آنتی الیگارشی
7.7K subscribers
14.5K photos
5.31K videos
94 files
5.04K links
تمام مطالب منتشر شده در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار می یابد.

مسئولیت مطالب مخاطبان در گروه متصل به کانال تنها به
عهده خود مخاطبان است.
Download Telegram
🔻‏مشکل این نظام از ‎#روحانی نیست
روحانی امروز همان روحانی 59 (انحلال ‎#نوهد) ، 64 (‎#مک_فارلین) ، 67 (‎#جام_زهر) ، 76 (‎#قتل_های_زنجیره_ای) ، 78 (‎#کوی_دانشگاه) ، 88 (‎#فتنه) و 92 است
مشکل اینجاست با کدام چراغ سبز این فرد ‎#مشکل_دار به عنوان عالی ترین مقام اجرایی به عرصه میرسد؟

🀄️ محمد سعید

@antioligarchie
#یادداشت

⭕️ ثمره تدبیر #رفسنجانی و رفقایش!

مسعود شفیعی کیا

در ۲۲ تیر سال۶۱ #عملیات_رمضان اولین عملیاتی بود که تحت عنوان تعقیب متجاوز پس از آزادی #خرمشهر به تصور نابودی کامل صدام انجام شد.

این عملیات ، پس از مجاب کردن رهبرانقلاب توسط رفسنجانی و فرماندهان برای تداوم ستیز پس از #فتح_خرمشهر انجام شد.
به دلیل اینکه #محسن_رضایی تیپ تهران ( ۲۷ محمد رسول‌الله) را به لبنان و سوریه مأمور کرده بود، [ این عملیات] در منطقه ال کوشک و پاسگاه زید بدون تیپ خط شکن و نیروهای کیفی #احمد_متوسلیان و #ابراهیم_همت انجام شد و بار اصلی آن دوش نیروهای تیپ ۴۱ ثارالله کرمان افتاد. که سلیمانی از فرماندهان آن بود .
آن هم نیروهایی عمدتا از سیستان و بلوچستان و کرمان .
آن هم در گرمترین دمای منطقه که زیر آفتاب بیش از هفتاد درجه سانتیگراد است، بدون توجه به توان رزم نیروها. هزاران نوجوان و جوان تشنه به زیر شنی‌های ماشین جنگی صدام روانه شدند.

به گفته رفیق السامرائی [از فرماندهان استخبارات عراق ] صدام خود شخصا در هتلی در بصره حاضر شده بود تا دفع عملیات را فرماندهی کند.

به اعتراف بازماندگان، بیشترین تلفات از گرما و تشنگی و بی‌حالی و گرمازدگی نیروها بود.
که اسیر این عملیات، خود به من با اشک جاری گفت: « بچه‌ها پس از ده‌ها کیلومتر دویدن در وسط بیابان بدون کندن سنگر و جان‌پناه پس از نماز صبح کنار مثلثی‌ها از بی‌حالی غش خواب رفتند و وقتی به خودمان آمدیم که دیدیم تانک‌ها دارند بچه‌ها را زنده زنده له می‌کنند، و فقط یک سرباز عراقی مرا بالای تانک کشید!»

وقتی روحانیِ #تفحص_شهدا در #لشگر ۴۱ ثارالله بودم شاهد انبوه بقایای اجساد این عزیزان بودم.
دشت پاسگاه زید از شال‌های سیستانی و ما بین خاکریزهای مثلثی قطعات ریز استخوان شهیدان آکنده بود و ...

عملیات بعد هم عملیات #محرم در آبان همان سال در کوه‌های حمرین و شرهانی و ابوغریب بود که شرح غرق شدن صدها تن از رزمندگان اصفهان در دویرج را قبلا دادم.

تقریبا تا سال ۶۶ هرسال یکی دو عملیات با طراحی رفسنجانی و محسن رضایی و ... داشتیم که به جز عملیات #والفجر۸ و تصرف #فاو در مابقی تلفاتِ بالا و عدمِ تحققِ اهداف، ارز رایج هشت سال جنگ شده بود و ...

که البته در بهار ۶۷ ورق برگشت و با حملات رعد آسا و تضعیف عمدی جبهه، فاو و شلمچه و ابوغریب و حتی خرمشهر مجدد اشغال شد که فرصت دیگری برای شرح آن می‌طلبد.
و در ضعف کامل جبهه‌ها و اقتصاد، رهبر انقلاب _که به وعده یک عملیات تا نابودی صدام _اجازه عملیات رمضان و سپس عملیات دیگر را داد ، در ۲۷ تیر۱۳۶۷ مجبور به پذیرش آتش‌بس و قبول #قطعنامه_۵۹۸ کردند که ازآن به #جام_زهر تعبیر می‌کرد...

سال‌ها بعد #اکبر_هاشمی_رفسنجانی که بانی تداوم جنگ بود مدعی بود که از افتخارات من و آقای #حسن_روحانی پایان جنگ است!

@antioligarchie
#یادداشت

⭕️زود فراموش می‌کنیم

جعفر شیرعلی نیا

آخرین روزهای تیر ۱۳۶۷، آیت‌الله خمینی با تلخی هرچه‌ تمام‌تر قطعنامه‌ی ۵۹۸ را پذیرفت و از نوشیدن #جام_زهر گفت.
دو هفته بعد، تلفن هاشمی رفسنجانی، جانشین فرمانده‌ی کل قوا، زنگ خورد. رئیس‌جمهور خامنه‌ای از خوزستان پشت خط بود. از هاشمی خواست به نیروهای نظامی اجازه‌ی عملیات در خوزستان داده شود. به‌نظر می‌رسید جنگ پایان یافته  و عملیات جدید می‌توانست شروع دوباره‌ای برای درگیری باشد.
هاشمی  رفسنجانی: «گفتم احتمال درگیری بدون هدف درست و تلفات فراوان دو طرف می‌رود و به‌علاوه نیاز به اجازه‌ی امام دارد؛ علاوه بر بررسی مصلحت.»
[📚پایان دفاع آغاز بازسازی؛ ص ۲۴۹]

رئیس‌جمهور موضوع را از احمد خمینی هم پیگیری کرد.
رئیس‌جمهور خامنه‌ای: «البته من نگفتم که به امام بگویند. ما با خود احمدآقا در میان گذاشتیم که یک فشاری... ایجاد کند. اما احمدآقا گفت که من بروم به امام بگویم و ببینم نظر ایشان چیست.»
[📚نشریه‌ی تاریخ جنگ؛ شماره ۱۰، ص ۲۴]

▪️عراق یک سال قبل و در زمان تصویب قطعنامه‌ی ۵۹۸، آن را پذیرفته بود با پذیرش ناگهانی ایران غافلگیر شد و اعلام کرد ایران در پذیرش قطعنامه صادق نیست و قصد فریب ارتش عراق را دارد. سه روز پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران، ارتش صدام در ۳۱ تیر حملاتی را در جبهه‌ی جنوب و غرب آغاز کرد.

گروه‌های مردمی به جبهه سرازیر شد و جلوی ارتش عراق را گرفتند اما عراقی‌ها اسیر زیادی گرفتند و شاید اصلا برای همین آمده بودند تا در مذاکرات بعد از آتش‌بس، دستِ پُرتری داشته باشند. ۳ مرداد ارتش منافقین به مرزهای غرب کشور حمله کردند که آن‌ها نیز متوقف و سرکوب شدند.

در روزهای بعد، محسن رضایی، فرمانده‌ی سپاه، طرحی برای حمله به نیروهای ارتش صدام آماده کرد. رئیس‌جمهور خامنه‌ای که پس از سال‌ها چند روزی می‌شد به خط اول جبهه آمده بود، طرح محسن رضایی را پسندید. عراق هنوز آتش‌بس را نپذیرفته بود و زیر فشار بین‌المللی برای پذیرش آتش‌بس بود؛ حمله‌ی ایران می‌توانست بهانه‌ای برای او باشد.

احمدآقا وقتی از امام جواب گرفت نتوانست رئیس‌جمهور خامنه‌ای را پیدا کند. برایش در استانداری خوزستان پیامی محرمانه گذاشت: «حضرت حجت‌الاسلام خامنه‌ای دامه‌افاضاته. پس از سلام پیغام شما را به حضرت امام رساندم که رزمندگان آماده هستند عملیات کنند. حضرت امام فرمودند که به‌هیچ‌وجه به خاک عراق حمله نکنید. حتی گلوله‌ای به طرف آن‌ها شلیک نکنید. در‌صورتی‌که بمباران کردند، شما هم اگر صلاح دانستید دستور بمباران بدهید. شما نیروی مهیا داشته باشید، در‌صورتی‌که آن‌ها حمله کردند و زمینی را تصرف کردند شما هم به آن‌ها حمله کنید. من اعلام کرده‌ام که قبول قطعنامه تاکتیکی نیست. حمله نقض آن است. قبل و بعد آتش‌بس ندارد. مرید. احمد خمینی.»
[📚نشریه‌ی تاریخ جنگ؛ شماره ۱۰، ص ۲۴]

حمله‌ی ایران منتفی شد اما تغییر فاز ایران از اوج ناامیدی به وضعیت تهاجمی نکته‌ی بسیار مهمی است. دو هفته پیش از این، ایران پس از شکست‌های فاجعه‌بار، قطعنامه‌ی ۵۹۸ را پذیرفت. دو  روز بعد از آن هاشمی در خاطراتش نوشته است: «محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداریش دادم. آماده‌ی استعفا است؛ گفتم در سِمت خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه‌ی تلویزیونی داشته باشد که شایعه‌ی بازداشت رد شود.»
[📚پایان دفاع آغاز بازسازی؛ ص ۲۲۲]

رئیس‌جمهور نیز آشفتگی اوضاع را از نزدیک مشاهد کرده بود و چند روز قبل از این تصمیم، در یکی از خطوط جبهه، رزمنده‌ای یقه‌ی آقای خامنه‌ای را گرفته بود و می‌گفت چرا دو سال پیش نیامدید؟ آقای خامنه‌ای: «آقا حالا که آمدیم برادر، حالا کوتا بیا.» همان‌ جا که بحث می‌کردند دشمن اطراف منطقه را بمباران کرد. آقای خامنه‌ای: «هشداری بود به بنده و ایشان، که حالا این‌جا یقه‌ی هم را نگیریم.»

او این موضوع را یک روز قبل در جلسه‌ای که با فرماندهان داشت تعریف کرد و جالب این‌که جلسه‌ی فرماندهان نیز پر از چالش و سوال و تردید بود. و آن‌جا فرماندهان به شدت منتقد عملکرد دولتی بودند که آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهورش بود. همان‌جا بود که آقای خامنه‌ای تاکید کرد:  «ممکن است بگویید خب مگر دولت زیر نظر رئیس‌جمهور نیست؟ نه، جوابش نه است.» و به فرماندهان گفت: «نخست‌وزیر را قبول نداشتم.» گفت اما چون امام منصوب کرده بود تا الان از او حمایت کرده است. جمله‌ی عجیب‌تر این بود: «جنگ مسئولیتش با من نیست، حالا هم نبوده، دیروز هم نبوده. عرض کنم از سال ۶۲ به این طرف، بنده هیچ‌گونه مسئولیتی در جنگ ندارم.»
[📚اسرار مکتوم؛ ص ۷۷ تا ۹۴]


سوال این‌جاست که آیا می‌توان به تعداد جمعیت دل بست و با نیروهایی که ذهن‌شان درگیر هزاران سوال و چالش و ابهام است قدم به میدان جنگی تازه گذاشت؟ و اگر چنین عملیاتی انجام می‌شد، سرنوشت جنگ به کجا می‌انجامید؟


@antioligarchie