آموزشکده توانا
56.3K subscribers
31.5K photos
37.1K videos
2.55K files
19K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
#مژگان_کشاورز که به علت فعالیت در کمپین چهارشنبه‌های سفید و دادن گل در مترو به زنان با حجاب و صحبت کردن درباره حجاب اجباری چندین سال حبس کشید، در پی کشته شدن قاضی پرونده‌اش، #محمد_مقیسه نوشت:

«‏امروز که خبر به هلاکت رسیدن قاضی مقیسه را شنیدم، تمام گذشته‌ام در دادگاه او مثل سیلی به روحم برگشت. صدای او، نگاهش و حکمی که زندگی‌ام را به زنجیر کشید، در ذهنم طنین‌انداز شد.

در آن دادگاه، وقتی روبه‌رویش ایستاده بودم، با صدایی لرزان، اما از اعماق وجودم پرسیدم:
«مگر من چه کرده‌ام که باید جوانی‌ام را پشت میله‌های زندان دفن کنم؟ چرا باید به خاطر حقی که هر انسانی برایش می‌جنگد، ۲۳ سال حبس بکشم؟

او با نگاهی سرد و صدایی که هنوز زخمش بر قلبم مانده است، پاسخ داد:
«تو می‌توانستی راه دیگری انتخاب کنی. می‌توانستی تن‌فروشی کنی یا با مواد مخدر زندگی جوانان مردم را نابود کنی و شاید هیچ‌گاه چنین حکمی نمی‌گرفتی. اما تو کاری کردی که از هر جرمی سنگین‌تر است! تو تبلیغ علیه نظام کردی، آرمان‌های انقلاب را خدشه‌دار کردی. خانم کشاورز، هر کاری می‌خواهی بکن، ولی نباید این روسری از سرت بیفتد. خط قرمز ما حجاب است، و تو این خط قرمز را رد کردی.»

این جملات، مثل زخم‌هایی عمیق در جانم نشست. او به من می‌گفت که برایشان خط قرمز نه عدالت است، نه انسانیت، نه زندگی جوانان. خط قرمزشان روسری‌ای بود که از سر من افتاد.

اما آن روز، وقتی از ۲۰۱۴ برای کرامت انسانی مبارزه میکردم به عنوان شخص ناشناس ، چیزی بیشتر از یک تکه پارچه بود .زنجیرهایی بود که می‌خواستند آزادی‌ام، کرامتم و حق طبیعی‌ام برای زیستن را به اسارت بگیرند. فهمیدم که برای آن‌ها، حجاب فقط نمادی نبود، بلکه ابزاری بود برای تحمیل سکوت و اطاعت.

امروز، با شنیدن خبر مرگ او، هیچ حس شادی در من نیست. اما این سکوت، سنگین است. او رفت، اما صدایش، نگاهش و حکمش بخشی از زخم‌های زندگی من است. زخمی که با گذشت زمان، نه کهنه شد و نه مرا شکست. بلکه یادم داد که انسان بودن، هزینه دارد.

سال ها حبس برای من بهایی بود برای آزادی‌ای که از آن دفاع کردم. آن‌ها جوانی‌ام را گرفتند، اما چیزی که از من نتوانستند بگیرند، ایمانم به حقیقت و شرافت بود. چون بعضی جنگ‌ها، نه برای پیروزی، بلکه برای انسان ماندن است. و من انتخاب کردم که این مرز را بشکنم، حتی اگر بهایش جوانی‌ام باشد.

قاضی مقیسه امروز دیگر نیست. اما این جمله‌اش همیشه در گوشم باقی خواهد ماند: «نباید این روسری از سر تو بیفتد.» و من با افتخار می‌گویم، این روسری، نماد شکستن تمام زنجیرهایی بود که می‌خواستند مرا خاموش کنند.»

#نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مریم آروین، وکیل جوانی که در برابر قضات بی‌رحم رژیم ایستادگی کرده بود، این ویدیو را بی هیچ شرحی منتشر کرد. صدای این ویدیو خود گویا است. همه آن‌ها که جوانان ما را کشته‌اند، تاوان پس می‌دهند.

مریم آروین، وکیل دادگستری‌ای بود که در کنار معترضی ۱۶ ساله ایستاد و در صحن دادگاه، بر دستانش دستبند زدند و زندانی‌اش کردند و پس از مدتی به طور مشکوکی کشته شد.

دکتر مریم آروین، وکیل دادگستری در سیرجان بود، وکیلی که در کنار معترضان ایستاد و در جریان خیزش سراسری، وقتی برای دفاع از پرونده یکی از متهمان به دادسرا رفته بود، قاضی پرونده که معاون دادستان هم بود به مریم آروین گفت: «نمی‌توانی وکالت معترضان را قبول کنی چون خودت متهم هستی.»

یک منبع آگاه گفته بود: «قاضی فیلم‌های مریم را در اعتراضات را دیده بود. سوم آذر از اطلاعات با مریم تماس گرفتند که برای پاسخ به چند سوال به اداره اطلاعات بیا، مریم ۵ آذر ۱۴۰۱، به دادسرا رفت، پدر و مادر و همسرش هم با او رفتند، مریم را با ضرب و شتم و دست‌بند بردند، روز بعد مادر مریم را که برای پی‌گیری کارهای مریم رفته‌بود را نیز بازداشت کردند و او را به زندان «کهن‌شهر» سیرجان بردند.»

به گفته این منبع آگاه: «مادر مریم وارد زندان که می‌شود، مریم را نیمه‌بیهوش روی تخت دید، و او در عرض سه هفته، هفت کیلو وزن کم کرده بود. مریم گفته بود که در زندان به طور مرتب آبمیوه می‌دادند که احتمالا دارو در آن بوده است.»

مریم و مادرش ۲۱ روز در زندان بودند، صفحه منتسب به مریم در اینستاگرام با انتشار تصویری از مانتوی کار مریم نوشت: «این یک مانتوی معمولی نیست، مانتویی که ماموران اطلاعات برای اثبات فیلم مخبران که در اعتراضات از مریم گرفته بودند، وقتی دنبال مانتو بودند مامور زنی به نام زهرا علیزاده که خانه را می‌گشت، بعد از گشتن دو کمد مانتو، وقتی مانتو را می‌یابد، داد زد: «یافتم.»

مریم روز ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، وقتی برای رفتن به عروسی دوستانش آماده می‌شد؛ به کما رفت و در روز ۱۸ بهمن کبد و ریه‌اش از کار افتاد و جان سپرد.


#مریم_آروین #زن_زندگی_آزادی #محمد_مقیسه #علی_رازینی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شبکه وصال حق، که اخبار اهل سنت را پوشش می‌دهد. ویدیویی از زنده‌یاد شهرام احمدی را منتشر کرد، جوانی که با حکم محمد مقیسه اعدام شد.

قاضی مقیسه درعرض پنج دقیقه شهرام احمدی را به اتهام محاربه دادگاهی وذحکم اعدام او را قاضی مقیسه صادر کرد،
شهرام احمدی می‌گوید: در طول دادگاه اصلا نمی‌توانستم از خودم دفاع کنم وقتی حرف می‌زدم قاضی مقیسه می گفت؛ تو خفه شو سنی کثافت

شهرام احمدی یکی از بیست زندانی اهل سنت بود که هشت سال و نیم پیش اعدام شدند. او در نامه‌ای نوشته بود:


«آرزو دارم که مثل یک انسان، مثل یک متهم، در یک دادگاه عادلانه محاکمه شوم، وکیلم را دیده باشم، او پرونده‌ام را خوانده باشد، شکنجه‌گرم کنار قاضی نایستاده باشد، قاضی خشمگین نباشد، قاضی نگوید یا از مملکت شیعه می‌روید، یا می‌میرید، دادگاه از پنج دقیقه بیش‌تر باشد و من اجازه صحبت کردن داشته باشم.
اگر این رویا متحقق شود، در آن‌جا خواهم گفت

- آقای قاضی، من عضو هیچ گروهی نبوده‌ام و هیچ خشونتی در هیچ سطحی از من سر نزده است. من در زندگی خطاهای زیادی مرتکب شده‌ام، اما مجازات هیچ‌کدام‌شان به موجب هیچ قانونی مرگ نیست، مگر قانون آنان که می‌گویند یا با ما، یا بر دار.
- آقای قاضی، زمانی که در بازداشتگاه سپاه بودم، کسی که پایش را روی زخم‌هایم فشار می‌داد، از من می‌خواست که به سناریویی که ساخته بود اعتراف کنم. وقتی به اطلاعات رفتم، آن‌ها داستان سپاه را نپسندیدند. با ریتم شلاق بازجو، ریتم زمان به هم ریخت، سوار بر بدن از هم پاشیده من شدیم و به گذشته رفتیم و او داستانش را روی ورق‌های با چشم‌بند انگشت‌خورده من، از نو نوشت. آقای قاضی، این سرگذشت من نیست، داستانی است که آن مردان خشمگین سرائیده‌اند، دست خود را به خون بی‌گناه آلوده نکنید.»

ویدیو ظاهراً در داخل زندان و مخفیانه ضبط شده است.

به امید روزی که همه از «حق حیات» دیگری، با هر دین و آئینی دفاع کنند و کسی به خاطر اعتقاداتش کشته نشود.


#شهرام_احمدی #محمد_مقیسه #اهل_سنت #رواداری #نه_به_اعدام #گفتگو_توانا

@Dialogue1402
فعالان سیاسی و مدنی، همچنان در حال نوشتن در خصوص پرونده‌هایی هستند که دو «قاضی مرگ» کشته شده در روز گذشته، در آن‌ها نقش داشته‌اند.
قضات ناعادلی که در خدمت دیکتاتور بودند و هیچگاه فکر نمی‌کردند که مرگ سراغشان بیاید.
قدرت و زور ابدی نیست و روزی به آخر خواهد رسید. در این دنیا چه از خود باقی می‌گذاریم؟
اگر کمی در کانال‌ها و رسانه‌های حقوق بشری جستجو کنیم، خواهیم دید که اسامی مقیسه و رازینی به چه پرونده‌هایی گره خورده است و چقدر هموطنان به خاطر عقیده دینی و مخالفت سیاسی سال‌ها متحمل حبس شدند و برخی اعدام شدند، با دستور همین افراد که دادگاه‌هایی چند دقیقه‌ای برگزار می‌کردند و انواع توهین‌ها را به زندانیان نثار می‌کردند و خود را در جایگاه خدایی می‌دیدند.

مرتبط:
نگاهی به نهادها و مبانی تصمیم‌گیری قوه قضائیه جمهوری اسلامی
مجید محمدی
https://tinyurl.com/yc7pbdw8

#علی_رازینی #محمد_مقیسه #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
اعلام نگرانی احمدرضا حائری فعال حقوق‌بشر زندانی از توافق حاکمیت بر قربانی کردن زندانیان پس از حادثه ترور در دیوان‌عالی

ازطریق اخبار صداوسیمای جمهوری اسلامی مطلع شدم که درخصوص حادثه روز گذشته دیوان عالی کشور، آقای مسعود پزشکیان گفته‌اند: «... بی‌شک راه و مسیر روشن این قضات پرتلاش و باسابقه دیوان عالی کشور که همه عمر خود را وقف تحقق مقابله با جرایم گوناگون علیه امنیت ملی و دفاع از حقوق ملت کردند، با قوت تداوم خواهد یافت و خللی در روند اجرای عدالت در کشور ایجاد نخواهد شد.»
آقای پزشکیان خود به‌خوبی مستحضر هستند که، بنا بر آموخته‌های دینی ما «عدالت پایه و اساس مملکت‌داری است» و اگر در چند دهه گذشته عدالتی در کار بود و حقوق ملت مندرج در فصل سوم همین قانون اساسی رعایت می‌شد، دیگر کار به اینجا نمی‌رسید که اکثریت از ساختار سیاسی موجود ناامید شده و از آن گذر کرده و ایشان با رأی یک‌چهارم ایرانیان «رئیس‌جمهور» نام بگیرند.
اینجانب که پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ بسیاری از دوستان و اعضای خانواده‌ام، توسط قاضی مقیسه به‌دلیل دفاع از حقوق ملت و حقوق بشر محاکمه شدند، شهادت می‌دهم که آنچه پزشکیان «راه روشن» می‌خواندش، چیزی جز «برگزاری دادگاه‌هایی چند دقیقه‌ای و هتاکی و فحاشی به متهمان و خانواده‌های آنان و در آخر تأیید خواسته ضابط امنیتی و صدور احکام ناعادلانه و بدون پشتوانه حقوقی» نبوده است.
پرواضح است که به‌عنوان مدافع حقوق‌بشر و اصل «عدالت انتقالی» در زمان گذار به دموکراسی، هر نوع خشونتی را محکوم می‌کنم؛ اما این واقعیت را هم در نظر می‌گیرم که این حاکمیت است که آغازگر خشونت و بهره‌بردار اصلی از آن است، چه به‌صورت سرکوب خشونت‌بار اعتراضات خیابانی مردم و چه خشونت حکومتی بی‌شرمانه‌ای که در قالب صدور و اجرای احکام گسترده اعدام و زندان‌های طولانی‌مدت برای زندانیان سیاسی و غیرسیاسی صورت می‌گیرد و مهم‌تر از همه با گسترش بی‌سابقه فقر در جامعه ایرانی و پیامدهای ناگوار آن!
پس از حادثه دیروز، نگرانی اینجانب برای زندانیان زیر حکم اعدام صدچندان شده و با خواندن اظهاراتی چون اظهارات مورد اشاره از سوی آقای پزشکیان، این نگرانی بیشتر شده است؛ نگرانی از اینکه مدعیان وفاق در دولت با قوه قضائیه و نهادهای امنیتی "توافق" کنند بر سر قربانی کردن زندانیان و به بهانه "امنیت" حق زندگی زندانیان را به تاراج برند.
اکنون که چند هزار زندانی جرائمی چون مواد مخدر در معرض خطر اعدام هستند و در کنار آن دست‌کم ۶۰ زندانی سیاسی با نام و قطعاً ده‌ها نفر گمنام نیز در معرض خطر اعدام هستند، آن‌هم بدون برخورداری از حق دادرسی منصفانه و با طی مسیرهایی که پزشکیان «روشن» می‌نامدش و ما بر اساس تجربه نزدیک آن را «تاریک» دیده‌ایم.
در هفته‌های اخیر شاهد موج فزاینده‌ای از مخالفت اقشار و گروه‌های مختلف جامعه با احکام اعدام بوده‌ایم و شاید حتی بخشی از صاحبان باندها و محافل قدرت هم برای تسهیل در روند مذاکره با غرب، برای تأخیر در اجرای احکام اعدام‌ها تذکراتی می‌دادند؛ اما اکنون دستگاه اعدام‌درمانی حاکمیت و باورمندان به «النصر بالرعب» در نهادهای امنیتی، فرصت "جولان" دارند، و چه کسانی دم‌دست‌تر از زندانیان برای انتقام‌جویی!؟
چه‌بسا با اوج‌گیری اعتراضات علیه اعدام در روزها و هفته‌های اخیر، آن بخش «آتش‌به‌اختیار» نیازمند چنین حادثه‌ای بودند که با موج رو به افزایش علیه اعدام در جامعه مقابله کرده و زمینه استفاده از این ابزار سرکوب را برای زندانیان سیاسی نیز چون دیگر زندانیان فراهم بیاورند. وگرنه همه می‌دانند جنبش دموکراسی‌خواه و دادخواهی در ایران مبتنی بر اصل خشونت‌پرهیزی و عدالت انتقالی است.
این ترورها که در چند سال اخیر سابقه دارد و هیچ گروه سیاسی در اپوزیسیون مسئولیت آن را بر عهده نگرفته است، اگر با ذره‌ای تعقل در آن نگریسته شود، نشانه شکاف عمیق میان حاکمیت با مردم و خشم و عصیان انباشته میان اکثریتی از مردم است که سیاست‌های چند ده‌ساله حاکمیت آنها را گرفتار فقر و فلاکت کرده و در مقابل اعتراض مسالمت‌آمیز نیز جز مشت آهنین و همان برخوردی که در کمال تأسف کسانی چون پزشکیان "راه روشن!" توصیفش می‌کنند، نمی‌بینند.
اینجانب به مقامات مختلف جمهوری اسلامی در خصوص سوءاستفاده از حادثه دیوان عالی و نقض حقوق زندانیان زیر حکم اعدام هشدار جدی می‌دهم و از همه نهادها و سازمان‌های مدافع حقوق‌بشر، اصحاب رسانه و عموم مردم می‌خواهم با دقت بیشتری وضعیت زندانیان به‌خصوص زندانیان زیر احکام غیرانسانی اعدام را رصد کنند و مانع از بهره‌برداری دستگاه اعدام‌درمانی استبداد حاکم از موضوع ترور اخیر برای تسریع در نقض "حق زندگی" زندانیان سیاسی و غیرسیاسی شوند.
احمدرضا حائری
عضو کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام
زندان قزلحصار
۳۰ بهمن ۱۴۰۳


#بیانبه #احمدرضا_حائری #نه_به_اعدام #محمد_مقیسه #علی_رازینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
واکنش خانواده‌های دادخواه به کشته‌شدن دو قاضی بدنام جمهوری اسلامی
کاملیا سجادیان، مادر دادخواه محمدحسن ترکمان، از جان‌باختگان انقلاب زن زندگی آزادی، ویدئویی در اینستاگرام منتشر کرد. او در این ویدئو می‌گوید:
«به یاد آن شبی که پدر محمد قبادلو در سرما و یخبندان دردش را نمی‌توانست حتی فریاد بزند. بیش باد آدم‌های شجاع که انتقام می‌گیرند از قاتلان و افرادی که به‌ناحق حکم داده‌اند.»
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
@Tavaana_TavaanaTech
محاکمه‌ای بدون عدالت: روایت علی ملیحی، روزنامه‌نگار، از دادگاه قاضی مقیسه

مقیسه: «به دانشجویان فتنه‌گر حکم سنگین دادم تا بترسند.»

علی ملیحی، روزنامه‌نگار و زندانی سیاسی سابق، تجربه‌اش از برخورد محمد مقیسه در جلسه دادگاه خود بعد از اعتراضات سال ۸۸ را به شرح زیر نوشته است:

«تیر ۸۹، در دادگاه توسط قاضی مقیسه محاکمه شدم. از ابتدای جلسه با صدای بلند سر من و وکیلم آقای دادخواه داد می‌زد. خواهرم در اتاق را باز کرد، مقیسه گفت شما کی هستی؟گفت خواهرش هستم،گفت برو بیرون،خواهرم گفت مگر دادگاه علنی نیست؟ مقیسه شروع کرد به فریاد و گفت برگه این خانم را بگیرید.


باید او را هم محاکمه کنم! من گفتم مرا در بازجویی کتک زده‌اند، پرونده را بست و گفت خوب چیزی یادتان داده‌اند! پسرها کتک، دخترها تجاوز! برو فعلا زندان تا از کارشناست قضیه را بپرسم؛ یک ماه بعد جلسه تجدید شد.

در آغاز شروع کرد پرس و جو، من گفتم، شما درباره کتک خوردن من تحقیق کردید؟ گفت بله معلوم شد تو دروغگو هم هستی! بازجویت تکذیب کرد، گفتم شما هم باور کردید؟ گفت من حرف سرباز گمنام امام زمان برایم حجت است نه یک ضدانقلاب فتنه‌گر مثل تو.

وقتی وکیلم استدلال می‌کرد که حضور موکلم در تجمع ۲۵ خرداد، به ضرورت شغل خبرنگاری بوده، قاه‌قاه می‌خندید و با تمسخر گفت عجب! اصل۲۷ را هم بگو! همه میان اینجا اصل۲۷ قانون اساسی را میگن! شما هم بگو!

بعد گفت ببین، «بودی یا نبودی» یه کلمه جواب بده! گفتم بله بودم گفت خب تمام شد! میری زندان تا آدم بشی. البته نمی‌گفتی هم جایت زندان بود! مرا به۴ سال زندان محکوم کرد. موقع ابلاغ حکم به طعنه گفتم شما قبل عید مشابه پرونده مرا ۲ سال می‌دادید.

گفت یعنی من سبزی‌فروشی باز کردم اینجا؟ البته اعتراض کن شاید حکمت سبک شود! بعد گفتم چرا به دوستانم میلاد اسدی و بهاره هدایت ۷ سال حکم سنگین دادید؟ جوابش حیرت‌انگیز بود، گفت آنها دانشجو هستند، سنگین دادم که این دانشجوهای فتنه‌گر بترسند و انقدر تجمع درست نکنند!

تجربه‌ی دادگاه مقیسه عجیب‌ترین تجربه‌ی من از مواجهه با سیستم بوده، حتی ظاهر کار را هم رعایت نمی‌کرد از همان لحظه اول داد و فریاد بود که نثار من و وکیلم می‌شد. دادگاه خلاصه بود در اینکه من مرتب می‌گفتم بگذارید از خودم دفاع کنم و او فریاد می‌زد ساکت شو!


تاریخ محاکمه‌ی من تیر۱۳۸۹ و تاریخ بازداشتم بهمن۱۳۸۸ و تاریخ آزادی‌ام مرداد ۱۳۹۱ با اعمال عفو بوده است.»


#محمد_مقیسه #علی_ملیحی #دادگاه_انقلاب #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
قربانیان بی‌دادگاه‌های قاضی مقیسه و رازینی، همچنان در حال نوشتن روایت‌های خود از رنجی هستند که به واسطه خلق و خوی غیر انسانی، ناعادلانه، غیراخلاقی و زننده آن‌ها متحمل شده‌اند.
زندگی‌هایی که تغییر یافت، خانواده‌هایی که سال‌ها رنج و اضطراب را متحمل شدند، عزیزانی که تحقیر شدند و مورد توهین قرار گرفتند و بی‌جهت حبس‌های طولانی متحمل شدند.

مقیسه و رازینی، دو مهره از سیستم ناعادلانه حکمرانی جمهوری اسلامی بودند و تا وقتی که این رژیم برقرار است، شاهد تداوم چنین ظلم‌هایی خواهیم بود.

#نه_به_جمهورى_اسلامى #محمد_مقیسه #علی_رازینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
قربانیان بی‌دادگاه‌های قاضی مقیسه و رازینی، همچنان در حال نوشتن روایت‌های خود از رنجی هستند که به واسطه خلق و خوی غیر انسانی، ناعادلانه، غیراخلاقی و زننده آن‌ها متحمل شده‌اند.
زندگی‌هایی که تغییر یافت، خانواده‌هایی که سال‌ها رنج و اضطراب را متحمل شدند، عزیزانی که تحقیر شدند و مورد توهین قرار گرفتند و بی‌جهت حبس‌های طولانی متحمل شدند.

مقیسه و رازینی، دو مهره از سیستم ناعادلانه حکمرانی جمهوری اسلامی بودند و تا وقتی که این رژیم برقرار است، شاهد تداوم چنین ظلم‌هایی خواهیم بود.

#نه_به_جمهورى_اسلامى #محمد_مقیسه #علی_رازینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
در حاشیه کشته‌شدن دو قاضی بدنام جمهوری اسلامی
ریزش قضایی
طرح از مانا نیستانی
منتشرشده در ایران‌وایر

#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
#یاری_مدنی_توانا

@Farsi_Iranwire

@Tavaana_TavaanaTech
سعید ملک‌پور، زندانی سیاسی سابق که توانست در یازدهمین سال حبس خود در یک مرخصی کوتاه فرار کند و جان به در ببرد، از تجربه مواجهه خود با قاضی مقیسه که اخیرا کشته شد، چنین نوشت:

«زمانی که انفرادی بودم وقتی برای چندمین بار به تمدید حکم بازداشت موقت خودم اعتراض کردم من رو بردند پیش مقیسه، در راه راننده اطلاعات سپاه بهم گفت که می‌بریمت پیش قاضی پرونده، برای اولین بار که من رو دید بدون هیچ دلیلی شروع کرد داد و فریاد و فحش دادن به من، گفت امکان نداره بگذاره من زنده از انفرادی بیرون بیام.
چند ماه بعد به بند عمومی منتقل شدم، مقیسه من رو به اعدام محکوم کرد و ...
الان من زنده ام و آزاد اون مردک فحاش و بد دهان و فاسد مرده، همه ما می‌میریم ولی احتمال اینکه بعد مردن من پشت سرم مثل مقیسه کارناوال شادی راه بیفته خیلی خیلی کمتره.»

ـ لازم به ذکر است، محمد مقیسه، در دادگاه بدوی، سعید ملک‌پور را به اعدام محکوم کرده بود!

تجربه سعید ملک‌پور یادآور عمق بی‌عدالتی‌ای است که نظام قضایی جمهوری اسلامی با تکیه بر افرادی چون محمد مقیسه بر مردم تحمیل کرده است. قاضی‌ای که نه تنها در جایگاه قانون‌مداری و انصاف قرار نگرفت، بلکه خود نماد خشونت، توهین و بی‌حرمتی شد. رفتار او نشان می‌دهد چگونه قدرت در غیاب نظارت و اخلاق، به ابزاری برای سرکوب و تحقیر انسان‌ها تبدیل می‌شود. اما این روایت یک تضاد عمیق را نیز آشکار می‌کند: فردی که به بی‌رحمی و فساد شهرت داشت، اکنون از میان رفته است، در حالی که صدای افرادی چون سعید ملک‌پور همچنان زنده است و روایتگر ظلمی است که بر آنان رفته.
از کشته‌شدگان و آسیب‌دیدگان توسط مقیسه و امثالهم نام نیک بر جای مانده و درباره مقیسه همه شاهدیم که چه لعن و نفرین‌هایی می‌شنویم و از مرگ او چقدر ابراز خوشحالی دیده‌ایم.

#سعید_ملکپور #محمد_مقیسه #نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهرام احمدی، زندانی سیاسی کُرد اهل سنت، «دو مرتبه» توسط قاضی #محمد_مقیسه به اعدام محکوم شد.

آقای شهرام احمدی، زندانی عقیدتی اهل سنت، در اردیبهشت  ۱۳۸۸ بازداشت و در تاریخ ۱۱ مهر ۱۳۹۱ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه
در یک محاکمه «شش دقیقه‌ای» غیرعلنی به اتهام «محاربه» به اعدام محکوم شد.
حکم اعدام در دیوان عالی نقض و مجددا به شعبه ۲۸ ارجاع داده شد. قاضی مقیسه در مرداد ۱۳۹۴ بار دیگر با استناد به اعترافات تحت فشار در زمان بازداشت، آقای احمدی را به اعدام محکوم کرد. این‌بار حکم در دیوان عالی کشور تایید شد.

به شهادت آقای احمدی، بازجوها برای اخذ اعتراف او را ۳۳ ماه در سلول انفرادی نگهداری کردند و با شوکر برقی او را شکنجه کرده بودند.
آقای مزین، وکیل آقای احمدی، گفت جلسات دادگاه در زمانی کوتاه و در حد سه تا پنج دقیقه برگزار می‌شد و هیچ فرصتی برای دفاع واقعی به وکیل و متهم داده نمی‌شد و قاضی توجهی به دفاعیات او و درخواست‌های قانونی برای بررسی شواهد و مدارک نکرد: «بارها به مقیسه گفتم که من دارم دفاع می‌کنم، ولی او سرش را پایین می‌انداخت و با تلفن مشغول می‌شد.»

حکم اعدام آقای احمدی به همراه ۳۰ تن از زندانیان سیاسی سنی در ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ در زندان رجایی‌شهر کرج به اجرا درآمد.
او در نامه‌ای نوشته بود:


«آرزو دارم که مثل یک انسان، مثل یک متهم، در یک دادگاه عادلانه محاکمه شوم، وکیلم را دیده باشم، او پرونده‌ام را خوانده باشد، شکنجه‌گرم کنار قاضی نایستاده باشد، قاضی خشمگین نباشد، قاضی نگوید یا از مملکت شیعه می‌روید، یا می‌میرید، دادگاه از پنج دقیقه بیش‌تر باشد و من اجازه صحبت کردن داشته باشم.
اگر این رویا متحقق شود، در آن‌جا خواهم گفت

- آقای قاضی، من عضو هیچ گروهی نبوده‌ام و هیچ خشونتی در هیچ سطحی از من سر نزده است. من در زندگی خطاهای زیادی مرتکب شده‌ام، اما مجازات هیچ‌کدام‌شان به موجب هیچ قانونی مرگ نیست، مگر قانون آنان که می‌گویند یا با ما، یا بر دار.
- آقای قاضی، زمانی که در بازداشتگاه سپاه بودم، کسی که پایش را روی زخم‌هایم فشار می‌داد، از من می‌خواست که به سناریویی که ساخته بود اعتراف کنم. وقتی به اطلاعات رفتم، آن‌ها داستان سپاه را نپسندیدند. با ریتم شلاق بازجو، ریتم زمان به هم ریخت، سوار بر بدن از هم پاشیده من شدیم و به گذشته رفتیم و او داستانش را روی ورق‌های با چشم‌بند انگشت‌خورده من، از نو نوشت. آقای قاضی، این سرگذشت من نیست، داستانی است که آن مردان خشمگین سرائیده‌اند، دست خود را به خون بی‌گناه آلوده نکنید.»

ویدیو ظاهراً در داخل زندان و مخفیانه ضبط شده است.


پرونده «یادبود امید» آقای #شهرام_احمدی را در لینک زیر بخوانید:
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-8012/shahram-ahmadi

#نه_به_اعدام #اهل_سنت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
یاسمن آریانی، فعال مخالف حجاب اجباری که چند سال پیش بازداشت شده بود و چندین سال را در زندان گذرانده بود، ماجرای دادگاهش با قضاوت محمد مقیسه را به شرح زیر نوشت:

«من هر دوبار که بازداشت شدم قاضیم مقیسه بود. بار دوم بد جور ازم کینه گرفته بود. شنیده بودم میگفتن مقیسه و صلواتی تو جلسه‌ها فحش و بد و بیراه میگن ولی فکر نمی‌کردم برای خودمم اتفاق بیفته.
با خودم می‌گفتم من کم سن و سالم جوونم، برای من چنین چیزی پیش نمیاد، ولی انگار برعکس بود.
یادمه همه رو از اتاق انداخت بیرون تا خودم و خودش تنها باشیم و شروع کرد به گفتن.
تو بی لیاقتی، بی حرمتی، فاحشه‌ای، باید می‌ذاشتم بار اول تو زندان بپوسی...
چشماش داشت از کاسه در میومد. کله گنده‌اش شکل چقندر شده بود.  نمی‌دونم چرا تو اون حالت پر از تنش و عصبی من خنده ام گرفته بود. هی اون می‌گفت، من می‌گفتم ... تا جایی که میرزا بنویسش اومد وسط سعی کرد جو کمی آروم کنه.
آخرشم زل زد تو چشمام گفت بهت اشد فساد و فحشا میدم تا حالت جا بیاد.
می‌خواست ازم انتقام بگیره.
خبر نداشت یه روزی میرسه، مثل همه روزا، یه روز عادی
عبا شو تنش می‌کنه، عمامه شو سرش میذاره، از در خونه میاد بیرون، می‌ره محل کارش، وضو شو می‌گیره، بسم الله الرحمن الرحیم شو میگه آماده میشه تا زندگی آدم‌های بیگناه بیشتری رو تباه کنه که یه دفعه یکی از در میاد تو و ...
انتقام واقعی به اون میگن قاضی مقیسه»

#آبدارچی_قهرمان
#مقیسه
#پخشان_عزیزی


#محمد_مقیسه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یاسمن آریانی، فعال مخالف حجاب اجباری که چند سال پیش بازداشت شده بود و چندین سال را در زندان گذرانده بود، ماجرای دادگاهش با قضاوت محمد مقیسه را به شرح زیر نوشت:

«من هر دوبار که بازداشت شدم قاضیم مقیسه بود. بار دوم بد جور ازم کینه گرفته بود. شنیده بودم میگفتن مقیسه و صلواتی تو جلسه‌ها فحش و بد و بیراه میگن ولی فکر نمی‌کردم برای خودمم اتفاق بیفته.
با خودم می‌گفتم من کم سن و سالم جوونم، برای من چنین چیزی پیش نمیاد، ولی انگار برعکس بود.
یادمه همه رو از اتاق انداخت بیرون تا خودم و خودش تنها باشیم و شروع کرد به گفتن.
تو بی لیاقتی، بی حرمتی، فاحشه‌ای، باید می‌ذاشتم بار اول تو زندان بپوسی...
چشماش داشت از کاسه در میومد. کله گنده‌اش شکل چقندر شده بود.  نمی‌دونم چرا تو اون حالت پر از تنش و عصبی من خنده ام گرفته بود. هی اون می‌گفت، من می‌گفتم ... تا جایی که میرزا بنویسش اومد وسط سعی کرد جو کمی آروم کنه.
آخرشم زل زد تو چشمام گفت بهت اشد فساد و فحشا میدم تا حالت جا بیاد.
می‌خواست ازم انتقام بگیره.
خبر نداشت یه روزی میرسه، مثل همه روزا، یه روز عادی
عبا شو تنش می‌کنه، عمامه شو سرش میذاره، از در خونه میاد بیرون، می‌ره محل کارش، وضو شو می‌گیره، بسم الله الرحمن الرحیم شو میگه آماده میشه تا زندگی آدم‌های بیگناه بیشتری رو تباه کنه که یه دفعه یکی از در میاد تو و ...
انتقام واقعی به اون میگن قاضی مقیسه»

#آبدارچی_قهرمان
#مقیسه
#پخشان_عزیزی


#محمد_مقیسه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
منیره برادران، زندانی سیاسی دهه شصت، در متنی که در فیسبوک منتشر کرد، به یکی از مواجهاتش با محمد مقیسه (ناصریان) و نقش او در سرکوب زندانیان سیاسی پرداخته است. او در بخشی از نوشته‌اش می‌نویسد:

"بعدازظهر یکی از روزهای آخر اسفند ۱۳۶۷ نام مرا برای بازجویی خواندند و به دفتر دادیاری در ساختمان مرکزی بردند. یک ساعتی پشت در معطلم کردند. از اتاق بوی غذا و صدای قاشق و بشقاب می‌آمد. بعد ناصریان آمد و مرا با بدوبی‌راه فراوان برد توی اتاق. حتی جلو آمد و من حرکت دستش را دیدم که بالا رفت. اما نزد. بهانه این بود که پشت در با آن زندانی دیگر حرف زده‌ام. گفت: «ضدانقلاب لج‌بازی هستی؛ باید همان اول اعدام می‌شدی؛ یک سرموضعی گستاخ هستی.»

بعد مرا نشاند و پرسید آیا حاضر به نوشتن انزجارنامه هستم. گفتم نه. دوباره داد و قالش بالا رفت که: «معلوم نیست چرا خانواده‌ات برای آزادی‌ت این در و آن در می‌زنند. باید خودت به آن‌ها بگویی که دوست نداری آزاد شوی تا آن‌ها دیگر مزاحم دادستانی نشوند.» شماره تلفنی را گرفت و شروع کرد به حرف‌زدن. دانستم آن‌طرف خط همسر یکی از آشناهای دور است که از بخت بد من در امور قضایی کاره‌ای است. ناصریان پس از این‌که لجاجت و یک‌دندگی مرا با لحن بسیار موهنی به آن خانم یادآور شد، گوشی را داد به دست من. نمی‌دانستم چه بگویم. آن زن شروع کرد به نصیحت من که به خانواده‌ام رحم کنم، که به فکر آبروی آن‌ها باشم. سکوت کردم. ناصریان بیش‌تر به خشم آمد که چرا به آن خانم محترم احترام لازمه را نکرده‌ام و با ضرب و لگد از اتاق بیرونم انداخت. آخرین حرفش این بود که: «آن‌قدر در انفرادی می‌مانی تا عقلت سر جایش بیاید.»

چند ماه بعد، پس از مرگ خمینی در خرداد ۶۸، ناصریان را دوباره دیدم. او گفت: «هنوز هم که انفرادی هستی. هنوز سر عقل نیامده‌ای؟» و ادامه داد: «خانم، لیسانسیه هم تشریف دارند. خانمِ لیسانسیه بمونه توی سلول، بپوسه تو سلول.» سپس تهدید کرد: «فکر نکن می‌توانی از دستمان قِسِر در بروی. می‌دانی با زندانی‌هایی مثل تو چه کردیم. یادت که نرفته؟»

در یک ملاقات حضوری با خواهرم که در حضور ناصریان انجام شد، در پاسخ خواهرم که گفت حالا که رهبر تغییر کرده آزادشان کنید، گفت: «این‌ها ضدانقلاب هستند، چه ربطی به آمدن رهبر جدید دارد؟» خواهرم را تحقیر کرده و من را تهدید کرد که اگر کوتاه نیایم، «باز هم هر وقت بخواهیم می‌کشیم. همه‌تان را.»"

#منیره_برادران #محمد_مقیسه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سیامک نادری، از زندانیان دهه شصت و از شاهدان اصلی دادگاه حمید نوری، در این ویدیو که بخشی از گفتگو با آقای نجات بهرامی است، از بخشی از جنایات ناصریان (یا همان محمد مقیسه) می‌گوید. (ناصریان نام مستعار مقیسه در دهه شصت بود)

او تعریف می‌کند که مقیسه می‌گفت «خودم از طنابتان آویزان می‌شوم» یعنی اگر کسی روی دار سخت جان می‌دهد، به او آویزان می‌شد تا او سریع‌تر جان بدهد.
او همچنین شرح می‌دهد که مقیسه در قتل زنی که تازه زایمان کرده بود نقش داشت و نوزاد شیرخواره را از مادر گرفتند و مادر را کشتند.

ویدیو از نجات بهرامی

#محمد_مقیسه #ناصریان #حمید_نوری #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دمید خندهٔ شادی به صبحگاه امید
به گوش شب‌زدگان مژدهٔ وصال رسید

شب سیاه کلاغان گذشت و نور آمد
عقابِِ مانده به بند از میان دام پرید

به بام ملت آزاده پرچم شادی
به اهتزاز درآمد در این طلوع سپید

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند*
همای اوج سعادت٭، دوباره بال کشید

دوباره می‌رسد از راه روز شادی ما
که می‌گریزد از این خاکِ پاک، دیو پلید

دوباره خندهٔ مستی، دوباره رقص غرور
دوباره می‌دمد از آسمانمان خورشید

دوباره دست خداوند می‌شود مرهم
به سینه‌های عزیزی که داغ یاران دید

علی رضا جعفری(آزادی)

٭رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند (حافظ)
٭همای اوج سعادت به دام ما افتد (حافظ)


ـ یکی از مخاطبان توانا نوشت، من اگر جای مسئولان جمهوری اسلامی بودم، هر چه زودتر از سمت خودم کناره‌گیری می‌کردم و از مردم ایران بابت همکاری با این رژیم جنایتکار عذرخواهی می‌کردم. چرا که هم بعد از کشته شدن ابراهیم رئیسی و هم بعد از کشته شدن دو قاضی بدنام، دیدن این موج خوشحالی مردم، مرا به فکر فرو می‌برد و نسبت به عاقبت خودم می‌اندیشیدم. این دو نفر حیف شد که اینجوری کشته شدند، چون فرصت دادخواهی و کشف بسیاری از حقایق از دست رفت،...

نظر شما چیست؟


#اینهمه_سال_جنایت #محمد_مقیسه #علی_رازینی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
رضا محمدحسینی زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، پس از کشته شدن قاضی مقیسه متنی در خصوص دادرسی‌های ناعادلانه دادگاه‌های انقلابی و ظلمی که متحمل شده به شرح زیر نوشته است:

چند روز پیش جریان کشته‌شدن قاضی محمد مقیسه، بار دیگر تمام خاطرات بازداشت‌ها و دادگاه و ظلم‌هایی که به من شد را به خاطر آورد و لازم دیدم که برای ثبت در تاریخ این موارد را بنویسم.

در سال ۱۳۹۸، قاضی محمد مقیسه، که به صدور احکام ناعادلانه علیه فعالان حقوق بشر شهرت دارد، تنها به دلیل نوشتن جمله «مرگ بر دیکتاتور» بر دیوار، مرا به ۷ سال حبس محکوم کرد. این حکم ظالمانه بخشی از ظلمی بود که جوانی‌ام را در زندان گرفت. در همان سال، پدرم که برای دفاع از من به دادگاه آمده بود، با توهین مقیسه مواجه شد و از دادگاه بیرون انداخته شد. او گفته بود: «پسرت ضد انقلابه، برو بیرون». این برخورد غیرانسانی زخمی عمیق بر روح خانواده‌ام گذاشت و بخشی از فشارهایی بود که بر ما تحمیل شد.
پس از آزادی کوتاه ۷۵ روزه در بهمن ۱۴۰۱، به دلیل گفتن جمله «ما به چه زبانی بگوییم که شما را نمی‌خواهیم؟» بار دیگر بازداشت شدم. در ۱۱ اردیبهشت، مأموران اطلاعات سپاه در حضور پدرم مرا با ضرب‌وجرح شدید دستگیر کردند. در نمایشی به نام «جلسه رسیدگی» در شعبه ۲۸ بی‌دادگاه انقلاب، قاضی محمدرضا عموزاد مرا به ۷ سال و ۹ ماه حبس محکوم کرد. این حکم ظالمانه در تجدیدنظر توسط آخوند حوزان به ۶ سال و ۳ ماه کاهش یافت. پدرم که تاب دیدن این خشونت‌ها و فشارهای روانی ناشی از وضعیت من را نداشت، بیمار شد و در مهرماه همان سال بر اثر ایست قلبی درگذشت. با وجود این فاجعه، رژیم ستمگر حتی اجازه حضور در مراسم خاکسپاری او را نیز به من نداد.
در طول این سال‌ها، بیش از پنج سال از جوانی‌ام را با زندان، تبعید و انفرادی از من گرفتند. یکی از تلخ‌ترین تجربیاتم تبعید از زندان اوین به قزل‌حصار بود. زمانی که به این تبعید اعتراض کردم، به دستور هدایت‌الله فرزادی، رئیس زندان اوین، و مدیر داخلی، میثم باقری، به سلول انفرادی بند ۲۴۰ منتقل شدم و سپس سه هفته را در شرایطی سخت درسلول انفرادی موسوم به سوییت ویژه شکنجه آخرین لحظات زندگی زندانیان اعدامی زندان قزلحصار سپری کردم. شبی در آبان ۱۴۰۲، زندانی‌ای را دیدم که صورت خونینش به حلقه‌های دیوار بسته شده بود. او با دستبند و پابند، زیر پنجره از سرما می‌لرزید و التماس می‌کرد، اما مأموران کوچک‌ترین توجهی به او نداشتند. این رفتارهای غیرانسانی هرگز از ذهنم پاک نخواهد شد.
پدرم زیر خاک آرمیده، اما آمرین این جنایات، از جمله مقامات سپاه پاسداران، هدایت‌الله فرزادی، محمدرضا عموزاد، آخوند حوزان، و دیگر عوامل سرکوب، هنوز محاکمه نشده‌اند. رژیمی که با خشونت، اعدام، زندان و سرکوب، آزادی‌خواهان را خاموش می‌کند، هیچ مشروعیتی ندارد و روزی به دست عدالت سپرده خواهد شد. وظیفه انسانی من این است که روشنگری کنم و صدای قربانیان این جنایات باشم. عدالت روزی برقرار خواهد شد و عاملان این ظلم‌ها در برابر نگاه جهانیان محاکمه خواهند شد.

#محمد_مقیسه #رضا_محمدحسینی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
ورق بزنید!
ساعت ۱۰:۳۰ شنبه ۲۹ دی، محمد مقیسه و علی رازینی، دو قاضی بدنام دیوان عالی کشته شدند. این اتفاق با واکنش گسترده جامعه ایران مواجه شد.
چرا مرگ این دو قاضی برای فعالان مدنی جامعه ایران مهم بوده است؟

در کتاب جنایت مومنانه اثر نیره انصاری، می‌خوانیم:

«حمید نوری در سمت دادیار به ناصریان، مقیسه، کمک می‌کرده و در واقع دستیار او بوده است.
در دهه ۶۰ قاضی محمد مقیسه با نام مستعار ناصریان در حال همکاری با اعضای گروهی موسوم به «هیئت مرگ» بوده. این هیئت متشکل از ابراهیم رئیسی، مصطفی پورمحمدی، حسینعلی نیری و محمد مقیسه یا ناصریان بوده است. هیئت مرگ به استناد فتوای «روح‌الله خمینی» مبنی بر اعدام زندانیان سیاسی که بر سر موضع خودباقی بوده‌اند، حیات زندانیان سیاسی
را از آنان سلب کرده و آنها را اعدام می‌کردند.
زندانیان سیاسی «گوهردشت» در دادگاه حمید نوری شهادت داده‌اند که ناصریان نام مستعار محمد مقیسه است.
کشتار زندانیان در دهه شصت جنایتی ست که هیچ‌گاه فراموش نخواهد شد. جمهوری اسلامی به گزارشگران بین‌المللی اجازه بازدید از گورستان‌های این قربانیان را نمی‌دهد و برای امحای آثار این جنایت، حتی گورستان‌ها را هم تخریب می‌کند.»

کتاب جنایت مومنانه را به‌ رایگان دانلود کنید:
https://tavaana.org/hamid_nouri_trial/


#یاری_مدنی_توانا
#محمد_مقیسه
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
روز گذشته خبر عجیبی منتشر شد. یک شهروند ۶۳ ساله در شهرستان رودسر، به دلیل «اظهارنظر درباره کشته‌شدن علی رازینی و محمد مقیسه» بازداشت شد.
این در حالی ست که از منظر حقوقی ابراز خوشحالی از مرگ قضات دیوان عالی کشور یا شوخی با آن جرم نیست.

فرمانده انتظامی رودسر، اما خبر داده که برای این شهروند ۶۳ ساله پرونده قضائی تشکیل شده و اتهام او «تشویش اذهان عمومی‌» بوده است.

کشته‌شدن دو قاضی بدنام محمد مقیسه و علی رازینی با موجی از شادی کاربران ایرانی مواجه شد. در سال‌های اخیر به‌خصوص نام این قاضیان بدنام بارها تکرار شده بود در پرونده‌های اعدام معترضان یا توسط خانواده‌های دادخواهی که عزیزان‌شان در دهه ۶۰ به قتل رسیده بودند توسط هیئت مرگ.

#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
@Tavaana_TavaanaTech