امروز ۱۲ آبان، دومین سالگرد مهدی حضرتی، معترض نوجوان، که از فاصله ۴۰ متری هدف گلولههای شاتگان ماموران قرار گرفت.
روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱، وقتی سیل عظیمی از جمعیت در مراسم #چهلم_حدیث_نجفی و پارسا رضادوست حضور داشتند، خرمدشت کرج، خیابان میثم، مقابل فروشگاه شهروند شاهد جنایتی فراموشنشدنی بود.
#مهدی_حضرتی ، نوجوان ۱۷ ساله، در همین خیابان، وقتی در خیابان با دستان خالی، اعتراض میکرد، نیروهای یگان ویژه شاتگان به دست به سمتش شلیک میکنند، از فاصله ۴۰ متری، گلوله تن مهدی را میشکافد و او مظلومانه در اوج تنهایی بر زمین میافتد.
ماموران به مهدی شلیک میکنند، اما این برایشان کافی نبود، به او نزدیک میشوند، به تن بیجانش لگد میزنند، پیکر مهدی را سوار وانتی میکنند، آخر آمبولانسی در دسترس نیست چرا که آن روز نیروهای امنیتی با آمبولانس در سطح شهر نیروهای سرکوب را جابجا میکردند، روی مهدی را با بنری تبلیغاتی میپوشانند و او را میبرند تا در این مرحله سناریو جنازهدزدی را بازی کنند.
پس از چند روز بیخبری، نیمهشب به خانواده مهدی میگویند پسرتان را در روستایتان خاک کردیم، خانواده به طرف روستا راهی میشود و در میانه راه گروگانگیران زنگ میزنند، برگردید او را در کرج خاک کردهایم.
تا مدتها محل جانسپردن و خون مهدی با گل پوشانده میشد، نام مهدی را نکند فراموش کنیم. او جانش را برای آزادی داد.
خواهر مهدی میگوید: «این کودک،چشم چراغ خانواده اش بود!
خدا بیامرز مادرم نمیگذاشت آب توی دلش تکان بخورد.اجازه نمیداد خاری دست بچهاش را بخراشد،یا حتی گزندی به پسر دردانه اش برسد.
خدا بیامرز مادرم، «مهدی جانم» از دهنش نمی افتاد، هول شد واز جایش بلند شد و آماده بود که با کوچکترین اتفاقی خودش را سپر مهدی کند
چهار چشمی مراقبش بود و شش دانگ هوایش را داشت
کم و کسری برای مهدی وجود نداشت
نور چشمان خدا بیامرز مادرم
خدا بیامرز مادر وقتی که فوت شد
دست مهدی را به دست ما داد
(چه بد امانت داری بودیم ما)
خدا بیامرز چه خوب وقتی فوت شد
ندیدشلیک مستقیم بر پیشانی مهدی جانش را»
این تصاویر سند جنایتی است که باید به خاطر بسپاریم.
نامش را صدا بزنیم و علیه فراموش بپاخیزیم.
#دادخواهی #علیه_فراموشی #خامنه_ای_کودک_کش
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
روز ۱۲ آبان ۱۴۰۱، وقتی سیل عظیمی از جمعیت در مراسم #چهلم_حدیث_نجفی و پارسا رضادوست حضور داشتند، خرمدشت کرج، خیابان میثم، مقابل فروشگاه شهروند شاهد جنایتی فراموشنشدنی بود.
#مهدی_حضرتی ، نوجوان ۱۷ ساله، در همین خیابان، وقتی در خیابان با دستان خالی، اعتراض میکرد، نیروهای یگان ویژه شاتگان به دست به سمتش شلیک میکنند، از فاصله ۴۰ متری، گلوله تن مهدی را میشکافد و او مظلومانه در اوج تنهایی بر زمین میافتد.
ماموران به مهدی شلیک میکنند، اما این برایشان کافی نبود، به او نزدیک میشوند، به تن بیجانش لگد میزنند، پیکر مهدی را سوار وانتی میکنند، آخر آمبولانسی در دسترس نیست چرا که آن روز نیروهای امنیتی با آمبولانس در سطح شهر نیروهای سرکوب را جابجا میکردند، روی مهدی را با بنری تبلیغاتی میپوشانند و او را میبرند تا در این مرحله سناریو جنازهدزدی را بازی کنند.
پس از چند روز بیخبری، نیمهشب به خانواده مهدی میگویند پسرتان را در روستایتان خاک کردیم، خانواده به طرف روستا راهی میشود و در میانه راه گروگانگیران زنگ میزنند، برگردید او را در کرج خاک کردهایم.
تا مدتها محل جانسپردن و خون مهدی با گل پوشانده میشد، نام مهدی را نکند فراموش کنیم. او جانش را برای آزادی داد.
خواهر مهدی میگوید: «این کودک،چشم چراغ خانواده اش بود!
خدا بیامرز مادرم نمیگذاشت آب توی دلش تکان بخورد.اجازه نمیداد خاری دست بچهاش را بخراشد،یا حتی گزندی به پسر دردانه اش برسد.
خدا بیامرز مادرم، «مهدی جانم» از دهنش نمی افتاد، هول شد واز جایش بلند شد و آماده بود که با کوچکترین اتفاقی خودش را سپر مهدی کند
چهار چشمی مراقبش بود و شش دانگ هوایش را داشت
کم و کسری برای مهدی وجود نداشت
نور چشمان خدا بیامرز مادرم
خدا بیامرز مادر وقتی که فوت شد
دست مهدی را به دست ما داد
(چه بد امانت داری بودیم ما)
خدا بیامرز چه خوب وقتی فوت شد
ندیدشلیک مستقیم بر پیشانی مهدی جانش را»
این تصاویر سند جنایتی است که باید به خاطر بسپاریم.
نامش را صدا بزنیم و علیه فراموش بپاخیزیم.
#دادخواهی #علیه_فراموشی #خامنه_ای_کودک_کش
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
محمد رضا شیرمردی از شهر #نوشهر ، ۴۷ساله ، راننده زحمتکش آژانس، پدر دو فرزند بود .
در۱۲ آبان ۱۴۰۱ مزدوران محمدرضا را به جرم دفاع از دو نوجوانی که توسط لباس شخصی در حال ضرب و شتم و دستگیری بودند مورد حمله وحشیانه قراردادند و براثر شدت ضربات وارده به وی دچار ضربه مغزی شد و جان باخت.
بعداز مراسم #چهلم_حنانه_کیا در نوشهر محمد رضا وقتی دید دونوجوان را جانیان خامنه ای درحال ضرب وشتم وقصد دستگیریشان را دارند برای کمک به جلو رفت وخودش را سپربلای آنها کرد اما مزدوران با سلاح وی را تهدید کردند ، #محمدرضا_بالی_لاشک ایستاد وکوتاه نیامد جانیان ابتدا به صورتش اسپری فلفل زدند و بعد به وی حمله کردند.
وقتی محمد رضا به داخل ماشین اش رفت جانیان مجددا به داخل ماشین گاز اشک آورپرتاب کردند که به صورت محمدر ضا اصابت کرد و مجددا به محمد رضا حمله کردند و پیکر نیمه جان او را رها کرده و متواری میشوند.
پیکر خونین محمدرضا درحالیکه صورتش از آتش و دود گاز اشک آور سوخته و سیاه شده بود و آثارضربات درصورت وگردنش دیده می شد در حالی به کمک مردم با خودرویش به بیمارستان منتقل شد که وی در راه بیمارستان جان باخت.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
در۱۲ آبان ۱۴۰۱ مزدوران محمدرضا را به جرم دفاع از دو نوجوانی که توسط لباس شخصی در حال ضرب و شتم و دستگیری بودند مورد حمله وحشیانه قراردادند و براثر شدت ضربات وارده به وی دچار ضربه مغزی شد و جان باخت.
بعداز مراسم #چهلم_حنانه_کیا در نوشهر محمد رضا وقتی دید دونوجوان را جانیان خامنه ای درحال ضرب وشتم وقصد دستگیریشان را دارند برای کمک به جلو رفت وخودش را سپربلای آنها کرد اما مزدوران با سلاح وی را تهدید کردند ، #محمدرضا_بالی_لاشک ایستاد وکوتاه نیامد جانیان ابتدا به صورتش اسپری فلفل زدند و بعد به وی حمله کردند.
وقتی محمد رضا به داخل ماشین اش رفت جانیان مجددا به داخل ماشین گاز اشک آورپرتاب کردند که به صورت محمدر ضا اصابت کرد و مجددا به محمد رضا حمله کردند و پیکر نیمه جان او را رها کرده و متواری میشوند.
پیکر خونین محمدرضا درحالیکه صورتش از آتش و دود گاز اشک آور سوخته و سیاه شده بود و آثارضربات درصورت وگردنش دیده می شد در حالی به کمک مردم با خودرویش به بیمارستان منتقل شد که وی در راه بیمارستان جان باخت.
#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing