بیخبری از محسن قشقایی، زندانی سیاسی سابق، چند روز پس از بازداشت مجدد
محسن قشقایی، جوانی که سالها پیش به جرم اعتراض، زندان را تجربه کرده بود، بار دیگر بازداشت شده است. او روز ۲۵ بهمن، حوالی دانشگاه تهران، ناگهان در میان ازدحام نیروهای امنیتی ناپدید شد. تنها تماس کوتاهی با خانوادهاش داشته؛ تماسی که در آن فقط گفته «ریختن سرم، بردنم»—و از آن لحظه تا امروز، هیچ خبری از او در دست نیست.
محسن سابقه زندان دارد، سابقه اعتراض دارد، سابقه ایستادن مقابل ظلم را دارد. اما آنچه این بازداشت را تلختر میکند، نه فقط بیخبری، بلکه تکرار خاطراتی است که برای او و خانوادهاش یک کابوس تمامعیار بودهاند.
سالها پیش، اردیبهشت ۱۳۹۳، وقتی که محسن در زندان بود، مادرش برای ملاقات او رفت، اما هرگز به خانه برنگشت. در راه بازگشت، تصادف کرد، کیفش دزدیده شد، هیچکس او را نشناخت، و در بیمارستانی بینام و نشان جان داد. محسن ۴۰ روز از مرگ مادرش بیخبر ماند. حالا، بعد از این همه سال، خانوادهاش دوباره در همان تاریکی و بیخبری فرو رفتهاند، دوباره همان اضطراب، همان ترس، همان سوالهای بیجواب: محسن کجاست؟ چرا هیچ خبری از او نیست؟ چرا هیچ نهادی مسئولیت بازداشت او را بر عهده نمیگیرد؟
دوستانش در شبکههای اجتماعی نوشتهاند محسن طنزی خاص، نگاهی تیزبین، و روحیهای جسور داشت. حالا میترسند که نکند همان شوخطبعیاش در مقابل بازجوها، کار را برایش سختتر کند. اما حقیقت تلخ این است که پشت همه این فکرها، تنها یک چیز باقی میماند: ترس از سرنوشت نامعلومی که در انتظار اوست.
محسن قشقایی کجاست؟
صدای محسن قشقایی و سایر بازداشتشدگان گمنام باشیم.
#محسن_قشقایی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن قشقایی، جوانی که سالها پیش به جرم اعتراض، زندان را تجربه کرده بود، بار دیگر بازداشت شده است. او روز ۲۵ بهمن، حوالی دانشگاه تهران، ناگهان در میان ازدحام نیروهای امنیتی ناپدید شد. تنها تماس کوتاهی با خانوادهاش داشته؛ تماسی که در آن فقط گفته «ریختن سرم، بردنم»—و از آن لحظه تا امروز، هیچ خبری از او در دست نیست.
محسن سابقه زندان دارد، سابقه اعتراض دارد، سابقه ایستادن مقابل ظلم را دارد. اما آنچه این بازداشت را تلختر میکند، نه فقط بیخبری، بلکه تکرار خاطراتی است که برای او و خانوادهاش یک کابوس تمامعیار بودهاند.
سالها پیش، اردیبهشت ۱۳۹۳، وقتی که محسن در زندان بود، مادرش برای ملاقات او رفت، اما هرگز به خانه برنگشت. در راه بازگشت، تصادف کرد، کیفش دزدیده شد، هیچکس او را نشناخت، و در بیمارستانی بینام و نشان جان داد. محسن ۴۰ روز از مرگ مادرش بیخبر ماند. حالا، بعد از این همه سال، خانوادهاش دوباره در همان تاریکی و بیخبری فرو رفتهاند، دوباره همان اضطراب، همان ترس، همان سوالهای بیجواب: محسن کجاست؟ چرا هیچ خبری از او نیست؟ چرا هیچ نهادی مسئولیت بازداشت او را بر عهده نمیگیرد؟
دوستانش در شبکههای اجتماعی نوشتهاند محسن طنزی خاص، نگاهی تیزبین، و روحیهای جسور داشت. حالا میترسند که نکند همان شوخطبعیاش در مقابل بازجوها، کار را برایش سختتر کند. اما حقیقت تلخ این است که پشت همه این فکرها، تنها یک چیز باقی میماند: ترس از سرنوشت نامعلومی که در انتظار اوست.
محسن قشقایی کجاست؟
صدای محسن قشقایی و سایر بازداشتشدگان گمنام باشیم.
#محسن_قشقایی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech