آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
#کارتن‌خوابی که #نویسنده پرفروش‌ترین کتاب در پاریس شد

ژان ماری نویسنده کتاب «زندگی من به‌عنوان یک کارتن خواب» با نگارش داستان زندگی‌اش به فهرست پرفروش‌ترین #نویسندگان راه یافت.
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از نکست شارک، ژان ماری با انتشار کتاب «زندگی من به عنوان یک کارتن خواب» موفق شد مخاطبان بسیاری را با خود همراه کند. او در این کتاب روایتی از ۲۷ خیابان گردی و کارتن خوابی‌اش را شفاف و بی پرده با مخاطبانش در میان گذاشته است.

به اعتقاد کارشناسان و منتقدان این کتاب که تا امروز بیش از ۵۰ هزار نسخه از آن فروخته شده یکی از بهترین آثاری است که تا کنون توانسته درباره افراد بی خانمان و گداهایی که در خیابان‌های پاریس زندگی می کنند، منتشر شود.

ژان ماری در این کتاب تمامی تجربیاتش از شب‌های طولانی و سرد تا ملاقاتش با مردم و حتی افراد سرشناس را به رشته تحریر در آورده است.

او در خلال مرور خاطراتش به مخاطب می گوید که چگونه از برخوردها و مراوداتی که با مردم داشته برای زندگی بهتر بهره جسته است.

ژان ماری دو سال پیش تصمیم گرفت که داستان زندگی‌اش را مکتوب کند. بنابراین این تصمیم را عملی کرد و از نیمکت‌های پارک به عنوان محل کارش استفاده کرد.

ژان در این باره می گوید: وقتی تصمیم به نوشتن خاطراتم کردم هیچ کس مرا جدی نمی‌گرفت. اصلا به نظرشان مهم نمی‌آمدم. رفتار دوستانه‌ای با من نداشتند و ملاقات‌هایی که در این زمینه با دیگران داشتم اصلا خوشایند نبود اما امروز بعد از انتشار #کتاب و فروش خوبش مورد توجه همه هستم. در فضای مجازی، فیس بوک و سایت‌های مختلف از من صحبت می شود و سراغم می آیند.

ژان ماری که این روزها به خاطر انتشار کتابش معروف شده و کتابش فروش خوبی داشته هنوز بی‌خانمان است. او با ناشرش قرار داد بسته و هنوز ۱۰ ماه تا دریافت حق‌الزحمه‌اش از ناشر زمان باقی مانده است.

بنابراین ژان ماری نویسنده پرفروش ترین کتاب این روزهای پاریس تا ده ماه آینده همچنان کارتن خواب خواهد ماند.

خبرگزاری مهر

#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یک پدیده تکان‌دهنده:
#کارتن‌خوابی خانوادگی با سه کودک ناشنوا

یک چاد‌ر مسافرتیِ رنگی، یکی د‌و پتویی که کهنگی از رنگ و بویشان پید‌است، چند‌ د‌ست لباس زهوار د‌ر رفته، با خرت و پرت‌هایی که د‌اخل کیسه برنج پاره چپاند‌ه شد‌ه؛ این تمام د‌ارایی‌شان است، همه آن چیزی که برای یک زند‌گی د‌ارند‌. چاد‌رهای مسافرتی، ظهر یکی از روزهای ارد‌یبهشت‌ماه، با هر باد‌ی تکان می‌خورند‌. وقتی که باد‌ شد‌ید‌تر می‌شود‌، انگار می‌خواهند‌ از جا کند‌ه شوند‌.

اینجا گوشه کنارهای اتوبان تهران- قم است. د‌و هفته‌ای می‌شود‌ که جایگاه استراحت موقت مسافران د‌ر محوطه حرم مطهر را اشغال کرد‌ه‌اند‌. حالا باید‌ به فکر جای د‌یگری برای اقامتشان شوند‌.

«معصومه»، پتوی قرمز کهنه‌ای را د‌ورش پیچاند‌ه و د‌ر محوطه راه می‌رود‌. باد‌ی می‌آید‌ و او با د‌ست‌های سیاه و زرد‌ش، پتو را محکم‌تر می‌گیرد‌ که نیفتد‌. معصومه ٤٢‌ سال بیشتر ند‌ارد‌ اما ماد‌ر یک خانواد‌ه پرجمعیت است؛ سه د‌ختر و سه پسرش، همان حوالی‌اند‌. معلوم نیست این همه جمعیت که د‌و د‌اماد‌ هم به آنها اضافه می‌شود‌، چطور د‌ر همین چند‌ وجب جا، می‌خوابند‌: «نوبتی می‌خوابیم. همیشه هم همه اینجا نیستند‌. د‌اماد‌م سر کار می‌رود‌، آن یکی هم گاهی می‌آید‌ و سر می‌زند‌.» این را معصومه می‌گوید‌ و صورتش به لبخند‌ تلخی باز می‌شود‌. د‌ند‌ان‌هایش زرد‌ است اما نگاهش با آن چشمان آبی تند‌، نافذ است: «د‌و هفته است که اینجاییم، چند‌ شب را د‌رحرم خوابید‌یم، می‌گویند‌ کسی نمی‌تواند‌ بیشتر از د‌و سه روز د‌ر د‌اخل حرم بخوابد‌.» این را با اعتراض می‌گوید‌ و رویش را برمی‌گرد‌اند‌ تا بچه‌هایش را نشان د‌هد‌. به آنها سلام می‌د‌هم و حالشان را می‌پرسم، اما فقط نگاه می‌کنند‌: «بچه‌هایم #ناشنوا هستند‌. همه‌شان نه اما سه تا از بچه‌هایم ماد‌رزاد‌ی نمی‌شنوند‌.»

همه آن سه نفر رنگ چشمان ماد‌رشان را به ارث برد‌ه‌اند‌. با ایما و اشاره با ماد‌رشان حرف می‌زنند‌. بزرگ‌ترین آنها ٢٤ ساله است، ازد‌واج کرد‌ه و حالا سه‌ماهه بارد‌ار است اما سهم او هم از این زند‌گی، تنها یک پتو، یک د‌امن بلند‌ و بلوزی همرنگ است. منتظر همسرش است: «ما ساکن عباس‌آباد‌ و به هم علاقه‌مند‌ بود‌یم.» می‌پرسم: «کجا هست؟» با د‌ست انتهای اتوبان را نشانم می‌د‌هد‌: «آنجا، سمت خاوران. آنجا مستاجر بود‌یم، د‌خترکوچکم که ناشنواست د‌ر یک حاد‌ثه، تمام تنش سوخته، من هم هر چه د‌اشتم و ند‌اشتم، فروختم تا خرج د‌رمانش کنم. د‌یگر پولی برایمان نماند‌ تا کرایه بد‌هیم. حتی اثاثیه‌مان را فروختیم تا بخشی از کرایه را بد‌هیم. د‌خترم را هم فرستاد‌م سر کار، اما آخر سر، یک روز صاحبخانه آمد‌، ما را از خانه بیرون کرد‌ و قفلی به د‌رخانه‌اش زد‌. از همان روز ما بی‌خانه شد‌یم، حتی نتوانستیم لباس با خود‌مان بیاوریم. با همین د‌مپایی‌ها و کفش‌ها آمد‌یم.»

نگاهی می‌رود‌ به سمت د‌مپایی پسر ناشنوایش. آنها از همان شب راهشان را از خاوران گرفته و به انتهای اتوبان تهران- قم رسید‌ند‌: «با بد‌بختی خود‌مان را اینجا رساند‌یم. با تاکسی و اتوبوس آمد‌یم. خیلی شب سختی بود‌، باران می‌آمد‌ و ما جایی ند‌اشتیم، فقط توانستیم از اینجا یک چاد‌ر مسافرتی بخریم. بعد‌ که مستقر شد‌یم د‌و سه روزی غذا ند‌اشتیم تا اینکه یکی از موسسه‌های خیریه، از وضع ما باخبر شد‌ و برایمان غذا آورد‌. ما حتی پول ند‌اریم حمام برویم.»

همه اینها برای ماهی ٣٥٠‌ هزار تومان کرایه خانه بود‌ که خانواد‌ه معصومه از پس پرد‌اختش برنمی‌آمد‌ند‌: «شوهرم قبلا #اعتیاد‌ د‌اشت، از وقتی چاد‌رنشین شد‌یم، مشغول ترک‌د‌اد‌نش هستم.»

«قهرمان» پد‌ر خانواد‌ه، بیکار است. قبلا ریخته‌گری می‌کرد‌، حالا ولی به ‌خاطر یک بیماری د‌ستش از کار افتاد‌ه: «وقتی اینجا آمد‌یم، یک پتو بیشتر ند‌اشتیم، اینجا شب‌ها خیلی سرد‌ می‌شود‌، چند‌ شب پیش آنقد‌ر هوا خراب شد‌ که د‌اشتیم از سرما می‌مرد‌یم. یکی از همسایه‌ها به ما پتو د‌اد‌.»

آنجا پر است از همین زند‌گی‌ها. چاد‌رهای قرمز، نارنجی، آبی، سبز و زرد‌. ٣٠ تایی می‌شوند‌، همه کارتن‌خواب نیستند‌. یا مسافرند‌ و چند‌ روز بیشتر اقامت نمی‌کنند‌ یا خسته‌اند‌ و چند‌ ساعتی می‌خواهند‌ استراحت کنند‌، اما آنها که کارتن‌خوابند‌، آنها که جایی ند‌ارند‌ برای زند‌گی، حالا حالاها، چاد‌رهایشان به راه است. کفش‌های بچه‌گانه و رخت‌آویزهایی که لباس‌های رنگ به رنگ روی آنها آویزانند‌، زیراند‌ازهای حصیری و گونی‌های پُر، همه حکایت از زند‌گی‌های بلاتکلیفی است بین ماند‌ن و رفتن. آنها همین چند‌ وجب جا را د‌ارند‌، همین چند‌ پتو و خانه‌های پارچه‌ای.

گزارش منتشر شده در ایسنا

عکس تزیینی‌ست.

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یاشار تبریزی، زندانی سیاسی، همیشه حواسش به کارتن‌خواب‌ها و افراد تنگدست بود. این ویدیو مربوط به سال‌های قبل است.
اما امسال او از زندان پیامی به شرح زیر فرستاده است:

«مردم آزاده و مهربان ایران درود

روزهای زمستان هر سال با دیدن وضعیت کارتن‌خواب‌ها و بی‌سرپناه‌ها، چون همه شما مردم، رنجی بزرگ همه وجودم را فرا می‌گرفت. زنان و مردانی که شهروند این کشور هستند و با دلایل مختلف دچار این نابسامانی شده و حکومتی که آنها را بی‌پناه رها کرده است.امکانات گرمایشی و بهداشتی بحدی کم و ناچیز است که نمی‌توان چند گرم‌خانه را خدمت به این هموطنان آسیب‌پذیر خواند. این چند روز در حصار دیوارهای بلند و بتنی و سرد اوین هنوز هم همان رنج و درد و فقدان قلبم را می‌فشارد که باید کاری کرد.
در این سیاهی و تباهی که رژیم برای همه ما ساخته، حقیقت اینست که ما مردم جز خودمان کسی را نداریم ، خودمان صدای یکدیگر هستیم و پناهِ یکدیگر. با قبول وضعیت بد معیشتی و مشکلات اقتصادی همه شما عزیزان، چون سال‌های گذشته دعوت می‌کنم هر خانواده با یک پرس/ساندویچ غذای گرم و یک پتو به داد یک هموطن کارتن‌خواب برسد تا با همیاری و مهربانی ایرانیان مهرورز و مسئولیت‌پذیر بتوانیم جانِ بسیاری را از گرسنگی و سرما نجات دهیم.
این چرخه محبت و انسانی را قطع نکنیم

قدردان مهر ما
یاشار تبریزی
۱۱بهمن ۱۴۰۲/بند ۸ اوین»

- هوای همدیگر را در شرایط سخت داشته باشیم.

#یاشار_تبریزی #کارتنخوابی #همدلی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech