوانیام را گرفتند، اما چیزی که از من نتوانستند بگیرند، ایمانم به حقیقت و شرافت بود. چون بعضی جنگها، نه برای پیروزی، بلکه برای انسان ماندن است. و من انتخاب کردم که این مرز را بشکنم، حتی اگر بهایش جوانیام باشد.
قاضی مقیسه امروز دیگر نیست. اما این جملهاش همیشه در گوشم باقی خواهد ماند: «نباید این روسری از سر تو بیفتد.» و من با افتخار میگویم، این روسری، نماد شکستن تمام زنجیرهایی بود که میخواستند مرا خاموش کنند.»
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech