آنتی الیگارشی
7.7K subscribers
14.5K photos
5.31K videos
94 files
5.04K links
تمام مطالب منتشر شده در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار می یابد.

مسئولیت مطالب مخاطبان در گروه متصل به کانال تنها به
عهده خود مخاطبان است.
Download Telegram
#حماسه_یاسین
#قسمت_پانزدهم


وقتي به گردان نوح رسيديم ، آنجا هم غوغا و شور و شعفي بـه پـا شـده بـود . شـوريده دل ،
زمين و زمان را به شوخي گرفته بود و همـه را اذيـت مـي كـرد . حميـد عبـداالله زاده ، حسـين
ضميري ، صراف نژاد و . . . همه خوشحال بودند . به ضميري گفتم ” : انگـار بـاز هـم حاجـت
روا نشدي ؟ “ !
خيلي سريع اشك در چشمهايش جمـع شـد و گفـت ” : انشـاءاالله ايـن دفعـه . انشـاءاالله “ و چنـد
مرتبه با يك حالت خاصي ” انشاءاالله “ را تكرار كرد و اضافه كرد ” : تـو را بـه خـدا دعـا كـن .
ديگه آمادة آماده ام “ . و باز هم مظلومانه خنديد و گفت ” : ولش كن ، هرچي خدا بخواد “ !
دوباره تمرين شروع شد . منطقة عملياتي لشكر امام رضا عليه السلام ، جزيرة بوارين بود كـه
از لب اروند رود تا نزديكي هاي پُل اول براي گردان نـوح و از پـل اول تـا جـادة شيشـه بـراي
گردان ياسين بود . جادة شيشه تا اواسط پنج ضلعي ، دست بچـه هـاي لشـكر ٥ نصـر بـود و
ادامة كار هم توسط ديگر لشكرهاي سپاه دنبال مي شد . ما بايد از طريق كانـال كنـده شـده از
سمت خاكريز خودمان به داخل نهر خين رفته ، بعد از عبـور از نهـر ، بـه خـط عراقـي هـا مـي
زديم ؛ در حالي كه سطح نهر پر از مانع بود و از ساحل عراق تا بالاي خاكريز هـم مـين كـاري
شده بود .
روزها مي گذشت . يك روز خبر رسيد كـه بـرادر خليـل موفـق و بـرادر « مجيـد غفـوري » از
معاونان گردان ، كه براي بازديد به خط رفته بودند ، مـورد اصـابت موشـك واقـع شـده انـد .
حاج خليل به شدت مجروح شده و مجيد غفوري هم به شهادت رسيده بـود . برادرهـاي مجيـد
هم قبلاً به شهادت رسيده بودنـد « . وحيـد غفـوري » ، سـال ٦٣ در عمليـات بـدر بـه شـهادت
رسيده و « حميد غفوري » هم كه از بچه هاي گردان نوح بود ، در كربلاي چهار .
امير يگانگي ، تخريبچي گردان نوح مي گفت شب قبل از كربلاي چهـار بـا حميـد غفـوري قـرار
گذاشتيم كه هر كه شهيد شد ، آنقدر دمِ در بهشت منتظر بماند تا آن يكي بيايد !
چون حميد شهيد شده بود ، « مهدي سعيدي » ـ از مسؤولان تخريـب ـ بـه مجيـد اصـرار مـي
كرد كه برگردد مشهد ، خانواده اش محتاج او هسـتند ؛ امـا او امتنـاع مـي كـرد . سـعيدي مـي
گفت: صبح روزي كه خيلي اصرار كردم ، مجيد با حالت خاصي گفـت تـا عصـر جـواب قطعـي
مي دهم و مجيد ظهر همان روز به شهادت رسيد !


#ادامه_دارد



به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇


https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
#حماسه_یاسین

#قسمت_شانزدهم


روز ١٥/١٠/٦٥ اعلام كردند كه قرار اسـت در منطقـة كرخـه ، عمليـات مشـابهي انجـام دهـيم .
منطقه را دقيقاً مثل بوارين و نهر خين آماده كرده بودنـد . گردانهـاي پيـاده و واحـدهاي ديگـر
لشكر هم بودند . بعد از ظهر راه افتاديم . براي اين كه ديده نشويم ، در يـك كـانتينر حمـل مـي
شديم . بچه ها حسابي شـلوغ مـي كردنـد . فريـاد بـرادر دلبريـان ـ معـاون گروهـان غفـار و
مسؤول آموزش گردان ـ همه را به خود آورد . او گفت :« به جـاي ايـن مسـخره بازيهـا ، يـك
سرود بخوانيد كه همه لذت ببرند.» همه ساكت شـدند . مـن و بچـه هـاي شـر و شـور دور و
برمان مثل مسعود احمديان و . . . شروع كرديم به آماده كردن سرود و خوانديم :
ـ شهر ، شهر خون است ، پنجه در خون خصم دون است . . .
برادر دلبريان كه راضي شده بود ، با سرتكان دادن شروع كرد به همراهي با ما . ادامه داديم:
ـ پشت سنگر ، گشته پنچر ، ماشين فرمانده لشكر . . .
مانده لشكر ، مانده لشكر !
بايد به شط خون شنا كنيم .
شَلپ شولوپ شَلپ شولوپ ! . . .
لبخند از روي لبان دلبريان محو شد و در حالي كه به تأسف سر تكان مي داد ، گفـت :«نخيـر؛
شماها آدم بشو نيستيد!»
عمليات مشابه با موفقيت انجام شد ؛ البته چند مجروح هم داديم كه از گردان ما نبودنـد . وقتـي
براي برگشتن جمع شديم ، « محمد بخشـي » نبـود . بخشـي ، يكـي از شـوخ تـرين بچـه هـاي گردان بود . ناگهان ديديم دو نفر از بچه هاي حمـل مجـروح ، در حـالي كـه يـك غـواص روي برانكارد آه و ناله مي كند ، به سمت ما مي آينـد . رنـگ حسـن شـاد ، فرمانـدة گروهـان غفـار پريد. بخشي بود .برانكاردشان جلـوي مـا كـه رسـيد ، بخشـي سـر امـدادگر فريـاد كشـيد :« نگهدار!»
بعد جلوي چشمان بهت زدة دو امدادگر پريد پائين و گفت:« قربون دستتون ! چقدر مـي شـه؟»
و زد زير خنده و پريد داخل ماشين و بين بچه ها گم شد !
به هر زحمتي بود ، امدادگرها را راضي كرديم كه برونـد . بخشـي ، چنـد چتـر منـور از داخـل لباس غواصي اش درآورد و گفت :« ببخشيد ؛ رفتم دنبال چتر منـور ! چـون ديـر شـده بـود ،
مجبور شدم با تاكسي تلفني بيايم ! چترها را هم مي خواهم بفرستم براي خواهر كوچكم .»





#ادامه_دارد



به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
#حماسه_یاسین

#قسمت_هفدهم


وقتي برگشتيم مقر ، تمرين دوباره شروع شد . يـك شـب ، سـيد هـادي مشـتاقيان را بـه اتـاق
فرماندهي احضار كردند . وقتي برگشت ، ديدم گريه كرده . گفـت بـرادر جليـل گفتـه چـون تـو
برادر شهيد هستي ، نمي توانيم تو را ببريم و . . .
تا صبح گريه كرد و از صبح تا ظهر هم با برادر جليل چك و چانه زد . ظهـر موقـع نمـاز ، دلـم
به حالش سوخت . با التماس گفت ” : سيد ! بعد از ظهر مي خواهم بروم دوباره صـحبت كـنم .
دعا كن قبولم كنند “ .
بعد از نماز ، از خدا خواستم كه حاجت هادي را روا كند . بعد از ظهـر شـاد و خنـدان پريـد تـو
اتاق و مرا بغل كرد و گفت ” : سيد ! درست شد “ .
١٧/١٠/٦٥ ، روز آخر بود . قرار شد ساعت ٤ بعد از ظهر برويم خـط ٢٥ متـري . ايـن خـط بـه
اين دليل ٢٥ متري ناميده مي شد كه فاصلة بين ما و خط عراق در اغلب جاهـا ٢٥ متـر بيشـتر
نبود . قرار بود در سنگرهاي خط پنهان شويم .
بعد از مراسم نماز ظهر گفتند چون بايد راه نهر خين باز شود تا كل گردان بتواننـد رد شـوند ،
ما يك دستة ويژه ، مركب از دو تيم انتخاب كرده ايم ؛ شامل شش تخريبچي و سه آرپـي جـي
زن براي هر تيم . كل دسته ١٨ نفر بود . اسامي را خواندند ؛ اسم مـن هـم بـود . تـيم اول ، بـه
سرگروهي حسين صادقي نـژاد و تـيم دوم ، بـه سـرگروهي مصـطفي كـاظمي . مسـؤول كـل
دستة ويژه هم امير نظري بود كه با حفظ سمت معاونت گردان ، بـه دليـل اهميـت دسـته بـراي
اين مسؤوليت انتخاب شده بود .
ساعت ٤ بعد از ظهر ، تا نزديكي هاي خط با ماشين رفتيم و بعد پياده و حـدود ٦ بعـد از ظهـر
ـ يعني يك ساعت به اذان مغرب مانده ـ در سنگرهاي خط ٢٥ متـري مسـتقر شـديم . ايـن بـار
برخلاف كربلاي چهار ، حفاظت بسيار خوب رعايت شده بـود . گفتنـد تـا شـب نشـده ، وضـو
گرفته ، لباسهاي غواصي را بپوشيد . چون موقـع اذان بـود ، گفتنـد همـه در سـنگرها نمـاز را
نشسته بخوانند . مسعود احمديان ، به حسين حيدري ـ يكي از مسؤولان گردان ـ گفـت ” : مـن
بايد بيرون بخوانم “ ! لحنش جوري بود كه حسين موافقت كرد . غير از نماز مغـرب و عشـاء ،
نماز غفيله و وتيره اش را هم خواند و با چشماني سرخ آمد داخل سـنگر ، گوشـه اي چمباتمـه
زد و رفت تو فكر .
بعد از نماز نشستيم با بچه ها به خوردن شام و صحبت كردن . سـيد هـادي مشـتاقيان دمِ در
ايستاده بود و خيره شده بود به تاريكي . صدايش كـردم بيايـد شـامش را بخـورد .





#ادامه_دارد



به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇



https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
#حماسه_یاسین

#قسمت_هیجدهم


آمد و با پاشنه پا روي انگشت كوچك دستم ايستاد و شروع كرد به فشـار دادن . درد زيـادي داشـت ؛
ولي چون فهميدم شوخي مي كند ، به روي خود نياوردم . از اين كارها زياد مي كرد . بـه قـول خودش ابراز محبت بود! بعد دو زانو نشست روبرويم . جريـان اشـكش را زيـر نـور فـانوس ديدم .گفت:«تو الان تو دسته ويژه هسـتي ، بعيـد مـي دونـم زنـده در بـري ! مونـده ام اگـر
همون اولِ عمليات ، جنازه تو را در معبر ديدم ، چه جوري روحيه ام را حفظ كنم ؛ آخـه خيلـي
دوستت دارم!»
اولين بار بود كه اين حرف را به من مي زد ! گفتم :« ما تو ايـن خـط هـا نيسـتيم.» بـي توجـه
ادامه داد:« اگر اون طرفها رفتي ، سلام منو به داداشم مهدي برسـون . بهـش بگـو خيلـي بـي
معرفتي ! چرا يه سري به ما نمي زني؟» از هم جدا شديم . رفتم در سنگر دسته ويژه . همه چشمها سـرخ بـود . نوبـت جلسـه تـوجيهی آخر براي شكستن خط و جزئيات بـود . بـرادر حسـين حيـدري ، آخـرين سفارشـهاي لازم را كرد . توضيح داد كه چند توپ ١٠٥ ميلي متري ، اين طرف خط آمـاده اسـت كـه اگـر شـما در معبر لُو رفتيد ، به سمت سنگرهاي كمين شليك كنند تا سنگرها تخريـب شـوند . ضـمناً بعـد از اينكه دسته ويژه ، راه را باز كرد و اولين سنگرهاي خط خاموش شد ، بقيه بچه هـاي غواصـي از راه همان تونل از آب رد مي شدند و بقيه خـط را تصـرف مـي كننـد و بعـد هـم قـرار اسـت خاكريزها توسط بچه هاي انفجارات بُرش داده شود و بچه هاي يگـان دريـايي ، پـل شـناور را روي رودخانه خين بيندازند و گردانهاي پياده ، داخل بوارين شـوند و كـار پاكسـازي را ادامـه دهند . نحـوه آرايـش سـنگرهاي انفـرادي و اجتمـاعي عـراق در خـط اول را هـم توضـيح داد ؛
طوري كه خـط اول را مثـل اتاقهـاي خانـة خودمـان مـي شـناخ تيم ! حتـي توضـيح دادنـد كـه سنگرهاي اجتماعي عراق ، درِ توري دارد كه به طرف بيـرون بـاز مـي شـود و ضـد نارنجـك است . از اين رو براي انداختن نارنجك حتماً بايد در را باز كنيم . نام عمليـات را هـم گفتنـد كـه
كربلاي ٥ است ؛ اما اعلام رمز آن ماند براي بعد .
ساعت شروع عمليات هم ٣٠/١ نيمه شب اعلام شد و گفتند كه ما و گردان نوح ـ از سمت چـپ ما حدود ساعت يك كار را شروع خواهيم كرد . قرار الحاق ما نيـز از سـمت چـپ بـود . بعـد هم گفتند تا ساعت ٤٥/١٢ بدون سروصدا استراحت كنيد .
مسعود احمديان كه بغل دست من دراز كشيده بود ، گفـت:«سـيد ! مـي گـن هـر كـي تـو آب
شهيد بشه ، حق الناس نداره ؛ درسته ؟ »





#ادامه_دارد


به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇



https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
#حماسه_ای_دیگر

🔹امور اداری به شهردار منطقه نامه زده #کارمند_نمونه معرفی کنبد !
😂 جناب #شهردار هم نامه زده
خودش رو نمونه معرفی کرده
#شهردار_ی_رشت

به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇

@antioligarchie
#حماسه_ساز

🔻 رسانه ی امنیتی #تسنیم گزارش کرده
بازار تهران وضعیت عادی داره ولی عکسی که گذاشته مربوط به زمستونه

@antioligarchie
کیهان :

🔻روزنامه #کیهان در پاسخ حسام الدین #آشنا که گفته بود : #کیهان در برابر رفتار #احمدی_نژاد در دانشگاه #کلمبیا سکوت کرده است نوشت:

صرفنظر از مواضع #پلشت و #سخیف آقای #احمدی‌نژاد که از سال‌های میانه دور دوم ریاست جمهوری او بروز کرد برخورد او با انبوه دشمنان جمهوری اسلامی که در دانشگاه #کلمبیا ایشان را محاصره کرده بودند، در حد و ‌اندازه یک #حماسه بود.

#احمدی‌نژاد در آن نشست مواضع و عملکرد #آمریکا علیه #ایران اسلامی را به #چالش جدی کشید تا آنجا که حریف در پایان آن نشست نمی‌توانست #درماندگی خود را #انکار کند.

#روزی_نامه_کیهان


@antioligarchie
⭕️ اصولگرایانِ مجلس و زوال معنا

فرج‌اللهی

🔻نماینده اصفهان به سلامتی مادر شده، نماینده تهران کامنت گذاشته و این #اتفاق_مثبت را به
۱.رهبر معظم انقلاب اسلامی
۲.مردم ولایتمدار کشور
۳. هموطنان عزیز و شریف و ولایتمدار اصفهان
تبریک گفته است.

*سوال: مادر شدن نماینده مجلس چه ربط و تبریکی به رهبری و مردم ولایتمدار دارد؟

▪️نکته: از این دست #حماسه_آفرینی_ها در این مجلس زیاد خواهیم دید. ایراد اساسی این است که در این انتخابات، شرکت سهامی #اصولگرایان همان اشتباهی را کرد که #شورایعالی_اصلاح_طلبان در مجلس قبل انجام داد و نهایتا از آن پشیمان شد : بستن لیست مجلس با افراد اغلب غیرسیاسی و فاقد حداقل تجربه در سیاست که حرف گوش کنِ افراد و باندهای پدرخوانده ی بیرون مجلس هستند.

#اصلاح_طلبان #لیست_امید را بخاطر ترس از شورای نگهبان با افراد غیرسیاسیِ مطیع پر کردند. #اصولگرایان هم بخاطر ترس از رأی نیاوردنِ گزینه‌های تکراریشان، روی فرش قرمزِ شعار #جوانگراییِ رهبری، لیست مجلس قوی را با اکثریت افراد غیرسیاسی چیدند.

نتیجه ی هر دو یکی است:
#زوال_سیاست و سیاست ورزی و جایگزینی #شوآف های_مختلف_توییتری و #اقدامات دور از شأن نماینده مجلس و #مشغول_شدن به حواشی سخیف رسانه‌ای.

باید برای رای دادن به هر فرد، باید حجت شرعی داشت. یعنی یقین کنیم این فرد لیاقت و صلاحیت آن جایگاه را دارد. نه اینکه از ترس رای آوردن مثلا مجید انصاری برویم به هر کس که بر اساس سهمیه ی باندهای سیاسی توی لیست قرارداده شده رأی بدهیم . تاریخ را ببینید! حزب جمهوری اسلامی در انتخابات اول ریاست جمهوری، وقتی #جلال_الدین_فارسی که گزینه‌اش بود حذف شد، چون مرحوم #حسن_حبیبی را شایسته نمی‌دید، حاضر نشد در برابر #بنی صدر از او حمایت کند.

به مصادیق کاری ندارم اما قاعده اسلامی اش این است که هدف، وسیله را توجیه نمی کند .

https://t.me/antioligarchie/25368

@antioligarchie
#نقد_و_نظر

⭕️سال۷۶ نیز جریان تازه آمده‌ی "اصلاح‌طلبان" به اعتبار ‎#حماسه دوم خرداد قصدکرد عبدالله نوری را درمقابل ناطق نوری کاندیدای ریاست بر مجلس پنجم کند.از بیت اشارتی آمد. عبدالله نوری کناره گرفت ولی در نشستی خبری، ماجرا را فاش کرد. در خاطرات رفسنجانی آمده که بیت از علنی شدن ماجرا، مکدر شد.

🀄️محمد معینی


#twitter

@antioligarchie