آنتی الیگارشی
7.7K subscribers
14.5K photos
5.31K videos
94 files
5.04K links
تمام مطالب منتشر شده در کانال مورد تایید نیست و گاهی تنها برای هم افزایی و ایجاد فضای آزاد اندیشانه انتشار می یابد.

مسئولیت مطالب مخاطبان در گروه متصل به کانال تنها به
عهده خود مخاطبان است.
Download Telegram
#دیدگاه

⭕️این خیمه‌های بی‌عباس

مهدی سلیمانیه

🔻حدود بیست سال قبل بود. دانشجوی کارشناسی بودم. پدرم، مثل تمام عمر، کارشناس فرهنگی دانشگاهی دیگر بود. یادم هست یک روز از جلسه‌ای در دانشگاه شریف برمی‌گشت. می‌گفت یک جمع ِ عجیب از دانشجویان آنجا را دیده که با باقی دانشجویان فعال فرق‌هایی داشته‌اند. دنبال کار اجتماعی بوده‌اند. دنبال رفع مشکلات فقرا. می‌گفت مسأله‌شان سیاسی و انتخابات و این‌ها نبوده؛ توجهش به این جلب شده‌بود که این جمع، همه‌جور دانشجویی را هم جذب کرده‌بوده: مذهبی و غیرمذهبی، اصلاح‌طلب و اصولگرا، سیاسی و غیرسیاسی. و همه حول محور یک چیز: کم کردن دردهای مردم مستضعف. می‌گفت این جمع متفاوت، او را یاد جمع‌های خودشان پیش از انقلاب می‌انداخته. از طرحی می‌گفت که اسمش #کوچه‌گردان_عاشق بود: غذارسانی به نیازمندان توسط دانشجویان داوطلب. دردمند و کار گروهی‌کُن. در پی وصل. این اولین برخورد من با #جمعیت_امام_علی بود.

پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات بودم. ماه رمضان بود. قرار شد مجموعه جلساتی را هماهنگ کنیم با عنوان"طردشدگان". جلساتی که بهانه‌ی رمضان، از "عدل" و عدالت اجتماعی بگوید. بگوید که نابرابری و بی‌عدالتی و فقر با جامعه چه می‌کند. بگوید که جامعه‌ی نابرابر، چطور کمرش می‌شکند. ترکیب شرکت‌کنندگان را این‌طور انتخاب کردیم: یک استاد دانشگاه مرتبط با موضوع، یک متخصص جوان حوزه فقر و نابرابری و یک فعال اجتماعی. جلسه اول، ترکیبش این شد: حسین راغفر، رضا امیدی و «شارمین میمندی‌نژاد» از #جمعیت_امام_علی. از نزدیک ندیده‌بودمش. پر شور بود. عمیقاً درد داشت. جسور بود. به سختی‌های مسیری که پیموده بود و مسیری که در پیش داشت آگاه بود. شعار نمی‌داد. کلمه را کادوپیچی نمی‌کرد. نمی‌گفت تا فقط دیده‌شود. می‌گفت تا درد دیگری را روایت کند. کلمه‌هایش، انگار کوچکتر از کاری بود که انجام داده‌بود و می‌داد.

▪️با ذوق آمد: "مهدی ببین چی شد! تونستن نجاتش بدن!"
سرم را بالا آوردم و پرسیدم: "چی رو؟ کی؟"
گفت: "بابا اون پسری که محکوم به اعدام بود رو دیگه! همون ایده‌ی «#طفلان_مسلم» که بهت گفتم.. پول جمع می‌کردن برای نجات اون بچه‌ای که محکوم به اعدام بود. موفق شدن واقعن!
باورم نمی‌شد! حدود سیصد میلیون تومان ظرف فقط چند روز جمع کرده‌بودند؟!

▪️رفتم پایین. پسری شیک‌پوش بود با یک شاسی بلند سفید. دو پلاستیک پر از سفارش‌ها را آورده بود. افتاده و مهربان گفت: خدمت شما. کمی تعجب کرده بودم. از بچه‌های داوطلب #خانه‌های_ایرانی بود. خانه‌هایی که جمعیت درست کرده‌بود در مولوی و لب خط و خاک‌سفید و پاکدشت تا زنان سرپرست خانوار ِ جامانده از هر کجا، مشغول کار شوند. محصولات غذایی نیمه آماده درست می‌کردند. داوطلب‌های دانشجو، با ماشین‌های خودشان روزهای جمعه، سفارش‌ها را می‌آوردند. گفتم: "دست شما درد نکند. پولش؟" گفت: "بی‌زحمت بریزید به همان شماره کارت روی فیش. خداحافظ." تا رفتنش منتظر ماندم. به این فکر می‌کردم که چه مجموعه‌ای می‌تواند چنین معجزه‌ای را واقعن محقق کند؟ پسری دانشجو و جوان با ماشین شاسی بلند، روز تعطیل، از پاکدشت به درب خانه‌ی ما؟ در چه دوره‌ای؟ دوره‌ی فردگرایی و خودخواهی و کلاه خود را بچسب.. اما این کار را کرده‌بودند: بچه‌های #جمعیت_امام_علی

@antioligarchie

پانوشت : سه نفر از اعضای اصلی این جمعیت
به اتهام " اقدام به شبکه سازی برای نفوذ در سطوح مختلف افکار عمومی " ،"توهین به مقدسات" ،" ترویج تفکرات ضد دینی" و " همکاری با رسانه های معاند و بیگانه" بازداشت شدند .

▪️گزارش شرق 👇


https://hamshahrionline.ir/x6tvc