بنیادهای #دموکراسی
جلسه هفتم: #مسئولیت جمعی و دموکراسی
جلسه هفتم را با تأمل درباره مفهوم #مسئولیت_جمعی آغاز می کنیم. تحت کدام شرایط ممکن است افرادی که مستقیماً مرتکب فعلی نشده اند، مسئولیتی درقبال آن فعل داشته باشند؟ آیا می توان به جوامع سیاسی #فاعلیت و #نیت نسبت داد و آن ها را مشمول داوری اخلاقی دانست؟ #پذیرش ایده مسئولیت جمعی چه دستاوردهایی ممکن است داشته باشد؟ آیا #دموکراتیک بودن یا نبودن یک نظام سیاسی تأثیری بر پاسخی که ما به این پرسش ها می دهیم دارد؟
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
جلسه هفتم: #مسئولیت جمعی و دموکراسی
جلسه هفتم را با تأمل درباره مفهوم #مسئولیت_جمعی آغاز می کنیم. تحت کدام شرایط ممکن است افرادی که مستقیماً مرتکب فعلی نشده اند، مسئولیتی درقبال آن فعل داشته باشند؟ آیا می توان به جوامع سیاسی #فاعلیت و #نیت نسبت داد و آن ها را مشمول داوری اخلاقی دانست؟ #پذیرش ایده مسئولیت جمعی چه دستاوردهایی ممکن است داشته باشد؟ آیا #دموکراتیک بودن یا نبودن یک نظام سیاسی تأثیری بر پاسخی که ما به این پرسش ها می دهیم دارد؟
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
«ما نیاز به گذار از فرهنگ تقدیر و انتظار به کنشگری تغییرمدار داریم یعنی به طور خلاصه تولید سوژه جمعی.
راه برونرفت در عبور از سیاست تقدیر، در «سیاست امید» نهفته است اما چگونه؟.
میتوان کنشهای خُرد بهمثابه مقاومت را به کار گرفت. نظریه «تأثیر پروانهای» در علوم اجتماعی تأیید میکند که حتی اقدامات کوچکی مانند شبکههای اطلاعرسانی محلی، تعاونیهای معیشتی و نافرمانی مدنی ِ خاموش، میتوانند فضاهای مستقل کنشگری ایجاد کنند.
بنابراین، هر کنش خُردی مانند گفتوگوهای در قهوهخانهها، کافیشاپها، گروههای چندنفرۀ کتابخوانی، مهمانیهای دورهمی، مشارکت در گروههای سایبری تا فعالیتهایی در انجمنها، باشگاههای ورزشی، اتحادیهها، گروههای سیاسی، هنری و... میتواند هم روحیۀ مشارکت جمعی را افزایش بدهد و هم تمرینی برای پسزدن فاتالیسم و مشارکت در کاهش رنجهای پِرشمار ما باشد تا باور به «قدرت تغییر جمعی» جایگزین احساس جمعی ناتوانی، ناجیگرایی و در انتظار ماندن بشود.»
آنچه خواندید بخشی از نوشته دکتر خیام عباسی جامعهشناس است که در کانال تلگرامش منتشر کرده است.
متن کامل به شرح زیر است:
آیا مردم میتوانند؟
در میانه امواج پرسشهای کلان دربارۀ جنگ یا فروپاشی نظام، سکوت سنگین جامعه ایرانی بر پرسش بنیادین «ما چه باید بکنیم؟» گویای وضعیت پیچیدهای است که فراتر از تحلیلهای سیاسی صِرف، نیازمند کالبدشکافی جامعهشناختی است. این سکوت را نمیتوان صرفاً حساب سرکوب حکومتی گذاشت؛ بلکه باید آن را نشانۀ «فروپاشی سوژگی جمعی» در ساختار اجتماعی ایران دانست. منظورم این است که انسان ایرانی، بهخصوص در حوزۀ سیاست، باور دارد که جابهجایی رژیمهای سیاسی در قد و قوارۀ او نیست و حتماً باید کشورهای خارجی کاری بکنند. این ویژگی فرهنگی، پدیدهای تاریخی است که به ایرانیان القا کرده در مقابل قدرت حکومت، هیچ بهشمار میآیید، پس بهتر است «مثل دیگران»، به زندگی خود مشغول باشید.
زندهیاد پزشکزاد در «داییجان ناپلئون» بهدرستی این ویژگی را تحریر کرده است. بدیهی است که حکومت هم قدرت خود را چنان برتر نشان دهد که مردم از ابهت و خشونت و زندان و اعدام بترسند و سودای اعتراض هم نداشته باشند. ویژگی حکومت توتالیتر این است که بر تمامی زندگی فرد نظارت مستقیم داشته باشد.
اما پدیدۀ تبدیل شدن شهروند به «ابژۀ منتظر» (منتظر فرد یا کشوری نجاتدهنده) ریشه در درهمتنیدگی سه لایه تقدیرگرایی تاریخی، تخریب نظاممند سرمایه اجتماعی، و استراتژی بقای منفعلانه دارد.
پرسش اینروزهای اکثریت ایرانیان این است که «چه خواهد شد؟» یا «اینها کٍی میروند؟». کسی نمیپرسد من/ ما «چه باید بکنم/ بکنیم؟». یا در این روزهای مهم، چه میتوان کرد؟. ایرانیان خود پذیرفتهاند که در تغییرات سیاسی نمیتوانند نقشی داشته باشند.
جامعه ایران امروز در چنبرۀ «پارادوکس آگاهی- انفعال» گرفتار است. هرچند آگاهی نسبت به بحرانها بیسابقه است و ایرانی امسال با ایرانی سال ۵۷ بسیار بسیار متفاوت است، اما این آگاهی به کنش جمعی آگاهانۀ هدفمند تبدیل نشده است. معدود تحرکات و جنبشهای سیاسی و مدنی - بهویژه پس از استقرار حکومت ج.ا - که واجد عنصر آگاهی و هدفمندی بودند، به علل مختلفی ناکام ماندند، هرچند علل آن ناکامیها، محل بحث من نیستند.
نظریه «فقدان عاملیت» آنتونیگیدنز، این وضعیت را اینچنین توضیح میدهد که محرومیت از ابزار تغییر در ذهن مردم ایران نهادینه شده است. بهصراحت یعنی حکومتها در دورههای تاریخی، «میدان عاملیت» ملت را تصرف کردهاند و کنشگران فردی و جمعی، سهمی از این میدان در اختیار ندارند. در روزگار ما، چهار دهه تضعیف نظاممند نهادهای مدنی مستقل مانند اتحادیهها، انجمنهای صنفی و احزاب سیاسی، شهروندان را از ابزارهای نهادی اثرگذار محروم کرده است. در اقتصاد ورشکستۀ رانتیر با فساد سیستماتیک و رشد هجومآورِ تورم نزدیک به ۵۰٪، کنشگری سیاسی به کالایی لوکس (در این معنا که عدهای اندک توانایی کنش سیاسی دارند) تبدیل شده است. نظریه «سلسله مراتب نیازهای مازلو» نیز در عمل آشکار میکند که وقتی زیستپایههایی چون معیشت، مسکن، شغل و امنیت جانی روزانه تهدید میشوند، انرژی روانی جامعه به سمت استراتژیهای دفاع فردی مثل انزوا و انطباق منفعلانه سوق مییابد. در آخرین مورد، در چند روز اخیر و بعد از هر خبر مهمی، بنگرید به صفهای متراکم و طولانی بنزین. کسی که برای ۳۰ لیتر بنزین هجوم میبرد، میداند که تنها چند صد کیلومتر میتواند از شهر دورتر برود یا فرار کند. اما لختی فکر نمیکند که پس از آن چه باید کرد؟
ادامه را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/bdh5pknf
#مشارکت #فاعلیت #کنشگری #مقاومت_مدنی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
راه برونرفت در عبور از سیاست تقدیر، در «سیاست امید» نهفته است اما چگونه؟.
میتوان کنشهای خُرد بهمثابه مقاومت را به کار گرفت. نظریه «تأثیر پروانهای» در علوم اجتماعی تأیید میکند که حتی اقدامات کوچکی مانند شبکههای اطلاعرسانی محلی، تعاونیهای معیشتی و نافرمانی مدنی ِ خاموش، میتوانند فضاهای مستقل کنشگری ایجاد کنند.
بنابراین، هر کنش خُردی مانند گفتوگوهای در قهوهخانهها، کافیشاپها، گروههای چندنفرۀ کتابخوانی، مهمانیهای دورهمی، مشارکت در گروههای سایبری تا فعالیتهایی در انجمنها، باشگاههای ورزشی، اتحادیهها، گروههای سیاسی، هنری و... میتواند هم روحیۀ مشارکت جمعی را افزایش بدهد و هم تمرینی برای پسزدن فاتالیسم و مشارکت در کاهش رنجهای پِرشمار ما باشد تا باور به «قدرت تغییر جمعی» جایگزین احساس جمعی ناتوانی، ناجیگرایی و در انتظار ماندن بشود.»
آنچه خواندید بخشی از نوشته دکتر خیام عباسی جامعهشناس است که در کانال تلگرامش منتشر کرده است.
متن کامل به شرح زیر است:
آیا مردم میتوانند؟
در میانه امواج پرسشهای کلان دربارۀ جنگ یا فروپاشی نظام، سکوت سنگین جامعه ایرانی بر پرسش بنیادین «ما چه باید بکنیم؟» گویای وضعیت پیچیدهای است که فراتر از تحلیلهای سیاسی صِرف، نیازمند کالبدشکافی جامعهشناختی است. این سکوت را نمیتوان صرفاً حساب سرکوب حکومتی گذاشت؛ بلکه باید آن را نشانۀ «فروپاشی سوژگی جمعی» در ساختار اجتماعی ایران دانست. منظورم این است که انسان ایرانی، بهخصوص در حوزۀ سیاست، باور دارد که جابهجایی رژیمهای سیاسی در قد و قوارۀ او نیست و حتماً باید کشورهای خارجی کاری بکنند. این ویژگی فرهنگی، پدیدهای تاریخی است که به ایرانیان القا کرده در مقابل قدرت حکومت، هیچ بهشمار میآیید، پس بهتر است «مثل دیگران»، به زندگی خود مشغول باشید.
زندهیاد پزشکزاد در «داییجان ناپلئون» بهدرستی این ویژگی را تحریر کرده است. بدیهی است که حکومت هم قدرت خود را چنان برتر نشان دهد که مردم از ابهت و خشونت و زندان و اعدام بترسند و سودای اعتراض هم نداشته باشند. ویژگی حکومت توتالیتر این است که بر تمامی زندگی فرد نظارت مستقیم داشته باشد.
اما پدیدۀ تبدیل شدن شهروند به «ابژۀ منتظر» (منتظر فرد یا کشوری نجاتدهنده) ریشه در درهمتنیدگی سه لایه تقدیرگرایی تاریخی، تخریب نظاممند سرمایه اجتماعی، و استراتژی بقای منفعلانه دارد.
پرسش اینروزهای اکثریت ایرانیان این است که «چه خواهد شد؟» یا «اینها کٍی میروند؟». کسی نمیپرسد من/ ما «چه باید بکنم/ بکنیم؟». یا در این روزهای مهم، چه میتوان کرد؟. ایرانیان خود پذیرفتهاند که در تغییرات سیاسی نمیتوانند نقشی داشته باشند.
جامعه ایران امروز در چنبرۀ «پارادوکس آگاهی- انفعال» گرفتار است. هرچند آگاهی نسبت به بحرانها بیسابقه است و ایرانی امسال با ایرانی سال ۵۷ بسیار بسیار متفاوت است، اما این آگاهی به کنش جمعی آگاهانۀ هدفمند تبدیل نشده است. معدود تحرکات و جنبشهای سیاسی و مدنی - بهویژه پس از استقرار حکومت ج.ا - که واجد عنصر آگاهی و هدفمندی بودند، به علل مختلفی ناکام ماندند، هرچند علل آن ناکامیها، محل بحث من نیستند.
نظریه «فقدان عاملیت» آنتونیگیدنز، این وضعیت را اینچنین توضیح میدهد که محرومیت از ابزار تغییر در ذهن مردم ایران نهادینه شده است. بهصراحت یعنی حکومتها در دورههای تاریخی، «میدان عاملیت» ملت را تصرف کردهاند و کنشگران فردی و جمعی، سهمی از این میدان در اختیار ندارند. در روزگار ما، چهار دهه تضعیف نظاممند نهادهای مدنی مستقل مانند اتحادیهها، انجمنهای صنفی و احزاب سیاسی، شهروندان را از ابزارهای نهادی اثرگذار محروم کرده است. در اقتصاد ورشکستۀ رانتیر با فساد سیستماتیک و رشد هجومآورِ تورم نزدیک به ۵۰٪، کنشگری سیاسی به کالایی لوکس (در این معنا که عدهای اندک توانایی کنش سیاسی دارند) تبدیل شده است. نظریه «سلسله مراتب نیازهای مازلو» نیز در عمل آشکار میکند که وقتی زیستپایههایی چون معیشت، مسکن، شغل و امنیت جانی روزانه تهدید میشوند، انرژی روانی جامعه به سمت استراتژیهای دفاع فردی مثل انزوا و انطباق منفعلانه سوق مییابد. در آخرین مورد، در چند روز اخیر و بعد از هر خبر مهمی، بنگرید به صفهای متراکم و طولانی بنزین. کسی که برای ۳۰ لیتر بنزین هجوم میبرد، میداند که تنها چند صد کیلومتر میتواند از شهر دورتر برود یا فرار کند. اما لختی فکر نمیکند که پس از آن چه باید کرد؟
ادامه را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/bdh5pknf
#مشارکت #فاعلیت #کنشگری #مقاومت_مدنی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤11🕊2💯2